محدوده علم پیامبر و ائمه(ع)
سلام و خداقوت ببخشید سوال مهمی دارم اینکه پیامبرفرموده (من شهر علم هستم....یعنی چه ؟چه آثارعلمی مستندی(قانع کننده)از علم پیامبر وجودداره؟؟همچنین درباره امامان جعفرصادق و باقر(ع)،بجز علوم دینی و اسلامی،چه علوم خاصی داشتن؟؟؟
لطفا با مستندات قطعی، راهنماییمون کنید…
سپاسگزار شما هستیم
پاسخ کوتاه:
علم ائمه اطهار(ع) عین علم نبی(ص) است؛ و آن نیز چیزی جزعلم خدا نیست قرآن، مراتبی دارد که پایین ترین مرتبه آن همین قرآن مکتوب است و حقیقت آن علم خداوند می باشد لکن فهم تمام حقیقت قرآن برای غیر انسان کامل مقدور نیست، امام معصوم عالم به جمیع حقایق عالم امکان بوده هیچ حقیقتی از او پوشیده نیست. لکن عالم کلّ بودن امام (ع) مستلزم علم به فیزیک نیوتنی یا نسبیّتی و مکانیک کوانتوم نیست؛ چون معلوم نیست که اینها حقیقتاً علم باشند
در پاسخ به این سوال و نیز سوالات دیگری که ممکن است پیرامون این مطلب داشته باشید به نکات ذیل دقت بفرمایید:1- طبق نصوص فراوانی علم ائمه اطهار(ع) عین علم نبی اکرم(ص) است و خود آن بزرگواران تصریح نموده اند که علم خود را نسل به نسل از نبی اکرم(ص) گرفته اند ؛ و علم آن نبی اکرم(ص) نیز چیزی جز علم قرآن کریم نبود و قرآن کریم نیز چیزی جز کلام الله و علم خدا نیست. قرآن کریم ، مراتبی دارد که پایین ترین مرتبه ی آن همین قرآن مکتوب است و حقیقت آن عین علم خداوند متعال می باشد لذا امری نیست مگر اینکه در قرآن کریم موجود است لکن فهم تمام حقیقت قرآن کریم برای غیر انسان کامل مقدور نیست و حتّی انبیاء قبل از رسول اکرم (ص) نیز قادر به فهم تمام حقیقت آن نیستند.خداوند متعال می فرماید: « وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ ـ: و کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست. جز او [کسى ] آن را نمى داند، و آنچه در خشکى و دریاست مى داند، و هیچ برگى فرو نمى افتد مگر [اینکه ] آن را مى داند، و هیچ دانه اى در تاریکیهاى زمین، و هیچ تر و خشکى نیست مگر اینکه در کتابى روشن [ثبت ] است . » (الأنعام : 59)
مراد از این کتاب مبین، همان حقیقتی است که قرآن کریم تنزّل یافته ی آن می باشد؛ لذا خداوند متعال در مورد قرآن کریم فرمود: « وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ : و نازل نمودیم بر تو این کتاب را که بیان کننده ی هر چیزى است.» (النحل :89)
تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب، ج 6، ص: 480 در تفسیر آیهی فوق آورده است که امام صادق(ع) به برخی اصحابشان فرمودند: «مردم چه می گویند درباره ی انبیای اولوالعزم و مولای شما امیرالمومنین (ع) ؟ راوی گوید: گفتم آنان کسی را برتر از انبیای اولوالعزم نمی دانند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: خداوند تبارک و تعالى درباره ی موسى فرمود: « وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً ـــ و ما برای موسی در الواح نوشتیم از هر چیزی موعظه ای » و نفرمود: کلّ شیء و در باره ی عیسی فرمود: « وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ : و برای این که برای شما روشن نماید بعضی از آنچه را که در مورد آن اختلاف دارید.» و نفرمود: کلّ شیء امّا درباره ی مولای شما أمیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمود: « قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ ـ : بگو کافى است خدا و آن کس که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشد.» و خداوند عزّ و جلّ فرمود: « وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ ـــ و تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتاب مبین می باشد » و علم این کتاب است که نزد امیرالمومنین است.
در البرهان فى تفسیر القرآن، ج 1، ص: 32 از قول امام صادق (ع) آمده است: « من زاده ی رسول خدایم و منم که کتاب خدا را می دانم که در آن است آغاز خلقت و آنچه تا روز قیامت خواهد بود؛ و در اوست خبر آسمان و خبر زمین و خبر بهشت و جهنّم و خبر آنچه بود و خواهد بود. من اینها را می دانم چنان که گویی به کف دست خود می نگرم؛ خداوند عز و جل می فرماید: در اوست تبیان هر چیزی.»
امام باقر (ع) به نقل از امام سجاد (ع) فرمودند: خدا پیامبری را مبعوث نساخت مگر اینکه از علم، بخشی را به او سپرد مگر نبی اکرم (ص) که خدا تمام علم را به او اعطاء نمود و فرمود: « تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ » و در مورد موسی فرمود: وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ ـــ و نوشتیم برای او در الواح تورات بخشی از هر چیزی را » و [در مورد آصف بن برخیا فرمود:] « الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ : کسی که در نزد او علمی از کتاب بود … » و نفرمود: کسی که نزد او علم کتاب بود. … در حقّ محمد ص فرمود:« ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا : سپس این کتاب را به آن بندگان خود که [آنان را] برگزیده بودیم، به میراث دادیم .» پس این کلّ کتاب است و آن برگزیدگان ما هستیم. » ( تفسیر فرات الکوفى، ص: 145)
امام صادق (ع) می فرمودند: من می دانم هر آنچه را که در آسمانها و زمین است و می دانم هر آنچه را که در بهشت و جهنّم است و می دانم آنچه را که بوده و خواهد بود ؛ سپس مکثی کرد و مشاهده نمود که این سخن بر شنوندگان بزرگ جلوه کرده است لذا فرمود: من این امور را از کتاب خدا دانسته ام ؛ خدای عزّ و جلّ فرموده که در آن است بیان هر چیزی. (تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 6، ص: 454)
باز فرمودند: خداوند متعال می فرماید: « وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ : و هیچ پنهانى در آسمان و زمین نیست، مگر اینکه در کتابى روشن [درج] است.» سپس فرمود: « ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا : سپس این کتاب را به آن بندگان خود که [آنان را] برگزیده بودیم، به میراث دادیم »؛ و ما هستیم آن برگزیدگان خدا که این کتاب را به میراث به ما داده است که در آن است بیان هر چیزی. ( تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 6، ص: 455)
باز خداوند متعال فرمود : « إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ ــــ ماییم که مردگان را زنده مى سازیم و آنچه را از پیش فرستاده اند، با آثار [و اعمال ] شان درج مى کنیم، و هر چیزى را در امام مبین (روشن و روشنگر ) برشمرده ایم. » (یس : 12)
عماربن یاسر گوید: در برخی جنگها نزد أمیر المؤمنین(علیه السلام) بودم که به سرزمین پر از مورچه ای گذر نمودیم. گفتم یا أمیر المؤمنین، آیا مخلوقی از مخلوقات خدا را می شناسی که بداند عدد این مورچه ها چند است؟ امام فرمودند: آری ای عمّار می شناسم مردی را که بداند عدد اینها را و بداند تعداد نر و ماده ی آنها را. گفتم آن مرد کیست مولای من؟ فرمود: ای عمار، آیا نخواندی در سوره ی یس که : « وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ » ؟ گفتم : خوانده ام ای مولای من امام فرمودند: « منم آن امام مبین» ( البرهان فى تفسیر القرآن، ج 4، ص: 569 )
مصادر روایی اهل بیت (ع) مملوّ از اینگونه روایات است که اوّلاً دلالت دارند بر این که قرآن علم خدا بوده و دارنده ی همه ی حقایق است و ثانیاً نبی اکرم (ص) عالم به جمیع حقایق قرآن کریم می باشد؛ و ثالثاً ائمه اطهار (ع) وارثان علم نبی اکرم (ص) بوده بر جمیع حقایق قرآن کریم علم دارند. لذا ائمه اطهار (ع) مظهر علم خدا و خزانه ی علم او هستند. از اینرو فرمودند: «نحن خزّان اللّه و جیرانه، و أقرب الخلق إلیه ـــ ما هستیم خزائن خدا و همسایگان و نزدیکترین خلق به او.» (الأصفى فی تفسیرالقرآن، ج 1، ص: 25)
و امام صادق علیه السّلام فرمودند: «نحن ولاة أمر اللّه، و خزنة علم اللّه ـــ ماییم والیان امر خدا و مخزن علم خدا» (تفسیر الصراط المستقیم،ج 2 ،ص203 )
2ـ با توجّه به آنچه پیش تر گفته شد معلوم گردید که امام معصوم عالم به جمیع حقایق عالم امکان بوده هیچ حقیقتی از او پوشیده نیست. بنابر این، هر حقیقتی که بشر در طول تاریخ به آن دست یابد از پیش برای امام معصوم معلوم است لکن عالم کلّ بودن امام(ع) مستلزم علم به فیزیک نیوتنی و یا فیزیک نسبیّتی و مکانیک کوانتوم نیست؛ چون معلوم نیست که اینها حقیقتاً علم باشند. وقتی گفته می شود خدا یا انسان کامل عالم به تمام حقایق است منظور علم حقیقی و یقینی و صد در صد مطابق با واقع است نه علم ظنّی و نظریّه ها و فرضیّه های علمی که ممکن است جهالاتی در قالب علم باشند. علومی مثل فیزیک و شیمی و امثال آن اگرچه دارای فوائد عملی فراوانی برای بشر هستند ولی فایده داشتن آنها دلیل بر درستی آنها نیست. لذا بسیاری از نظریّات علمی تا کنون ابطال شده و جای خود را به نظریّات جدیدی داده اند ؛ و نظریّات جدید نیز هر لحظه در معرض ابطال می باشند. باید توجّه داشت که راه تجربه و استدلال تجربی از نظر فلاسفه اسلامی و منطق عقلی به هیچ وجه یقین آور نبوده تنها ایجاد یقین روانشناختی می کند که در حقیقت ظنّ غالب است.
از نگاه فلسفه ی علم یافته های علوم تجربی به دو قسم تقسیم می شوند.
الف)یافته های حسّی که از راه آزمایش و مشاهده به دست می آیند. مثل اینکه از راه رصد می فهمیم که فلان جرم آسمانی یک کهکشان مارپیچی است ؛ یا آب خالص در شرایط استاندارد ، در صد درجه ی سانتی گراد به جوش می آید و …
ب) یافته های استنتاجی که با توجّه به یافته های حسّی و برای قانونمند نمودن آنها توسّط دانشمندان ساخته می شوند.
در قسم اوّل وجود دانشمند و ذهنیّات او چندان نقشی در حاصل کار ندارد لذا از نظر فلسفه ی علم این قبیل یافته ها تا حدود قابل قبولی یقینی محسوب می شوند. امّا در قسم دوم از یافته های علوم تجربی چیزی به نام قانون قطعی و یقینی وجود ندارد. قوانین علوم تجربی نظری مثل قوانین فیزیک نظری صرفاً نظریّه ها و مدلهایی فرضی اند برای توجیه و تفسیر مشاهدات ما از عالم واقع. این نظریّات تا آنجا که مشاهدات ما را توجیه و تفسیر می کنند و به ما کمک می کنند تا به نتایج عملی جدیدتری برسیم درست تلقّی می شوند ولی آنگاه که از توجیه مشاهدات ناتوان شدند دانشمندان در صدد بر می آیند تا بر اساس مشاهدات جدیدتر نظریّه کاملتری ارائه دهند تا مشاهدات بیشتری را توجیه و تفسیر نماید. پس اساساً کار علوم تجربی کشف واقع نیست بلکه کارش همین است که دنبال مدلهایی با کارکردهای هر چه بیشتر باشد. و هرگاه مدلی قویتر ارائه شد مدل قبلی بازنشسته می شود.
نظریّه ی نسبیّت عامّ یا مکانیک کوانتوم یا مدل انفجار بزرگ و امثال اینها نیز صرفاً مدلهایی فرضی و ذهنی اند برای توجیه مشاهدات ما از عالم واقع که متأسفانه غیر از دانشمندان تراز اوّل دیگر دانش طلبان به این نکته توجّه نداشته آنها را جزء یقینیّات قلمداد نموده و گاه انتظار دارند که آنها را کلمات معصوم (ع) نیز مشاهده نمایند ؛ در حالی که معصوم نظریّه پرداز و مدل ساز نیست بلکه از حاقّ واقع خبر می دهد ؛ لکن حاقّ حقیقت را چنان نمی گویند که هر کسی دریابد بلکه چنان بیان می کنند که اهلش آن را دریافته و غیر اهلش نیز نصیب خود را از آن ببرد.
درباره ماهیّت علوم تجربی مطالعه ی کتب زیر یقیناً برای حضرت عالی مفید خواهند بود.
ــ دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ، دکتر مهدی گلشنی
ــ از علم سکولار تا علم دینی ، دکتر مهدی گلشنی ـ فیزیکدان ـ
برای هر چه بیشتر روشن شدن مطالب پیش گفته به اجمال، چند مثال نیز ذکر می شود.
الف) اوّلین کسی که نظریّه ی اتم (ذرّه ی بنیادی و نشکن) را مطرح ساخت دموکریتوس، فیلسوف یونانی بود. این نگره در قرون اخیر دوباره مطرح شد تا بوسیله ی آن برخی مشاهدات ما در عالم فیزیک و شیمی توجیه شوند. لذا اعتراف به وجود اتم ، نه از راه مشاهده ی حسّی بود و نه از راه برهان عقلی. فرض وجود اتم صرفاً برای این بود که می توانست برخی از سوالات ما را پاسخ دهد. بعد از مدّتی دانشمندان متوجّه شدند که فرضیّه ی اتم به تنهایی نمی تواند همه ی سوالات را جواب دهد، لذا این تئوری مطرح شده که شاید اتم هم اجزایی دارد. باز این مساله نیز نه حسّی است نه عقلی؛ و فقط فرضی مفید است که در یافتن پاسخ برخی سوالات ما، کار آیی دارد. در این زمان تامسون مدل کیک کشمشی را ارائه داد که در آن اجزائی به نام الکترون مثل کشمش هایی که در کیک کشمشی پراکنده اند، در حجم اتم پخش شده اند. این مدل بسیاری از سوالات را جواب داد ولی در برابر برخی سوالات تازه تر نارسایی اش آشکار شد. لذا مدل اتم هسته دار رادرفورد مطرح شد که آن نیز مشکلات باز هم بیشتری را حلّ نمود؛ ولی باز ناتوانی اش در حلّ مسائل نوظهور روشن شد. لاجرم مدل سیّاره ای بور پیشنهاد شد که سالها از پس سوالات بر آمد ولی بالاخره آن نیز در برابر سوالات جدیدتر به زانو در آمد؛ و مدل کوانتومی شرودینگر جای آن را گرفت که امروزه بر اذهان اساتید و دانشجویان فیزیک حکومت می کند. امّا این آخر ماجرا نیست. چون بر خلاف دانشجویان و اساتید مقلّدی که به غلط خود را مجتهد فیزیک می پندارند، دانشمندان محقّق، این مدل را هم به چالش کشیده اند. امروزه حتّی خود اتم زیر سوال است کجا رسد اجزاء آن. امروز نظریّه ی نوظهور ابَرریسمان است که با مکانیک کوانتوم دست و پنجه نرم می کند. ــ تفصیل این بحث را در منابعی که پیشتر ذکر شد مطالعه فرمایید. و سعی بلیغ داشته باشید که مقلّدانه سخن فلان استاد و دانشجو را که گرفتار آسیب جزم انگاری در حیطه ی علوم تجربی است، مدرک قرار ندهید. چون بسیاری از این اساتید فیزیک صرفاً مصرف کننده اند. علم را از سرچشمه هایش و همراه با تاریخ علم دنبال فرمایید. ــ
حاصل مطلب این که امروزه اگر ما وجود اتم، الکترون، پروتون، پوزیترون، نوترون، فتون و امثال آنها را می پذیریم صرفاً از این جهت است که کارکرد داشته تجارب و مشاهدات ما را از عالم واقع توجیه می کنند. و کارکرد داشتن یک نظریّه منطقاً دلیل بر درستی آن نیست. در همین روندی که گفته شد ملاحظه فرمودید که مدلهای گوناگون اتم هر کدام کارکردهایی داشتند. پس آیا همه ی آنها درستند؟ روشن است که همه درست نیستند.
ب) شاهد دیگر در علم کیهان شناسی است. هیئت زمین مرکزی بطلمیوس که نتیجه ی سالها مشاهده و رصد ستارگان و محاسبات ریاضی بود ، سالیان درازی درست می نمود، تا آنجا که با این نظریّه حرکت تمام سیّارات قابل توجیه بود و بر اساس آن می شد خسوف و کسوف را به دقّت شگفت آوری پیش بینی نمود. لذا عدّه ی به خاطر کارکرد داشتن آن و پیش بینیهای درستش گمان می کردند که این نظریّه کاملاً درست است، تا اینکه ابوسعید سجزی در قرن چهارم هجری درستی این نگرش را با تردید مواجه ساخته ادّعا نمود که خورشید مرکز عالم است و زمین به گرد خورشید می گردد. ابوریحان بیرونی این نگره را از ابوسعید سجزی در کتاب خود نقل نموده و گفته است: من نیز شک دارم که آیا خورشید مرکز عالم است یا زمین؛ ولی درستی هیچکدام قابل اثبات نیست چون محاسبات نجومی طبق هر دو نظریّه به یک جواب منتهی می شوند. یعنی هر دو نظریّه به یک اندازه کارکرد دارند. این تردید بود تا اینکه خواجه نصیرالدین طوسی شواهد باز هم بیشتری بر نادرستی نگره ی زمین مرکزی ارائه نمود؛ و در نهایت کپرنیک که کشیشی مسیحی بود با الهام از کار دانشمندان مسلمان بعد از حدود چهار صد سال از ابو سعید سجزی، باز نظریّه ی وی را مطرح ساخت. آنگاه گالیله آن را تئوریزه نموده، از راه رصد با تلسکوپ، شواهدی تجربی بر درستی آن ارائه نمود. کِپلر مدارهای سیّارات را که دایره ای فرض می شدند ، بیضوی کرد. و نیوتن با قانون جاذبه اش این هیئت را محکم ساخت؛ چنان که بعضی ادّعا کردند فیزیک به آخر خود رسیده است. و در حالی که این نگرش به عالم هستی، حقیقتی و قطعی تلقّی می شد و بر اساس آن صدها مساله ی بشر حلّ می شد، و به راحتی می شد طبق قوانین این نظریّه بر روی کره ی ماه فرود آمد، مشکلات این مدل نیز خودنمایی نمود و روز به روز این اشکالات زیادتر شدند تا اینکه ناگهان آلبرت اینشتین با تئوری نسبیّت عامّ و ادوین هابل با نظریّه ی انبساط عالم از راه رسیدند و بساط هیئت نیوتنی را در هم فرو ریختند، و تبیینی متفاوت از عالم و گرانش ارائه دادند. نظریّه ی نسبیّت و انبساط جهان نیز تنها نظریّه ی مطرح در جهان امروز نیستند بلکه اینها نیز رقیبهایی در عالم فیزیک نظری دارند که ممکن است روزی جای اینها را بگیرند.
پس چگونه می توان این نظریّات را قطعی دانست. خود دانشمندان تراز اوّل علوم تجربی ــ برخلاف رده های پایین و مقلّد این علوم ــ هیچگاه به علوم تجربی به عنوان علم قطعی نظر نمی کنند و الّا در پی کشف جدید نمی بودند. این افراد کم اطلاع از ماهیّت علوم تجربی هستند که این علوم را یقینی می انگارند. و مفاهیمی چون الکترون، پرتون، نوترون، کوارک، پوزیترون، انحنای فضا، نیرو، فتون، ثبات سرعت نور، محدود بودن سرعت به سرعت نور و … را جزء قطعیّات می پندارند. در حالی که طبق اعتراف خود دانشمندان فیزیک اینها صرفاً مدلهایی برای توجیه مشاهدات حسّی انسان بوده، خودشان هیچگاه محسوس نیستند. لذا امروزه در نظریّه ی ابرریسمان، تمام این امور به چالش کشیده شده اند. اگر کسی با تاریخ علوم تجربی ، بخصوص فیزیک نظری ، آشنا باشد آنگاه متوجّه می شود که این مفاهیم چگونه زاده شده اند.
همچنین اگر کسی به نوع استدلالهای رایج در علوم تجربی آشنا باشد در می یابد که این روش استدلال به هیچ وجه یقین آور نبوده تنها ظنّ آور است. در علوم تجربی ابتدا فرضیّه ارائه می شود ، آنگاه این فرضیّه پیش بینی هایی انجام می دهد . و در مرحله ی سوم دانشمندان آزمایشگاهی این پیش بینی ها را بررسی می کنند. اگر درستی این پیش بینی ها از راه تجربه اثبات شد آن فرضیّه به درجه ی نظریّه نائل می شود. اشکال این شیوه در آنجاست که ممکن است همان پیش بینی ها عیناً توسّط فرضیّه ای دیگری نیز انجام شود. بر همین اساس بود که ابوریحان بیرونی گفت: هیئت زمین مرکزی بطلمیوس و خورشید مرکزی ابوسعید سجزی ترجیحی بر یکدیگر ندارند. چون پیش بینی های هر دو نظریّه در آن زمان یکسان بود. کما اینکه هر چه نظریّه ی نیوتن پیش بینی کرده بود نظریّه ی نسبیّت نیز پیش بینی نمود لکن با پیش بینی هایی باز هم بیشتر و دقیقتر.
در این شیوه ی استدلال در واقع از کارکرد یک فرضیّه بر درستی آن استدلال می شود. یا به عبارت دیگر از راه آثار یک فرضیّه ، درستی آن اثبات می شود ، که علم منطق از این سبک استدلال ، تعبیر می کند به « برهان انّی » . این سبک استدلال اگرچه برای عموم مردم یقین آور است ولی افراد عمیق واقفند که از این راه ، یقین حقیقی حاصل نمی شود. برای مثال اگر مردم ببینند از جایی دود بلند شده یقین می کنند که آنجا آتشی روشن است. ولی شخص منطقی هیچگاه به چنین نتیجه ای نمی رسد. چون تنها علّت دود آتش نیست ، بلکه بسیاری از موادّ شیمیایی هستند که اگر ترکیب شوند دود تولید می کنند. یا اگر مردم در جایی ردّ چرخ ماشین دیدند یقین می کنند که ماشینی از آنجا گذر کرده است. در حالی که منطقاً چنین نتیجه ای را نمی توان گرفت. چون ممکن است دو نفر دو حلقه چرخ ماشین را به موازات هم حرکت داده باشند تا آن ردّ ایجاد شود، یا محتمل است که کسی قالبی مسطّح از چرخ ماشین درست کرده آن را پشت سر هم به زمین فشار دهد تا ردّ چرخ ماشین درست شود. پس هیچگاه از راه آثار نمی توان صاحب اثر را به صورت یقینی و با مشخّصاتش شناخت. از اینرو فلاسفه ی اسلامی برخی براهین خداشناسی چون برهان نظم و برهان حدوث را هم به معنی واقعی کلمه یقین آور ندانسته براهینی چون برهان وجوب و امکان و برهان صدّیقین را ارائه نموده اند. اگرچه برهان نظم برای اکثر مردم عادی یقین آور است.
در اینجا ذکر چند اعتراف از فیزیکدانان بزرگ نیز خالی از فایده نیست.
هایزنبرگ: « فرمولهای ریاضی جدید دیگر خود طبیعت را توصیف نمی کنند ، بلکه بیانگر دانش ما از طبیعت هستند. ما مجبور شده ایم که توصیف طبیعت را که قرنها هدف واضح علوم دقیقه به حساب می آمد کنار بگذاریم. تنها چیزی که فعلاً می توانیم بگوییم این است که در حوزه ی فیزیک اتمی جدید ، این وضعیّت را قبول کرده ایم ؛ زیرا آن به حدّ کافی تجارب ما را توضیح می دهد. » (دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر ، ص34)
کمبل: « حوزه ی کار فیزیک مطالعه ی یک جهان خارجی نیست ؛ بلکه مطالعه ی بخشی از جهان داخلی تجارب است. و دلیلی وجود ندارد که ساختارهایی نظیر … که ما وارد می کنیم تناظری با واقعیّت خارجی داشته باشند.» (همان)
هایزنبرگ: « هستی شناسی ماتریالیسم مبنی بر این توهّم است که … واقعیّت مستقیم دنیای اطراف ما را می توان به حوزه ی اتمی تعمیم داد. امّا این تعمیم غیر ممکن است. اتمها شیء نیستند. » (همان ، ص 42)
آلبرت اینشتین: « احکام ریاضی تا حدّی که مربوط به حقیقت است ، محقّق نیست ؛ و تا حدّی که محقّق است با حقیقت سر و کار ندارد. به نظر من وضوح کامل تنها در آن قسمت از ریاضیّات است که مبتنی بر روش اصل موضوعی می باشد. » (مقالات علمی اینشتین ، ترجمه محمود مصاحب ، ص 38 و 39 )
آلبرت اینشتین: « بطوریکه می دانید ما هنوز قادر به توجیه بسیاری از واقعیّتها ، بر مبنای فیزیک نظری نیستیم ، و اصولی که بتواند علّت و معلول آنها را به طور روشن و قطعی بیان کند در دست نداریم ؛ بالعکس چه بسا ممکن است اصولی که دقیقاً و به وضوح تنظیم و صورت بندی شده منجر به نتایجی شود که کلّاً یا جزءً برون از قلمرو حقایق و واقعیّتهایی باشد که در وضع حاضر از راه تجربه در دسترس ما قرار دارند.» (مقالات علمی اینشتین ، ترجمه محمود مصاحب ، ص 14)
نتیجه ی این بحث:
حاصل کلام اینکه امام معصوم ، عالم به تمام حقایق است ولی هیچ برهان عقلی نیست که اثبات نماید نظریّات دانشمندان علوم تجربی حقیقتاً علم هستند نه صرفاً مدلهایی کاربردی. لذا این انتظار که ما تمام نظریّات رایج علوم تجربی را باید در کلمات قرآن و معصوم بیابیم ، انتظاری است غیر منطقی. و اساساً هنوز هیچ برهان یقینی در دست نیست که اثبات نماید از راه علوم تجربی می توان فراتر از نظریّات ذهنی و کاربردی صرف به حقیقت عالم طبیعت پی برد.
3ـ مطلب دیگر در مورد امام معصوم این است که شأن امام ، شأن هدایتگری است نه شأن طبابت و مهندسی و صنعتگری و امثال این امور. اگر بنا بود که ائمه (ع) به سبک دانشمندان علوم تجربی اقدام به بیان دانسته های خود در باب عالم هستی نمایند در آن صورت هر امامی تمام عمرش را باید صرف همین علوم دنیوی می کرد در حالی که او برای امر دیگری آمده است. علوم دنیوی را اوّلاً خود بشر به مرور زمان و متناسب با نیاز خود به دست می آورد و ثانیاً بود و نبود آنها نیز نقشی در سعادت حقیقی انسان ندارد ؛ بلکه حتّی برخی اندیشمندان در ملل مختلف بر این باورند که این علوم با رویکرد سکولاری که پیدا نموده اند بشر را به بیراهه می برند لذا در دهه های اخیر بحث تأسیس علوم تجربی دینی به جدّ مطرح شده است. امّا اغلب علوم خاصّ الهی که انبیاء و اهل بیت(ع) برای بشر به ارمغان آورده اند اوّلاً جز از راه تعلیم الهی معصوم ، قابل دست یابی نیستند. ثانیاً این معارف و علوم الهی ، تنها ضامن سعادت حقیقی و ابدی انسان می باشند ؛ لذا در اولویّت بیان قرار دارند. وقتی به تاریخ اهل بیت (ع) نظر می کنیم می بینیم که این بزرگواران به خاطر محدودیّتهای ایجاد شده از سوی حکومتهای ظالم برای بیان معارف الهی نیز با کمبود وقت مواجه بودند لذا وقت آن نبود که به امور غیر ضروری بپردازند.
البته بخش عظیمی از معارف خاصّ بیان شده از سوی اهل بیت (ع) همواره مربوط می شود به شناخت عالم خلقت ؛ لکن نه از آن جهت که دانشمندان علوم تجربی و اصحاب حسّ در پی آنند. حقایقی که این بزرگواران درباره ی عالم خلقت بیان داشته و در اختیار اهلش قرار داده اند چنان متعالی و ژرفند که اهل حسّ و تجربه را بدانها راه نیست ؛ بلکه گاه شاهباز عقل فلسفی نیز به قلّه ی بلند آن توان پرواز ندارد و جز سیمرغ وجود نورانی اولیاء الهی بر قله ی آن آشیان نتواند کرد. البته این سخن بدان معنا نیست که اهل بیت (ع) افراد عادی و دانشمندان علوم دنیوی را به کلّی از دانسته های خود بی نصیب گذاشته اند و از علوم دنیوی هیچ چیزی برای بشر نگفته اند ؛ بلکه برعکس ، این بزرگواران اصول علوم دنیوی را هم به بشر تعلیم داده اند تا در پرتو آنها و از راه تفکّر و تجربه و آزمایش و نظریّه پردازی و دیگر متد تحقیق و اجتهاد علمی ، در هر زمان و متناسب با نیاز خود علوم لازم را کشف نماید ؛ لکن بشر امروز و بخصوص مسلمین جز اندکی از این تعلیمات بهره نبرده و راه دیگری را در پیش گرفته است که همین راه علوم تجربی سکولار و گریزان از منابع الهی است تا آنجا که اگر دانشمندی در مقاله یا سخنرانی خود به آیه یا روایتی اشاره نماید با اعتراض اصحاب تجربه مواجه می شود ؛ و همین امر موجب شده که دانشمندان ما از تحقیق در کلّیّات و اصولی که قرآن و معصومین (ع) بیان داشته اند غفلت نمایند ؛ در حالی که این قرآن کریم و اهل بیت (ع) و شاگردان آنان بودند که نظریّات اقوام پیشین را به نقد کشیده بنیان علوم جدید را گذاشتند. در سطور زیر به پاره ای از راهگشایی های معصومین (ع) اشاره می شود.
ـ بنیانگذار علم شیمی ، یعنی جابر بن حیّان ، که امروزه به نام پدر علم شیمی شناخته می شود ، شاگرد امام صادق(ع) است که در کتب خود به کرّات از امام صادق (ع) یاد نموده و راهنمایی های آن حضرت در رابطه با علم شیمی را متذکّر می شود. و علم شیمی بزرگترین نقش را در رشد علم زیست شناسی و علم پزشکی داشته است ؛ که اهل بیت (ع) عنایت ویژه به آن داشته اند و مسلمین قرنها در آن سر آمد بوده اند.
جابربن حیان عارف، فیلسوف و طبیعی دانی تربیت شده در مکتب امام صادق و کاظم (ع) بود که عمده شهرتش به خاطر کشفیّات او در علم شیمی است. وی کتابی مشتمل بر هزار برگ و متضمن 500 رساله، تالیف کرده است. برخی از کتابهایی که جابر در زمینه ی شیمی نگاشته عبارتند از : الزیبق(جیوه) ، کتاب نارالحجر ، خواص اکسیر الذهب، الخواص، الریاض و … .
« برتلو » شیمیدان فرانسوی که به « پدر شیمی سنتز » مشهور است ، سخت تحت تاثیر جابر واقع شده و می گوید : «جابر در علم شیمی همان مقام و پایه را داشت که ارسطو در منطق.» جورج سارتون می گوید : «جابر را باید بزرگترین دانشمند در صحنه علوم در قرون وسطی دانست.» اریک جان هولیمارد، خاورشناس انگلیسی که تخصص وافری در پژوهشهای تاریخی درباره جابر دارد، چنین می نویسد : جابر شاگرد و دوست امام صادق (ع) بود و امام را شخصی والا و مهربان یافت؛ بطوری که نمی توانست از او جدا شود و بی نیاز بماند. جابر می کوشید تا با راهنمایی استادش، علم شیمی را از بند افسانههای کهن مکاتب اسکندریه برهاند و در این کار تا اندازه ای به هدف خود دست یافت. وی به آزمایش بسیار علاقمند بود ؛ از این رو، می توان گفت نخستین دانشمند اسلامی است که علم شیمی را بر پایه آزمایش بنا نهاد . جابر نخستین کسی است که اسید سولفوریک را از تکلیس زاج سبز و حل گازهای حاصله در آب ، به دست آورد و آن را زینت الزاح نامید. جابر اسید نیتریک یا جوهر شوره را نیز نخستین بار از تقطیر آمیزه ای از زاج سبز، نیترات پتاسیم و زاج سفید به دست آورد .
ـ همچنین گفته شده که از امام صادق (ع) ، رسالهای در علم شیمی تحت عنوان «رسالة فی علم الصناعة و الحجر المکرم» باقی مانده که دکتر «روسکا» آن را به زبان آلمانی ترجمه و در سال 1924 تحت عنوان «جعفر صادق امام شیعیان، کیمیاگر عربی» در «هایدلبرگ» به چاپ رسانده است.
ـ همچنین هزاران صفحه مطالب طبّی از ائمه(ع) و بخصوص از امام باقر و صادق (ع) به یادگار مانده که هر جمله از آنها قابلیّت این را دارند که موضوع یک تحقیق علمی فراگیر شوند. جناب حجّة الاسلام ری شهری این احادیث گهربار را در دو جلد قطور به نام احادیث پزشکی گرد آورده و به طبع رسانده اند.
ـ شاهد دیگر از آشنایی معصوم به علوم جدید ترفندی است که نبی اکرم (ص) هنگام ساخت مسجد النبی به کار بردند. پیامبر(ص) هنگام ساخت مسجد النبی در مدینه دستوری محاسباتی به سازندگان دادند که در قرن چهارم، ریاضیدان بزرگ اسلامی، ابوالوفای بوزجانی با استفاده از آن دستور العمل نبوی، قانون تانژانت را در علم مثلثات کشف نمود.
ـ ابوالاسود دوئلی شاگر امام علی (ع) اوّلین کسی است که به تعلیم امیر المومنین(ع) علم دستور زبان (صرف و نحو) را در زبان عربی ابداع نمود. آنگاه غیر عربها نیز به تبعیّت از اعراب این شیوه را در زبان خود به کار بستند.
ـ همچنین آیات و روایات پر هستند از حقایقی در باب آسمانها و زمین و طبیعت که چند جلد از کتاب بحارالانوار را به خود اختصاص داده اند. برای نمونه به چند روایت اشاره می شود.
« عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ فَقَالَ یَا جَابِرُ تَأْوِیلُ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَفْنَى هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ أَسْکَنَ أَهْلَ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلَ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَیْرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ خلق [عَالَماً] مِنْ غَیْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ یَعْبُدُونَهُ وَ یُوَحِّدُونَهُ وَ خَلَقَ لَهُمْ أَرْضاً غَیْرَ هَذِهِ الْأَرْضِ تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً غَیْرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُمْ لَعَلَّکَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ وَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَخْلُقْ بَشَراً غَیْرَکُمْ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ أَنْتَ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِکَ الْآدَمِیِّینَ . ـــــــــ جابربن عبدالله انصاری گوید از امام باقر(ع) سوال کردم در مورد قول خداوند متعال که می فرماید:« أَ فَعَیینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ. ــــ آیا ما در آفرینش نخستین عاجز ماندیم ؟! ولی آنها باز در آفرینش جدید تردید دارند.»(ق:15) پس فرمودند: ای جابر تأویل آیه این است که چون خدا این خلق و این عالم را فانی ساخت و اهل بهشت را در بهشت و اهل جهنّم را در جهنّم ساکن کرد ، دوباره عالم و مخلوقات دیگری خلق خواهد نمود بدون هیچ نر و ماده ای ؛ که او را عبادت کنند و یگانه اش شمرند. و برای آنها زمینی خلق می کند غیر از این زمین ، تا آنها را حمل نماید و آسمانی خلق می کند غیر از این آسمان تا بر آنها سایه افکند. گویی تو خیال نموده ای که خدا تنها همین عالم را آفریده است ! و گویی چنین پنداری که خدا بشری غیر از شما خلق نکرده است! آری به خدا سوگند که خداوند تبارک و تعالی هزار هزار عالم و هزار هزار گونه آدم آفریده است که تو در آخر این عالمها و آدمها قرار داری.»(بحارالأنوار ،ج8 ،ص374)
این روایت شگفت بیانگر آن است که اوّلاً عالم فعلی ما آغاز و انجامی دارد و ثانیاً قبل از این عالم مادّی نیز عالم مادّی دیگری بوده است و بعد از این عالم نیز عالم مادّی دیگری خواهد بود. ثالثاً در همه ی این عوالم نیز موجودات عاقل و مکلّفی مانند انسان وجود داشته اند. و این حقیقی است که تنها معصوم (ع) با قطعیّت از آن خبر داده است و علم امروز هنوز از اظهار نظر درباره ی آن عاجز است.
« عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ مِنْ وَرَاءِ شَمْسِکُمْ هَذِهِ أَرْبَعِینَ عَیْنَ شَمْسٍ مَا بَیْنَ شَمْسٍ إِلَى شَمْسٍ أَرْبَعُونَ عَاماً فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ مَا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ أَوْ لَمْ یَخْلُقْهُ وَ إِنَّ مِنْ وَرَاءِ قَمَرِکُمْ هَذَا أَرْبَعِینَ قَمَراً مَا بَیْنَ قَمَرٍ إِلَى قَمَرٍ مَسِیرَةُ أَرْبَعِینَ یَوْماً فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ مَا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ أَوْ لَمْ یَخْلُقْهُ … : جابر گوید شنیدم از امام باقر(ع) که می فرمود: همانا در پس خورشید شما چهل چشمه ی خورشید است که بین خورشیدی تا خورشید دیگر چهل سال فاصله است. در آن مخلوقات زیادی هستند که خبر ندارند که آیا خدا آدمی خلق کرده یا نه. و همانا در پس ماه شما چهل ماه است که از قمری تا قمر دیگر به اندازه چهل سال فاصله است. در آن مخلوقات زیادی هستند که خبر ندارند که آیا خدا آدمی خلق کرده است یا نه.»(بحارالأنوار ج : 27 ص : 45)
به نظر می رسد در این روایت از وجود تعدادی منظومه ی مسکونی خبر داده شده است که ممکن است در کهکشان راه شیری باشند یا در کهکشانهای دیگر. بشر امروز اگرچه موفق به کشف منظومه هایی در کهکشان راه شیری شده ولی هنوز منظومه ای مسکونی را نیافته است.
امام صادق (ع) فرمودند: « لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْأَرْضِ مُنْذُ خَلَقَهَا سَبْعَةَ عَالَمِینَ لَیْسَ هُمْ مِنْ وُلْدِ آدَمَ خَلَقَهُمْ مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ فَأَسْکَنَهُمْ فِیهَا وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ مَعَ عَالَمِهِ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ أَبَا الْبَشَرِ وَ خَلَقَ ذُرِّیَّتَهُ مِنْهُ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا خَلَتِ الْجَنَّةُ مِنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِینَ مُنْذُ خَلَقَهَا وَ لَا خَلَتِ النَّارُ مِنْ أَرْوَاحِ الْکُفَّارِ وَ الْعُصَاةِ مُنْذُ خَلَقَهَا عَزَّ وَ جَلَّ لَعَلَّکُمْ تَرَوْنَ أَنَّهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ وَ صَیَّرَ اللَّهُ أَبْدَانَ أَهْلِ الْجَنَّةِ مَعَ أَرْوَاحِهِمْ فِی الْجَنَّةِ وَ صَیَّرَ أَبْدَانَ أَهْلِ النَّارِ مَعَ أَرْوَاحِهِمْ فِی النَّارِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یُعْبَدُ فِی بِلَادِهِ وَ لَا یَخْلُقُ خَلْقاً یَعْبُدُونَهُ وَ یُوَحِّدُونَهُ بَلَى وَ اللَّهِ لَیَخْلُقَنَّ اللَّهُ خَلْقاً مِنْ غَیْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ یَعْبُدُونَهُ وَ یُوَحِّدُونَهُ وَ یُعَظِّمُونَهُ وَ یَخْلُقُ لَهُمْ أَرْضاً تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً تُظِلُّهُمْ أَ لَیْسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ : البته که خدای عز و جل از آنگاه که زمین را آفریده هفت عالمیان آفریده که از فرزندان آدم نیستند، آنان را از خاک روى زمین آفریده و در آن یکى را پس از دیگرى در جهان خود جا داده، سپس خدای عز و جل آدم ابو البشر را آفرید و فرزندانش را از او آفرید. سوگند به خدا از روزى که خدا بهشت را آفریده از ارواح مؤمنان تهى نبوده ، و دوزخ از آن زمان که آفریده شده از ارواح کفّار و گنهکاران خالی نبوده است . شاید شما در نظر آرید که چون روز رستاخیز شود، و خدا بدنهاى بهشتیان را با ارواح آنها در بهشت درآورد، و بدنهاى کافران را با ارواحشان در دوزخ ، خدا تبارک و تعالى در بلادش پرستیده نشود ، و خلقى نیافریند که او را بپرستند و یگانه اش دانند، و بزرگش شمارند؟ آرى سوگند به خدا که البته خلقى آفریند بى نر و ماده که او را بپرستند و یگانه شناسند و بزرگ دارند، و بیافریند برایشان زمینى در زیر پا و آسمانى بالاى سر.آیا نیست که خدا عز و جل می فرماید: «روزى که به جاى زمین ، زمین دیگر آید و به جاى آسمانها آسمانهاى دیگر» (آیه 48 ابراهیم) و خدای عزّ و جلّ فرموده: «آیا درماندیم در آفرینش نخست بلکه آنها هر روزه در پوششى از آفرینشى تازه اند»( آیه15ق). »( بحار الانوار ، ج 54، ص 319 و 320 )
در این روایت افزون بر حقایق بیان شده در روایت پیشین ، از وجود هفت نسل شبه انسانی بر روی کره زمین ، قبل از خلقت آدم (ع) نیز گزارش داده شده است ؛ و این در حالی است که آن زمان هنوز فسیل انسانهای قبل از آدم (ع) کشف نشده بودند. همچنین در این روایت افزون بر گزارش از وجود انسانهای قبل از آدم (ع) ، تصریح شده که هیچکدام از این موجودات انسان نما ، تکامل یافته از یکدیگر نیستند بلکه هر کدام مستقلّ آفریده شده اند.
امام صادق (ع) فرمودند: « إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اثْنَیْ عَشَرَ أَلْفَ عَالَمٍ کُلُّ عَالَمٍ مِنْهُمْ أَکْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِینَ مَا یَرَى عَالَمٌ مِنْهُمْ أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَیْرَهُمْ وَ إِنِّی الْحُجَّةُ عَلَیْهِمْ . ــــ برای خدای عزّ و جلّ دوازده هزار عالم است که هر کدام آنها بزرگتر از هفت آسمان و هفت زمین می باشد. هیچکدام از (اهل) این عوالم برای خدا عالمی غیر از عالم خودشان نمی بینند و من حجّت هستم برای همه ی این عالمها.» (بحارالأنوار ، ج27 ، ص41 )
از ظاهر روایت چنین بر می آید که اوّلاً این دوازده هزار عالم بالفعل وجود دارند. ثانیاً در آنها اهل بینشی زندگی می کنند ، لکن نسبت به عوالم دیگر بینشی ندارند. امّا چندان معلوم نیست که مراد از این عوالم آیا عوالم مادّی هستند یا عوالم مجرّد و غیر مادّی ؛ ولی بیشتر به نظر می رسد که منظور عوالم مادّی باشند ؛ چون اوّلاً عوالم مجرّد ، از یکدیگر و از عالم مادّه خبر دارند. ثانیاً نیازمندی اهل آن عوالم به حجّت معصوم نشان از مکلّف بودن آنها دارد و مادّیّت از شروط فلسفی تکلیف است.
امّا با فرض مادّی بودن این دوازده هزار عالم باز به وضوح معلوم نیست که آیا منظور از این عوالم ، سیّارات مسکون و دارای حیات در کهکشان راه شیری هستند یا دوازده هزار کهکشان مسکون وجود دارند که کهکشان راه شیری یکی از آنهاست یا منظور از عالم ، مجموعه ای از میلیاردها کهکشان است و دوازده هزار عالم در عرض هم وجود دارند که همگی دارای موجودات زنده اند. حتّی محتمل است که منظور حضرت ، عوالم موازی باشند که نسبت به همدیگر تباین بُعدی دارند ؛ البته این احتمال تا حدودی ضعیف است ، چون موجودات ابعاد بالاتر توان مشاهده ی موجودات ابعاد پایین تر را دارا هستند مگر اینکه مانعی در کار باشد. همچنین محتمل است که نسبت این عوالم مثل نسبت عالم جنّها به عالم انسانها باشد ؛ والله و حججه اعلم.
ابوحمزه گوید امام باقر(ع) نگاهی به آسمان کرده فرمودند: « یَا أَبَا حَمْزَةَ هَذِهِ قُبَّةُ أَبِینَا آدَمَ ع وَ إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سِوَاهَا تِسْعاً وَ ثَلَاثِینَ قُبَّةً فِیهَا خَلْقٌ مَا عَصَوُا اللَّهَ طَرْفَةَ عَیْنٍ ـــ ای ابو حمزه این گنبد پدر ما آدم است و همانا برای خدا غیر از این گنبد ، سی و نه گنبد دیگر است که در آنها مخلوقاتی هستند که چشم بر هم زدنی خدا را عصیان نکرده اند.» (بحارالأنوار ، ج54 ،ص335)
« عَنْ عَجْلَانَ أَبِی صَالِحٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قُبَّةِ آدَمَ فَقُلْتُ لَهُ هَذِهِ قُبَّةُ آدَمَ فَقَالَ نَعَمْ وَ لِلَّهِ قِبَابٌ کَثِیرَةٌ أَمَا إِنَّ خَلْفَ مَغْرِبِکُمْ هَذَا تِسْعَةً وَ ثَلَاثِینَ مَغْرِباً أَرْضاً بَیْضَاءَ مَمْلُوَّةً خَلْقاً یَسْتَضِیئُونَ بِنُورِنَا لَمْ یَعْصُوا اللَّهَ طَرْفَةَ عَیْنٍ لَا یَدْرُونَ أَ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ أَمْ لَمْ یَخْلُقْهُ : عجلان گوید از امام صادق (ع) درباره ی قبّه و گنبد حضرت آدم (ع) سوال کرده و گفتم: آیا گنبد حضرت آدم (ع) همین است (همین آسمان بالای سر ماست؟) فرمودند: بلی و برای خدا گنبدهای فراوان دیگری است. همانا پشت این مغرب شما سی و نه مغرب است. زمینی است سفید و انباشته از خلق که از ما نور می گیرند و چشم بر هم زدنی خدا را عصیان نمی کنند و نمی دانند که آیا خدا آدمی خلق نموده یا نه.» (بحارالأنوار ، ج 27 ، ص45)
توضیح:
برخی از علمای فیلسوف مشرب در تفسیر این روایت فرموده اند مراد از این مغارب ، مغربهای عالم ملکوت و منظور از زمین سفید نیز زمین عالم ملکوت است.
این احتمال اگرچه احتمال قابل اعتنایی است ولی اثبات آن دلیل کافی می طلبد ؛ بخصوص که موجودات ملکوتی طبق قواعد فلسفی باید به زمین و اهل زمین علم داشته باشند. اگر مراد از اهل این زمین ، ملائک جبروتی بودند می شد چنین توجیه نمود که آنان به خاطر توجّه تامّ به خداوند متعال از توجّه به مراتب پایین وجود غفلت دارند ، ولی درباره ی موجودات عالم ملکوت که پایین تر از جبروتیان بوده مدبّر امور عالم مادّه می باشند چنین توجیهی روا به نظر نمی رسد. لذا احتمال اینکه این زمین و اهل آن در عالم مادّه باشند همچنان وجود دارد ؛ والله و حججه اعلم.
« عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ مِنْ وَرَاءِ شَمْسِکُمْ هَذِهِ أَرْبَعِینَ عَیْنَ شَمْسٍ مَا بَیْنَ شَمْسٍ إِلَى شَمْسٍ أَرْبَعُونَ عَاماً فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ مَا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ أَوْ لَمْ یَخْلُقْهُ وَ إِنَّ مِنْ وَرَاءِ قَمَرِکُمْ هَذَا أَرْبَعِینَ قَمَراً مَا بَیْنَ قَمَرٍ إِلَى قَمَرٍ مَسِیرَةُ أَرْبَعِینَ یَوْماً فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ مَا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ أَوْ لَمْ یَخْلُقْهُ قَدْ أُلْهِمُوا کَمَا أُلْهِمَتِ النَّحْلُ لَعْنةَ الْأَوَّلِ و الثَّانِی فِی کُلِّ وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ قَدْ وُکِّلَ بِهِمْ مَلَائِکَةٌ مَتَى لَمْ یَلْعَنُوهُمَا عُذِّبُوا جابر گوید از امام باقر (ع) شنیدم که می فرمودند:همانا بیرون از این خورشید شما چهل چشمه ی خوشید است که از هر خورشیدی تا خورشید دیگر چهل روز فاصله است. در آن مخلوقات فراوانی هستند که نمی دانند آیا خدا آدمی خلق کرده یا نه. و بیرون این ماه شما چهل ماه است که بین ماهی تا ماه دیگر مسیر چهل روز است. در آن مخلوقات فراوانی هستند که نمی دانند آیا خدا آدمی خلق کرده یا نه. به آنها الهام شده همانگونه که به زنبور عسل الهام شده که لعنت کنند اوّلی و دومی را در هر زمانی از زمانها ؛ و بر آنها فرشتگانی گماشته شده اند تا هر گاه لعنت نکردند آنها را عذاب کرده شوند.» (بحارالأنوار ، ج 27 ، ص46)
توضیح:
این روایت نیز از جهاتی مثل روایت سابق است ؛ لکن شواهد روشن تری در این روایت وجود دارد که نشان می دهد این مخلوقات از موجودات عالم ملکوت نیستند ؛ چون ملکوتیان مکلّف نیستند و نافرمانی برای آنها ذاتاً محال است. همچنین در روایت تصریح شده که فرشتگانی بر اینان گماشته شده ؛ لذا بعید است که اینها از سنخ ملائک باشند.
« عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ دَخَلَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ نَحْنُ فِی الْمَسْجِدِ حَلَقٌ حَلَقٌ فَقَالَ لَنَا فِیمَ أَنْتُمْ قُلْنَا نَتَفَکَّرُ فِی الشَّمْسِ کَیْفَ طَلَعَتْ وَ کَیْفَ غَرَبَتْ قَالَ أَحْسَنْتُمْ کُونُوا هَکَذَا تَفَکَّرُوا فِی الْمَخْلُوقِ وَ لَا تَفَکَّرُوا فِی الْخَالِقِ فَإِنَّ اللَّهَ خَلَقَ مَا شَاءَ لِمَا شَاءَ وَ تَعَجَّبُونَ مِنْ ذَلِکَ إِنَّ مِنْ وَرَاءِ قَافٍ سَبْعَ بِحَارٍ کُلُّ بِحَارٍ خَمْسُمِائَةِ عَامٍ وَ مِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ سَبْعُ أَرَضِینَ یُضِی ءُ نُورُهَا لِأَهْلِهَا وَ مِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ سَبْعِینَ أَلْفَ أُمَّةٍ خُلِقُوا عَلَى أَمْثَالِ الطَّیْرِ هُوَ وَ فَرْخُهُ فِی الْهَوَاءِ لَا یَفْتُرُونَ عَنْ تَسْبِیحَةٍ وَاحِدَةٍ وَ مِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ سَبْعِینَ أَلْفَ أُمَّةٍ خُلِقُوا مِنْ رِیحٍ فَطَعَامُهُمْ رِیحٌ وَ شَرَابُهُمْ رِیحٌ وَ ثِیَابُهُمْ مِنْ رِیحٍ وَ آنِیَتُهُمْ مِنْ رِیحٍ وَ دَوَابُّهُمْ مِنْ رِیحٍ لَا تَسْتَقِرُّ حَوَافِرُ دَوَابِّهِمْ إِلَى الْأَرْضِ إِلَى قِیَامِ السَّاعَةِ أَعْیُنُهُمْ فِی صُدُورِهِمْ یَنَامُ أَحَدُهُمْ نَوْمَةً وَاحِدَةً یَنْتَبِهُ وَ رِزْقُهُ عِنْدَ رَأْسِهِ وَ مِنْ وَرَاءِ ذَلِکَ ظِلُّ الْعَرْشِ وَ فِی ظِلِّ الْعَرْشِ سَبْعُونَ أَلْفَ أُمَّةٍ مَا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ وَ لَا وُلْدَ آدَمَ وَ لَا إِبْلِیسَ وَ لَا وُلْدَ إِبْلِیسَ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ :ابن عبّاس گوید رسول خدا بر ما وارد شد در حالی که حلقه حلقه نشسته بودیم ؛ پس به ما فرمود: در چه کارید؟ گفتیم: درباره ی خورشید فکر می کنیم که چگونه طلوع می کند و چگونه غروب می نماید. فرمودند: احسنت بر شما چنین کنید و تفکّر نمایید در مخلوق و تفکّر نکنید در خالق. پس همانا خدا خلق نمود هر چه را که خواست برای هر چه که خواست که شما تعجّب می کنید از آن. همانا از پشت قاف هفت دریاست که هر دریایی پانصد سال است و از پشت آن هفت زمین است که نور آن اهلش را روشن می کند. و از پشت آن هفتاد هزار امّت است که خلق شده اند به مانند پرندگان. او و جوجه اش همواره در هوا هستند و از تسبیح واحد خسته نمی شوند. و از پشت آن هفتاد هزار امّت است که از باد خلق شده اند و غذا ، نوشیدنی ، لباس ، ظروف و حیوانات آنها از باد است. لانه های حیوانات آنها در زمین مستقرّ نمی شود تا بر پایی قیامت ؛ چشمان آنها در سینه ی آنهاست. هر کدام آنها یک بار می خوابد و بیدار می شود در حالی که روزی اش بالای سر اوست. و از پشت آن سایه ی عرش است و در سایه عرش هفتاد هزار امّت است که نمی دانند خدا آدم و بنی آدمی آفریده است و نمی دانند که ابلیس و بنی ابلیسی خلق نموده است و این است قول خدا که فرمود:« وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ ـ و خلق می کند آنچه را که نمی دانید. » » (بحارالأنوار ،ج54 ،ص348)
توضیح:
این روایت حقیقتاً از مشکل ترین روایات است که فهم آن حقیقتاً دشوار است. ممکن است به قرینه ی لفظ عرش که در روایت آمده ادّعا شود که این خلائق همگی موجوداتی مجرّد هستند ؛ امّا این قرینه کافی برای چنین ادعایی نیست ؛ چون برای عرش اقسام پنجگانه ای شمرده شده که پایین ترین آنها عرش جسمانی است و سایه ی آن طبق قواعد فلسفی و عرفانی یقیناً عالم مادّه است. لذا نمی توان گفت مخلوقات نام برده شده در این روایت مجرّدند.
امیرالمومنین (ع) فرمودند: « إِنَّ مِنْ وَرَاءِ قَافٍ عَالَماً لَا یَصِلُ إِلَیْهِ أَحَدٌ غَیْرِی وَ أَنَا الْمُحِیطُ بِمَا وَرَاءَهُ وَ عِلْمِی بِهِ کَعِلْمِی بِدُنْیَاکُمْ هَذِهِ وَ أَنَا الْحَفِیظُ الشَّهِیدُ عَلَیْهَا وَ لَوْ أَرَدْتُ أَنْ أَجُوبُ الدُّنْیَا بِأَسْرِهَا وَ السَّمَاوَاتِ السَّبْعَ وَ الْأَرَضِینَ فِی أَقَلَّ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ لَفَعَلْتُ لِمَا عِنْدِی مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ وَ أَنَا الْآیَةُ الْعُظْمَى وَ الْمُعْجِزُ الْبَاهِرُ : پشت قاف عالمی است که جز من به آن نمی رسد و من محیط هستم به فراتر از آن و علم من به آن مانند علم من است به این دنیای شما و منم نگهبان و شاهد بر آن عالم و اگر بخواهم به سرعت جواب دهم دنیا را تماماً و آسمانها و زمینهای هفتگانه را ، در کمتر از چشم بر هم زدنی می توانم ؛ به خاطر اسم عظمی که نزد من است و منم آیه عظمای خدا و معجزه ی باهر.» (بحارالأنوار، ج54 ، ص336)
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع):« هَذِهِ النُّجُومُ الَّتِی فِی السَّمَاءِ مَدَائِنُ مِثْلُ الْمَدَائِنِ الَّتِی فِی الْأَرْضِ مَرْبُوطَةٌ کُلُّ مَدِینَةٍ إِلَى عَمُودٍ مِنْ نُورٍ طُولُ ذَلِکَ الْعَمُودِ فِی السَّمَاءِ مَسِیرَةُ مِائَتَیْنِ وَ خَمْسِینَ سَنَةً ــــ این ستارگانی که در آسمان می باشند شهرهایی هستند مانند شهرهای موجود در زمین که هر شهری به ستونی از نور مربوط و متّصل است که طول آن ستون در آسمان به اندازه ی مسیر دویست و پنجاه سال است.» (بحارالأنوار ، ج55 ،ص91)
این روایت به صراحت تمام از وجود شهرهایی در خارج از منظومه شمسی خیر می دهد که مانند شهرهای زمین هستند. البته این احتمال وجود دارد که راوی در نقل حدیث کلمه فی را از اوّل حدیث انداخته باشد یا هنگام استنساخ چنین امری رخ داده باشد. اگر این احتمال درست باشد آنگاه معنی حدیث چنین خواهد بود « در این ستارگانی که در آسمان می باشند شهرهایی هستند … » در این صورت می توان گفت مراد از ستاره ، خود آن همراه با منظومه ی سیّاره ای آن است. همچنین در این صورت ادامه حدیث نیز معنی معقول خود را می یابد ؛ چون هر سیّاره ای با ستونی از نور به ستاره ی خود متّصل است.
« سَأَلَ ابْنُ الْکَوَّاءِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ قَالَ ذَاتِ الْخَلْقِ الْحَسَنِ ــــ ابن الکوّا ء از امیرالمومنین (ع) درباره ی این قول خدای تعالی پرسید که « وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ ــ و سوگند به آسمان که دارای حبک است» ؛ امام فرمودند: یعنی دارای مخلوقات نیکوست.» (بحارالأنوار ، ج 55 ، ص92)
احادیثی از این دست ، که اسراری علمی و فلسفی را در بر دارند در منابع روائی شیعه به فراوانی یافت می شوند که می توان از متن آنها فرضیّه ها و نظریّه های علمی را بیرون کشید ؛ همانگونه که ابوالوفای بوزجانی از حدیث پیامبر(ص) تانژانت را کشف نمود.
تتمیم این بحث
همانگونه که در نمونه روایات ذکر شده ملاحظه می شود اهل بیت (ع) از اسرار دنیای مادّی نیز پرده برداشته حقایقی را بیان داشته اند که بشر عادی تا به امروز نیز از فهم آنها قاصر است. همچنین ملاحظه می شود که بیان اهل بیت (ع) در اینگونه موارد با تعابیری رازآلود و محتاج به تحقیق و تفسیر است که شاید عمده باعث آن دو چیز باشد ؛ یکی کمبود اطّلاعات و کشش فکری مردم آن عصر و دیگری طریقه ی خود معصومین (ع) در بیان حقایق که در موارد زیادی سعی می نمودند وارد جزئیّات نشوند و راه اجتهاد و کوشش علمی را بر روی پیروانشان نبندند ؛ چرا که خود همین اجتهاد و استنباط و استخراج جزئیّات و تفصیلات از اصول و کلّیّات ، در هر عصری هم موجب رشد روحی اشخاص محقق است هم مانع از رکود فکری جامعه می شود. خود اهل بیت (ع) نیز در روایات متعدّدی به این سیره ی عملی خود تصریح نموده فرموده اند:« علینا الاصول و علیکم التفریع ــ بر ماست بیان اصول و بر شماست استخراج فروعات » و امام صادق (ع) فرمودند: « انّما علینا ان نلقی الیکم الاصول و علیکم ان تفرعوا ـــ آنچه بر عهده ی ماست فقط همین است که اصول را به شما القاء نماییم و بر عهده ی شماست استخراج فروعات» و امام رضا (ع) فرمودند: « علینا القاء الاصول الیکم و علیکم التفریع ــــ بر عهده ی ماست القاء اصول به شما و بر عهده ی شماست استخراج فروعات » (میزان الحکمه ، ج1 ، ص549)
فقهای بزرگوار شیعه در طول تاریخ بر اساس همین سیره ی عملی اهل بیت (ع) باب اجتهاد را در علم فقه الاحکام همواره باز نگه داشته و دائماً آن را ترقّی داده اند و از فقه بسیط اوّلیّه ، که فتاوا را به صورت ذکر متن حدیث بیان می کرد ، تا فقه پیشرفته ی امروزی ، با پشتوانه عظیمی به نام علم اصول فقه ، آن را پیش برده اند ؛ ولی در زمینه ی علوم طبیعی و فقه الطبیعه عنایت چندانی به روایات اهل بیت (ع) نشده و فقه الطبیعه ی اسلامی هنوز در حدّ ذکر روایات است و تحقیق قابل اعتنایی روی آنها صورت نگرفته است. البته در دهه های اخیر ، فکر نوظهوری با عنوان علم دینی در میان اندیشمندان حوزه و دانشگاه مطرح گردیده که امید است با به بار نشستن این بحث ، راههای استفاده از روایات علمی نیز گشوده شود و به مرور زمان اصول فقه علوم طبیعی اسلامی نیز تدوین و تنظیم گردد.
4ـ مطلب دیگر در مورد جنبه ی علمی اهل بیت(ع) این است که آن بزرگواران افراد قابلی برای این گونه علوم نداشتند تا آن را برایشان بیان کنند. شاهد این مطلب آن است که امیر المومنین )ع) در جمع عمومی فرمودند:« أَیُّهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْض : ای مردم قبل از آنکه مرا از دست بدهید از من بپرسید چرا که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین می شناسم.»( نهج البلاغة: خطبه ی 189) گفته اند یکی از حاضران پرسید یا علی! تعداد موهای سر من چند است؟ آری اهل بیت(ع) مبتلا به چنین افرادی بودند که به جای پرسیدن از اسرار طبیعت و کنه حقیقت از تعداد موی سر خود می پرسیدند.
امام باقر(ع) فرمودند:«… وَ لَمْ یَجِدْ جَدِّی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَمَلَةً لِعِلْمِهِ حَتَّى کَانَ یَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ وَ یَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَإِنَّ بَیْنَ الْجَوَانِحِ مِنِّی عِلْماً جَمّاً هَاهْ هَاهْ أَلَا لَا أَجِدُ مَنْ یَحْمِلُهُ أَلَا وَ إِنِّی عَلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَة … : جدّم امیرالمومنین(ع) حاملی برای علم خود نمی یافت ؛ لذا مثل کسانی که نفس تنگی دارند نفس می کشید ، و بر بالای منبر می گفت از من بپرسید قبل از آنکه مرا از دست بدهید ؛ همانا درون سینه ی من علم فراوانی انباشته است. آه آه ، آگاه باشید که حمل کننده ای برای آن نمی یابم ؛ آگاه باشید که من حجّت بالغه ی خدا بر شما هستم. ( یعنی با وجود من حجّت بر شما تمام است) »(بحارالأنوار ،ج3 ،ص224)
همچنین حضرتش به کمیل ابن زیاد نخعی فرمود:« هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً ــ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ ــ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّینِ لِلدُّنْیَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِیَائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ یَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِیَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَیْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّینِ فِی شَیْ ءٍ أَقْرَبُ شَیْ ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ : بدان که در اینجا علم فراوانی است ــ و اشاره فرمودند به سینه ی خود ــ کاش حاملی برای آن می یافتم . آری افراد باهوشی را می یابم که بر علم امین نیستند و دین را وسیله ی دنیا خواهی قرار می دهند و با نعمتهای الهی برای بندگانش اظهار فضل می کنند و با حجّتهای خدا بر اولیایش فخر می فروشند. برخی نیز افراد فرمانبردار و امینی برای حاملان حقیقت هستند ولی بینایی و ژرف اندیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند ، که با اوّلین شبهه ای شک و تردید در دلشان ریشه می زند ؛ پس نه آنها و نه اینها ، سزاوار آموختن دانش های فراوان من نمی باشند.
یا فرد دیگری که سخت در پی لذّت بوده و اختیار خود را به دست شهوت داده است ؛ یا آن که در ثروت اندوزی حرص می ورزد ؛ هیچ کدام از آنان نمی توانند از دین پاسداری کنند ، و بیشتر به چهارپایان چرنده شباهت دارند ؛ و چنین است که دانش با مرگ دارندگان دانش می میرد.»(خطبه 147 نهج البلاغه)
علوم تجربی همواره در بسترهای خاصّی رشد می کنند و همواره رو به کمال می روند ؛ گویی به تدریج کشف شدن در بطن آنها نهفه است.اگر امام(ع) می خواست نظریّه ی درست در مورد فیزیک را بدهد یقیناً هیچکدام از نظرات کشف شده ی امروزی را نمی دادند. چون همه ی این نظرات ناقص بوده در حال تکاملند. زمانی فیزیک نیوتنی بر جهان علم حاکم بود و الآن نسبیّت عامّ و خاصّ اینشتین و مکانیک کوانتوم. فردا نیز یقیناً نظریّه ای کاملتر از اینها جای اینها را خواهد گرفت.کما اینکه هم اکنون نیز فیزیکدانها در پی نظریّه ی جایگزین می گردند ؛ و از هم اکنون نام آن نظریّه ی احتمالی را نظریّه ی وحدت گذاشته اند. حال اگر امام(ع) می خواست به فرض ، همین نظرات فیزیکی فعلی را به کسی بیاموزد آیا کسی وجود داشت که بتواند آنها را بیاموزد ؟؟!! باهوشترین انسانهای امروزی با اینهمه سابقه ی تاریخ علم ، برای درک این علوم ، حدود بیست سال زمان صرف می کنند ، حال امام (ع) چگونه باید اینگونه مطالب را به افرادی می گفتند که اجدادشان تازه دست از دختر کشی برداشته بودند.جابر بن حیّان که باهوشترین شاگرد امام در امور علمی بود یک هزارم علوم جدید را هم نمی توانست بفهمد کجا رسد کلّ آن را و بلکه بالاتر از آن را. لذا امام (ع) این علوم را هم تا آنجا که مردم ظرفیّت داشتند بیان نموده اند ؛ بلکه آنچه بیان نموده اند بیش از فهم آنها و بیش از فهم ماهاست. آیا ما انسانهای امروزی توانسته ایم پرده از اسراری که در روایات پیش گفته آمده است برداریم. بلی مقداری از اسرار و علمی و فلسفی این روایات ، در حکمت متعالیه ی ملاصدرا و علوم تجربی فعلی راز گشایی شده ولی بسیاری از جنبه های علمی آنها هنوز نامکشوف مانده است.پس مشکل در علم امام نیست بلکه مشکل از اطرافیان بود که قابلیّت لازم برای دریافت فیض را نداشتند. و مشکل از ماست که فرمایشات گوهربار آن بزرگان را موضوع تحقیقات خود قرار نمی دهیم تا پرده ها از اسرار عالم برای ما آشکار شود. مشکل اساسی ازخودباختگی اندیشمندان علوم تجربی ما در مقابل غرب بوده و هست که مانع از پرداختن به منابع خودی شده است.
5. آیا فراگیر بودن علم اهل بیت موجب تساوی علم آنان با خداست ؟ هرگز . زیرا حد اقل دو تفاوت در اینجا وجود دارد.
1. خدا به کنه ذات خود عالم است و جز او احدی حتی خاتم پیامبران را راه نیست و قابلیت درک آن نمی باشد و این علم افضل از همه آن علوم دیگر و سرچشمه و منبع همه آنها است . بنابراین اطلاق دانش اهل بیت با ملاحظه کسر این دانش عظمی است.
2.علم خدا ذاتی و استقلالی است ، اما علم پیامبر و امام و همه دیگر انسانها اذنی و تابع خواست و اراده حقتعالس است و هیچ کس جز به اراده او چیزی ندارد.
محدوده علم پیامبر و ائمه(ع)