«شیئ» بودن خداوند
سلام،روایتی دیدم که برای خداوندنوعی جسمیت قایل شده میخواستم لطف بفرمایید قابل قبول هست؟چه توضیحی دارد؟نشانی : التوحید , جلد۱ , صفحه۱۰۰
عنوان باب : ۶ باب انه عز و جل لیس بجسم و لا صوره
معصوم : امام رضا (علیه السلام)
حدثنا محمد بْن الْحسن بْن احْمد بْن الْولید رضی الله عنْه قال حدثنا محمد بْن یحْیى الْعطار قال حدثنا محمد بْن احْمد قال حدثنا محمد بْن عیسى عنْ هشام بْن ابْراهیم قال قال الْعباسی : قلْت له یعْنی ابا الْحسن علیْه السلام جعلْت فداک امرنی بعْض موالیک انْ اسْالک عنْ مسْاله قال و منْ هو قلْت الْحسن بْن سهْل قال فی ای شیْ الْمسْاله قال قلْت فی التوْحید قال و ای شیْ من التوْحید قال یسْالک عن الله جسْم اوْ لا جسْم قال فقال لی ان للناس فی التوْحید ثلاثه مذاهب مذْهب اثْبات بتشْبیه و مذْهب النفْی و مذْهب اثْبات بلا تشْبیه فمذْهب الْاثْبات بتشْبیه لا یجوز و مذْهب النفْی لا یجوز و الطریق فی الْمذْهب الثالث اثْبات بلا تشْبیه
پاسخ کوتاه:
حدیث به جهت «محمد بن جعفر بن بطة» ضعیف است؛ اما بخاطر وجود آیاتی از قرآن کریم و نیز روایات دیگری که در زمینه محتوای آن، وجود دارد و برخی از آنها از جهت سندی صحیح هستند، میتوان قائل به جبران ضعف سند آن شد.اطلاق «شیء» بر پروردگار مانند اطلاق «موجود» بر حضرت حق است؛ همانطوری که خدا موجود است؛ اما نه مانند موجودات دیگر، او شیء است؛ اما نه مانند اشیاء. در حقیقت این سخن گفتن و استدلال برای اثبات خداوند برای تقریب به ذهن است و گرنه خداوند دارای جسم و … نیست.
مذهب نفی، مذهب تشبیه، مذهب اثبات بدون تشبیه. مذهب نفی و مذهب تشبیه جایز نیستند؛ زیرا خدای تبارک و تعالی شبیه شیئ نیست و راه صحیح همان راه سوم است که اثبات بدون تشبیه باشد».
پاسخ اجمالی
این حدیث به جهت «محمد بن جعفر بن بطة» ضعیف است؛ اما بخاطر وجود آیاتی از قرآن کریم و نیز روایات دیگری که در زمینه محتوای آن، وجود دارد و برخی از آنها از جهت سندی صحیح هستند، میتوان قائل به جبران ضعف سند آن شد.
اطلاق «شیء» بر پروردگار مانند اطلاق «موجود» بر حضرت حق است؛ همانطوری که خدا موجود است؛ اما نه مانند موجودات دیگر، او شیء است؛ اما نه مانند اشیاء. در حقیقت این سخن گفتن و استدلال برای اثبات خداوند برای تقریب به ذهن است و گرنه خداوند دارای جسم و … نیست.
تفصیل بیشتر
بررسی سندی روایت:
روایت یادشده از نظر سندی به خاطر وجود روای به نام «محمد بن جعفر بن بطة» ضعیف است؛ اما به خاطر قابل پذیرش بودن محتوای آن که در روایات دیگری نیز تکرار شده[3] و حتی برخی از آنها از جهت سندی صحیح هستند،[4] میتوان قائل به جبران ضعف سند آن شد.
بررسی متن روایت:
الف. معنای «شئی» در لغت و اصطلاح
معنای «شئی» در لغت عبارت است از: هر «موجود حسّی» مثل اجسام و یا «موجود حُکمی» مثل اقوال که در مورد آن اطلاعی به دست میآید و خبر داده میشود.[5] همچنین «شیء» اسم و مشترک معنوی است که در مورد «خداوند» و غیر او و همچنین در مورد موجود و معدوم استعمال میشود.[6]اما در اصطلاح؛ حکماء و متکلمان اسلامی میگویند: «شیء» اسم برای آن چیزی است که حقیقتاً بر آن «شیئیت» اطلاق میشود؛ لذا بر معدوم، و محال، و آن چیزی که در مورد آن علمی به دست نمیآید، و چیزی که در ذهن ممتثل نمیشود و یا در وهم تصور میشود، «شیء» اطلاق نمیشود. سخنان اهل بیت(ع) بر طبق این دیدگاه میباشد.[7]ب. دلایل عدم جواز اطلاق «شیئ» بر خداوند
برخی به دلایلی معتقدند که نمیتوان به خدا «شیئ» گفت:
دلیل اول: «شیئ» اسمی از اسماء خدا نیست و تحت مفهوم عامی که با مخلوقات مشترک باشد قرار نمیگیرد. دلیل دوم: «شیء» به معنای چیزی است که از آن خبر داده میشود؛ اما خداوند در عقل و وهم کسی نمیگنجد تا بتواند از او خبر بدهد.
دلیل سوم: خداوند خالق تمام مخلوقات است؛ زیرا هر چیزی که «شیئ» بر آن اطلاق میشود مخلوق است و هر شیئی که مخلوق باشد، طبیعت آن نیز مخلوق است؛ اما وصف کردن خداوند به این اوصاف صحیح نیست؛[8] زیرا «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ».[9]ج. دلایل جواز اطلاق «شیئ» بر خداوند
اما در طرف مقابل، گروهی معتقدند که خدا را نیز میتوان «شیئ» دانست:
1. آیه قرآن: خداوند متعال موجودی است که تعریف «شیئ» بر او صحیح است. مؤیّد این مطلب آیه «قُلْ أَیُّ شَیْ ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً»[10] است. از این آیه برمیآید که میتوان «شیء» را بر خداوند اطلاق کرد؛ و به همین دلیل در ادامه آیه و در پاسخ گفته شده «قُلِ الله». شی ء چیزى است که بتوان به آن علم پیدا کرد و از آن خبر داد و ما میتوانیم به وجود خدا علم پیدا کرده و از او خبر دهیم، بنابراین خداوند «شی ء» است.[11]2. روایات زیادی در زمینه «شیء» بودن خداوند متعال وجود دارد؛ مانند روایت مورد بحث.
3. اگر ما اطلاق «شیء» بر خدا را جایز ندانیم، او را در حد تعطیل قرار دادیم که این کار کفر است.
4. اطلاق «شیء» مانند اطلاق «موجود» بر خداوند است؛ همانطوری که خدا موجود است؛ اما نه مانند موجودات دیگر، او شیء است؛ اما نه مانند اشیاء.
5. اوصاف در حقیقت برای خداوند است و برای مخلوقات به صورت مجاز و تبعیت است. پس در حقیقت هیچ «شیء» غیر از خدا در عالم نیست. مؤید این مطلب روایت «انّه شی ء بحقیقة الشیئیة»[12] است.[13]در جمع بین این دو دیدگاه میتوان گفت که خود خداوند متعال در قرآن و ائمه اطهار «شیئ» را بر خدا اطلاق کردهاند؛ به این صورت که او شیء است نه به اشتراک معنوی تا اینکه شبیه به موجودات شود و بگوییم که او اشرف موجودات است؛[14] بلکه او موجود لذاته است و اشیاء دیگر شباهتی به او در ذات و صفات ندارند.[15]با توجه به نکات بالا؛ در روایت مورد بحث حضرت رضا(ع) فرمود: مردم را در توحید سه مذهب است: 1- نفى، 2- تشبیه، 3- اثبات به غیر تشبیه.
مراد از «مذهب نفى»، نفى کردن معانى صفات از خداوند است؛ مانند حرفى که معتزله درباره صفات خدای تعالى دارند، و در حکم آن است اگر گفته شود: صفات ثبوتیه چنین نیست که در خداوند موجود باشد، بلکه معنای آن در حقیقت نبود صفات ضد آن است؛ مثلاً معناى «قادر» و «عالم» این است که خداى تعالى عاجز و جاهل نیست. این حرف همان نفى صفات است که اشتباه میباشد.
مراد از «مذهب تشبیه» این است که خداى تعالى با اینکه «چیزى شبیه او نیست»(لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ)، به غیر خودش تشبیه شود؛ یعنى از هر صفتى آن معناى محدودى که در خود ما است و متمایز از سایر صفات است براى خدا اثبات و به وى نسبت داده شود، قدرتش مانند قدرت ما و علمش نظیر علم ما و همچنین سایر صفاتش مانند صفات ما باشد. بطلان چنین مذهبى روشن است؛ زیرا اگر اوصافى که خداى تعالى به آن متصف است مانند صفات انسان باشد او نیز مانند انسان محتاج خواهد بود، و با این فرض، دیگر واجب الوجود نخواهد بود.
مراد از مذهب اثبات بدون تشبیه این است که از هر صفتى اصل آن درباره خداى تعالى اثبات و خصوصیاتى که آن صفت در ممکنات و مخلوقات به خود گرفته از حق تعالی نفى شود، به عبارت دیگر؛ اصل صفت اثبات، و محدودیت آن به حدود امکانى نفى گردد.
بنابراین، راه صحیح و میانه همان «اثبات بدون تشبیه» است.[16]در پایان می توان چنین نتیجه گرفت که شیئ (چیز) دارای دو معنا است؛ گاهی مراد از آن وجود بودن است و گاهی وجود داشتن. انسان شیئ است، یعنی وجود دارد؛ امّا خدا شیء است؛ یعنی عین الوجود میباشد. لذا خدا خودِ وجود است نه چیزی که به او وجود دادهاند؛ امّا غیر خدا وجود نیستند، بلکه وجود دارند.
(منبع سایت اسلام کوئست با دخل و تصرف)
پی نوشت:
[1]. ابن بابویه، محمد بن على ، التوحید، محقق، حسینى، هاشم ، ص 107، قم، دفتر نشر اسلامی، چاپ اول، 1398 ق .
[2]. «بگو: بالاترین گواهى، گواهى کیست؟ [و خودت پاسخ بده و] بگو: خداوند، گواه میان من و شماست»؛ انعام، 19.
[3]. نک: کلینى، محمد بن یعقوب ، الکافی، محقق، غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 1، ص 82، «بابُ إِطْلَاقِ الْقَوْلِ بِأَنَّهُ شَی ء»، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق ؛ التوحید ، ص 104.
[4]. مانند روایت اول «بَابُ إِطْلَاقِ الْقَوْلِ بِأَنَّهُ شَی ء»؛ الکافی، ج 1، ص 82.
[5]. مصطفوى ، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 6، ص 154، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، چاپ1360ش ؛ ابو الفتح مطرزى، ناصر الدین، المغرب، ج 1، ص 461 ، سوریه، مکتبة أسامة بن زید، چاپ اول، 1399ق .
[6]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص 471، دمشق، بیروت، دار العلم الدار الشامیة، چاپ اول، 1412ق .
[7]. میر داماد، محمد باقر، التعلیقه علی اصول الکافی، محقق، رجائی ، سید مهدی، ج 2، ص 194 – 195، قم، الخیام ، 1403ق.
[8]. قمى ، قاضی سعید، شرح توحید الصدوق، ج 2، ص 245، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، چاپ اول، 1415ق .
[9]. شوری، 11.
[10]. انعام، 19.
[11]. طبرسى، فضل بن حسن ، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 4، ص 437، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش .
[12]. الکافی، ج 1، ص 81.
[13]. شرح توحید الصدوق، ج 2، ص 245 – 246.
[14]. همان، ج 2، ص 254.
[15]. ملا صالح مازندرانی ، شرح اصول الکافی ، ج 3، ص 82، تهران، دار الکتب الاسلامیه ، 1388ق .
[16]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 7، ص 41، قم، دفتر انتشارات اسلامى ، چاپ پنجم، 1417ق .
«شیئ» بودن خداوند