دین و اندیشه

عوامل غفلت زدایی و بیداری معنوی

پرسش و پاسخ

سلام من ۱۴ سالمه میخواهم وارد یقظه شم باید چه کارهای عملی انجام بدم

دوست گرامی. در پاسخ به سوال شما به راهکارهای تقویت بیداری معنوی اشاره کرده ایم و به دلیل طولانی بودن تقاضا می شود با حوصله مطالعه بفرمایید.
غفلت زدایی و تقویت بیداری معنوی، پس از جذبه الهی و افاضه نور یقظه به قلب مؤمن، ابتدا با فکر و اندیشه آغاز می‌شود و سپس با ایمان و عمل صالح و عشق به خداوند و ائمه اطهار (ع) ادامه می‌یابد و باعث می‌شود تا تمام رفتارهای دینی، عبادی و اخلاقی مؤمن حتی در سطح جامعه نیز نوعی ذکر محسوب شود و یاد خدا آن‌قدر گسترش می‌یابد تا تمام اعضاء و جوارح و جوانح انسان را تسخیر می‌کند.
عوامل و راهکارهای تقویت بیداری معنوی به چند دسته تقسیم می‌شوند:
الف) راهکارهای معرفتی و بینشی
عامل اصلی بیداری انسان از خواب غفلت، شناخت حقایق یا اندیشه‌های بنیادین است، ولی به عوامل تأثیرگذار دیگری نیز پس از آن اشاره خواهد شد:
1. شناخت حقایق بنیادین
جستجوی حقایق ماورای طبیعی و اندیشه‌های بنیادین، شامل شناخت خداوند، دین، آخرت، انسان، دنیا و هدف زندگی و مانند آن، موجب تقویت بینش و بصیرت دینی و آگاهی و بیداری می‌شود.
آدمی هنگامی ‌که با اکسیر حقیقت بیدار شد و هدف زندگی و خود حقیقی و جهان آفرین را شناخت، وارد فضای عقلانی حیات می‌شود و رشد و تکامل انسانی او از همین نقطه آغاز می‌گردد.
اکثر آدمیان متأسفانه عمر خود را در ناآگاهی و خواب‌آلودگی سپری می کنند و هنگامی بیدار می‌شوند که بسیار دیر شده است. «الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا» [1]؛ عموم مردم خوابند و وقت مرگ با دیدن حقایق عالم بیدار می‌شوند، ولی در این هنگام که فرصت سازندگی سوخته، بیداری جز حسرت، ثمره‌ای نخواهد داشت.
اساساً مواجهه انسان با زندگی دو گونه است: یا در خواب عمیق غفلت فرو می‌رود و آرام آرام به مرگ نزدیک می‌شود، این نوع زیستن چیزی جز مرگ تدریجی و طولانی نخواهد بود.
راه دیگر این است که جستجوی حقیقت و کسب آگاهی و عقلانیت را به زندگی خود می‌افزاید، در این نوع زیستن، هر حادثه‌ای که در طول زندگی برای انسان رخ می‌دهد، باعث بیداری و هوشیاری بیشتر او می‌شود؛ در این صورت انسان حقیقت‌جو به یک محقق و پژوهشگر تبدیل می‌شود،‌کسی که دوست ندارد راهی را برگزیند که از سرانجام آن بی‌خبر است؛ او با کاوشگری می‌کوشد تا به عمق حقیقت نفوذ کند و در اعماق وجود او چیزی همراه با آن در حال دگرگونی است؛ زیرا در هرلحظه به درک واقعی‌تری از زندگی می‌رسد و در نتیجه، هوشیارتر می‌شود.
مهم‌ترین عاملی که آدمی را از خواب غفلت بیدار می‌سازد، آگاهی است. بدون آشنایی عمیق با حقایق هستی، آدمی به روشن‌بینی نمی‌رسد و کسی که بیدار نشده‌، موفقیتی در مسیر کمال و تعالی نخواهد داشت.
علی (ع) درباره علم‌آموزی و تفکر می‌فرماید: نَبِّهْ بالتَّفَکُّرِ قَلبَکَ و جافِ عنِ اللیلِ جَنبَکَ و اتَّقِ اللّهَ رَبَّکَ؛ [2] با اندیشیدن، دلت را هوشیار کن و شب‌هنگام از بستر پهلو تهى گردان (برخیز) و از خداوند، پروردگارت، بترس.
پرواضح است که هر نوع آگاهی و اطلاعی بیدارکننده نیست، برای بیدار شدن باید بار سفر بست و خود را برای رفتن به ماورای طبیعت آماده نمود و دانست که این جهان، منحصر به عالم طبیعت و ناسوت و دنیا نیست، ظاهری که ما آن‌ را مشاهده می‌کنیم، برگرفته و ظهور یافته از عوالم باطنی، همچون ملکوت، جبروت و لاهوت است که به آن ماورای طبیعت و عالم غیب و آخرت اطلاق می‌شود.
قرآن کریم درباره مردمان غافلی که دل به دنیا سپرده و آخرت را فراموش کرده‌اند، می‌فرماید: <یعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ> [3]؛ ظاهری از دنیا را درک می‌کنند و ایشان از آخرت غافل‌اند. قرآن در اینجا دو نوع تقابل را به کار گرفته است: اولی تقابل «یعلمون» با «غافلون» یا تقابل علم و غفلت و دومی تقابل ظاهر حیات دنیا با آخرت.
تقابل نخست نشان می‌دهد که علم با غفلت نسبتی ندارد و اگر نقطه مقابل غفلت،‌هشیاری است، پس این علم و آگاهی است که هشیاری بخش و غفلت زداست.
تقابل دوم برخلاف تقابل اول، نوعی مستوریت و ناآشکارگی دارد. قاعده برآن است که وقتی قرآن در توصیف چنین گروهی می‌گوید: آنان فقط به پوسته و ظاهر حیات این جهانی، علم و آگاهی دارند، ‌در تقابل باید بگوید: و از مغز و باطن حیات دنیا بی خبر یا غافل‌اند، اما به‌جای باطن و مغز حیات دنیوی، از واژه آخرت استفاده می‌کند.
این نوع کاربرد نشان می‌دهد که از منظر قرآن کریم، آخرت چیزی جز باطن دنیا و همین حیات این جهانی نیست، پس توگویی دنیا و آخرت، دوروی یک سکه‌اند. یک روی این سکه به نام دنیا و ناسوت است و روی دیگر آن آخرت.
حال چگونه می‌توان از غفلت گریخت؟ تقابل نخست نشان می‌دهد، علم و آگاهی نور است که با آن امکان کوچیدن از ظلمت فراهم می‌شود. پس هشیاری نور است و خداوند در افاضه نور یقظه و بیداری به انسان دخالت دارد، اما ما با تلاش خالصانه‌ای که برای رسیدن به حقیقت انجام می‌دهیم، برای دریافت نور یقظه آماده می‌شویم.
شناخت و اعتقاد به ماورای طبیعت و حقایق بنیادین حیات، باعث می‌شود که جهان‌بینی ما الهی شود؛ جهان‌بینی الهی به ما هدفمندی، انگیزه حرکت و امید می‌دهد و زندگی را معنادار کرده و از پوچی رهایی می‌بخشد. کسانی که به ماورای طبیعت اعتقادی ندارند، درنهایت به پوچی و بی‌ارزشی می‌رسند.
حقیقت به ما می‌آموزد، به کدام جهت و چگونه حرکت خود را آغاز کنیم. خداوند قدرت شناختن و فکر کردن را به همین دلیل به ما عطا کرده است. ابتدا باید با چشم عقل و دل، به اطراف خود نیک بنگریم، بسیاری از مردم از عقل خود استفاده نمی‌کنند و فکر خود را به کار نمی‌گیرند و قوای شناختی آنان تعطیل مانده است.
قرآن می‌فرماید:
ولقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لَّا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یسْمَعُونَ بِهَا أُولَـئِک کالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَـئِک هُمُ الْغَافِلُونَ؛ [4]ما بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم، آن‌ها دل‌ها (و عقل‌هایی) دارند که با آن چیزی درک نمی‌کنند و چشمانی دارند که با آن‌ها نمی‌بینند و گوش‌هایی دارند که با آن نمی‌شوند، آن‌ها همچون چهارپایان‌اند، بلکه بدترند. آن‌ها همان غافلان‌اند.
نکته امیدبخش این است که همواره راهی برای بیدار شدن وجود دارد و خداوند انسان را در بی‌خبری محض رها نکرده و بلکه ابزار و وسایل هدایت و آگاهی و کشف حقیقت را در اختیار او قرار داده است.
حقیقت‌جویی چیزی نیست که کسی از بیرون به آدمی آموخته باشد، همواره کسی از درون، ما را به شناخت حقیقت فرامی‌خواند، تنها باید به این ندای درونی پاسخ مثبت داد و مطمئن شد که اکسیر حقیقت می‌تواند انسان خواب‌زده را بیدار کند و به آرمان زندگی برساند.
دلیل توصیه مکرر قرآن کریم به تفکر در حقایق عالم، نقش مؤثر آن در بیدارسازی و هدایتگری انسان است، پس سالک باید خود را عادت دهد تا در هرروز مقداری از وقت خود را به علم‌آموزی و تفکر اختصاص دهد. این موضوع به‌اندازه‌ای اهمیت دارد که درباره آن آمده: تفکر ساعة افضل من عباده سنة [5]؛ ارزش یک ساعت فکر کردن، با یک سال عبادتِ بدون فکر، همسنگ است.
حقایق و اندیشه‌های کلان در معرفت دینی عبارت‌اند از:
1.1. معرفت خدا
خودشناسی و درک عظمت روحی انسان، نقش اصلی را در بیدارسازی روح دارد، ولی ازآن‌جهت که انسان مظهر خداست، شناخت عمیق بعد مجرد او، بدون شناخت آفریننده و ظهور کننده در او میسر نیست؛ بنابراین معرفت خدا از جهتی زمینه‌ساز و مبنای شناخت انسان است.
از منظر اهل معرفت، خدا، ذات واحد و بی‌نهایت هستی و مجمع جمیع صفات و کمالات است و عوالم خلقی و جهان آفرینش، مظهر صفات و کمالات او هستند.
توحید و وحدت وجود، عدم‌تناهی و اطلاق وجود، ظهور صفات و کمالات بی‌نهایت و مطلق هستی در قالب مظاهر و مخلوقات، مهم‌ترین سرفصل‌های معرفت خداست که باید مورد مطالعه و تحقیق باشد.
شناخت ذات و صفات الهی، جایگاه وسیعی طلب می‌کند و باید در جای خود مطرح و بررسی شود؛ لذا این نگاشته درصدد تبیین این موضوع نیست و اهل مطالعه و تحقیق را به کتب معرفتی ارجاع می‌دهد.
2.1. خودشناسی
در نگرش اسلام، انسان اشرف و اکمل مخلوقات خداوند و چکیده تمام صفات و کمالات الهی و ظهور کامل حق‌تعالی و هستی جامع و آینه تمام نمای صفات و کمالات الهی است. خدای متعال انسان را شبیه خود آفریده – ان الله خلق آدم علی صورته [6] – و به او اراده و آزادی داده تا اشرف مخلوقات باشد، به همین دلیل نوعی احساس بزرگی و ادعای خدایی در نوع بشر وجود دارد که گاهی زمینه‌ساز خیر و گاهی عامل بروز و ظهور شر توسط انسان می‌شود.
روح انسان موجود باعظمتی است که خدای متعال هنگام خلقت حضرت آدم (ع) به ملائکه امر فرمود تا بر او سجده کنند: <فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ> [7]؛ چون ساخت انسان را کامل کردم و از روح خود در او دمیدم، در مقابل او (به خاطر عظمت این آفریده که اشرف مخلوقات من است) سجده کنید و خودش نیز به خودش آفرین گفت: <و تبارک الله احسن الخالقین> [8]؛ این نکته نشان می‌دهد تعظیم فرشتگان به انسان بهجهت روحانی او بوده، ضمن آنکه تعادل و تسویه آفرینش انسان با روحی که در او نهاده شده است، حاصل می‌آید و فرشتگان به انسان متعادل تعظیم کردند.
بزرگ‌ترین چالش انسان در زندگی و خودسازی، خودشناسی است و رشد و تعالی انسان به این بستگی دارد که روح «یا خود متعالی و برتر» را بهتر بشناسد؛ درواقع مهم‌ترین گمشده انسان، خود او است و تا آن را نیابد، به رستگاری نمی‌رسد. معرفت روح و عالم درون و توجه به ساخت‌وساز آن، سرنوشت انسان را تغییر می‌دهد و باعث می‌شود تا در مسیر صحیح زندگی قرار بگیرد.
طبیعی است که انسان در بدو زندگی خود، نسبت به روح آگاهی لازم و کافی نداشته باشد و عظمت قلب خود را درک نکند، ولی‌ماندن در این حالت باعث می‌شود تا عمر خویش را صرف زندگی طبیعی و تمایلات نفسانی کند و دائم حوادث روزمره زندگی دنیوی را رصد نماید و گرانی و ارزانی و خورد و خواب اندیشه و اراده او را مشغول سازد و نسبت به استعداد و توان بی‌نهایت و مصالح و مفاسد روح و قلب خود در غفلت و ناهشیاری به سر برد.
در زندگی انسان هیچ عاملی به اندازه غفلت از شناختن و ساختن روح خطرناک نیست، چه بسیار افرادی به این دنیا می‌آیند و می‌روند و هرگز خبردار نمی‌شوند که چرا آمدند و چرا رفتند، بههمین دلیل است که غفلتزدایی، اولین و مهم‌ترین وظیفه سالک است.
اگر کسی بگوید: تمام انبیای الهی تنها برای این آمده‌اند تا انسان را از این ناآگاهی و غفلت نجات دهند و او را هوشیار و بیدار سازند، سخن ناصحیحی نگفته است. غفلت از عظمت روحی خود و تأثیر یاد خدا در شکوفایی آن، تمام زندگی انسان را پوچ و بی‌معنا می‌نماید.
در راستای شناخت خود توجه به چند نکته راهگشا و بیداری زا خواهد بود:
نکته اول؛ توجه به هویت انسانی خود
در راستای شناخت انسان، آگاهی به هویت انسانی بسیار مهم و بیداری زاست. آنچه در ابتدای زندگی انسان فعلیت می‌یابد، بُعد حیوانی و بشری اوست، یعنی بشره و قد و قامت و صورت آدمی که او را از سایر حیوانات ممتاز می سازد و در عین حال که تحت عنوان انسان شناخته می‌شود، باطن و سیرت او در مرتبه حیوانی قرار دارد و تا به مرتبه انسانی صعود و صیرورت نیابد، به حقیقت شایسته نام انسان نخواهد بود.
در این مقطع از زندگی، فرق انسان با حیوانات، در استعداد انسان شدن است، یعنی حیوان درهرصورت حیوان است و استعداد انسان شدن و صیرورت ندارد، اما انسان، استعداد انسان شدن دارد؛ پس آدمی هم می تواند هویت انسانی خود را شکوفا سازد و مراتب کمال تا قرب به خدا را طی نماید و هم می‌تواند بر سبک و سیرت حیوانی خویش پایدار بماند.
به‌بیان‌دیگر، انسان آمیزه‌ای از جسم و روح است، بدن همان گوشت و پوست و استخوانی است که در تمام حیوانات وجود دارد، ولی انسان بودن، موضوعی روحانی و قلبی است که نیاز به شناخت و فعلیت‌بخشی دارد.
متأسفانه – به این دلیل که هویت انسانی از ویژگی‌های روحی انسان است – غفلت از روح و عالم درونی، زمینه فراموشی هویت انسانی را فراهم ساخته و این فراموشی باعث آن می‌شود که اغلب افراد یک‌عمر در مرتبه حیوانی زندگی کنند و هرگز مزه انسانیت و کمال و سعادت را نچشند و سرانجام با همین وضعیت از دنیا خارج شده و آنگاه تمام زندگی برای آنان جز خسارت نباشد.
مولوی عامل غفلت را در توجه بیش‌ازحد به تن و حیات طبیعی می‌داند و چاره کار و حتی دیدن اسرار را در صرف این توجه به روح و هویت انسانی معرفی می کند:
غفلت از تن بود، چون تن روح شد
بیند او اسرار را بی هیچ بُد [9]در داستان‌ها آورده‌اند، مردی به‌صورت اتفاقی تخم عقابی را در دشت پیدا کرد و آن را بی‌هیچ هدف خاصی و فقط برای اینکه به‌نوعی از آن محافظت کرده باشد، در کنار تخم‌مرغ‌های دیگر زیر مرغی گذاشت؛ چندی بعد جوجه عقاب با بقیه جوجه‌ها، از تخم بیرون آمد، با آن‌ها بزرگ شد و در تمام زندگی‌همان کارهایی را انجام داد که مرغ‌ها انجام می‌دادند، برای پیدا کردن کرم‌ها و حشرات زمین را کنده، قُدقُد می‌کرد و گاهی با دست‌وپا زدن فراوان کمی در هوا پرواز می‌نمود، سال‌ها به همین منوال گذشت و عقاب به سن و سال پیری رسید، در این هنگام روزی پرنده باعظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید که با شکوه تمام، با یک حرکت جزئی بال های طلایی‌اش برخلاف جریان شدید باد پرواز می‌کرد. عقاب پیرْ بهت‌زده به آن نگاه کرد و پرسید: این کیست؟ مرغی پاسخ داد: این یک عقاب است، سلطان پرندگان و متعلق به آسمان و ما زمینی هستیم.
عاقبت، عقاب داستان ما، همچون مرغان زندگی کرد و از دنیا رفت، درحالی‌که هرگز به هویت آسمانی خود مطلع و آگاه نبود، انسان غافل، مانند این عقاب، ممکن است تا آخر عمر در نیابد که انسان است و با همین غفلت از دنیا برود.
نکته دوم؛ شناخت عظمت و کشش بی‌نهایت روح
بدن انسان با همه پیچیدگی‌در مقابل عظمت روح، بسیار ناچیز است، بدن انسان پیوسته در حال ضعیف شدن و اضمحلال و پیری و فرسودگی است و درنهایت با مرگ به خاک بازمی‌گردد؛ اما روح این‌گونه نیست، روح انسان‌در اثر دانش و تجربه‌های زندگی و در گذر زمان، تازه و شکوفا می‌شود و به‌خصوص روح افراد عالم و فرهیخته و پاک، با مرگ به حیات باقی و لقای الهی می‌رسد.
پیش این قالب مردار چه کار است مرا
نیستم زاغ و زغن طوطی شکر سخنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم
ای نسیم سحری بوی نگارم به من آر
تا من از شوق قفس را همه درهم شکنم
خنک آن روز که پرواز کنم تا ور یار
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
در میان من و معشوق همام است حجاب
وقت آن است که این پرده به یک سو فکنم [10]شاعر در این بیت،‌پرواز آدمی را معطوف به روح او می‌داند و امیال حیوانی و جسمانی را مانعی بزرگ بر سر راه طیران آدمیت برمی‌شمارد.
در آیات مربوط به خلقت انسان آمده که خدای متعال از روح خود در آدمی دمیده، ازآن‌رو، انسان بیشتر آسمانی است تا زمینی، درواقع همان مرغ باغ ملکوت است که به جهت ضرورت، چند روزی در قفس بدن به سر می‌برد و دائم به پرواز در اوج آسمان بی‌نهایت می‌اندیشد.
در این راستا شناخت گستره روح و کشش فطری و استعداد بی‌نهایت و توانایی عظیم انسان، بسیار بیدارکننده و غفلت زداست. انسان باید بداند که او مظهر ذات بی نهایت هستی است و خواست و توان چنین مظهری به تبع مظهریت خود نسبت به چنین ذاتی طبعاً و تحقیقاً بی نهایت است و اگر گفته می‌شود: انسان طالب کمال مطلق است، به دلیل همین مظهریت او نسبت به ذات بی‌نهایت و کمالات مطلق الهی است.
عجیب بودن انسان این است: انسان در عمق شعور خودش غیر از خدا (که کمال مطلق است) هیچ چیز را نمی‌خواهد و به هیچ محدودی راضی نمی‌شود و این یک گنجایش فوق‌العاده‌ای است که با حساب‌های مادی هرگز جور در نمی‌آید.
خواست انسان حد یقف ندارد و به هر کمالی دست یابد برتر و بالاتر از آن را طلب می‌کند. به هر درجه‌ای از علم و قدرت و اراده و بینایی و شنوایی که برسد، حتماً به درجه برتر آن می‌اندیشد و طالب تعالی بیشتر است. در امور مادی هم همین‌گونه است. به هر ثروت و مکنتی که برسد، تلاش می‌کند تا بر آن بیفزاید و اگر ثروتمندترین فرد یک شهر باشد تلاش می‌کند تا غنی‌ترین فرد کشور و بلکه جهان شود. در مورد قدرت و شهرت و مقام و محبوبیت هم همین وضعیت بر انسان حاکم است.
علت تنوع‌طلبی انسان و اینکه خیلی زود از هر چیزی که دارد خسته می‌شود و در پی داشتن امکان جدیدتری است، ناشی از همین خواست بی‌نهایت اوست.
انسان تنها در یک صورت به آرامش می‌رسد که به چیزی دست یابد که ماورای آن چیز دیگر نباشد، یعنی موجود بی‌نهایت و کمال مطلق، تنها در این صورت است که خسته نمی‌شود. [11]
این بی نهایت خواهی و مطلق طلبی انسان به دلیل نوع مظهریت و آفرینش اوست، یعنی به این دلیل که خداوند از ناحیه وجود و کمالات وجودی محدودیت ندارد و بی‌نهایت است، انسان نیز که مظهر و آینه تمام نمای اوست، به اقتضای آفرینش و فطرت خویش، چنین کمالی را طلب می کند و در پی علم بی نهایت و قدرت بی نهایت و اراده و خواست بی نهایت و توان بی نهایت و بینایی و شنوایی بی نهایت است.
و همین ویژگی است که به روح او عظمت بخشیده و او را مظهر خدای بزرگ نموده و به او رنگ خدایی بخشیده است. <صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ> [12]؛
«این است نگارگری الهی؛ و کیست خوش‌نگارتر از خدا؟ و ما او را می پرستیم».
لذا آدمی در هر مقام و موقعیتی که باشد، پیوسته به اوج بیشتر می اندیشد و به هر کمال و پیشرفتی که نائل می‌شود، راضی و قانع نخواهد بود و برای رسیدن به تعالی بیشتر در تلاش و تکاپوست. تاکنون هرگز دیده نشده که آدمی با دست یافتن به علم و قدرت و فن‌آوری جدید، از حرکت تکاملی خویش باز ایستد و در پی ارتقای داشته‌های خود نباشد.
شهید مطهری در این زمینه می‌گوید:
انسان موجودی است که نمی‌تواند عاشق «محدود» باشد، نمی‌تواند عاشق فانی باشد، نمی‌تواند عاشق شیئی باشد که به زمان و مکان محدود است. انسان عاشق کمال مطلق است و عاشق هیچ چیز دیگری نیست؛ یعنی عاشق ذات حق است، عاشق خداست. همان کسانی که منکر خدا هستند نیز نمی‌دانند که در عمق فطرت خود عاشق کمال مطلق‌اند، ولی راه را گم ‌کرده‌اند، معشوق را گم ‌کرده‌اند.
محی‌الدین عربی به نقل از شهید مطهری می‌گوید:
«ما اَحَبَّ اَحَدٌ غَیْرَ خالِقِهِ» هیچ انسانی غیر از خدای خودش را دوست نداشته است و هنوز در دنیا یک نفر پیدا نشده که غیر خدا را دوست داشته باشد. «وَ لکِنَّهُ تَعالَی احْتَجَبَ تَحْتَ اسْمِ زَیْنَبَ وَ سُعادَ وَ هِنْدٍ وَ غَیْرِ ذلِکَ» لکن خدای متعال در زیر این جام‌ها پنهان شده است. مجنون خیال می‌کند که عاشق لیلی است؛ او در حقیقت عاشق خداست، ولی از عمق فطرت و وجدان خودش بی‌خبر است. [13]پیغمبران نیامده‌اند که عشق و عبادت خدا را به بندگان بیاموزند، این فطریِ هر انسانی است، بلکه آمده‌اند بگویند: ای انسان! تو عاشق کمال مطلقی، خیال می‌کنی که پول برای تو کمال مطلق است، خیال می‌کنی که جاه برای تو کمال مطلق است، خیال می‌کنی که زن برای تو کمال مطلق است؛ تو چیزی غیر از کمال مطلق را نمی‌خواهی، ولی اشتباه می‌کنی؛ پیامبران آمده‌اند که انسان را از اشتباه بیرون بیاورند. [14]درد انسان، درد خدایی است که اگر پرده‌های اشتباه از جلو چشمش کنار رود و معشوق خود را پیدا کند، به‌صورت همان عبادت‌های عاشقانه‌ای درمی‌آید که در علی (ع) سراغ داریم. [15]چرا قرآن می‌گوید: أَلا بِذِکْرِ اَللّهِ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ؛ [16] بدانید که منحصراً و منحصراً («بِذِکْرِ اَللّهِ» که مقدم شده، علامت انحصار است) با یک چیز قلب بشر آرام می‌گیرد و از اضطراب و دلهره نجات پیدا می‌کند و آن یاد خدا و انس با خداست. یاد خدایی که وجود بی‌نهایت و کمال مطلق است. [17]این آیه می‌گوید: اگر بشر خیال کند که با رسیدن به ثروت و رفاه به آسایش می‌رسد و از اضطراب و ناراحتی و شکایت بیرون می‌آید، اشتباه کرده است. قرآن نمی‌گوید نباید دنبال این‌ها رفت، می‌گوید این‌ها را باید تحصیل کرد، اما اگر خیال کنید این‌ها هستند که به بشر آسایش و آرامش می‌دهند و وقتی بشر به این‌ها رسید احساس می‌کند که به کمال مطلوب خود نائل شده است، اشتباه می‌کنید؛ منحصراً با یاد خداست که دل‌ها آرامش پیدا می‌کند.
بسیاری از مکتب‌ها تکیه‌شان روی درد انسان برای خلق خدا است، نه درد انسان برای خدا. حتی بعضی می‌گویند درد انسان برای خدا یعنی چه؟ !
مثلاً در یکی از مجلات بحث‌هایی طرح شده است تحت عنوان «خدا یا انسان؟ » یکی می‌گوید: خدا، دیگری می‌گوید: انسان و سومی می‌گوید: خدا و انسان، ولی من کسی را ندیدم که بگوید: خدا و انسان از یکدیگر جدا نیست، تا خدا نباشد انسان هم نیست.
تا آن درد خدایی که در انسان است را نشناسیم و تا انسان به سوی خدا نرود، درد انسانی او هم به جایی نخواهد رسید. انسانیت، درد خداست. درد انسان از درد خدا داشتن است. [18]مسئله مهم لقاءالله که بیشتر به احوال عالم آخرت اختصاص دارد نیز به معنای درک همین عدم‌تناهی و کمال خلقتی اوست؛ چراکه محدودیت های انسان پس از مرگ تن، برطرف می‌شود و موانع و دیوارها کنار می روند و حجاب ها مرتفع می گردند و انسان در فضا و وضعیتی قرار می گیرد که حواس مدرکِ او خدایی می‌شود و بی نهایت می بیند و می شنود و عدم‌تناهی روح و توانایی ها و مظهریت الله بودن خود را شهود می نماید.
البته این گستره خواست و توان‌خواهی بی نهایت انسان، با یک مانع بزرگ به نام تن و امیال نفسانی روبرو است که نمی‌گذارد آدمی به اوج و تعالی بی نهایتی که طالب آن است دست یابد؛ لذا انسان برای شکوفاسازی استعداد بی نهایت و کمال طلبی نامحدود خود، چاره ای جز شکستن حصارهای زندان تن و گذشتن از امیال نفسانی و رسیدن به آزادی معنوی از طریق تزکیه نفس و جهاد اکبر ندارد.
نکته سوم؛ توجه به مسئولیت انسان در قبال قلب معنوی
روح انسان شئون مختلفی همچون نفس، عقل و قلب دارد که هر یک در جای خود دارای اهمیت فوق‌العاده است، اما در این میان، قلب معنوی انسان، سلطان کشور آدمی است که باید شناخت روش مراقبت از آن، موردتوجه و اهتمام جدی باشد. در روایت آمده که: «قلب المومن عرش الرحمان» [19]؛ قلب انسان، عرش خدای رحمان است و از تقدس و اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است.
هنگامیکه ما به درون روح خود نفوذ می‌کنیم، به گوهر باارزش و شگفت‌انگیزی برمی‌خوریم به نام «قلب» و توجه به روح، ما را به‌سوی توجه به قلب که مرکز و حقیقت انسان است، دعوت می‌کند؛ بنابراین بحث غفلت از روح بیشتر معطوف به قلب معنوی است، همان‌که امانت الهی است و بر ما است که آن را صحیح و سالم در قیامت به خدای متعال تحویل دهیم.
توگویی تمام مسئولیت ما در این دنیا در حفظ و مراقبت و تعالی قلب خود خلاصه می‌شود و خوب یا بد بودن آدمی، به خوب و بد بودن صفات و ملکات نهادینه‌شده در آن بستگی دارد، همان‌که به آخرت منتقل و درباره چگونگی حفظ و مراقبت از آن از انسان سؤال خواهد شد.
در قیامت از تمامی واردات و صادرات قلب انسان سؤال می‌شود و آدمی نسبت به سلامت آن مورد بازخواست قرار می گیرد. <یَوْمَ لَا یَنفَعُ مالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ> [20]؛ «روزی که مال و فرزندان برای انسان نفعی نخواهند داشت، مگر کسی که با قلب بسیار سالم نزد خدای متعال حاضر شود» [21].
باری کسی به‌واقع بیدار است که اهمیت و حساسیت و عظمت و صلاح و فساد قلب را می‌شناسد، یک‌لحظه مراقبت از قلب خود را فراموش نمی‌کند و همواره با خودسازی و یاد خدا در جهت اصلاح و تعالی آن گام برمی دارد.

3.1. شناخت زندگی و فلسفه خلقت
بیداری انسان از آگاهی نسبت به حقایق بنیادین آغاز می‌شود و یکی از حقایق که پرسش از آن، از سؤال های اساسی زندگی انسان است، فلسفه زندگی و هدف خلقت اوست که جای دارد آدمی پیوسته در جستجوی پاسخ صحیح و دقیق به این پرسش مهم باشد.
البته پاسخ به این سال ، چندان آسان به نظر نمی‌رسد و مکاتب مختلف سعی و تلاش فراوان برای توجیه و تفسیر آن نموده اند و در این مسیر، موفقیت چندانی نیز نصیب آنان نشده و نتوانسته اند انسان را از حیرانی و سرگشتگی نجات دهند، اما قرآن کریم به‌راحتی به این سال مهم پاسخ داده و تکلیف انسان ها را روشن ساخته است.
هدف غایی خلقت، رسیدن انسان به مقام قرب الهی و آمادگی برای زندگی جاودان آخرتی و لقای پروردگار است. وَ أَنَّ إِلى‌ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‌؛ [22]انتهای سیر انسان به سوی پروردگار است. إِنَّ إِلى‌ رَبِّکَ الرُّجْعى‌؛ [23]برگشت به سوی خداست. إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، [24]ما از خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم. أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لاتُرْجَعُونَ؛ [25]آیا می‌پندارید که شما را بیهوده آفریده‌ایم
از این آیات به‌خوبی استفاده می‌شود که هدف نهایی و علت‌ غایی خلقت و زندگی انسان، کمال و قرب الهی و سعادت جاودان و آمادگی برای حیات اخروی و لقای الهی و وصول به مبدأ نور هستی است. همان‌گونه که جنین در رحم مادر خود را برای زندگی کردن در دنیا، کامل و آماده می‌کند، انسان نیز باید خود را برای زندگی کردن در برزخ و عالم آخرت کامل و آماده سازد.
اگر کسی به آخرت و حیات پس از مرگ معتقد شد، آنگاه تمام زندگی‌اش به‌درستی و در همین راستا سامان‌دهی می‌شود و از حیرت و گمراهی و سرگشتگی نجات می‌یابد. چنین انسانی شغل و کار و تلاش و تمام فعالیت‌های اجتماعی و فردی‌اش در این راستا خواهد بود. البته نه اینکه دنیا را فراموش کند، بلکه به دنیا به‌گونه‌ای بها می‌دهد و می‌پردازد که به آخرتش آسیب نرساند و در راستای رشد معنوی و حیات اخروی‌اش باشد.
غفلت از خودسازی و یاد مرگ، نتیجه غفلت از هدف خلقت است، هنگامی آدمی برای سلوک نظری و عملی و آماده شدن برای سفر آخرت اقدام می‌کند که از خواب غفلت بیدار شده باشد و ضرورت جهت‌گیری در راستای هدف خلقت خویش و بندگی حق‌تعالی را کاملاً درک نماید.
البته پروردگار عالم انسان را به‌واسطه صفات خود پرورش می‌دهد و ربوبیت او توسط صفات انجام می‌پذیرد؛ لذا به صورتی دقیق‌تر می‌توان گفت: هدف نهایی انسان، آراسته و شبیه شدن به صفات خدا و دور شدن از صفات شیطان است و در این راستا نیز تعبیراتی همچون به کمال رسیدن، قرب به خدا، به خدا رسیدن، مظهر خدا شدن و به رنگ خدا درآمدن که در جای‌جای ادبیات دینی و آموزه‌های اخلاقی مطرح می‌شود، همه درنهایت به همین حقیقت – آراسته شدن به صفات و کمالات الهی و دور شدن از صفات شیطانی – بازمی‌گردد و خلاصه می‌شود.
منتهی نکته مهم در این زمینه که حاکی از عظمت روحی انسان است، گرایش به بی‌نهایت طلبی و مطلق خواهی اوست. اشتهای بی‌نهایت انسان برای مظهریت نسبت به صفات و کمالات الهی باعث شده تا او هرگز به مرتبه‌ای از کمال و پیشرفت قانع و راضی نباشد و پیوسته خواستار قرب بیشتر و تشبه کامل‌تر به ذات بی‌نهایت هستی و صفات و کمالات او باشد و هدف نهایی زندگی او را همین کمال طلبی مطلق توجیه می‌کند.

4.1. شناخت مرگ و سفر آخرت
معاد شناسی و فکر مرگ و سفر آخرت، ازجمله افکارى است که در زدودن زنگار «غفلت» از آینه روح آدمى بسیار مؤثر است؛ مخصوصاً اگر هنگام عبور از آرامگاه مردگان، این شعر پروین اعتصامی که بر سنگ مزارش حک شده را با خود زمزمه کند:
هر که باشى و به هر جا برسى
آخرین منزل هستى این است
اگر کسی در موضوع هدف زندگی دچار انحراف شود و سرگرم دنیاطلبی و دنیاپرستی می‌گردد، به کلی از کمال حقیقی خود، غافل خواهد شد. امام علی (ع) فرموده است: تَمییزُ الباقی مِن الفانی مِن أشرَفِ النَّظرِ؛ [26] تمیز دادن (تشخیص دادن) ماندنی (آخرت) از رفتنی (دنیا)، از شریف‌ترین اندیشه‌ها است.
قرآن کریم درباره دنیا گاهی به‌صورت کلی می‌فرماید: اِنَّمَا الحَیاهُ الدُّنیا لَعِبٌ وَ لَهو؛ [27] جز این نیست که دنیا بازیچه و سرگرمی است. بعد این متن را شرح می‌دهد و می‌فرماید: لا تُلْهِکُمْ اَموالُکُمْ وَ لا اُولادُکُم عن ذکر الله؛ [28] اموال و اولاد شما را سر گرم نکند و یاد خدا را فراموش کنید.
گاهی هم درباره فریب‌کاری دنیا هشدار می‌دهد و می‌فرماید: غَرَّتْکُمُ الحَیاهُ الدُّنیا؛ [29] دنیا شما را فریب داده است. در جای دیگر می‌گوید: اَلهاکُمُ التَّکاثُر؛ [30] مواظب باشید تکاثر، شما را سرگرم می‌کند. به جای اینکه به سراغ کوثر بروید، به دنبال تکاثر بروید. یحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ؛ [31] انسان خیال می‌کند که مال و ثروت او را جاودان خواهد کرد؛ لذا به خاطر پول‌هایش گردن کشی می‌کند.
دل‌بستگی به دنیا و اموری که موقتی و گذرا هستند، مانند ثروت و مقام و شهرت، انسان را به خواب غفلت می‌برد و باعث فراموشی آخرت و امور واقعی و پایدار می‌گردد. قرآن در سوره قمر هشدار می‌دهد که قیامت نزدیک است: اِقتَرَبَتِ السّاعَهُ وَ انْشَّقَ القَمَر؛ [32] ولی چون مهم‌ترین حادثه قیامت همان صحنه حساب است که هر کسی مسئول اعمال خویش است؛ آن بخش مهم قیامت را در طلیعه سوره انبیاء ذکر فرمود که: اِقْتَرَبَ لِلْنّاسِ حِسابُهُم و هم فی غفله؛ [33] حساب مردم نزدیک است درحالی‌که ایشان غافل‌اند.
علی (ع) هر شب بعد از نماز عشاء فریاد می‌زد که همگان بشنوند: تجهزوا رحمکم الله فقد نودی فیکم الرحیل؛ [34] برای مرگ مهیا شوید وسایل سفر خود را آماده کنید، خدا شما را رحمت کند، به‌درستی که منادی مرگ ندای الرحیل در میان شما سر داده است؛ یعنی شما دائماً به‌سوی آخرت دعوت می‌شوید. پیر و جوان هم ندارد. انسان هرلحظه باید آماده باشد.
عالم آخرت همچون پرتگاه عمیقی انسان را احاطه کرده است و ما بر لبه آن زندگی و حرکت می‌کنیم و هرلحظه ممکن است با یک حادثه کوچک مانند گرفتن یک رگ قلب یا مغز یا یک تصادف ناگهانی، به درون آن سقوط می‌کنیم و فوراً به عالم آخرت منتقل ‌شویم.
اگر کمی بیندیشیم هرلحظه و با هر نفس که فرو می‌رود و برمی‌آید، مرگ را تجربه می‌کنیم. هیچ کس نمی‌تواند مطمئن باشد که یک لحظه بعد زنده و در عالم طبیعت بسر می‌برد، لذا انسان بیدار هرگز به دنیا اعتماد نمی‌کند و احساس امنیت ندارد و دنیا را محل گذر و آماده‌سازی خود و برگرفتن زاد و توشه برای آخرت می‌داند، اما در عین حال اهل غفلت تمام همتشان صرف جمع‌آوری مال و ثروت ‌دنیا می‌شود و به فرزندان فراوان خود افتخار ‌می کنند و خیال می نمایند که این‌ امور باعث بقا و خوشبختی آنان خواهد بود. إِنَّ هؤُلاءِ یُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَ یَذَرُونَ وَراءَهُمْ یَوْماً ثَقِیلًا؛ [35] این جماعت گناهکار و کفران پیشه به این دنیای زودگذر دل‌بسته‌اند و فقط در کسب آن می‌کوشند و در ورای خود روز قیامت را که به آن‌ها احاطه دارد، پشت سر انداخته‌اند و به‌کلی آن را فراموش کرده‌اند و اگر روز قیامت را (یوم ثقیل) نامیده به دلیل آن است که شدت آن روز مانند بار سنگینی است که نمی‌توان آن را به دوش کشید.
از کلمات گهربار امام علی (ع) است که فرمود: إنَّکم إنَّما خُلِقتُم لِلآخِرَةِ لا لِلدُّنیا و لِلبَقاءِ لا لِلفَناءِ؛ [36] بدانید که شما انسان‌ها برای آخرت و نه دنیا و جاوید ماندن و نه از بین رفتن، آفریده شده‌اید. این فکر و اندیشه به‌یقین جلوى سرچشمه‌های اصلى «غفلت» را که هواپرستى و خودخواهى و فزون طلبى است، می‌گیرد.
امام صادق (ع) درباره تاثیر یاد مرگ در بیدارسازی انسان فرمودند: ذِکْرُ الْمَوْتِ یُمِیتُ الشَّهَوَاتِ فِی النَّفْسِ وَ یَقْطَعُ مَنَابِتَ الْغَفْلَةِ وَ یُقَوِّی الْقَلْبَ بِمَوَاعِدِ اللَّهِ تَعَالَى وَ یُرِقُّ الطَّبْعَ وَ یَکْسِرُ أَعْلَامَ الْهَوَى وَ یُطْفِئُ نَارَ الْحِرْصِ وَ یُحَقِّرُ الدُّنْیَا؛ [37] یاد مرگ، خواهش هاى نفس را می‌میراند و رویشگاه‌های غفلت را ریشه‌کن می‌کند و دل را با وعده‌های خدا نیرو می‌بخشد و طبع را نازک می‌سازد و پرچم‌های هوس را درهم می‌شکند و آتش حرص را خاموش می‌سازد و دنیا را در نظر کوچک می‌کند.
بنابراین از آثار و علائم اصلی انسان آگاه و بیداردل، تلاش دائمی او در ایجاد آمادگی برای مرگ و سفر آخرت است و علامت غافل، رکون به دنیا و دل‌خوش بودن به زندگی این جهانی و فراموش کردن آمادگی برای این سفر است.
ندا رسید به جان‌ها که چند می پایید؟!
به سوی خانه اصلی خویش بازآیید!
چو قاف قربت ما، زاد و بود اصل شماست
به کوه قاف بپرید خوش، چو عنقایید
زآب و گل چو چنین کُنده ای است بر پاتان
به جهد کُنده ز پا پاره پاره بگشایید
سفر کنید از این غربت و به خانه روید
ازین فراق ملولیم عزم فرمایید
خدای پرّ شما را ز جهد ساخته است
چو زنده اید بجنبید و جهد بنمایید
هلا که شاهد جان آینه همی جوید
به صیقل آینه ها را ز زنگ بزدایید [38]وقتی از رسولخدا سؤال شد که آیا می‌شود با شهدا محشور شد، فرمودند: «نَعَم، مَن یذکرُ المَوتَ فی الیومِ و اللّیلَةِ عِشرینَ مَرّةً. [39] آری، کسی که شبانه‌روز بیست مرتبه مرگ را یاد کند، به چنین مرتبه‌ای می‌رسد»؛ یعنی اگر انسان دائم به سفر آخرت فکر کند و خود را برای آن آماده نماید، با شهدا محشور خواهد شد.
همچنین یاد خود و یاد خدا، تابعی از یاد مرگ است. اگر کسی یاد مرگ بود و برای آماده شدن و کسب زاد و توشه آخرت برنامه داشت، حتماً به یاد خود و یاد خدا نیز خواهد بود، چون می‌داند که انسان تنها با خودسازی و بندگی خدا بهکمال می‌رسد و آماده تولد در عالم آخرت می‌شود.
انسان بیدار به لقاءالله باور دارد و برای ملاقات با خداوند آماده می‌شود، اما انسان غافل، مرگ و لقای الهی را فراموش می‌کند.
قرآن در آخرین آیه سوره کهف می‌فرماید:
<فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا> [40]؛
«پس هرکس به لقای (رحمت) پروردگارش امیدوار است باید نیکوکار شود و هرگز در پرستش خدایش احدی را با او شریک نگرداند».
در این آیه نشانه بیداردلان که به ملاقات پروردگار یقین دارند، این است که رویکردها و عملکردهایشان، صالح و سزاوارانِ است و هیچ‌کس را شریک خدا نمی‌سازند.
در بسیاری از روایات زیرک‌ترین افراد را کسانی دانسته که در دنیا به دنبال جمع زاد و توشه برای سفر طولانی آخرت هستند. روزی یکی از اصحاب سؤال کرد: ای رسول خدا زیرک‌ترین مردم کیان‌اند؟ حضرت (ص) فرمودند: «أکیس الناس أکثرهم استعداداً للموت؛ [41] زیرک‌ترین مردم کسانی هستند که خود را برای مرگ و سفر آخرت آماده می‌کنند.
5.1. شناخت فلسفه دین و کارکرد آن
یکی از عوامل مهم غفلت زایی در انسان، ناآگاهی نسبت به فلسفه و کارکرد دین در زندگی انسان است که باعث شده افراد فراوانی در اجتماع، نسبت به دین بی تفاوت باشند و یا دچار دین گریزی و حتی دین ستیزی شوند، در حالی که شناخت عمیق فلسفه و نقش دین و کارکرد مثبت آن در زندگی و سعادت انسان، قادر است آدمی را از خواب غفلت و ناهشیاری نجات دهد و بیدار کند.
انسان همواره از خود می‌پرسد: اکنون که من در این دنیا هستم چه باید بکنم تا رستگار شوم؟ راه چیست و چاه کدام است؟ نقشه راه برای رسیدن به اهداف و مقاصد زندگی چیست؟ زیرا می‌داند هر راهی که قبلاً آن را تجربه نکرده، به‌خصوص راه‌های معنوی و درونی، نیاز به برنامه و نقشه دارد و در غیر این صورت امکان گم شدن و انحراف، فراوان است.
پاسخ به این سؤال را دین الهی به ما می‌آموزد، در اندیشه الهی، نگاه به دین تحت عنوان نقشه راه سلوک فردی و اجتماعی انسان به‌سوی کمال معنوی مطرح است، اما در حال حاضر فرهنگ عمومی و ذهنیت جامعه، نسبت به درک واقعی دین، چندان صاف نیست و عموم مردم سعادت و خوشبختی خود را در جای‌گیری جستجو می‌کنند.
دین مجموعه‌ای از آموزه‌های اعتقادی، اخلاقی، عملی، عبادی، تاریخی، سیاسی، اجتماعی و مانند آن است که آمده تا اولاً به انسان بگوید: تو مظهر خدای بی‌نهایت و کمال مطلق هستی و نباید در بند دنیا و مادیات و محدوده خواست های طبیعی و زندان تن باشی و ثانیاً راه رسیدن به کمال مطلق را به او بیاموزد و هدایت‌گر او در این مسیر باشد و آدمی را به آرزوهای بی‌نهایت خود برساند.
به‌طورکلی ادیان الهی برای راهبری اجتماعی و نجات جمعی بشر از محدودیت‌ها و اسارت‌ها نازل‌شده‌اند و راهبرد تربیتی آن‌ها نیز پرورش فرد در دامن جامعه توحیدی و متعالی ساختن و شکوفا نمودن استعدادهای بی‌نهایت روح اوست. دین تنها نقشه راهی است که می‌تواند انسان را به کمال مطلق و سعادت فردی و اجتماعی مطلوب او برساند.
2. تلاوت و تدبر در قرآن
اصولاً تمام آموزه های گوناگون قرآن کریم بیدارکننده و هدف آیات کلام‌الله بیدارسازی انسان است. در روایات اسلامی، به تأمل و تدبر در قرآن کریم، بسیار توصیه شده است، چراکه آیه آیه این کتاب مقدس آگاهی‌بخش و بیدارکننده آدمیان از خواب غفلت و ناهشیاری معنوی است. اگر کسی معارف قرآن کریم را به‌درستی بیاموزد و حقایق آن را دریابد و بر اساس آن‌ها زندگی و عمل نماید، به‌راستی از خواب غفلت خارج می‌شود.
قرآن کریم همواره زمینه‌های خطر را هشدار می‌دهد، هم می‌ترساند و هم نوید می‌دهد، این‌همه برای آن است که ما را از خواب غفلت بیدار نماید و تا هنگامی‌که زنده‌ایم، به فکر چاره باشیم.
اگر مؤمن اهل تدّبر در قرآن باشد، ذکاوت و هوشیاری پیدا می‌کند؛ چون قرآن نور است، در خود قرآن هم تعبیر «نور و منّور» عنوان شده است. البته تدبر به معنای پشت سر هم خواندن قرآن کریم نیست، این حالت ممکن است یکی از مراتب نازل تدبر باشد، تدبر واقعی پیگیری همه‌جانبه تا رسیدن به نتیجه است.
مفهوم عمیق تدبر آن است که حقایق قرآنی را تا وصول کامل به مفهوم و درک عمیق مصادیق و اجرایی نمودن آن‌ها در زندگی فردی و اجتماعی تعقیب نموده، به سرانجام برساند؛ مانند پرونده‌ای که در قوه قضائیه مطرح می‌شود و تا صدور و اجرای حکم و مختومه شدن پیگیری می‌شود و یا طرحی که در قوه مقننه یا مجریه تا رسیدن به نتیجه کامل دنبال می‌گردد.
همچنین دلیل اینکه در روایات به تلاوت روزانه قرآن کریم توصیه شده است، ازآن‌روست که این کتاب مقدس خاصیت آگاهی‌بخشی و غفلتزدایی دارد. انسان‌هایی که در قرآن تأمل نمی‌کنند و نمی‌اندیشند، ممکن است به قلبشان مهر زده شود، به‌گونه‌ای که از درک حقایق به‌کلی محروم شوند.
<خَتَمَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‌ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‌ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ‌ > [42]؛
«خدا بر دل‌ها و گوش‌هایشان مهر نهاده است، زیرا بر دیدگانشان پرده‌ای بوده است پس نه خود می‌توانند حق را درک کنند و نه با هدایت دیگران به راه می‌آیند و برای آنان عذابی بزرگ خواهد بود».
حتی داستان‌ها و بیان حوادث تاریخی در قرآن کریم، هدف تربیتی دارد و آگاهی‌بخش و بیدارکننده است تا جایی که می‌توان این کتاب مقدس را کتاب بیدارسازی انسان از خواب غفلت نامید. قرآن کریم نیز وقتی خود را کتاب ذکر معرفی می‌کند،‌می‌تواند به این حقیقت اشاره داشته باشد.
<وَ إِنَّهُ لَذِکرٌ لَک وَ لِقَوْمِک وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ> [43]؛
«و همانا قرآن ذکریست برای تو و قومت و (بگو) به‌زودی بازخواست می‌شوید».
کسانی که با قرآن کریم انس دارند، هرگز از زمره غافلان محسوب نمی شوند. تدبر در قرآن دریچه‌های پنهان را به روی انسان باز می‌کند؛ و علاوه بر هوشیاری، اراده سالک را برای رسیدن به مقصد بزرگ الهی که همان مقام انسانیت است، تقویت می‌نماید. قرآن عامل تقویت روحی انسان است و غذای روح او به‌واسطه این کتاب مقدس تأمین می‌شود.
بزرگان دین همگی اهل قرآن و تأسی به آن بوده‌اند. تلاوت قرآن اثر فراوانی بر زنگارزدایی از قلب دارد. قرآن کریم دل را با نور پیوند می‌دهد و زندگی الهی را پیش روی‌مان ترسیم می‌کند.
یکی از روش‌های قرآن برای بیدار ساختن انسان‌ها روش هشدار است. قرآن کریم نسبت به فریب خوردن از دنیا و شیطان هشدارهای فراوان می‌دهد و راه‌های گمراه ساختن شیطان و وسوسه‌های او را می‌آموزد و این هشدارها خود بسیار بیدارکننده است.
همچنین قرآن کریم به عاقبت و سرانجام آتش برای کافران و مشرکان و منافقان و طاغوت‌ها و بدکاران و مجرمان و ظالمان اشاره می‌کند و این موارد نیز انسان‌های تبه‌کار را از خواب غفلت بیدار می‌کند.
از روش‌های دیگر قرآن برای آگاهی‌بخشی و غفلت زدایی، قصه‌های قرآن کریم است که هدف اصلی از آن – در کنار بازخوانی حوادث و وقایع گذشته – چیزی جز آگاهی‌بخشی و بیدارسازی نیست.
قرآن کریم هم راه هدایت را به‌درستی بیان می‌کند و سرانجام مؤمنان و موحدان و صالحان را رسیدن به قرب و لقای الهی و بهشت می‌داند و هم به آثار و پی آمده‌ای شوم گمراهی و کفر و شرک و تبعیت از شیطان و طاغوت اشاره دارد.
حدود یک‌سوم آیات قرآن کریم تبیین جریان تاریخی کفر و شرک و در مقابل آن جریان ایمان و توحید است. قرآن تمام خصوصیات این دو جریان، درگیری‌های آن‌ها، تبعیت موحدان از ولایت انبیاء و اطاعت مشرکان از ولایت شیطان و طاغوت را بیان می‌نماید و عاقبت نیک و بد هر جریان را به‌تفصیل گوشزد می‌نماید.
توجه دادن قرآن کریم به ماورای طبیعت و عالم غیب و آخرت و اینکه عالم آخرت برتر و باقی‌تر از دنیا است. <وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبقی> [44]؛ خود از عوامل بسیار مهم بیداری است.
همچنین تبیین توحید و شرک و تأکید بر شناخت خداوند و صفات او و اینکه معبودی جز الله نیست و تبیین دقیق و مفصل آثار توحید و شرک، نیز از آموزه‌هایی است که بسیار در بیدارسازی انسان دخیل است.
آیات فراوانی نیز در باب خودشناسی انسان است و به او کمک می‌کند تا هویت و حقیقت خود را به‌خوبی بشناسد و جایگاه خود را در هستی پیدا کند، قدر خود را بداند و عمر خود را بیهوده نگذراند و به عاقبت زندگی خویش بیندیشد.
دعوت به دانش‌اندوزی و تفکر و تعقل که در قرآن کریم به‌کرات به آن اشاره شده است، برای این است که قلب انسان با علم و آگاهی بیدار می‌شود، آشنایی با این دسته از آیات و معارف قرآن کریم بسیار آگاهی‌بخش و بصیرت افزا است تا جایی که این کتاب مقدس را در صدر کتاب‌های بیدارکننده انسان قرار می‌دهد.
در ابتدای سوره نور آمده؛ سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ؛ [45] این سوره را فرستادیم و (احکامش را) فریضه (بندگان) کردیم و در آن آیات روشن (توحید و معارف و احکام الهی) نازل ساختیم، باشد که شما متذکر (آن حقایق) شوید.آنچه اشاره شد تنها موارد اندکی از آموزه‌های بیدارکننده قرآن کریم است و امکان اشاره به همه آن‌ها وجود ندارد.
ولی متأسفانه ‌در روایت دارد که پیامبر اسلام روز قیامت از مردم شکایت می‌کند که امت من قرآن را مهجور داشتند و از آن استفاده نکردند؛
<وَقَالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا> [46]؛
«و انسان غافل در قیامت هیچ حجتی برای توجیه غفلت خود از رجوع به قرآن و عمل به آن ندارد».
همچنانکه انس گرفتن با احادیث و سنت معصومین (علیهم‌السلام) نیز، ما را به زاویه دید آن‌ها نزدیک کرده و زندگی‌مان را نورانی و قلب را بیداری می بخشد.

3. مطالعه و کتاب‌خوانی
از راهکارهای مهم بیدارسازی خود، مطالعه و کتاب‌خوانی است، اما متأسفانه امروزه هم آمار مطالعه و کتاب‌خوانی بسیار پایین است و هم کتاب های بیدارکننده کمیاب و یا دیریاب است. هرچند رسانه‌ها و فرهیختگان جامعه گاه‌وبیگاه در برنامه‌های مختلف و زمان‌های خاص مردم را به مطالعه دعوت می‌کنند، اما کسی به این نکته مهم اشاره نمی‌کند که فلسفه کتاب‌خوانی چیست و چرا باید کتاب بخوانیم و اگر کسی کتاب نخواند چه بلایی سرش می‌آید و به چه عارضه‌ای گرفتار می‌شود.
گویی هدف و معنای کتاب‌خوانی کاملاً مغفول مانده است و طبعاً اگر آدمی فایده و اثر کتاب‌خوانی و مطالعه را نداند و نسبت به ضرورت آن واقف نباشد و خطر ترک این مهم را درک نکند و نسبت به فواید آن اطلاع کافی نداشته باشد، انگیزه واقعی برای صرف هزینه و وقت برای آن نخواهند داشت.
بدترین آفت زندگی انسان در دنیا، غفلت زدگی و ناهشیاری است، به همین دلیل ضروری‌ترین نیاز انسان نیز بیداری از خواب غفلت و زندگی کردن در وضعیت هشیاری است و در این راستا به نظر می‌رسد فلسفه وجودی تمامی رسانه‌های شفاهی و مکتوب و دیداری، بیدارسازی مردم خواب‌زده و غافل است. مأموریت اصلی کتاب در این عرصه، بیداری زایی و غفلت زدایی است و همین معیار در انتخاب کتاب خوب و مفید نیز ملاک عمل قرار می‌گیرد.
پس اولاً؛ ضرورت دارد که کتاب بخوانیم؛ چون همه ما به عواملی برای بیدارسازی و غفلت زدایی نیازمندیم و کتاب بهترین عامل بیداری زایی است. ثانیاً؛ باید کتابی را برای مطالعه انتخاب نماییم که ما را به فکر فرو برد و باعث شود به خود و زندگی و عاقبت کار بیندیشیم، به اینکه آیا برای مرگ و سفر آخرت آماده‌ایم و توشه فراهم نموده‌ایم یا نه؟!
بنابراین کتابی برای مطالعه مفید است که آدمی را نسبت به هدف خلقت و فلسفه زندگی حساس نماید و به او روش معنا بخشی به زندگی را بیاموزد، کتابی که تعریفی از زندگی و هدف آن ارائه نمی‌دهد و قادر نیست به زندگی انسان معنا ببخشد، بلکه احتمال غفلت زایی و دوری از غایت زندگی در آن هست، ارزش خواندن ندارد و صرفاً باعث هدر رفت عمر و وقت انسان می‌شود و گاهی نیز گمراه‌کننده خواهد بود.

4. عبرت از تاریخ
در راستای نقش مطالعه در بیدارسازی انسان، به‌خصوص مطالعه و بررسی تاریخ و درس‌ها و عبرت‌های آن، نقش مؤثری در بیدارسازی انسان دارد. ایوان مدائن ها، آینه عبرت‌اند، کاخ کسراها که ویرانه‌هایش با زبان بی‌زبانی با ما سخن می‌گویند و اهرام مصر که از فراعنه و سرنوشت آن‌ها خبر می‌دهد و آثار باقی‌مانده پیشینیان، برای انسان‌های معاصر، درس‌آموز و عبرت زا و طبعاً بیدارکننده‌اند.
قبور درهم شکسته نیرومندان دیروز و اسیران خاک امروز و یا پیرمردان و پیرزنانى را در نظر بگیریم که نه قدرت راه رفتن دارند و نه توان نشستن و نه حوصله سخن گفتن و به یاد آوریم که همه این‌ افراد روزى جوان و نیرومند و با نشاط بودند؛ اما گذشت روزگار آنان را به چنین سرنوشتى گرفتار ساخته است و بدانیم که ما هم همین راه را در پیش داریم.
به‌یقین هر چه درباره این موضوعات و تحوّل روزگار و جابجا شدن حکومت‌ها و قدرت‌ها و ثروت‌ها و عزت‌ها بیشتر بیندیشیم، کمتر گرفتار «غفلت» خواهیم شد. امام امیر مؤمنان على (ع) می‌فرمایند: «انَّ مَنْ عَرَفَ الْایَّامَ لَمْ یَغْفَل عَنْ الاسْتِعْدادِ؛ [47]آن کس که وضع روزگار را بشناسد، از آمادگى (براى سفر آخرت) غافل نمی‌شود».
در حدیث دیگرى امام صادق (ع) فرموده‌اند: «اغْفَلَ النَّاسِ مَنْ لَمْ یَتَّعِظ بِتَغَیُّرِ الدُّنیَا مِنْ حَالٍ الَى حالٍ؛ [48]غافل‌ترین مردم کسى است که از تغییر و تحوّل روزگار از حالى به حال دیگر، پند نگیرد».
ب) عوامل و راهکارهای اخلاقی
1. مبارزه با نفس اماره
از عوامل اصلی و راهبردی غفلت زدایی – پس از کسب آگاهی و تقویت ایمان از طریق جستجوی حقیقت و تقویت اعتقادات دینی و شناخت های بنیادین – جهاد با نفس اماره است؛ زیرا عامل اصلی ایجاد بسیاری از موارد غفلت در انسان، هوای نفس است.
هیچ‌گاه نباید سالک از این عامل غافل بماند، زیرا غفلت از خواسته‌های افراطی نفس اماره، همواره ملازم با غفلت از وظایف و عملکرد مثبت انسان خواهد بود و بههمین دلیل است که مبارزه با نفس در آیات و روایات فراوانی مورد تأکید قرار گرفته و آموزه‌های دینی نسبت به آن رویکردی راهبردی دارد.
بدون جهاد با نفس، هرگز آدمی بیدار نمی شود و تلاش خودسازانِ او به نتیجه مطلوب نمی‌رسد؛ زیرا نفس اماره و شیطان که از طریق نفس به انسان نفوذ می‌کند، همواره آدمی را به کج‌راهه و انحراف و افراط‌وتفریط در لذت‌های نفسانی، سوق می‌دهند و به تبعیت و تسلیم در برابر خواسته‌های افراطی و امیال طبیعی و غرایز فرامی خوانند و این خود عامل اصلی غفلت و خواب آلودگی معنوی و چالش بزرگ راه خدا و مانع نخستین تعالی روح خواهد بود.
آری زیربنای ترقی و رکن اساسی تکامل انسان، جهاد با نفس و رام ساختن هوی و تمنیات حیوانی و بیدارسازی خود از غفلت حاصل از تبعیت از هوای نفس، به کمک عقل و دین است. سعادت مادی و معنوی ایجاب می‌کند که آدمی غرایز کور و بی‌شعور را تعدیل نماید و تمایلات بی‌قیدوبند خود را محدود سازد وگرنه غفلت و هلاکت معنوی او حتمی خواهد بود.
آدمی با یک تأمل مختصر درمی‌یابد که در هر اقدام مثبتی که اراده انجام آن را در سر می‌پرورد، فوراً سروکله نفس اماره – نیرویی در انسان که همواره به بدی فرمان می دهد – پیدا می‌شود و با آن تصمیم و اقدام مثبت، به مخالفت برمی خیزد و تمام تلاش خود را برای خنثی سازی هدایت های عقل و وجدان و ایمان و بازداشتن آدمی از انجام آن، به کار می گیرد تا آمال شیطانی خود را محقق نماید.
بزرگان و پیشوایان دین درباره‌ جهاد با نفس به آیات و روایات فراوانی اشاره کرده‌اند که در اینجا به ذکر نمونه‌هایی از آن می پردازیم.
<وَأَما مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْماوَى> [49]؛
«اما آن کس که از مقام پروردگار خویش، پروا کند ونفس خود را از هوی و هوسها باز دارد بیشک در بهشت مسکن خواهد داشت».
حضرت علی (ع) در چند روایت می‌فرمایند: «اعلموا ان الجهاد الاکبر جهاد النفس فاشتغلوا بجهاد انفسکم تسعدوا؛ [50]بدانید که جهاد اکبر، مبارزه با نفس است. پس به جهاد با خویشتن خود بپردازید تا سعادتمند شوید». «لا فضیلة کالجهاد و لا جهاد کمجاهدة الهوی؛ [51]هیچ فضیلتی مانند جهاد نیست و هیچ جهادی همتراز با جهاد با هوی و هوس نفسانی نیست».«المُجَاهِدُ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ؛ [52]مجاهد واقعی کسی است که با هوس‌های سرکش نَفْس خود بجنگد».«جهادالنفس ثمن الجنه، فمن جاهدها ملکها و هی اکرم ثواب الله لمن عرفها؛ [53]جهاد بانفس بهای بهشت است، پس کسی که با نفس خودجهاد کند، بهشت را مالک شود».
این گرامی‌ترین پاداش خدا است از برای کسی که آن را بشناسد پس کسی که سعادت دنیا و آخرت را می‌خواهد، باید مشقت تزکیه نفس را تحمل کند و به سختی‌های مجاهده تن دردهد و با تکلف بر هوای نفس خویش پیروز گردد و غرایز سرکش را مهار نماید.
زمانه گوهر آزادی آن زمان بنهد
به دامنت که ز دام هوی شوی آزاد
عنان خنگ شرف را کجا به دست آرد
کسی که پا ز رکاب هوس برون ننهاد
اسباب غفلت و سهو و نسیانِ نفس، بسیار است و کسی که بخواهد دائم هوشیار و بیدار باشد دشوار است، چه آن‌که همۀ اسباب برای پایین آوردن هستند و کشش و جذب‌های مادی و مظاهر دنیوی بنده را به‌طرف خود می‌کشانند و این‌که حالت هوشیاری دائمی و مراقب باشد کاری سخت بوده و شاید با غم همراه باشد.
هرکه بیدار است، او در خواب‌تر
هست بیداریش، از خوابش بَتر
چون به‌حق بیدار نَبود جانِ ما
هست بیداری،‌ چو در بَندانِ ما [54]

هر کس در امور دنیوی بیدار است او غافل‌تر است و بیداری چنین شخصی، از خواب بودنش بدتر است. اگر جان ما در بیداری به خداوند متّکی نباشد و به مسائل حسّی و طبیعی اکتفا نماید، این بیداری برای ما به‌منزلۀ زندان است و به حقیقت نرسیم. چه آن‌که جان به خاطر اشتغال به مسائل دنیوی محض و ترس از زیان و رسیدن به سود و … از صفای دل می‌افتد یعنی غلبۀ قوّۀ خیال، راه رسیدن به عالم معنی را می‌بندد و عمر عزیزش را بیهوده بر باد می‌دهد.

2. موعظه و پندپذیری
از راه های بیدارسازی دل، شنیدن موعظه و پندپذیری است. پندپذیری استعدادی است که در جان انسان نهاده شده و برای قبول تربیت آماده اش ساخته است. حضرت علی (ع) به امام حسن (ع) فرمودند: احی قلبک بالموعظة؛ [55]موعظه فطرت انسان را بیدار می کند و در دل می نشیند و از دلیل و برهان و امرونهی بیشتر تأثیر دارد. پند و نصیحت یک نیاز طبیعی است. ممکن است کسی از تعلیم دیگران بی نیاز باشد؛ اما هیچ‌کس نیست که از موعظه بی نیاز باشد. حتی دانشمندان و افراد صالح نیز گهگاه به موعظه نیازمند می‌شوند.
اسلام نیز موعظه را امری مفید و مؤثر می‌داند و در ارزش و اهمیت آن قرآن می‌فرماید: هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ‌؛ [56]«این کتاب محبت و بیان است برای مردم و هدایت و موعظه برای پرهیزکاران».
ازآنجا‌که انسان‌ها به‌طور طبیعی گرفتار دنیا هستند و مظاهر و زینت‌های آن موجبات غفلت و فراموشی را نسبت به خدا و اهداف آفرینش فراهم می‌آورد، لازم است که هرازگاهی به وی گوشزد شود؛ ازاین‌رو بعثت پیامبران و رسولان الهی راهی برای بازداشتن مردم از غفلت قرار داده شده است.
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ؛ [57]«ای مردم! این قرآن از جانب خدا برای شما موعظه آمده و شفای دل‌های شما و هدایت و رحمت برای مؤمنین است».
خدای متعال درباره روش های تربیت دینی به پیامبر (ص) می فرماید: وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ؛ [58]«مردم را تذکر و پند بده؛ زیرا تذکر برای مؤمنین سودمند است». در آیه دیگری موعظه را روش دعوت معرفی می کند: ادعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ؛ [59]مردم را به‌وسیله حکمت و موعظه حسنه به راه پروردگارت دعوت کن».
علی (ع) می فرمایند: «بِالْمَوَاعِظِ تَنْجَلِی الْغَفْلَةُ؛ [60]با اندرزهاست که (پرده) غفلت کنار مى رود. بنابراین انذار و بیم دهی، مایه زدایش غفلت و بی‌خبری مردم از اهداف خلقت و بازگشت به مسیر درست کمال است و بر این اساس کسانی که در عرصه آموزش و تربیت افراد جامعه فعالیت می‌کنند، لازم است از انذار و بیم دهی به‌عنوان عامل غفلت زدا بهره گیرند.

3. تغییر محیط و ترک هم‌نشینی با غافلان
بسیارى از محیط‌ها به‌طور طبیعى غفلت زاست. مجالس غافلین و بطّالین (بیهوده‌کاران)، جلسات لهو و لعب، خانه‌های پر زرق و برق و اشرافى، انسان را به سوى «غفلت» می‌کشاند؛ حتّى بسیارى از شهرها در دنیاى امروز، مبدّل به کانون «غفلت» و فساد شده است.
یکى از راه‌های رهایى از چنگال «غفلت» ترک شرکت در این گونه جلسات و اماکن و هجرت از شهرهاى آلوده به فساد است؛ در غیر این صورت، رهایى از دیو «غفلت» بسیار مشکل خواهد بود.
امام سجاد (ع) در دعاى ابو حمزه، به هنگام مناجات با خدا در بیان یکى از عوامل سلب توفیق، عرض می‌کند: او لَعَلَّکَ رَأَیْتَنى آلِفُ مَجَالِسَ البَطَّالِینَ فَبَیْنى وَ بَیْنَهُم خَلَّیْتَنى؛ شاید مرا علاقه مند به مجالس غافلان دیدى و مرا در میان آن‌ها رها ساختى.
هم‌نشینی با انسان های مؤمن و بیدار و خودساخته و بندگان صالح خداوند و ترک هم‌نشینی با انسان‌های غافل و هواپرست، راهکاری است که قرآن کریم بسیار بر آن تأکید نموده است. خداوند در سوره ق می‌فرماید: از غافلان مباش [61]مفهوم این جمله آن است که در اوّل قدم باید با بیداردلان‌ همراه شد و سپس صفت بیداری را تعلیم گرفت و آنگاه در راستای طریق إلی الله متّصف به هوشیاری در نفس خود.
و نیز فرمود: وَاصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَالعَشِیِّ یُریدونَ وَجهَهُ وَلا تَعدُ عَیناکَ عَنهُم تُریدُ زینَةَ الحَیاةِ الدُّنیا وَلا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِکرِنا وَاتَّبَعَ هَواهُ وَکانَ أَمرُهُ فُرُطًا؛ [62] و همیشه خویش را با کمال شکیبایی به محبت آنان که صبح و شام خدای خود را می‌خوانند و رضای او را می‌طلبند وادار کن و مبادا دیدگانت از آنان بگردد ازآن‌رو که به زینت‌های دنیا مایل باشی و هرگز از آن‌که ما دل او را از یاد خود غافل کرده‌ایم و تابع هوای نفس خود شده و به تبهکاری پرداخته متابعت مکن.
این سخن را با حدیثى از على (ع) پایان می‌دهیم: احْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَهِ وَ الْجَفاءِ وَ قِلَّهَ الاعْوَانِ عَلَى طَاعَهِ اللّهِ ؛ [63]از منزلگاه هاى «غفلت» و خشونت و جایى که یار و مددکارى بر اطاعت خدا ندارید، بپرهیز.

ج) عوامل و راهکارهای عملی و عبادی
1. تقوا و پارسایی
تقوا و پارسایی – رعایت واجبات و ترک محرمات – باعث می‌شود حدومرزها شناخته شود و یکی از بهترین درمان‌ها برای غفلت است. علی (ع) می‌فرمایند: اُوصِیکم بتَقوَی اللّهِ … أیقِظُوا بها نَومَکم و اقطَعُوا بها یومَکم؛ [64]شما را بهتقوای الهی سفارش می‌کنم… با تقوا خواب غفلت خود را به بیداری بدل کنید و روز خود را با آن به پایان رسانید. مؤمن گاهی ناخواسته به گناه آلوده می‌شود و فوراً متذکر شده، توبه می‌کند و به مسیر توحید بازمی‌گردد.
<إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیطَانِ تَذَکرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ>؛ [65]«کسانیکه تقوا پیشه کرده‌اند، هنگامیکه وسوسه‌ای از شیطان به آنان می‌رسد و بر گرد قلبشان می‌گردد تا در آن رخنه‌ای کند، خدا را به یاد می‌آورند و کار خود را به او وامی‌گذارند و او پرده غفلت را از آنان می‌زداید و ناگهان بینا می‌شوند».

2. یادکرد و توجه به خدا
قرآن کریم همواره و در همه حال یاد خدا را عامل بیداری معرفی می کند و به انسان ها هشدار می دهد که از غافلان مباشید: وَاذکُر رَبَّکَ فی نَفسِکَ تَضَرُّعًا وَخیفَةً وَدونَ الجَهرِ مِنَ القَولِ بِالغُدُوِّ وَالآصالِ وَلا تَکُن مِنَ الغافِلینَ؛ [66] خدای خود را با تضرّع و پنهانی و بی‌آنکه آواز برکشی در صبح و شام یاد کن و از غافلان مباش.
یاد خدا دل را بیدار می‌کند و روح را صفا می‌بخشد و چشم بصیرت را بینا می‌سازد و در پرتو آن، انسان، حق را حق می‌بیند و باطل را باطل و قادر به تشخیص سعادت و دوست و دشمن خود می‌شود.
پس برای رهایی از غفلت و فراموشی، لازم است انسان دقایقی از شبانه‌روز را به یاد خدا اختصاص دهد. یاد خدا دل را زنده می‌کند و انسان زنده‌دل تلاش خواهد کرد در مسیر رضای خدای سبحان گام بردارد و از آنچه باعث ناخشنودی اوست، پرهیز نماید، چنین فردی گرفتار غفلت نخواهد شد.
امیر مؤمنان علی (ع) می‌فرمایند: بدوام ذکر الله تنجاب الغفلة؛ [67]با استمرار یاد خدا، آثار غفلت زدوده می‌شود. ذکر قوت و آرامش روح است و میزان آرامش هر کس متناسب با توجه او به خدا است».
همه عبادات برای همین دوام توجه است، لذا خداوند در سوره مبارکه طه می‌فرماید: <إِنَّنی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکری> [68]؛ یعنی ای انسان فطرتت را نگاه کن و بیاب که من مستجمع جمیع کمالات هستم و مرا عبادت کن و نماز به پادار؛ زیرا که نماز یاد من است و تو را از حالت غفلت خارج می‌سازد. از این آیه شریفه چنین استنباط می‌شود که همه عبادات برای دوام توجه است؛ حتی اگر دوام همیشگی هم نباشد، بعضی از اوقات توجه وجود دارد.
هر عبادتی، حد و نصابی دارد، مثلاً روزه در هر سال، یک ماه، حج در همه عمر، یک‌بار، نماز در هر شبانه‌روز پنج بار و همینطور، ولی یاد خدا در دل و نام خدا بر لب، حدی ندارد؛ لذا فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذکُرُوا اللَّهَ ذِکرًا کَثیرًا؛ [69]ای اهل ایمان بسیار خدا را یاد کنید».
همچنین کتاب و سنت برای غفلتزدایی از انسان، اذکاری را بهعنوان ادعیه و عبادات، یادآوری کرده تا انسان، هنگام صبح، ظهر، شام، قبل و بعد از خواب، هنگام خوردن غذا و پس‌ازآن، هنگام مشاهده مرده یا بیمار یا بعد از بهبودی از بیماری و در روزهای هفته و در ساعات روز و در اعیاد دینی و مانند آن، ذکری مناسب بگوید.
البته ذکر و یاد خدا معنای بسیار وسیعی دارد و حقیقت یاد خدا همان بندگی و اطاعت و عبادت مولی است و کسی به یاد خدا است که وظایف بندگی خویش را فراموش نمی‌کند و پیوسته در پی آن است که مولا و رب خویش را از خود راضی و خوشنود سازد.
مصادیق یاد خدا در حقیقت برای هرچه بیشتر آگاه و بیدار شدن انسان طراحی شده است و وادی سلوک، وادی ذکر و یاد خدا است. انسان با یقظه بیدار می‌شود و در مسیر ذکر و یاد خدا قرار می‌گیرد و چون در بندگی و عبادت خدا بکوشد و در یاد حق فانی شود، درب‌های معرفت خدا به رویش بازمی‌گردد.
بنابراین ذکر و یاد خدا، منحصر در ذکر اصطلاحی و یادآوری مفهوم خدا در ذهن و تفکر در وجود او، خلاصه نمی‌شود. مقصود اصلی از یاد خداوند این است که انسان در ظرف بندگی خالق هستی واقع شود و همواره به این موضوع بیندیشد که خدای متعال از او چه خواسته و چه توقعی دارد تا در انجام آن بکوشد و پیوسته طالب رضایت مولی باشد.
تا هنگامی‌که انسان احساس می‌کند در اطاعت پروردگار است، در حالت ذکر و یاد او بسر می‌برد و به محض اینکه وارد منطقه گناه می‌شود، از جرگه بندگی و یاد خدا خارج و دچار خدا فراموشی می‌گردد.

3. تهجد و سحرخیزی
هشیار شو که مرغ چمن مست گشت هان
بیدار شو که خواب عدم در پى است هى [70]هنگام سحر برای کسانی که در خواب بسر می‌برند، درحالی‌که اولیای خدا بیدارند و امام زمان (عج) در حال عبادت هستند و بهترین زمان انس با خدا و مناجات رب است، ازجمله اوقات غفلت محسوب می‌شود که باید بر خویش نهیب زد و چشم دل از خواب غفلت شست و پهلو از رخت خواب تهی کرد و به مناجات رب برخاست.
شب خیزی و بیداری سحر از مصادیق بارز دوام ذکر و نشانه آشکار بیداردلی است و شادی و خوش زیستی سالک به بیداری در دل شب و رازگویی سحری با معشوق عالم است.
مرغ خوش‌خوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را با ناله ء شب‌های بیداران خوشست
نیست در بازار عالم خوشدلى ور زانکه هست
شیوه ء رندى و خوش باشى عیاران خوشست [71]وصول به مقامات عرفانی و شهود جمال حقیقت بدون یاد خدا در دل شب و سحرخیزی آرزویی بی حاصل است، تنها کسانی موفق به بیداری شب می شوند که بیداردلی پیشه کنند و غافلان و ناهشیاران از نعمت سحرخیزی محروم‌اند.
شرح مجموعه گل، مرغِ سَحَر داند و بس
که نه هر کو وَرَقى خواند، معانى دانست [72]
کنایه از اینکه: عارفان، راز نهانى جهان هستى را با سحرخیزی به دست آورده اند؛ که: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ، عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً [73]؛ پس پاسى از شب را بیدار باش، درحالی‌که [این وظیفه ] افزون براى توست، باشد که پروردگارت تو را به مقام محمود و جایگاه پسندیده‌ای برانگیزاند [و آن را به تو عطا نماید].
قرآن کریم درباره اراده قوی و مقام و منزلت سحرخیزان فرموده است: تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ، یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ، فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ، جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ. [74]؛ و پهلوهایشان از خوابگاه‌ها کناره گرفته و از روى بیم و هراس و آز و طمع پروردگارشان را می‌خوانند و از آنچه به ایشان روزى داده‌ایم انفاق می‌نمایند، پس هیچ‌کس نمی‌داند که چه چشم‌روشنی‌هایی، در پاداش آنچه انجام می‌دادند، براى آنان پوشیده و سربسته نگاهدارى شده.
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحى درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینى که نگارت به چه آئین آمد [75]

4. حضور قلب
طبیعت زندگى دنیا، غفلت زا است که گاهى انسان را چنان به خود مشغول می‌سازد که همه‌چیز را فراموش می‌کند؛ حتى، خویشتن خویش را. نماز فرصت بسیار خوبى براى بازنگرى در اعمال و بازیافتن خویشتن خویش و نجات از چنگال اهریمن «غفلت» است.
اداى نماز در وقت مقرّر و با حضور قلب و توجّه به محتواى راز و نیاز و مناجات با خدا، قلب را صیقل داده و زنگار «غفلت» را از آینه روح مى زداید.
هنگامی‌که نماز گذار ذکر می‌گوید، نظیر (سبحان ربی العظیم و بحمده) و (سبحان ربی الاعلی و بحمده)، در حال صحبت و مکالمه با پروردگار خویش است و او را تسبیح و تمجید می‌کند، این ارتباط‌گیری با خدا، بدون توجه و حضور قلب محقق نمی شود و ثمربخش نیست.
حضور قلب، یعنی توجه به اینکه در محضر خدای باعظمت هستی ایستاده و با او سخن می‌گویی؛ از آداب عظیمه عبادت و نماز است و بسیار توصیه شده و آن را روح نماز دانسته‌اند.
توجه و حضور قلب، غفلت را از بین می‌برد و کم‌کم سالک به موقعیتی دست می‌یابد که در غیر نماز هم غفلت نداشته و ذکر و توجه او کامل می‌گردد.

5. دعا و توسل
استعانت از خدا و توسل به معصومین (ع) از اصلی‌ترین عوامل وصول به نور یقظه و بیداری است؛ چراکه بیداری واقعی به اراده و افاضه حق به قلب عبد وارد می‌شود.
در مناجات شعبانیه امام علی (ع) می‌فرماید: «إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلَّا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ وَ کَما [کلما] أَرَدْتُ أَنْ أَکُونَ کُنْتَ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِی فِی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْک؛ [76]خدایا! ما آن نیرویی که بتوانم به‌وسیله آن خود را از نافرمانیت منتقل سازم ندارم، مگر در آن‌وقت که تو برای دوستی‌ات بیدارم کنی و آنطور که خواهی باشم، پس تو را سپاس می‌گویم که مرا در کرم خویش داخل کرده‌ای و دلم را از چرکی‌های بی‌خبری و غفلت خویش پاکیزه ساختی.
در دعای روز سوم ماه مبارک رمضان آمده: اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِیهَ وَ بَاعِدْنِی فِیهِ مِنَ السَّفَاهَةِ وَ التَّمْوِیهِ وَ اجْعَلْ لِی نَصِیباً مِنْ کُلِّ خَیْرٍ تُنْزِلُ فِیهِ بِجُودِکَ یَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِین. [77]خدایا در این روز مرا هوش و بیداری نصیب فرما و از سفاهت، جهالت و کار باطل دور گردان و از هر خیری که در این روز نازل می‌فرمایی، مرا نصیب بخش، به حق جود و کرمت، ای جود و بخشش دارترین عالم، یعنی خدایا مرا در این روز به نوعی بیدار کن و ذهن و هوش بده که من تابع دستورات تو باشم، پیرو کسانی نباشم که با تو مخالفت می‌کنند و بدون رضایت تو کارهایی را انجام می‌دهند.
پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم [78]پس باید از خواب سنگین غفلت با اذان بیداری برخاست و نماز بندگی و طیّ طریق گذارد، چراکه زندگی بدون بیداری، دردی است که اگر شناخته و درمان نگردد، انسان را در جهل مرکب غفلت دفن خواهد نمود و در این مسیر علاوه بر دعا و درخواست از خداوند،‌ توسل به معصومین (ع) و زیارت ایشان و درخواست بیداری از این ذوات مقدسه که والیان مؤمنان و وسایل الی الله در مسیر سلوک حقیقی هستند و دریافت نور یقظه و فیض بیداری از ناحیه خدای متعال است، به‌هیچ‌وجه نباید غفلت ورزید.
بر همین اساس قرآن کریم، انسان را در جهت کسب کمالات معنوى و قرب به درگاه الهى، امر به توسّل به اسباب تقرب کرده است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ؛ [79]اى مؤمنان پرواى الهى داشته باشید و به سوى او وسیله تحصیل کنید.
در روایات پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) نیز بر لزوم توسّل به اولیاى الهى هنگام دعا، تأکید شده است؛ چنانکه در روایت نبوى مستند نزد شیعه و اهل سنت آمده است: کل دعاء محجوب حتّى یُصلّى على محمد و آل محمد؛ [80]هر دعایى محجوب است تا اینکه بر محمد و آل محمد درود فرستاده شود.

د). حوادث و سختی‌های زندگی
انسان همچون مسافری است که در مسیر زندگی خود در حرکت است و اگر در طول مسیر همیشه در رفاه و آسایش باشد، غفلت بر او چیره می‌گردد و او را از مسیر اصلی و هدف نهایی بازدارد. ازاین‌رو خداوند که ارحم‌الراحمین و از همگان نسبت به انسان مهربان‌تر است، زنگ بیدار باش را برای انسان در قالب بلا و سختی به صدا در می‌آورد و انسان را از عواقب خطرناک ضلالت و گمراهی باخبر می‌سازد.
<وَلَقَدْ أَخَذْنَآءَالَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَنَقْص مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ> [81]؛
«و ما نزدیکان و قوم فرعون را به خشک‌سالی و کمبود میوه‌ها گرفتار کردیم شاید متذکّر گردند».
از منظر امام علی (ع): «انَّ اللّه یبتلی عبادَهُ عند الأَعمال السَیِّئة بنقص الثمرات و حبسِ البرکات و إغلاقِ خزائِنِ الخَیْرات لیتوبَ تائبٌ و یُقْطِعَ مُقْطِعٌ وَ یَتَذَکَّرَ متذکِّرٌ؛ [82]خداوند بندگان خویش را به هنگامی‌که کارهای بد انجام می‌دهند با کمبود میوه‌ها و جلوگیری از نزول برکات و بستن در گنج های خیرات به روی آنان آزمایش می‌کند».
بر اساس روایات هیچ مؤمنی نیست مگر آن‌که هر چهل روز یک‌بار به‌وسیله بلا و گرفتاری متنبه و بیدار می‌شود. این بلا ممکن است به مال او برسد یا به فرزندش یا به خودش که پاداش آن را می‌بیند و یا اندوهی به او می‌رسد که نمی‌داند از کجا رسیده است.
از نگاه قرآن، انسانی که احساس بی‌نیازی کند؛ طغیانگری می‌کند. <ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی> [83]؛ ازاین‌رو گاه خداوند برای تذکر و بیدارباش او را دچار گرفتاری‌ها و مصیبت‌ها می‌کند و به قول قرآن در بن‌بست‌ها بیدار می‌شود: <فَإِذا رَکبُوا فِی الْفُلْک دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَما نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یشْرِکون> [84]؛ یعنی انسان تا وقتی در بن‌بست واقع نشده، غافل است و از فطرت استفاده نمی‌کند؛ اما گاهی در بن‌بست واقع می‌شود، مثل وقتی‌که هواپیما در حین پرواز، مشکل پیدا می‌کند یا وقتی ماشین در مسیر برفی خراب می‌شود، آن‌وقت فطرت بیدار می‌شود. در این شرایط، حتی کافری که خدا و دین را هم قبول ندارد، ناخودآگاه صدای خدا خدایش به آسمان می‌رسد. ازاین‌رو گاه خداوند برای تذکر و بیدارباش انسان را دچار گرفتاری‌ها و مصیبت‌هایی می‌کند تا بیدار شود.
شخصی می‌گفت: رفیقی داشتم که به خدا و قدرت او اعتقاد نداشت و هرچه درباره خداوند با وی صحبت می‌کردم بی‌فایده بود و لجاجت می‌کرد. او پسری داشت که تک پسر بود و احتیاج به عمل جراحی پیدا کرد. زمانی که پسرش را در اتاق عمل بردند، دیدم این آقا دستمالی از جیبش درآورد و شروع کرد به گریه کردن، اما در حال گریه تنها یک‌چیز می‌گفت. مرتب می‌گفت: خدا خدا خدا. رفتم جلو و گفتم خدا کیست؟ گفت بگذار بچه‌ام را از خدا بگیرم، الان جای مباحثه نیست. راست هم گفته، الان جای این است که بگوید: خدا خدا خدا، زیرا فطرت او بیدار شده است.
شهید مطهری درباره اثر تربیتی ابتلائات الهی می‌نویسد: «سختی و گرفتاری هم تربیت کننده فرد و هم بیدارکننده ملت‌ها است؛ سختی، بیدار سازنده و هوشیار کننده انسان‌های خفته و تحریک‌کننده عزم‌ها و اراده‌ها است» [85].
اگر خداوند زندگی را طوری می‌آفرید که همه انسان‌ها در رفاه و آسایش باشند، او غرق لذت و شادی می‌شد خدا را فراموش می‌کرد و هرگز برای زندگی آخرت آماده نمی‌شد.
به همین دلیل رسول خدا (ص) در فواید و برکات بیمارى، خطاب به سلمان فارسى به هنگام عیادتش فرمودند: «در موقع بیمارى نعمت هایى نصیبت می‌شود، ازجمله: انتَ مِنَ اللّهِ بِذِکْرٍ وَ دُعَاؤُکَ فِیهِ مُسْتَجَابٌ؛ [86]تو به یاد خدا مى افتى و (پرده‌های غفلت کنار مى رود و به همین جهت) دعاى تو به اجابت مى رسد».
این فرهنگ اسلام است، اما غرب مدرن به لحاظ انسانی دچار چالش بزرگی است و تحت سیطره این فرهنگ، انسان به معنای واقعی کلمه تربیت نمی‌شود. تمام تلاش غربی‌ها برای این است که به رفاه کامل برسند و سختی‌ها و ترسهای زندگی را حذف کنند، غافل از اینکه رفاه کامل غفلت زاست و می‌تواند آسیب‌رسان باشد.
آن‌ها حتی مرگ و مصیبت را به‌گونه‌ای شیک و مدرن مدیریت می‌کنند که بیدارکننده و رنج‌آور نباشد. در تابوت شیک رخت خواب پهن می‌کنند و مرده را با کت‌وشلوار و کراوات، کاملاً تمیز و شیک در آن می‌خوابانند و قبرستان‌ها را مانند بهترین پارک‌ها طراحی می‌کنند تا کسی از مرگ نترسد. غافل از اینکه سختی و بلا لازمه زندگی و کمال و سعادت انسان است. مرگ و مصیبت‌باید بیدارکننده باشد و انسان را به تفکر وادارد.
برای بر حذر ماندن از چنین آسیب‌هایی، باید فرهنگ تربیتی حاکم بر جامعه، فرهنگی درست و پیشرو باشد تا بین رفاه و سلوک و انسان‌سازی، چالش و اصطکاک ایجاد نشود؛ درحالی‌که سیستم تربیتی پروردگار عالم، با دوگانگی خاصی که حاصل تقابل اسماء و صفات است، باعث می‌شود که انسان همواره بین خوف‌ورجا بسر برد، یعنی نه کاملاً امیدوار باشد و نه مطلقاً ناامید. نه همیشه شاد باشد و نه همواره غمگین؛ زیرا میان بیم و امید بودن، برای او سازنده است.
در زندگی انسان هم لذت وجود دارد، هم درد و رنج. هم شادی هست هم غم. هم کسی متولد می‌شود و هم فردی می میرد. سختی ها در کنار آسانی ها معنا می یایند و بهشت در کنار جهنم. بلاها و مصیبت‌ها اگر نبود، انسان به خواب می‌رفت، غافل می شد. پس دنیا فقط جای سختی و رنج نیست، در آن آسانی و زیبایی و لذت و شادی فراوانی هم وجود دارد. وقتی سختی با آسانی جمع می‌شود، تعادل ایجاد می‌گردد و در چنین سیستم متعادلی است که انسان رشد می‌کند.
علی (ع) در نهج البلاغه فرمود: «ان الجنه حفت بالمکاره؛ [87]دنیا در عین‌حال که پر از لذت و شیرینی و زیبایی است، اما به‌سختی پیچیده شده است». مثل اینکه لذت‌ها را با سختی کادوپیچ کرده‌اند و به ما داده‌اند و بزرگ‌ترین سختی که بهای بهشت است، مبارزه با امیال نفسانی است. پ
س بهشت با سختی‌ها و دشواری‌ها اندوده شده است و با چنین وضعیت است که بهشت حاصل می‌شود و این بهشت به‌مثابه یسری است که در پی عسر و دشواری می‌آید. <ان مع العسر یسرا فان مع العسر یسرا> [88].
[1]. مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 134.
[2]کلینی، کافی، ج 2، ص 54، ح 1.
[3]. روم، آیه 7.
[4]. اعراف، آیه 179.
[5]. مجلسی،‌بحار الأنوار، ج 71، ص 327.
[6]شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا ، ج 1، ص 120.
[7]. ص، آیه 72.
[8]. مومنون، آیه 14 «که چه آفریننده خوبی هستم».
[9]مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بخش 171.
[10]همام تبریزی، دیوان غزلیات، غزل شماره 142.
[11]شهید مطهری، مجموعه آثار، ج4، ص 769.
[12]. بقره، آیه 138.
[13]ر.ک. شهید مطهری، انسان کامل، ص 94 ـ 95.
[14]شهید مطهری، مجموعه آثار، ج23، ص 149.
[15]همان.
[16]رعد، آیه 28.
[17]شهید مطهری، مجموعه آثار، ج23، ص 150.
[18]همان.
[19]. مجلسی، اربعین، ص 98.
[20]. شعرا، آیه 89.
[21]. ظاهر آیه نشان میدهد که «الا» که از ادات استثناء است، قلب سلیم را از مال و بنون استثنا کرده و این نوع استثناء، معروف و متعارف نیست، اما از آنجا که دنیای آدمیان با ثروت و قدرت میچرخد و «مال» و «بنون» نماد این ثروت و قدرتاند، پس انگار همه چیز انسان در چرخش حیات مادی، همین ثروت و قدرت بوده که به وقت بحران ها، به کمک انسان میآمده و قرآن میفرماید هیچ چیزی برای انسان سودمند نیست، جز آن کس که قلبش را به سلامت از دنیا عبور داده باشد. همچنین تعلق خاطر قلب انسان به ثروت و قدرت و مال و فرزند، تعلق دیرینه و ناگسستنی است که تنها مرگ، چنین علقه ای را می‌گسلد. ازاین‌رو، سلامت قلب درقیامت با مال و بنون متناظر شده است.
[22]نجم،‌ آیه 42.
[23]علق، آیه 8.
[24]بقره، آیه 126.
[25]مومنون،‌ آیه 115.
[26]آمدی، غرر الحکم، ح 4494.
[27]محمد، آیه 36.
[28]منافقون، آیه 9.
[29]جاثیه، آیه 35.
[30]تکاثر، آیه 1.
[31]همزه،3)
[32]قمر، آیه 1.
[33]انبیاء، آیه 1.
[34]مجلسی، بحار الأنوار، ج 77 ص 391.
[35]انسان، آیه 27.
[36]آمدی، غرر الحکم، ح 3843.
[37]منسوب به امام صادق (ع)، مصباح الشریعه، ص 171.
[38]مولوی، دیوان شمس، غزلیات، عزل شماره 945.
[39]. ری شهری، میزان الحکمه، ج 11، ص 107.
[40]. کهف،‌آیه 110.
[41]. ری شهری، حکمت نامه پیامبر اعظم، ج 4، صفحه 264.
[42]. بقره، آیه 7.
[43]. زخرف، آیه 43.
[44]. اعلی، آیه 17.
[45]نور، آیه 1.
[46]. فرقان، آیه 30.
[47]ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ص 2285، ح 15189.
[48]مجلسی، بحار الانوار، ج 74، ص 112.
[49]. نازعات، آیه 40 و 41.
[50]. آمدی،‌غررالحکم، ح 11005.
[51]. بحرانی، تحف العقول، ص 286.
[52]. همان، ص 399.
[53]. آمدی، غرر الحکم، ح.4756
[54]مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت 409 و 410.
[55]نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسایل، ج 2، ص 102.
[56]آل عمران، آیه 138.
[57]یونس، آیه 57.
[58]ذاریات، آیه 55.
[59]نحل، آیه 125.
[60]آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 224، ح 4530.
[61]ق، آیۀ 7.
[62]کهف، آیه 28.
[63]آمدی، غرر الحکم، ح 2600.
[64]. نهج البلاغه، خطبه 191.
[65]. اعراف، آیه 201.
[66]اعراف، آیه 205.
[67]. کلینی، فروع کافی، ج 3، ص 270.
[68]. طه، آیه 14.
[69]. آمدی،‌غررالحکم، ج 7، ص 296.
[70]حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره 429.
[71]همان، غزل شماره 43.
[72]همان، غزل شماره 48.
[73]اسراء، آیه 79.
[74]سجده، آیات 16 و 17.
[75]حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره 176.
[76] سید بن طاوس، اقبال الاعمال، ج ‌2، ص 686.
[77]مفاتیح الجنان، اعمال ماه مبارک رمضان.
[78]حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره 324.
[79]مائده، آیه 35.
[80]متقی هندی،‌ کنزالعمال، ح 2153.
[81]. اعراف، آیه 30.
[82]. نهج البلاغه، خطبه 143.
[83]. علق، آیه 6 و 7.
[84]. عنکبوت، آیه 65.
[85]. شهید مطهری، عدل الهی، ص 181.
[86]مجلسی، بحارالانوار، ج 74، ص، 60.
[87]. نهج البلاغة، خطبه 176.
[88]. شرح، آیه 5.

عوامل غفلت زدایی و بیداری معنوی

guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا