دین و اندیشه

پاسخ های امام کاظم(علیه السلام)

پرسش و پاسخ

چند نمونه از پاسخ های کوتاه امام موسی کاظم (علیه السلام) را بیان کنید.

چند مفهوم توحیدی

معنای یقین

مردی گفت: از امام موسی بن جعفر(علیه السلام) درباره «یقین» سؤال کردم.
در جواب فرمود:
«یَتَوَکَّلُ عَلَى اللَّهِ وَ یُسَلِّمُ لِلهِ وَ یَرْضَى بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ یُفَوِّضُ إِلَى اللَّه ِ»[ تحف العقول، ص 408.]؛ «یقین این است که انسان بر خدا توکل نماید و تسلیم خدا باشد و به حکم خداوند خشنود باشد و زمام امورش را به دست خدا بسپارد».

خداوند ظلم نمی کند

از ابوحنیفه نقل شده است که گفت: در زمان حیات امام صادق(علیه السلام) به حج رفتم. چون به مدینه وارد شدم به خانه او درآمدم و به انتظار نشستم. ناگاه کودک نوپایی بیرون آمد. به او گفتم:
ای پسر! هرگاه انسان غریبی وارد شهر شود، کجا قضای حاجت نماید؟
گفت: آرام باش.
پس نشست و پشت به دیوار داد و آنگاه گفت:
از کناره نهرها و زیردرختان و سایه های مسجد و میان جاده و راه عبور مردم دور شو و پشت دیواری بنشین و جامه بالا بگیر و رو به قبله و پشت به قبله مباش و دیگر هرجا خواستی تخلّی کن.
از سخنان آن کودک به شگفت آمدم و به او گفتم: نامت چیست؟
گفت: موسی فرزند جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالبم.
گفتم: ای پسر! گناه از چه کسی سرمی زند؟
حضرت(علیه السلام) فرمود:
«إِنَّ السَّیِّئَاتِ لَا تَخْلُو مِنْ إِحْدَى ثَلَاثٍ إِمَّا أَنْ تَکُونَ مِنَ اللَّهِ وَ لَیْسَتْ مِنْهُ فَلَا یَنْبَغِی لِلرَّبِّ أَنْ یُعَذِّبَ الْعَبْدَ عَلَى مَا لَا یَرْتَکِبُ وَ إِمَّا أَنْ تَکُونَ مِنْهُ وَ مِنَ الْعَبْدِ وَ لَیْسَتْ کَذَلِکَ فَلَا یَنْبَغِی لِلشَّرِیکِ الْقَوِیِّ أَنْ یَظْلِمَ الشَّرِیکَ الضَّعِیفَ وَ إِمَّا أَنْ تَکُونَ مِنَ الْعَبْدِ وَ هِیَ مِنْهُ فَإِنْ عَفَا فَبِکَرَمِهِ وَ جُودِهِ وَ إِنْ عَاقَبَ فَبِذَنْبِ الْعَبْدِ وَ جَرِیرَتِه ِ»[ تحف العقول، ص 411.]؛ «بی تردید، گناهان در عالم فرض از سه حال بیرون نیست: یا از خداست که البته چنین نیست. پس پروردگار را نسزد که بنده را به خاطر کاری که انجام نداده، عذاب نماید. یا از خدا و بنده هر دو باشد که باز هم این گونه نیست. پس سزاوار نباشد که شریک نیرومند (یعنی خدا) بر شریک ضعیف (یعنی بنده) ستم ورزد؛ و یا اینکه گناه تنها از بنده سر می زند که درست همین است. در این صورت اگر خداوند او را ببخشاید به بزرگواری و کرم خود بخشوده و اگر عذابش کند، او را به جرم و گناهی که کرده کیفر نموده است».
ابوحنیفه گوید: بی آنکه جعفر بن محمد صادق(علیه السلام) را ملاقات کنم، برگشتم. زیرا به آنچه شنیدم، به حاجت خود رسیدم و پاسخ سؤالات خود را یافتم.

خودت را مقصّر بدان

فضل بن یونس نقل می کند که امام موسی بن جعفر(علیه السلام) فراوان این دعا را می خواند:
«اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ»؛ «خداوندا! مرا از کسانی که ایمانشان عاریه ای است قرار مده و مرا از تقصیر بیرون مبر».
به ایشان عرض کردم: معنای معارین را می دانم که گاه شخص دین را به عاریه می گیرد و موقتی مؤمن است. اما اینکه گفتید «مرا از تقصیر بیرون مبر» به چه معناست؟ فرمود:
«کُلُّ عَمَلٍ تُرِیدُ بِهِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَکُنْ فِیهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِکَ فَإِنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ فِی أَعْمَالِهِمْ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ اللَّهِ مُقَصِّرُونَ إِلَّا مَنْ عَصَمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل »[ الکافی، ج 2، ص 73.]؛ «(معنایش این است که) در هر کاری که برای خدای تعالی انجام می دهی، خود را مقصّر بدانی. زیرا همه مردم در اعمالی که انجام می دهند، در رابطه با خداوند مقصرند و کوتاهی می کنند، مگر کسانی که خداوند خود، آنان را از تقصیر نگاه بدارد».

چگونه توکل کنیم؟

علی بن سوید: از امام کاظم(علیه السلام) درباره آیه (((وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ)))[ «هر کس بر خدا توکل نماید، خداوند برای او کافی است» (طلاق (65)، آیه 3).]سؤال کردم. فرمود:
«التَّوَکُّلُ عَلَى اللَّهِ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ تَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ فِی أُمُورِکَ کُلِّهَا فَمَا فَعَلَ بِکَ کُنْتَ عَنْهُ رَاضِیاً تَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَأْلُوکَ خَیْراً وَ فَضْلًا وَ تَعْلَمُ أَنَّ الْحُکْمَ فِی ذَلِکَ لَهُ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ بِتَفْوِیضِ ذَلِکَ إِلَیْهِ وَ ثِقْ بِهِ فِیهَا وَ فِی غَیْرِهَا»[ الکافی، ج 2، ص 65.]؛ «توکل بر خدا مراتبی دارد. از جمله اینکه در همه کارهایت بر او توکل نمایی، چندان که هر چه برایت پیش آورد، از او راضی و خشنود باشی و بدانی که او برای تو خیر و سعادت قرار داده و در این مسئله، حکم و تقدیر حق اوست. پس با سپردن امور خود به خداوند بر او توکل کن و در همه کار به او اعتماد و اطمینان داشته باش».

جود الهی

احمد بن سلیمان: امام کاظم(علیه السلام) در حال طواف بود که مردی از ایشان پرسید: به من بگویید «جواد» یعنی چه؟
امام(علیه السلام) فرمود: این سخن تو دو صورت دارد: اگر از «انسانِ جواد» سؤال می کنی، باید بگویم که جواد کسی است که آنچه را خدای تعالی بر او واجب کرده به جای می آورد و بخیل کسی است که از انجام واجبات الهی بخل می ورزد.
اما اگر سؤال تو درباره آفریدگار است:
«فَهُوَ الْجَوَادُ إِنْ أَعْطَى وَ هُوَ الْجَوَادُ إِنْ مَنَعَ لِأَنَّهُ إِنْ أَعْطَاکَ أَعْطَاکَ مَا لَیْسَ لَکَ وَ إِنْ مَنَعَکَ مَنَعَکَ مَا لَیْسَ لَک »[ معانی الاخبار، ص 257.]؛ «خداوند چه چیزی را ببخشد و چه نبخشد، در هر دو صورت جواد و بخشنده است. زیرا اگر به کسی نعمتی عطا فرماید، چیزی را به او عطا کرده که از آنِ وی نیست و اگر چیزی نبخشد، چیزی را که مال بنده نبوده و در آن حقی نداشته از او منع کرده است».

رسم سپاس

علاء بن کامل: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: خداوند به من نعمت هایی داده که نمی توانم شماره کنم و نمی دانم از کجا و چگونه به من می رسد.
فرمود:
«أَ وَ لَا تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا مِنَ الشُّکْرِ»[ مشکاة الانوار، ص 27.]؛ «آیا نمی دانی که این (حالت تو) نمونه ای از شکر و سپاس گزاری است!».

چگونه فروتن باشیم؟

علی بن سوید از امام کاظم(علیه السلام) پرسید: کدام تواضع است که اگر شخص آن را انجام دهد، متواضع شمرده می شود؟
امام(علیه السلام) فرمود: تواضع مراتبی دارد:
«مِنْهَا أَنْ یَعْرِفَ الْمَرْءُ قَدْرَ نَفْسِهِ فَیُنْزِلَهَا مَنْزِلَتَهَا بِقَلْبٍ سَلِیمٍ وَ لَا یُحِبَّ أَنْ یَأْتِیَ إِلَى أَحَدٍ إِلَّا مِثْلَ مَا یَأْتُوا إِلَیْهِ وَ إِنْ کَانَ سَیِّئَةٌ دَرَأَهَا بِالْحَسَنَةِ وَ یَکُونَ کَاظِمَ الْغَیْظِ عَافِیاً عَنِ النَّاسِ- وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»[ مشکاة الانوار، ص 225.]؛ «از جمله اینکه شخص قدر خود را بشناسد و با دلی سالم خود را در جایگاهی که شایسته آن است بنشاند و با مردم چنان رفتار نماید که دوست می دارد با او رفتار کنند و اگر بدی ببیند آن را با نیکی کردن دفع نماید، خشم خود را فرو بخورد و از مردم در گذرد و خداوند نکوکاران را دوست می دارد».

وادی ولایت

نشانه های امام(علیه السلام)

ابوبصیر: خدمت امام کاظم(علیه السلام) رسیدم و عرض کردم: امام به چه چیز شناخته می شود؟ فرمود:
«بِخِصَالٍ أَمَّا أَولهُنَّ فَبشَیْ ءٌ تَقَدَّمَ مِنْ أَبِیهِ فِیهِ وَ عَرَّفَهُ النَّاسَ وَ نَصَبَهُ لَهُمْ عَلَماً حَتَّى یَکُونَ عَلَیْهِمْ حُجَّةً لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) نَصَبَ امیرالمؤمنین(علیه السلام) عَلَماً وَ عَرَّفَهُ النَّاسَ وَ کَذَلِکَ الْأَئِمَّةُ یُعَرِّفُونَهُمُ النَّاسَ وَ یَنْصِبُونَهُمْ لَهُمْ حَتَّى یَعْرِفُوهُ وَ یُسْأَلُ فَیُجِیبُ وَ یُسْکُتُ عَنْهُ فَیَبْتَدِئُ وَ یُخْبِرُ النَّاسَ بِمَا فِی غَدٍ وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ بِکُلِّ لِسَانٍ»[ الکافی، ج 1، ص 285.]؛ «امام(علیه السلام) به ویژگی هایی چند شناخته می شود که سزاوارترین آنها عبارت است از: سخن یا نشانه ای که از پدر امام به مردم رسیده باشد و مردم آن را بشناسند و این به منزله نصب به امامت باشد و امام حجت بر مردم قرار گیرد. چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) امیرمؤمنان را به امامت نصب کرد و او را به مردم شناساند و دیگر ائمه نیز امام پس از خود را به مردم می شناسانند و او را برای امامت آنان نصب می کنند، تا او را به درستی بشناسند. امام این گونه است که هر چه از او بپرسند، بی درنگ پاسخ می گوید و اگر خاموش مانند، خود به سخن گفتن (و بیان حقایق) آغاز می کند. از فردای مردمان خبر می دهد و با زبان و گویش های مختلف با آنان سخن می گوید.
گفتم: به همه زبان ها و گویش ها؟!
فرمود: آری.
گفتم: نشانه ای در این باره به من بنمایانید.
فرمود: باشد. هم اینک پیش از آن که برخیزی، نشانه ای مطمئن به تو می نمایانم.
گفتم: چه خوب.
چیزی نگشت که مردی خراسانی وارد شد و به زبان عربی با امام کاظم(علیه السلام) شروع به سخن کرد. امام(علیه السلام) به فارسی جوابش را داد. خراسانی گفت: به خدا، به این جهت با شما عربی سخن گفتم که گمان می کردم فارسی را خوب بلد نیستید.
امام کاظم(علیه السلام) فرمود: سبحان الله! اگر من نتوانم به زبان خودت با تو سخن بگویم، پس فضیلت و برتری من بر تو چیست؟
آن گاه فرمود: ای ابامحمد! سخن هیچ یک از مردم بر امام پوشیده نیست و نه سخن هیچ پرنده و چهارپا و جانداری. این نشانه امام است. هر کس چنین علائمی نداشته باشد، امام نیست».

تقسیم کننده بهشت و آتش

فضال بن عمر: از امام موسی کاظم(علیه السلام) سؤال کردم: چرا به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ابوالقاسم می گفتند؟
فرمود: چون آن حضرت فرزندی به نام «قاسم» داشت، او را به ابوالقاسم کُنیه دادند.
گفتم: ای فرزند رسول خدا! آیا مرا شایسته می دانید که مطلب بیشتری در این باره بدانم؟
فرمود: آری. می دانی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند من و علی پدران این امتیم؟
گفتم: آری.
فرمود: آیا می دانی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) پدر همه امت است و علی(علیه السلام) نیز نسبت به امت همین مقام و جایگاه را دارد؟
گفتم: آری.
فرمود: هم می دانی که علی(علیه السلام) تقسیم کننده بهشت و آتش است؟
گفتم: آری.
فرمود: پس در واقع چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تقسیم کننده بهشت و آتش بود، به ایشان ابوالقاسم می گفتند.
عرض کردم: این سخن به چه معناست؟
فرمود: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همچون پدران نسبت به فرزندان، با امتش دلسوز و مهربان بود. و برترین امت، علی بن ابی طالب(علیه السلام) بود و پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) همچون آن حضرت، بر امت شفقت و دلسوزی کرد. چون وصی و جانشین و امامِ پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود. از این رو، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«اَنَا وَ عَلِیٌّ اَبَوا هذِهِ الاُمَّةِ»؛ «من و علی پدران این امتیم».
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) منبر رفت و فرمود:
«مَنْ تَرَکَ دَیْناً أَوْ ضَیَاعاً فَعَلَیَّ و الی و مَنْ تَرَکَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ»[ علل الشرایع، بخش 106، ص 127.]؛ «هر کس وام و قرض و فرزندان محتاجی بر جای گذارد، قرض او و سرپرستی فرزندانش بر عهده من است و هر کسی مالی بر جای نهد، برای وارثان اوست».
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بدین صورت، نسبت به افراد امت از پدران و مادرانشان و از خودشان سزاوارتر گردید (و عهده دار و سرپرست امور آنان شد). بعد از آن حضرت، علی(علیه السلام) نیز چنین جایگاهی دارد و همچون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به امور امت از همه سزاوارتر است.

شیعه ما این گونه است

محمدبن ابی عمیر: به امام کاظم(علیه السلام) عرض کردم: به من بفرمایید که چرا امیرمؤمنان(علیه السلام) انگشتر به دست راست می کرد؟
فرمود: علت این بود که آن بزرگوار پس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) امام و پیشوای «اصحاب یمین» بود. خدای متعال در قرآن کریم، «اصحاب یمین» را ستوده و «اصحاب شمال» را ذم و سرزنش کرده است[ منظور آیه های متعدد در سوره واقعه است که خداوند به وضعیت دو گروه از انسان ها در آخرت اشاره می کند. دو گروه که از جهت عملکرد دنیایی و به تبع از جهت پاداش و جزای آخرتی نقطه مقابل هم اند: اصحاب یمین یا همان نیکبختان و راه یافتگان به سعادت ابدی که به پاداش حق گرایی و طاعات و عبادات و بندگی شان به بهشت پرنعمت و کرامت الهی وارد می شوند؛ و اصحاب شمال یا همان تیره بختان و منکران پروردگار که قرآن را تکذیب می کردند و نعمت های الهی را دستاویز طغیان وانحراف خود قرار می دادند و سرانجام، به جزای استکبار و روی گردانی شان از عبودیت خداوند، طعمه آتش بی پایان دوزخ می گردند.]. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز انگشتر به دست راست می کرد.
«وَ هُوَ عَلامَةُ شِیعَتِنَا، یُعْرَفُونَ بِهِ وَ بِالْمُحَافَظَةِ عَلَی اَوْقَاتِ الصَّلوةِ وَ اِیتَاءِ الزَّکَوةِ وَ مُوَاسَاةِ الْاَخْوَانِ وَ الْاَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ»[ الیقین فی امرة امیرالمؤمنین، ص 48.]؛ «و این انگشتر به دست راست کردن، نشانه شیعیان ماست که به آن شناخته می شوند و نیز به خواندن نمازها در اول وقت و پرداختن زکات و برابری (در اموال) با برادران دینی و امر به معروف و نهی از منکر».

بهترین وسیله تقرّب

فضیل: از امام کاظم(علیه السلام) سؤال کردم: بهترین و برترین کاری که بندگان را به خداوند نزدیک می کند و بر آنان واجب است چیست؟
فرمود:
«أَفْضَلُ مَا یَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِهِ وَ حُبُّ اللَّهِ وَ حُبُّ رَسُولِهِ وَ أُولِی الْأَمْرِ»[ الکافی، ج 1، ص 11.]؛ «برترین کاری که بندگان به واسطه آن به خداوند تقرّب می جویند، اطاعت از خداوند و اطاعت از رسول او و محبت خداوند و دوستی با رسول خدا و پیشوایان پس از اوست».

حقیقت حلال و حرام

محمد بن منصور: از امام کاظم(علیه السلام) درباره آیه (((إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ)))[ «پروردگار من، تنها زشت کاری های آشکار و پنهان و… را حرام کرده است». (اعراف (7)، آیه33).] سؤال کردم.
حضرت فرمود:
«إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِیعُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِی الکتاب هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ- وَ جَمِیعُ مَا أَحَلَّ فِی الْکِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِکَ أَئِمَّةُ الْحَق»[ بصائر الدرجات، ص 157.]؛ «بی تردید، قرآن آشکاری دارد و نهانی. پس تمام آنچه در قرآن حرام گردیده، ظاهر قرآن است و تأویل و باطن آن حرام ها پیشوایان جور هستند و تمام آنچه در قرآن حلال شمرده شده، ظاهر آن است و باطنش، پیشوایان حق هستند».

محبت بی مرز

حسن بن جهم: به امام موسی بن جعفر(علیه السلام) عرض کردم: نزد ما مردمی زندگی می کنند که محبتی به شما دارند. اما آن عزم و یقین صد درصد را درباره ولایت شما ندارند هرچند آن را بر زبان می آورند.
امام(علیه السلام) فرمود:
«این عده از کسانی نیستند که خداوند آنان را سرزنش کرده و فرموده: (((فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ)))[ حشر (59)، آیه 2.]؛ «پس عبرت بگیرید، ای صاحبان بینش و اندیشه!»[ الکافی، ج 1، ص 11.]».[ رابطه بیشتر مؤمنان با ائمه(علیهم السلام) تنها در حد یک محبت قلبی و دوستی و اعتقادی است که از پدر و مادر یا واسطه های دیگر به آنان رسیده، بی آنکه در کسب آن از عقل و استدلال و برهان و… استفاده کرده باشند. ازاین رو، عتاب و سرزنش خداوند که اهل تفکر و اندیشه را به خاطر کوتاهی در شناخت حق و رسیدن به اعلی مراتب محبت اهل بیت مخاطب قرار داده، شامل حال آنان نمی شود. البته راه برای همگان باز است و هم باید در حد فهم و دریافت خود، سطح محبت و شناخت و ولایت را در خود ارتقا ببخشند. اما آنچه بیش از توانشان است، از آنان برداشته شده و نزد خداوند مأجور خواهند بود.]

ادب انتظار

یونس بن عبدالرحمن: روزی خدمت امام موسی بن جعفر(علیه السلام) رسیدم و گفتم: ای فرزند رسول خدا! آیا آن کسی که حق را بر پا می دارد، شما هستید؟
فرمود: من برپا کننده حق هستم، اما آن قائمی که زمین را از پلیدی دشمنان خدا پاک می گرداند و آن را به همان اندازه که از ظلم و ستم آکنده شده، از عدل و داد آکنده می سازد پنجمینِ از نوادگان من است. او برای حفظ جان خود، غیبتی طولانی دارد. در این مدت عده ای دچار شک و تردید می شوند و عده ای بر حق استوار می مانند.
آنگاه فرمود:
«طُوبَى لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ بِحَبِّنَا فِی غَیْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَى مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً وَ رَضِینَا بِهِمْ شِیعَةً فَطُوبَى لَهُمْ هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَاتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَة»[ کمال الدین، ص 361.]؛ «خوشا به حال پیروان ما که در غیبت قائم ما، به ریسمان محبت ما چنگ می زنند و بر دوستی ما و دشمنی با دشمنان ما ثابت قدم اند. آنها از ما هستند و ما از آنهاییم. ما را به عنوان پیشوایان خود پسندیده و اختیار کرده اند و ما به داشتن چنین پیروانی خرسندیم. خوشا به حال آنان. به خدا، اینان در روز قیامت با ما در یک مرتبه و درجه خواهند بود».

بوته امتحان

ابراهیم بن هلال: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: فدایت شوم! پدرم در آرزوی دیدن امام غائب از دنیا رفت. من نیز به سنی رسیده ام که می بینید. می ترسم بمیرم و چیزی در این باره به من نگویید!
فرمود: ای ابا اسحاق! شتاب داری؟
گفتم: آری. به خدا، شتاب دارم و چگونه شتاب نداشته باشم با این سن و سال که می بینید!
فرمود:
«أَمَا وَ اللَّه یَا أَبَا إِسْحَاقَ مَا یَکُونُ ذَلِکَ حَتَّى تُمَیَّزُوا وَ تُمَحَّصُوا وَ حَتَّى لَا یَبْقَى مِنْکُمْ إِلَّا الْأَقَل »؛ «به خدا سوگند ای ابواسحاق، این امر واقع نخواهد شد تا اینکه از یکدیگر بازشناخته شوید و پاک گردید و مورد امتحان قرار گیرید چندان که جز تعداد اندکی از شما، کسی (بر راه درست و مستقیم) باقی نماند».
آن گاه امام(علیه السلام) (به نشانه بی اعتنایی) دست خود را برگرداند[ غیبت نعمانی، ص 208.].

ایمان ابوطالب

دُرُست بن ابی منصور از امام موسی بن جعفر(علیه السلام) پرسید:
آیا جناب ابوطالب حجت بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و واسطه بین او و خداوند بود؟
فرمود: نه. بلکه تنها وصایای پیامبران نزد او به امانت بود، پس آنها را به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سپرد.
گفتم: به خاطر این که حجت بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بود، وصایا را به آن حضرت تحویل دادد؟
فرمود: اگر حجت بود، امانات پیامبران را به او نمی سپرد (و نزد خود نگاه می داشت).
گفتم: حقیقت حال ابوطالب چگونه بود؟
فرمود:
«اَقَرَّ بِالنَّبیِّ وَ بِمَا جَاءَ بِهِ وَ دَفَعَ اِلَیهِ الْوَصایا وَ مَاتَ مِنْ یَوْمِهِ»[ الکافی، ج 1، ص 445.]؛ «ابوطالب به رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اقرار کرد و وصایا را به او سپرد و همان روز از دنیا رفت».

اینگونه باشیم

کدام رفتار بهتر بود؟

یحیی علوی: یکی از نوادگان عمر بن خطاب در مدینه امام کاظم(علیه السلام) را می آزرد و به علی بن ابی طالب دشنام می گفت. یکی از اطرافیان امام(علیه السلام) عرض کرد: اجازه بدهید این مرد را بکشیم.
امام(علیه السلام) یارانش را به سختی از این کار منع کرد و سراغ آن مرد را گرفت. به ایشان گفته شد: «در اطراف مدینه، جایی مشغول کِشت و کار است». پس سوار مَرکبش شد و به طرف آن مزرعه به راه افتاد و به همان وضع، وارد مزرعه شد. آن مرد دشنام دهنده فریاد زد: زراعت ما را پایمال نکن!
ابوالحسن(علیه السلام) بی اعتنا به راه خود ادامه داد تا به مرد رسید. پس فرود آمد و نزد وی نشست و به خوش رویی و خنده پرداخت و به او گفت: از بابت این مزرعه چه قدر متضرر شدی!
گفت: صد دینار.
فرمود: امید داشتی چه قدر محصول برداشت کنی؟
گفت: من علم غیب نمی دانم.
فرمود: گفتم امیدت به چه مقدار بود.
گفت: سیصد دینار.
امام کاظم(علیه السلام) کیسه ای را که سیصد دینار در آن بود به آن مرد داد و فرمود: این سیصد دینار را بگیر. زراعت تو نیز، دست نخورده به حال خود باقی است و خداوند همان اندازه محصول که می خواهی، به تو روزی خواهد کرد.
مرد برخاست و سر امام(علیه السلام) را بوسید و عذرخواهی کرد.
ابوالحسن(علیه السلام) لبخندی زد و بازگشت. ساعتی بعد وقتی امام(علیه السلام) وارد مسجد شد، دید آن مرد دشنام دهنده، آنجا نشسته است. مرد تا حضرت(علیه السلام) را دید، این آیه را خواند:
(((اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ)))[ انعام (6)، آیه 124.]؛
«خداوند بهتر می داند که رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد».
ناگاه رفقای مرد به طرف او هجوم بردند و گفتند: چه اتفاقی برایت افتاده؟ تو پیش از این عقیده دیگری داشتی!
مرد گفت: شنیدید که چه گفتم! و شروع کرد به دعا کردن در حق امام(علیه السلام) و درباره آن حضرت با رفقایش به بحث و گفت وگو مشغول شد.
امام کاظم(علیه السلام) به خانه اش بازگشت و در میانه راه به کسانی که کشتن مرد عمری را درخواست کرده بودند فرمود: کدام یک بهتر بود. کاری که من کردم یا آنچه شما می خواستید انجام دهید؟»[ اعلام الوری باعلام التقی، ص 306.]

شکر نعمت در همه حال

هشام بن احمد: در اطراف مدینه با امام کاظم(علیه السلام) گردش می کردم که ناگاه ایشان از مرکب پیاده شد و به سجده افتاد و سجده خود را طولانی کرد. پس سر برداشتند و سوار مرکب شدند. عرض کردم فدایتان شوم؛ سجده خود را طول دادید!
فرمود:
«إِنِّی ذَکَرْتُ نِعْمَةً أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَیَّ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْکُرَ رَبِّی»[ مشکاة الانوار، ص 29.]؛ «به یاد یکی از نعمت های الهی افتادم و خواستم پروردگارم را شکر و سپاس بگویم».

حقوق شهروندی

کاهلی: به ابوالحسن موسی بن جعفر(علیه السلام) عرض کردم: همسرم به همراه خواهرم که زن محمد بن مارد است، به مجالس ختم وعزا می روند؛ با اینکه من آنها را از این کار منع کرده ام. آنها به من می گویند اگر این عمل حرام است ما را نهی کن و اگر حرام نیست چرا مانع می شوی. اگر ما نرویم (فردا که کسی از بستگان ما از دنیا برود) مردم (از شرکت در مجلس عزای ما و) به جای آوردن حقوق ما خودداری می کنند.
امام کاظم(علیه السلام) فرمود: تو درباره حقوق دیگران می پرسی؟
«کَانَ أَبِی(علیه السلام) یَبْعَثُ أُمِّی وَ أُمَّ فَرْوَةَ تَقْضِیَانِ حُقُوقَ أَهْلِ الْمَدِینَة»[ الکافی، ج 3، ص 217.]؛ «پدرم(علیه السلام) معمولاً مادرم و ام فروه را (به این گونه مجالس) می فرستاد تا حق شهروندی اهل مدینه را ادا کنند».

اِمَّعَه مباش!

امام کاظم(علیه السلام) به فضل بن یونس فرمود: خیر برسان و آن را به دیگران ابلاغ کن و خیر بگو و «اِمَّعَه» مباش.
راوی گوید: عرض کردم: امعه چیست؟
فرمود:
«لَا تَقُلْ أَنَا مَعَ النَّاسِ وَ أَنَا کَوَاحِدٍ مِنَ النَّاس »[ تحف العقول، ص 413.]؛ «یعنی مگو: من با مردم هستم و یکی از آنها به شمار می آیم (و باید همرنگ آنها باشم). زیرا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای مردم! بی تردید دو راه مشخص وجود دارد: راه خیر و راه شر. نباید راه شر نزد تو محبوب تر از راه خیر باشد».

آیا این اسراف است؟

اسحاق بن عمار: به امام کاظم(علیه السلام) عرض کردم: اگر کسی ده دست لباس داشته باشد، این اسراف است؟
فرمود:
«لاَ، وَ لَکِنَّ ذَلِکَ اَبْقَی لِثِیَابِهِ. وَ لَکِنَّ السَّرْفَ اَنْ تَلْبَسَ ثَوْبَ صَوْنِکَ مِنَ الْمَکَانِ الْقَذِرِ»[ بحارالانوار، ج 76، ص 317.]؛ «نه، اسراف نیست، بلکه برای حفظ و دوام لباس هایش بهتر است. اسراف آن است که لباس بیرون را (به هنگام کار و) در مکان آلوده بپوشی».

با چه کسانی همسایه نشویم

عبدالله بن مغیره: به ابوالحسن موسی بن جعفر(علیه السلام) عرض کردم: من دو همسایه دارم، یکی ناصبی است و دیگری زیدی مذهب. من ناگزیرم با آنها رفت و آمد کنم. این آمد و شد با کدام یک باشد.
فرمود:
«هُمَا سِیَّانِ مَنْ کَذَّبَ بِآیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَقَدْ نَبَذَ الْإِسْلَامَ وَرَاءَ ظَهْرِهِ وَ هُوَ الْمُکَذِّبُ بِجَمِیعِ الْقُرْآنِ وَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین »[ الکافی، ج 8، ص 235.]؛ «هر دو برابرند. آن که آیه ای از کتاب خدا را تکذیب کرده در واقع به اسلام پشت نموده و همه قرآن و پیامبران و رسولان را دروغ پنداشته است».
آنگاه فرمود: بی شک، ناصبی دشمن تو و زیدی دشمن ماست.[ در مسئله همسایه گرفتن و معاشرت با دیگران، حفظ و حراست از مرزهای اخلاقی و عقیدتی و دور نگه داشتن خود از دسترس مخالفان و معاندان، یک اصل مهم در زندگی هر انسان مؤمن و مسلمان است. از این رو امام کاظم(علیه السلام) راوی را بر حذر داشته که با ناصبی ها (دشمنان شیعه و اهل بیت(علیهم السلام)) و زیدی ها (معتقدان به امامت زیدبن علی پس از امام سجاد(علیه السلام)) رفت و آمد داشته باشد. چرا که معاشرت به ناچار با یک سری تأثیرپذیری و خو گرفتن و قرابت های روحی همراه است و زمینه ساز تغییرات در سلوک ظاهری و مسائل فکری و معنوی فرد می شود.]

فضیلت کار

علی بن ابی حمزه: یک روز دیدم امام موسی بن جعفر(علیه السلام) در زمین زراعتی اش در حال کار است و پاهای ایشان در آب فرو رفته است.
عرض کردم: فدایتان شوم! کارگرها کجایند؟
فرمود: ای علی! کسانی با دست خود در زمین خود کار کرده اند که از من و پدرم بهتر بوده اند.
گفتم: چه کسانی؟
فرمود: رسول خدا و امیرمؤمنان و همه نیاکان من با دست خود کار می کرده اند:
«وَ هُوَ مِنْ عَمَلِ النَّبِیینَ وَ الْمُرْسَلْینَ وَ الْاَوْصیَاءِ وَ الصَّالِحیِنَ»[ الکافی، ج 5، ص 75.]؛ «کار کردن شیوه پیامبران و رسولان و اوصیاء و نیکان است».

گذشت کریمانه

معتب: امام کاظم(علیه السلام) در نخلستان خود مشغول بریدن شاخه ها بود. متوجه شدم یکی از غلامان حضرت یک خوشه خرما برداشت و پشت دیوار انداخت. جلو رفتم، او را گرفتم و خدمت امام(علیه السلام) بردم و گفتم: فدایت شوم! این غلام این خوشه خرما را پشت دیوار افکند.
امام(علیه السلام) به غلام فرمود: فلانی!
گفت: بفرمایید.
فرمود: آیا گرسنه ای؟
گفت: نه سرورم.
فرمود: برهنه و بی لباسی؟
گفت: نه، آقای من.
فرمود: پس چرا این خوشه خرما را برداشتی؟
گفت: دلم خواست.
فرمود: برو. این خوشه مال تو. (و به من فرمود:) رهایش کنید.[ الکافی، ج 2، ص 108.]

خوابت نَبَرَد!

علی بن ابی حمزه: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: پدرتان جانشین خود را به ما معرفی کرد. کاش شما هم امام پس از خود را به ما معرفی نمایید!
امام(علیه السلام) دست مرا بگرفت و کشید و این آیه را قرائت کرد که:
(((وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ)))[ توبه (9)، آیه 115.]؛
«و خداوند بر آن نیست که گروهی را پس از هدایت کردنشان گمراه گذارد، مگر این که آنچه را باید از آن بپرهیزند برای آنها بیان کند».
در این هنگام چُرتم گرفت. امام(علیه السلام) به من فرمود:
«مَهْ! لَا تُعَوِّدْ عَیْنَیْکَ کَثْرَةَ النَّوْمِ فَإِنَّهَا أَقَلُّ شَیْ ءٍ فِی الْجَسَدِ شُکْرا»[ بحارالانوار، ج 49، ص 27.]؛ «مراقب باش! چشمان خود را به خوابِ زیاد عادت مده چرا که چشم در میان همه اعضای بدن، کمتر شکرش به جای آورده می شود».

از کارش بیزار باشید؛ نه خودش

زیدبن یونس شحّام: به امام کاظم(علیه السلام) عرض کردم: یکی از دوستان شما شراب می نوشد و گناهان مرگ بار مرتکب می شود. آیا می توانیم از او بیزاری بجوییم؟
فرمود:
«تَبَرَّءُوا مِنْ فِعْلِهِ وَ لا تَتَبَرّءُوا مِنْ خَیْرِهِ وَ اَبْغِضُوا عَمَلَه»؛ «از کارش بیزاری بجویید، نه (از خودش و) عمل نیکش و گناهش را دشمن بدارید و با خودش دوست باشید».
گفتم: می توانیم به او فاسق و فاجر بگوییم؟
فرمود: نه. فاسق و فاجر کسی است که ما و دوستان ما را انکار می کند و بر حق نمی داند. خداوند نخواسته که دوست ما فاسق و فاجر باشد، اگر چه مرتکب گناه شود. شما درباره چنین کسی (که گناهان بزرگ انجام می دهد) از این تعابیر استفاده کنید: بدکار، زشت عمل، ذاتاً مؤمن، پلیدکردار، پاک روح و پاک بدن».[ کنزالفوائد، ص 304.]

تشبّه به زنان ممنوع

سماعة بن مهران: از امام کاظم(علیه السلام) پرسیدند: مردی لباس بلندی (شبیه لباس زنان) پوشیده که بر زمین کشیده می شود (حکمش چیست؟).
امام(علیه السلام) فرمود:
«إِنِّی لِأَکْرَهُ أَنْ یَتَشَبَّهَ بِالنِّسَاء»[ مکارم الاخلاق، ص 118.]؛ «من دوست ندارم که مرد خود را شبیه زنان قرار دهد».

آدمِ الاغ؟!

علی بن جهم: شنیدم که امام کاظم(علیه السلام) می فرماید: جز (آدم) الاغ کسی کرامت را رد نمی کند.
گفتم: کرامت چیست؟
فرمود:
«مِثْلُ الطِّیبِ وَ مَا یُکْرَمُ بِهِ الرَّجُلُ »[ وسائل الشیعه، ج 12، ص 102.]؛ «مثل عطر و بوی خوش و هر هدیه و چیزی که با آن، شخص را مورد لطف قرار دهند».

عُجب و خودشیفتگی

علی بن سوید مدائنی: از امام کاظم(علیه السلام) درباره عُجب و خودشیفتگی ای که عمل عبادی را تباه می کند، سؤال کردم. در جواب فرمود:
«الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیَرَاهُ حَسَناً فَیُعْجِبَهُ وَ یَحْسَبَ أَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعاً وَ مِنْهَا أَنْ یُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَیَمُنَّ عَلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ لِلهِ تَعَالَى عَلَیْهِ فِیهِ الْمَنُّ»[ معانی الاخبار، ص 243.]؛ «عُجب مراتبی دارد. یکی آن است که انسان کار زشتش به چشم او زیبا بنماید و آن را نیکو ببیند. پس دچار خودشیفتگی شود و گمان کند که خوب کاری کرده است. دیگر اینکه بنده ای به پروردگار خود ایمان بیاورد و به این کار خود بر خدای تعالی منّت بگذارد. در حالی که این خداوند است که بر او منت دارد».

پاسخ های امام کاظم(علیه السلام)

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا