دین و اندیشه
هدف زندگی و دینداری
هدف از زندگی و دینداری چیست؟
پاسخ کوتاه:
هدف و فلسفه زندگی انسان، چیزی جز به کمال رسیدن و شکوفایی استعدادها و وصول به توانمندی از طریق قرب به خدا و تخلق به اخلاق الله نیست. انسان اگر چه عاشق قدرت و توانمندی و شکوفایی استعدادهای خود است و از ضعف و نقص می گریزد، اما وضعیت موجود و ابتدایی او حاکی از ضعف و ناتوانی است، از آن رو همواره سعی دارد تا خویش را از وضعیت نامطلوب ضعف و نقص برهاند و به وضعیت مطلوب که همانا قدرت و توانمندی است بیاراید.
دوست گرامی. هدف و فلسفه زندگی انسان، چیزی جز به کمال رسیدن و شکوفایی استعدادها و وصول به توانمندی از طریق قرب به خدا و تخلق به اخلاق الله نیست.
انسان اگر چه عاشق قدرت و توانمندی و شکوفایی استعدادهای خود است و از ضعف و نقص می گریزد، اما وضعیت موجود و ابتدایی او حاکی از ضعف و ناتوانی است، از آن رو همواره سعی دارد تا خویش را از وضعیت نامطلوب ضعف و نقص برهاند و به وضعیت مطلوب که همانا قدرت و توانمندی است بیاراید.
اما چون قدرت و توانمندی صفت خدا و از ناحیه اوست، درمی یابد که تنها راه وصول به توانمندی و شکوفایی که در ادبیات دینی تحت عنوان (خلیفه الله) مطرح شده، ارتباط با خدا و تخلق به اخلاق الله است.
پس فلسفه دین نیز چیزی جز این نیست؛ دین آمده تا ضعف های انسان را به قوت و قدرت تبدیل نماید و استعدادهای او را شکوفا سازد و او را به کمال مطلوب برساند.
انسان کامل از این دیدگاه شامل افرادی می شود که در عرصه های گوناگون زندگی به توانایی و شکوفایی رسیده، به مقام خلافت و تأثیرگذاری مثبت وصول یافته و انسان های قوی و با اراده ای گشته اند.
بر این اساس می توان اذعان داشت که رویکرد کلی در خودسازی دینی و کارکرد آن، مدیریت فرایند تغییر وضعیت خود از نقص به کمال و از ضعف به قوت و قدرت و توانمندی است، منتهی نقص و کمالی که در خودسازی دینی مورد نظر است، بیشتر ناظر به توانمندی انسان در ایجاد آگاهی و هدایت و رشد یافتگی و تغییر مثبت در زندگی فردی و اجتماعی با سخن، اخلاق و عمل خود است.
بدترین نوع ضعف برای انسانی که به فرموده قرآن، «خلیفه و جانشین خدا» در زمین است، ضعف آگاهی و توانایی و اراده عملی اوست که لازم است خود را در این فرایند، به صفت علم و دانش و توانایی بیاراید؛ چراکه شاخصه اصلی انسان که او را از سایر مخلوقات ممتاز ساخته و برتری بخشیده، استعداد بینهایت و تواناییهای خارقالعاده اوست و همین امتیاز او را در جایگاه خلیفهاللهی نشانده و بعد از خداوند بر تمام مخلوقات برتری بخشیده است.
پس حوزه «قدرت» که به دو بخش علمی و عملی تقسیم میشود، اصلیترین حوزه تکاملی انسان است و نشانه انسان کامل، اقتدار و توانمندیهای علمی و عملی خواهد بود، دو ویژگی خاصی که در معارف سلوکی تحت عنوان «اقتدار ولایی» مطرح شده است.در تأیید این رویکرد، حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه به صورتی بسیار زیبا، دانایی و توانایی را دو شاخصه کمالیافتگی انسان معرفی می کند: توانا بود هر که دانا بود زدانش دل پیر برنا بود
تمام مسیر سلوکی انسان، شامل سلوک نظری و عملی، چیزی جز تقویت دانایی و توانایی در فرد سالک نیست و در این راستا جامعهای که از چنین افرادی تشکیل شده نیز به بلوغ و تکامل یافتگی خواهد رسید.
بنابراین در یک کلام می توان گفت: هدف زندگی، خودسازی و عبودیت خدا و هدف خودسازی، کمال و قرب الهی از طریق دستیابی به قدرت علمی و عملی است که از آن تحت عنوان «ولایت» تعبیر می شود؛ شایستگی های خاصی که زمینه ساز هدف نهایی خلقت, یعنی «خلافت خدا در زمین» خواهد بود. خلیفه خدا در زمین یعنی انسان توانمند و تاثیرگذار اجتماعی. اسلام و بلکه تمام انبیاء برای تربیت انسان توانمند آمده اند.
هدف خداوند از آفرینش انسان این بوده که به اراده خود مسیر تکامل و توانمندی را بپیماید؛ ازآن رو چنین گرایشی را در فطرت و نهاد بشر از ابتدای خلقت قرار داده است و همه انسانها بهطور فطری طالب کمالاند.
هنگامی که در مورد کمال انسان سخن به میان میآید، به این معناست که در ساختمان وجود انسان، استعدادها و تواناییها و صفات فراوانی نهفته شده که فرد انسانی میتواند با گام برداشتن در راه خدا و خودسازی دینی، آنها را شکوفا سازد و به منصه ظهور برساند و به مراتب بلندی از آراستگی به کمال دست یابد.
در ادبیات و منابع دینی، آخرین مقصد حرکت انسان «قرب به خدا» و یا به عبارتی «خدایی شدن» معرفی شده است و بهترین وضعیت برای او، وضعیتی اعلام شده که انسان به خدا شبیهتر باشد. این نزدیکی تا به آنجا پیش خواهد رفت که آدمی مثال و جانشین خدا میشود و همان باشد که خدا خواهد و همان کند که خدا تواند و معنای کمال برای انسان چیزی جز این نیست.
انسان اگر چه عاشق قدرت و توانمندی و شکوفایی استعدادهای خود است و از ضعف و نقص می گریزد، اما وضعیت موجود و ابتدایی او حاکی از ضعف و ناتوانی است، از آن رو همواره سعی دارد تا خویش را از وضعیت نامطلوب ضعف و نقص برهاند و به وضعیت مطلوب که همانا قدرت و توانمندی است بیاراید.
اما چون قدرت و توانمندی صفت خدا و از ناحیه اوست، درمی یابد که تنها راه وصول به توانمندی و شکوفایی که در ادبیات دینی تحت عنوان (خلیفه الله) مطرح شده، ارتباط با خدا و تخلق به اخلاق الله است.
پس فلسفه دین نیز چیزی جز این نیست؛ دین آمده تا ضعف های انسان را به قوت و قدرت تبدیل نماید و استعدادهای او را شکوفا سازد و او را به کمال مطلوب برساند.
انسان کامل از این دیدگاه شامل افرادی می شود که در عرصه های گوناگون زندگی به توانایی و شکوفایی رسیده، به مقام خلافت و تأثیرگذاری مثبت وصول یافته و انسان های قوی و با اراده ای گشته اند.
بر این اساس می توان اذعان داشت که رویکرد کلی در خودسازی دینی و کارکرد آن، مدیریت فرایند تغییر وضعیت خود از نقص به کمال و از ضعف به قوت و قدرت و توانمندی است، منتهی نقص و کمالی که در خودسازی دینی مورد نظر است، بیشتر ناظر به توانمندی انسان در ایجاد آگاهی و هدایت و رشد یافتگی و تغییر مثبت در زندگی فردی و اجتماعی با سخن، اخلاق و عمل خود است.
بدترین نوع ضعف برای انسانی که به فرموده قرآن، «خلیفه و جانشین خدا» در زمین است، ضعف آگاهی و توانایی و اراده عملی اوست که لازم است خود را در این فرایند، به صفت علم و دانش و توانایی بیاراید؛ چراکه شاخصه اصلی انسان که او را از سایر مخلوقات ممتاز ساخته و برتری بخشیده، استعداد بینهایت و تواناییهای خارقالعاده اوست و همین امتیاز او را در جایگاه خلیفهاللهی نشانده و بعد از خداوند بر تمام مخلوقات برتری بخشیده است.
پس حوزه «قدرت» که به دو بخش علمی و عملی تقسیم میشود، اصلیترین حوزه تکاملی انسان است و نشانه انسان کامل، اقتدار و توانمندیهای علمی و عملی خواهد بود، دو ویژگی خاصی که در معارف سلوکی تحت عنوان «اقتدار ولایی» مطرح شده است.در تأیید این رویکرد، حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه به صورتی بسیار زیبا، دانایی و توانایی را دو شاخصه کمالیافتگی انسان معرفی می کند: توانا بود هر که دانا بود زدانش دل پیر برنا بود
تمام مسیر سلوکی انسان، شامل سلوک نظری و عملی، چیزی جز تقویت دانایی و توانایی در فرد سالک نیست و در این راستا جامعهای که از چنین افرادی تشکیل شده نیز به بلوغ و تکامل یافتگی خواهد رسید.
بنابراین در یک کلام می توان گفت: هدف زندگی، خودسازی و عبودیت خدا و هدف خودسازی، کمال و قرب الهی از طریق دستیابی به قدرت علمی و عملی است که از آن تحت عنوان «ولایت» تعبیر می شود؛ شایستگی های خاصی که زمینه ساز هدف نهایی خلقت, یعنی «خلافت خدا در زمین» خواهد بود. خلیفه خدا در زمین یعنی انسان توانمند و تاثیرگذار اجتماعی. اسلام و بلکه تمام انبیاء برای تربیت انسان توانمند آمده اند.
هدف خداوند از آفرینش انسان این بوده که به اراده خود مسیر تکامل و توانمندی را بپیماید؛ ازآن رو چنین گرایشی را در فطرت و نهاد بشر از ابتدای خلقت قرار داده است و همه انسانها بهطور فطری طالب کمالاند.
هنگامی که در مورد کمال انسان سخن به میان میآید، به این معناست که در ساختمان وجود انسان، استعدادها و تواناییها و صفات فراوانی نهفته شده که فرد انسانی میتواند با گام برداشتن در راه خدا و خودسازی دینی، آنها را شکوفا سازد و به منصه ظهور برساند و به مراتب بلندی از آراستگی به کمال دست یابد.
در ادبیات و منابع دینی، آخرین مقصد حرکت انسان «قرب به خدا» و یا به عبارتی «خدایی شدن» معرفی شده است و بهترین وضعیت برای او، وضعیتی اعلام شده که انسان به خدا شبیهتر باشد. این نزدیکی تا به آنجا پیش خواهد رفت که آدمی مثال و جانشین خدا میشود و همان باشد که خدا خواهد و همان کند که خدا تواند و معنای کمال برای انسان چیزی جز این نیست.
هدف زندگي و دينداري
هدف زندگی و دینداری