قیام شهید فخ
درباره قیام شهید فخ و عکس العمل امام کاظم(علیه السلام) نسبت به آن مطالبی بیان کنید.
تا به قیام شهید فخ برسیم و درباره علل و نتایج آن سخن بگوییم و موضع گیری امام کاظم(علیه السلام) درباره آن را بیان کنیم، مقدمتاً باید گفت:
در سال 169هجری هادی عباسی فرزند مهدی عباسی که جوانی خوش گذران و مغرور و ناپخته بود، به خلافت رسید و حکومت وی سرچشمه حوادث تلخ و ناگواری برای جامعه اسلامی شد. در زمان وی علویان مورد آزار و قتل و شکنجه قرار گرفتند. مُقرری هایی که پدرش مهدی برای خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) معین کرده بود، قطع کرد و با گماردن افراد شرور و کینه توز در سراسر گستره حکومت خود، سادات و خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را تحت تعقیب قرار داد و در میانشان جوّی آکنده از رُعب و وحشت به وجود آورد و دستور داد آنان را از مناطق مختلف گردآورند و روانه بغداد کنند[ تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 142.].
این ظلم و جفاهای بی حد، مردان آزاده و شجاع بنی هاشم را به ستوه آورد و به مقاومت در برابر خشونت و بی رحمی حاکمیت عباسی به واکنش واداشت. تا آنجا که اندک اندک نطفه یک نهضت مقاومت به رهبری یکی از نوادگان امام حسن(علیه السلام) معروف به «حسین صاحب فخ» شکل گرفت و دستگاه حاکمه را مدتی به خود مشغول و مضطرب نمود.
والی هادی عباسی در مدینه، مردی بود از نوادگان عمربن خطاب، به نام «عبدالعزیز» که در آزار و اذیت علوی ها از هیچ امری دریغ نداشت. وی آنها را مُلزم کرده بود هر روز نزد او روند و حضور خود را اعلام کنند. عبدالعزیز به این اکتفا نکرد، آنها را مجبور کرد حضور هر روز یکدیگر را ضمانت کنند. روزی والی مدینه «حسین بن علی صاحب فخ» و «یحیی بن عبدالله» را به خاطر غیبت یکی از بزرگان بنی هاشم بازخواست کرد و به گروگان گرفت. این مسئله بر بنی هاشم گران آمد و جرقه خشم و قیام علیه حاکمیت را به شعله ای ویران گر در وجود آنان تبدیل نمود.
رهبری نهضت مدینه را «حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب(علیه السلام)» مشهور به شهید فخ بر عهده داشت. او از مردان برجسته و بافضیلت و شهامت هاشمی بود. مردی وارسته و بزرگوار که از جهت صفات عالی انسانی، چهره ای معروف و ممتاز به شمار می آمد. او از مادر و پدری پاکدامن و باتقوا که به «زوج صالح» شهرت یافته بودند به دنیا آمد. پدر و دایی و جدّ و عموی مادری و عده ای دیگر از خویشان و نزدیکان حسین به دست منصور دوانیقی به شهادت رسیده بودند[ مقاتل الطالبین، ص 397.].
حسین هیچ گاه خاطره شهادت این عزیزان را فراموش نمی کرد و یادآوری رزم و شهامت آنها، روح پُرشور و لبریز از خشم وی نسبت به عباسی ها را سخت می آزرد و به جوش و خروج می آورد. افزون بر این، ستمگری های هادی عباسی و والی او در مدینه، کاسه صبر و تحمل وی را لبریز کرده، به سوی قیام مسلحانه علیه حکومت به پیش می برد.
شهید فخ در سال 169ق آهنگ قیام کرد و کسانی چون یحیی، سلیمان، ادریس بن عبدالله و عبدالله بن حسن با او همراه شدند. چون بانگ اذان برخاست وارد مسجد شدند و بانگ «احد احد» برآوردند. افطس بر فراز گلدسته مسجد رفت و مؤذن را به گفتن «حی علی خیرالعمل» واداشت. حسین امامت جماعت را برعهده گرفت و پس از نماز، عده زیادی از هاشمیان و مردم مدینه با او بیعت کردند و با نیروهای هادی عباسی به نبرد پرداختند و وادار به عقب نشینی نمودند. حسین که از استیلای بر مدینه آسوده خاطر شد، به همراه سیصد جنگجو به سوی مکه حرکت کرد تا با استفاده از اجتماع مسلمانان در ایام حج، مکه را پایگاه قیام قرار دهد و دامنه نهضت خود را بگستراند. چون به فخ (سرزمینی در 6 میلی مکه) رسیدند در آنجا اردو زدند. هادی که از قیام حسین مطلع شده بود، سپاهی را به جنگ آنان فرستاد و دو سپاه در «فخ» با یکدیگر مواجه شدند. جنگ سختی در گرفت و سرانجام، حسین و عده ای از رجال و بزرگان هاشمی به شهادت رسیدند و بقیه سپاه او پراکنده و عده ای اسیر شدند و به بغداد روانه گردیدند. به دستور هادی، اسیران را در غُل و زنجیر به قتل رساندند و پیکرهاشان را بر در زندان به دار آویختند[ الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 93.].
وجدان بیدار امت
امام کاظم(علیه السلام) اگر چه خود در این مقطع بنای موضع گیری انقلابی علیه حاکمیت موجود را نداشت، اما سعی می کرد با برانگیختن وجدان امت اسلامی و آزاد کردن اراده آنان، به امت صلابت و قدرت بخشند تا مبادا یکسره کرامت و عزّت خویش را از یاد ببرند و در سیاست های خبیثانه دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) ذوب شوند و اثری از آنها باقی نماند. از این رو وقتی حسین شهید فخ عزم خود را مبنی بر قیام به اطلاع امام(علیه السلام) رساند، حضرت به طور صریح، این گونه او را حمایت و تأکید کرد و فرمود:
«من تو را کشته می بینم. پس سخت کارزار کن که این قوم فِسق پیشه اند. در ظاهر ایمان می ورزند، ولی قلبشان نهان خانه نفاق و شرک است. همه از آن خدا هستیم و به سوی او بازمی گردیم. اجر و پاداش شما را از خداوند می خواهم»[ الکافی، ج 1، ص 364.].
و چون خبر شهادت حسین را به آن حضرت(علیه السلام) داند، در فقدانش گریست و با این جملات برای او مرثیه سرایی کرد:
«همه از خداییم وبه سوی او بازمی گردیم. به خدا حسین مردی مسلمان و درستکار بود که روزها را به روزه و شب ها را به نماز می گذراند. آمر به معروف و ناهی از منکر بود و در میان خاندانش مثل و مانند نداشت»[ همان.].
دیدگاه و موضع امام کاظم(علیه السلام) درباره قیام علیه حاکمیت عباسی از نگاه هادی نیز چندان مخفی نبود. او می دانست که سادات و بنی هاشم از بزرگ ترین شخصیت خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی امام(علیه السلام) و از روش ظلم ستیزانه او الهام می گیرند. هادی پشت پرده قیام حسین بن علی شهید فخ را تأیید و حمایت آن حضرت می دید و به همین جهت امام(علیه السلام) را به قتل تهدید کرد و احساس خود را نسبت به ایشان این گونه بیان نمود: «به خدا، حسین صاحب فخ به دستور موسی بن جعفر علیه من قیام کرده و پیرو او بوده است. چرا که امام و پیشوای ایشان کسی جز موسی بن جعفر نیست. خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم»[ بحارالانوار، ج 48، ص 151.].
البته خداوند فرصت چنین کاری را به هادی نداد و او به هدف شوم خود نرسید. طومار عمرش درهم پیچیده شد و خبر مرگش موجب خوشحالی شد و آرامش در مدینه به وجود آورد.
قیام شهید فخ