عرصه های خودسازی دینی
سلام بنده بایک جذبه الهی یه راهی راطی کردم اما وسط راه سرگردان موندم نیازبه استاددازم میتوانیدمعرفی کنید
پاسخ کوتاه:
مسیر تکاملی انسان بدون علم و آگاهی به مقصد و مقصود و مطلوب نهایی خود نمیرسد و حرکتی کورکورانه خواهد بود و راه به جایی نخواهد برد. آگاهانه و در پی آن خالصانه و عاشقانه بودن، از شرایط ضروری خودسازی و بندگی خدا است و به مسیر سلوکی و عبودیت حق، تأثیرگذاری معنوی و ارزشمندی عطا میکند. گاهی انسان در اثر جهل و نادانی، به جای اینکه با تلاش عملی بر کمال خویش بیفزاید و به خدا نزدیک شود، با ندانمکاری و انتخابهای ناروا و ناصحیح خود، اسیر نفس و شیطان میشود و از خدا دور میگردد. پیامبر خدا (ص) در این زمینه فرمودند: مَن عَمِلَ عَلى غَیرِ عِلمٍ کانَ ما یُفسِدُ أکثَرَ مِمّا یُصلِحُ؛ کسى که بدون شناخت عمل کند، خراب کردنش بیشتر از درست کردن اوست.
دوست گرامی. مسیر تکاملی انسان بدون علم و آگاهی به مقصد و مقصود و مطلوب نهایی خود نمیرسد و حرکتی کورکورانه خواهد بود و راه به جایی نخواهد برد. آگاهانه و در پی آن خالصانه و عاشقانه بودن، از شرایط ضروری خودسازی و بندگی خدا است و به مسیر سلوکی و عبودیت حق، تأثیرگذاری معنوی و ارزشمندی عطا میکند. گاهی انسان در اثر جهل و نادانی، به جای اینکه با تلاش عملی بر کمال خویش بیفزاید و به خدا نزدیک شود، با ندانمکاری و انتخابهای ناروا و ناصحیح خود، اسیر نفس و شیطان میشود و از خدا دور میگردد. پیامبر خدا (ص) در این زمینه فرمودند: مَن عَمِلَ عَلى غَیرِ عِلمٍ کانَ ما یُفسِدُ أکثَرَ مِمّا یُصلِحُ؛ کسى که بدون شناخت عمل کند، خراب کردنش بیشتر از درست کردن اوست. بر این اساس راه رسیدن به هدف زندگی خودسازی و سلوک است و نکته مهم برای این منظور این است که این مسیر به تدریج و در طول زمان طی می شود و راهی که سریع انسان را به توحید و فناء فی الله که هدف سلوک عرفانی هست برساند وجود ندارد. عرصه های خودسازی دینی:در این مسیر چندین عامل کلیدی به انسان یاری می رساند تا ابعاد وجودی خویش را تعالی بخشد و استعدادهای الهی خود را شکوفا سازد و هر چه بیشتر به خدای متعال و کمال معنوی نزدیک شود:
وادی بیداری
اولین مانع رشد و تعالی روحی و معنوی انسان، خواب غفلت است و به همین دلیل علمای اخلاق و سیروسلوک، اولین منزل سلوک الیالله را منزل بیداری معرفی کردهاند. ابتدا همه ما در غفلت و بیخبری بهسر میبریم و تا از این وضعیت خطرناک رها نشویم و بیدار نگردیم، هیچ حرکت مؤثری برای نجات خویش و رسیدن به رشد معنوی، آغاز نخواهیم کرد.
ازآنجاکه هدف قرآن کریم، نجات و هدایت انسان بهسوی حق و حقیقت و رسیدن و راه یافتن او به جوار قرب الهی است، غفلت و فراموشی را بهعنوان یک خصلت منفی برای انسان معرفی کرده و از آن بر حذر داشته است؛ چراکه باعث دوری انسان از هدایت و رستگاری و درنتیجه طغیان و سرکشی میشود و در آخرت نیز موجب سرافکندگی، پشیمانی و افسوس خواهد شد؛
<وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِیرًا ما الْجِنِّ وَالإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا یسْمَعُونَ بِهَا>[3]؛
«ما بهطور مسلّم گروه زیادی از جنّ و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دلها «عقلها» یی دارند که با آن، تعقل نمیکنند، چشمانی دارند که با آن نمیبینند و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند، آنها همچون چهارپایاناند، بلکه گمراهتر، آنها غافلاناند».
غفلت چیست و به چه کسی غافل گفته میشود؟ پاسخ به این سؤال بسیار با اهمیت است. عامل اصلی غفلت، ناآگاهی و فراموشی هدف و مقصد زندگی و کمال انسان و راه وصول به آن است و به کسی غافل اطلاق میشود که در این زمینه در ناهشیاری بهسر میبرد.
قرآن کریم در سوره ذاریات هدف خلقت و زندگی انسان در این دنیا را بیان داشته و آن را در اطاعت و عبادت و بندگی خدا (سلوک دینی) خلاصه نموده است؛
<وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ>[4]؛ در تفسیر آیه نیز آمده: <ای لیعرفون>؛ یعنی جن و انس را خلق نکردم مگر برای عبادت، عبادتی که خود نوعی معرفت و قرب به خداوند است؛ بنابراین تنها کسانی که در این مسیر حرکت و تلاش میکنند، بیدارند و سایر مردمان در غفلت و ناهشیاری بهسر میبرند.
وادی آگاهی
بعد از بیداری، نخستین گام سالک راه خدا، جستجوی حقیقت و کسب آگاهی است. سلوک قرآنی بدون کسب معرفت و علم آموزی و عقلانیت رشد یافته توحیدی، به سرانجام خوبی نمیرسد.
سلوک نظری مسیر حرکت فکری انسان به سمت حقیقت را باز میکند و دربهای حکمت را به روی او میگشاید. صفت حکمت که از شناخت عمیق حق و باطل حاصل میشود، مهمترین عاملی است که سالک بدان نیازمند است.
وابسته بودن اندیشه الهی به حقیقت، امتیاز بزرگی برای دین اسلام است که حقانیت آن را نیز اثبات میکند، درحالیکه اندیشه مادی از چنین تکیه گاهی برخوردار نیست و بلکه ریشه در اندیشه و باورهای باطل دارد.
مطالعه، علم آموزی، پرسشگری، تحقیق و پژوهش علمی، راهکارهای جستجوی حقیقت و کسب علم است و سالک راه خدا برای وصول عملی به حقیقت، ابتدا لازم است بهصورت نظری آن را دریابد.
پرورش عقل و اندیشه با عقاید صحیح دینی و باورهای یقینی و آشنایی با ارزشهای اخلاقی و احکام عملی دین، آموزههایی هستند که سالک در این عرصه، برای فراگیری آن تلاش علمی مضاعف خواهد داشت.
آیات فراوانی از قرآن کریم به سلوک نظری و اهمیت علم آموزی توصیه کرده است. نخستین آیاتی که بر پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) نازل شد، بهترین دلیل بر اهمیت و جایگاه ویژه تعلیم و تعلم در اسلام است. اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ؛ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ؛ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ؛ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ؛[5] بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد. انسان را از خون بسته آفرید؛ بخوآنکه پروردگارت بزرگوار است؛ همان کسی بهوسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمیدانست، آموخت.
همچنین قرآن کریم صراحتاً تعلیم را یکی از اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص) دانسته و فرموده است: هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ؛[6] او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان میخواند و آنان را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد.
رسیدن به مقام توحید و شهادت به آن، تنها براى صاحبان علم امکان پذیر است و این منزلت بهتنهایی برای اثبات ضرورت علمآموزی کافى است. شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ؛[7] خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مى دهد که جز او هیچ معبودى نیست و ملائکه و صاحبان دانش نیز شهادت مى دهند.
قرآن به علم آموزى نهتنها تشویق، بلکه امر مى کند و میفرماید: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛[8] پس اگر نمیدانید از اهل ذکر (یعنی علما و دانشمندان هر امت) سؤال کنید.
همچنین میفرماید: هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب؛[9] آیا کسانى که میدانند با کسانى که نمیدانند یکساناند؟! تنها خردمندان متذکر میشوند. خداى سبحان در این آیه، خطاب به پیامبرش میفرماید: جاهل و عالم مساوى نیست و این مقایسهاى است آشکار میان آگاهان و ناآگاهان، و عالمان و جاهلان. این جمله که جزء شعارهاى اساسى اسلام است، عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن میسازد.
وادی ایمان
ایمان، اگرچه ریشه در علم و آگاهی دارد، اما خود حقیقتی منوط به اختیار است و لازم است در این مرحله آنچه سالک در سلوک نظری آموخته، به قلب خود وارد و به باور و اطمینان قلبی تبدیل نماید تا موتور محرکه و انرژی حرکتی لازم و کافی برای سلوک عملی و عبودیت خدای متعال داشته باشد.
به لحاظ ساختاری، ایمان میان علم و عمل قرار دارد، از طرفی نتیجه آگاهی و علمآموزی است و از طرف دیگر انگیزه عمل صالح را فراهم میکند و همچنین خود نیز با چشیده شدن آثار و نتایج درخشان عمل صالح تقویت می گردد، لذا ورود به سلوک عملی و عبادی، بدون ایمان و باور قلبی و یقینی امکانپذیر نیست؛ عمل، به ایمان نیازمند است و ایمان، به علم و آگاهی و در نهایت، آدمی، با سه ضلع (علم، ایمان و عمل صالح) که هر سه بر هم تأثیرگذار هستند، به کمال مطلوب انسانی میرسد.
افراد بسیاری متأسفانه در عین بهرهمندی از علم و دانش بسیار، نسبت بهعمل به دانستههای خود قصور میورزند و نوعاً در عرصه بندگی و عبودیت خدای متعال موفق نیستند، دلیل چنین قصوری عمدتاً ضعف ایمان و آگاهی است، این نقیصه باعث میشود تا نیت و عزم و اراده نیز برای طی مسیر عملی سلوک بهضعف گراید، درحالیکه میدانیم، عمل انسان، محصول چنین فرایندی است.
به همین دلیل ضرورت دارد سالک ابتدا با سلوک علمی و عقلی، قوای شناختی خود را برای ادامه مسیر سلوک آماده نماید و سپس با سلوک قلبی و باور یقینی به صراط مستقیم توحید و صفات الهی و سعادتبخش بودن دین، قلب خود را برای تحمل سختیهای عمل و عبودیت خداوند و حضور در صحنههای مبارزه و جهاد اکبر و اصغر آماده نماید تا در این مسیر بهموفقیت دست یابد.
وادی اخلاص
بعد از ایمان، اصلاح نیت و تقویت اخلاص، بهعنوان مرحله دوم سلوک قلبی، سالک را برای ورود به ساحت عمل و اطاعت آماده میکند و از اهمیت فوقالعاده برخوردار است.
خدای متعال انسان را در بستر دین خالص تربیت میکند. أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ[10] آگاه باشید که دین خالص (بی هیچ شرک و ریا) برای خداست، ازآن روی تمام فعالیتهای خودسازانِ دینی، بهمنظور داشتن روحیه بندگی نسبت به پروردگار عالم در تمامی اعمال و رفتار فردی و اجتماعی و عبادی و خالصسازی پرستش برای او و مبارزه با شرک، ساماندهی میشود.
همه ما بر این نکته آگاهیم که «خلوص نیت» در دینداری و سلوک، روح عمل و عبودیت خدا است و بدون آن حرکت تکاملی انسان کاملاً ابتر و بیحاصل خواهد بود. البته وصول به اخلاص در بندگی، بستگی تام و تمامی به وجه توحیدی اعتقاد و عملکرد سالک دارد و راه وصول به آن، مبارزه بیامان با هرگونه شرک جلی و خفی در ساحت زندگی و دینداری است.
تمام آثار و نتایج خودسازی دینی که در فصول بعدی بدان اشاره خواهیم داشت، در حقیقت اثر اخلاص در توحید و بندگی است و هر موفقیتی که نصیب سالک میشود، بستگی تام به مرتبه اخلاص او دارد، هر چه نیت انسان در کسب علم و عمل خالصتر باشد، موفقیت بیشتری نصیب او خواهد شد و هرچه ناخالصی به نیت و عمل او راه یابد، از موفقیت و مقصد دور میشود.
ارزش سلوک عملی انسان و نتیجه بخش بودن آن، کاملاً به اخلاص در توحید و عبودیت وابسته است و تا انسان نیت خود را از هر انگیزه و قصدی غیر از بندگی و کسب رضایت و محبت خدای یگانه، خالص نسازد و خویش را از اسارت و بردگی هرگونه شرک تخلیه نکند، تلاش سلوکی او ارزشمندی و تأثیر نهایی نخواهد داشت و راهی به مقامات معنوی به روی سالک گشوده نخواهد شد.
وادی سلامت
یکی از گامهای مؤثر در سلوک دینی، اصلاح اخلاق فردی و سبک زندگی ظاهری است و این تأثیر، بهخاطر ارتباط عمیقی است که میان بدن و روح و ظاهر و باطن زندگی و سلوک مادی و معنوی انسان وجود دارد.
برخی بر این تصورند که این دو حوزه از هم جدا است و به همین دلیل پرداختن به ظاهر را مهم نمیدانند و شعار میدهند که: ظاهر مهم نیست، دلت باید پاک باشد، یعنی تیپ و رفتار ظاهری اهمیتی ندارد که دینی باشد یا نباشد، درحالیکه از کوزه همان برون تراود که در او است، تیپ ظاهری افراد در حقیقت ظهور عقاید و باورها و اخلاق درونی آنها است و این دو حوزه از هم جدا نیستند.
سبک زندگی مادی و دنیوی انسان و فضایی که در آن زندگی میکند و امکاناتی که برای خود گرد میآورد و برنامه هایی که برای تأمین معاش و سلامت و تغذیه و خواب خود دارد، باید بهگونهای باشد که با زیست معنوی و سلوک روحی انسان در تعارض نبوده و مناسبت داشته باشد؛ زیرا آدمی در چنین محیطی پرورش مییابد و تمام مؤلفههای حیات مادی، به نحوی در رشد و سلامت حیات معنوی انسان، چه به صورت مثبت یا منفی، تأثیرگذار خواهد بود.
البته مصادیق و رفتارهای انسان در زندگی فردی و مادی، بسیار گسترده است و ابعاد مختلفی دارد و شامل شیوه و روش زندگی فرد در حوزههای مختلف میشود.
امروزه سبک زندگی اسلامی و قرآنی، در مقابل سبک زندگی غربی و جوامع لائیک و سکولار مطرح است؛ زیرا ارزشهای سبک زندگی غربی، با ارزشهای فرهنگ اسلامی و فضای بندگی خدا سازگار نیست.
با سبک زندگی غربی که ریشه در مبانی شرکآمیز فرهنگ و فلسفه غرب دارد، انسان مؤمن راه به جایی نمیبرد و قادر نیست روش ها و شرایط زندگی توحیدی خود را ساماندهی کند!
در فرهنگ مادی، مصرفگرایی و تجملطلبی و برهنگی، ارزش است درحالیکه در فرهنگ دینی، این امور ضد ارزش تلقی میشوند، ارزشهای دینی سادهزیستی و قناعت و پوشیدگی را ترویج میکنند و با این ارزشها است که بندگی خدا میسر میشود.
در سبک زندگی مادی، دنیا محل جمعآوری ثروت و کسب قدرت و شهرت و لذت است، درحالیکه در سبک زندگی دینی، دنیا عرصه عبادت و بندگی خدا و محل گذر و جمعآوری توشه برای آخرت است و نه مالاندوزی و کسب قدرت و شهرت اجتماعی.
حضرت علی در این زمینه فرمودند:
«إنّما الدُّنیا دارُ مَجازٍ و الآخِرهُ دارُ قَرارٍ، فَخُذُوا مِن مَمَرّکم لِمَقَرِّکم[11]؛ همانا دنیا سرای گذر است و آخرت سرای ماندن؛ پس از گذرگاه خود برای اقامت گاهتان توشه برگیرید».
سبک زندگی غربی بر اساس دنیاپرستی شکل میگیرد و رسیدن به اهداف دنیوی برای آنها ارزش فوقالعادهای دارد، درحالیکه سبک زندگی اسلامی بر اساس خداپرستی و بندگی ساخته میشود و اهداف آن معنوی است.
وادی تزکیه نفس
همه ما در این دنیا، اغلب در قفس اندیشهها، باورها، عادتها و صفات بد و هواهای نفسانی و نیازهای تن خاکی اسیریم و برای پرواز بهسوی خدا و تعالی روح، ضرورت دارد روزی خویش را از این بند ها برهانیم و حریت و آزادی معنوی را تجربه کنیم.
جهاد با نفس و تزکیه از شرک و ثمرات آن و کسب آزادی معنوی، پس از وادی سلامت که جنبه تمهیدی دارد، اولین گام اساسی خودسازی دینی و درعینحال، دشوارترین گام آن است. میتوان گفت: در راه وصول به معرفت خداوند، گردنهای دشوارتر از مبارزه با هواهای نفسانی و رفع موانع و اسارتها و حجابها و کسب آزادی معنوی، وجود ندارد.
بسیاری از جوانان مؤمن همواره سؤال میکنند: چگونه سیروسلوک کنیم و خود را به خداوند نزدیک نماییم؟ این افراد باید بدانند که برای موفقیت در این راه، تنها یک مشکل اساسی وجود دارد و آن خواهشهای نفس اماره و اسارت در خود و منیت و خودخواهی است و تمامی اسارتهای دیگر انسان، مانند اسارت دنیا و شیطان نیز بهاسارت در خود، بازمیگردد.
مشکل اصلی انسان در سیروسلوک این است که نمیتواند از خواستههای نفسانی خویش بگذرد و از دوست داشتنهای هوس آلود خود صرف نظر نماید؛ خواستهها و دوست داشتنهایی که با خواستهها و دوست داشتنهای خدا و عقل سلیم، در تعارض است.
اگر یک انسان خداشناس و خداخواه بتواند از منیت و خودخواهی و هواهای نفس خویش بگذرد، بیشک به همه مقامات معنوی خواهد رسید؛ لذا تزکیه و مبارزه با نفس و رفع حجاب خودیت و منیت! شرط اصلی و اساسی بهخدا رسیدن و وصول به حق است و اگر سالک نتواند اراده خداوند را بر کشور وجود خویش حاکم نماید، موفقیتی به دست نخواهد آورد و هرگز به مقام اخلاص و فناءفیالله نخواهد رسید.
برخی اهل معرفت گفتهاند: بهخدا رسیدن دو گام دارد؛ از خود گذشتن و بهحق پیوستن، ولی میتوان گفت: یک گام بیشتر ندارد و آن از خود گذشتن و مخالفت با خواهشهای نفس اماره است؛ زیرا همینکه انسان از خودخواهی و خودپرستی و امیال و آرزوهای نفسانی خود، برای رضای خدا بگذرد، خواست و اراده خداوند حاکم خواهد شد.
گذشتن از خود و به خدا پیوستن، دو روی یک سکهاند و به حق پیوستن، ثمره از خود گذشتن است و لذا برخی گفتهاند: از خود بگذر به حق رسیدی! یعنی سلوک یک قدم بیشتر ندارد، از هوای نفس که بگذری و دلت از هوس خالی شود، محبت خداوند در آن مستقر میشود و گویا به حق پیوستهای.
با این وصف میتوان گفت: عنصر حقیقی دین در مقام عمل، تزکیه نفس و تخلیه از شرک و خودپرستی و رهایی از اسارتهای درونی و هواهای نفسانی است و سلوک عملی، بیشتر برای تحقق آزادی معنوی در درون آدمی توصیه شده است و عمدهترین کاری که سالک انجام میدهد، آزادسازی خود از سلطه بتهای درونی همچون منیت، افراطوتفریط، امیال و خواستههای نفسانی و تعلقات دنیوی است و آنگاه است که حقیقت بندگی و اخلاص در توحید رخ مینماید.
وادی رضایت
اطاعتپذیری و بندگی خداوند با هدف جلب رضایت الهی، از مهمترین گام های سلوک عملی و عبادی است. در این مرحله سالک تمام سعی خود را برای تسلیم شدن در برابر فرمان الهی و انجام وظایف واجب بندگی انجام میدهد و هدفی جز کسب رضایت خداوند ندارد.
از جمله دعاهای امیرالمؤمنین (ع) این بود: إلهی کفی لی عِزّا أن أکونَ لَک عَبدا و کفی بی فَخرا أن تَکونَ لی رَبّا؛ ای خدای من! همین عزّت مرا بس که بنده توأم و همین افتخار مرا بس که تو پروردگار منی. ای خدای من! أنتَ کما اُحِبُّ فَاجعَلنی کما تُحِبُّ؛[12] همانگونه که من دوست دارم تو از آن منی، پس مرا به آنچه دوست داری موفّق بدار.
همچنین اطاعت از فرمانهای الهی و انجام وظایف بندگی، بعد از تزکیه نفس و گناه گریزی، مهمترین عامل ایجاد روحیه بندگی و اصلیترین راه وصول بهمقام عبودیت است و انسان تنها از این طریق بهخدای یگانه نزدیک میشود و به کمال و سعادت مطلوب میرسد؛ چراکه اصل دیانت و بندگی، بعد از ایمان، انجام واجبات و ترک محرمات شریعت و حصول ملکه تقوا است.
رعایت تقوای الهی و خودداری از گناه، باعث میشود انسان از هر آلودگی و کج روی مصون بماند و تأکیدی که قرآن کریم و روایات بر رعایت تقوا دارند، به همین دلیل مصونیتبخشی است.
امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید:
«اِنَّ تَقْوَی اللهِ حَمَتْ اَوْلِیائَ اللهِ مَحارِمَهُ وَالْزَمَتْ قُلوبَهُمْ مَخافَتَهُ حَتّی اَسْهَرَتْ لَیالِیَهُمْ وَاَظْمَأَتْ هَواجِرَهُمْ[13]؛ تقوای الهی، اولیای خدا را در حمایت خود قرارداده، آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهی بازداشته است و ترس از خدا را ملازم دلهای آنان قرار داده است تا آنجا که شبهایشان را بیخواب (بهسبب عبادت) و روزهایشان را بیآب (بهسبب روزه) گردانیده است».
در این روایت تصریح شده است که تقوا حقیقتی است که پرهیز از محرمات الهی و همچنین ترس از خدا، از لوازم و آثار آن است.
از منظر اخلاق، تقوا (اطاعت و انجام وظایف بندگی) به تدریج در انسان ملکه و نهادینه میشود و به انسان کمک میکند تا همواره در جاده مستقیم اطاعت و بندگی ثابتقدم بماند و همواره به وظایف دینی خود عمل کند و خویش را از خطر انحراف و ترس از گمراهی برهاند.
این نیرو اگر ضعیف باشد، مصونیت انسان در برابر انجام رفتار ناپسند تضعیف میشود و ممکن است به گناه و اعمال خلاف رضایت خداوند دست یازد.
برای بهدست آوردن تقوا لازم است انسان، اولاً؛ قوانین و مقررات شرعی را بداند و ثانیاً؛ آنها را رعایت کند تا به عادت و ملکه تبدیل شود.
امام صادق درباره معنای حقیقی تقوا فرمودند:
«اَن لا یفْقِدَک اللهُ حَیثُ اَمرَک و لا یراک حیثُ نَهاک[14]؛ آنجا که خداوند دستور داده حاضر باشی و تو را غایب نبیند و آنجا که نهی کرده، تو را مشاهده نکند».
از سالکی پرسیدند که تقوا چگونه است؟ گفت: هرگاه در زمینی وارد شدی که در آن خار وجود دارد چه میکنی؟ سؤالکننده گفت: «دامن برمیگیرم و خویشتن را مواظبت مینمایم. سالک گفت: در دنیا نیز چنین کن که تقوا اینگونه است».
عارف دیگری گفته: «گناهان را چه کوچک یا بزرگ ترک کن که تقوا همین است، همانند کسی که از خارستان عبور میکند و از آنچه میبیند حذر مینماید، عمل کن. گناهان کوچک را تحقیر مکن و کوچک مشمار که کوهها از همین سنگریزهها تشکیل میشود».
از مجموع آیات بهخوبی استفاده میشود که تقوا و وظیفهشناسی، همان احساس مسئولیت و تعهدی است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب، بر وجود انسان حاکم میشود و او را از فجور و گناه بازمیدارد، به نیکی و پاکی و عدالت دعوت میکند، اعمال آدمی را خالص و فکر و نیت او را از آلودگیها میشوید.[15]پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «تمام التقوی أن تتعلم ما جهلت و تعمل بما علمت»[16].
در این حدیث حضرت حقیقت تقوا را آموختن آنچه آدمی نمیداند و عمل بهآنچه میداند، معرفی کرده است. روشن است اگر کسی بخواهد نظر شخص دیگری را به خود جلب کند، میبایست به خواستههای او اهمیت داده و همّت خویش را مصروف اجابت وی نماید.
در این عرصه عبد در برابر مولا، وجودی برای خویش قائل نیست؛ ملازم مولا است و از وی فاصله نمیگیرد؛ آزادی و استقلال را از خود سلب میکند و در برابر مولای خویش هیچگونه خلاف و تعدّی نخواهد داشت و کاملاً مطیع او است و به اراده و خواست مولا عمل میکند. البته هر کس لباس بندگی حق به تن کند و ذلّت عبودیت را پذیرا شود، به عزّت ربوبیت رسد و این مقام و مرتبه کمی برای انسان نیست!
وادی محبت
بعد از انجام وظایف واجب دینی و اطاعت از فرمانهای الهی و کسب رضایت خدا، گام بعدی سلوک عبادی، اختصاص به انجام مستحبات و نوافل و مناسک عبادی خاص و ذکر و یاد خدا و کسب محبت الهی دارد. تأثیر وادی محبت و عبادت در خالص شدن و نزدیک شدن هرچه بیشتر انسان به خدا و تقویت محبت الهی و رهایی از بندگی تن و عبودیت نفس اماره، آشکار میشود و ازاینجهت با هیچ عامل دیگری در قرب عبد به مولا، قابل مقایسه نیست.
قرآن کریم میفرماید:
«خانههایی که نام خدا در آنها برده میشود و صبح و شام در آنها تسبیح او میگویند، مردانی که نه تجارت و نه معاملهای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمیکند؛ آنها از روزی میترسند که در آن، دلها و چشمها زیرورو میشود»[17].
و در جای دیگر میفرماید:
«شیطان میخواهد به وسیله آن در میان شما کینه و عداوت ایجاد کند و شما را از یاد خدا و نماز بازدارد»[18].
امیر مؤمنان میفرماید:
«ذِکْرُ اللَّهِ سَجِیَّةُ کُلِ مُحْسِنٍ وَشِیمَةُ کُلِّ مُؤْمِنٍ[19]؛ یاد خدا سجیه هر نیکوکار و روش هر فرد با ایمان است».
عارفی گفته: سعادت بنده در سه چیز است: اشتغال زبان به ذکر حق، استغراق دل به محبت او و امتلاء سرّ از نظر حق. ذکر نه همه آن است که بر زبان داری، ذکر حقیقی آن است که در میان جان داری. توحید نه همه آن است که او را یگانه دانی، توحید حقیقی آن است که از غیر او بیگانه باشی.
مصداق خاص عبادت تنها شامل اعمال و مناسکی میشود که قصد قربت و حضور قلب در آنها شرط است، همچون نماز، حج، دعا، ذکر، توسل، زیارت، تلاوت قرآن، اعتکاف و مانند آن.
در این نوع عبادات، حضور قلب باعث میشود تا روح انسان به ذات خدا متصل شود و راز و نیاز کند و از رابطه با شعور هستی لذت برد. لذتی که در انجام برخی وظایف مستحب، مانند ازدواج و خدمت به خلق و کسب حلال، در عینحال که از اهمیت و سازندگی فراوان برای سالک برخوردارند، وجود ندارد.
وادی ولایت
اعتقاد به ولایت تشریعی و تکوینی معصومین (علیهمالسلام) و تمسک عملی به سیره و سنت ایشان که امام و راهنما و سرپرست سالکین و ره روان راه توحیدند و همچنین توسل به ایشان در ابعاد مختلف اخلاقی، عملی و عاطفی، از شرایط قطعی دینداری و موفقیت در سلوک دینی، به خصوص در مذهب تشیع است.
از این منظر انسان مؤمن و ولایت مدار یا ولایی به کسی گفته میشود که اولاً؛ امام زمان خود را بشناسد و ثانیاً؛ او را قلبا دوست بدارد و ثالثاً؛ مطیع فرمان او در حرکتهای فردی و اجتماعی باشد و رابعاً؛ او را در مأموریتهای سیاسی و اجتماعی یاری نماید.
همچنین از آیه اطاعت: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ؛[20] دانسته میشود که پذیرش ولایت را خداوند بر انسانها واجب نموده و اطاعت از ولی را اطاعت از خود بر شمرده است؛ لذا نپذیرفتن ولایت ائمه (ع)، به عدم پذیرش ولایت خداوند می انجامد.
پذیرش ولایت سبب میشود انسان هیچگاه از مسیر هدایت گمراه نشود و اساساً این اهلبیت (ع) هستند که راه حق را مشخص میسازند و مسیر رسیدن به سعادت دنیا و آخرت را روشن میکنند و در غیر این صورت انسانها در خطر خروج از راه حق و گمراهی قرار خواهند گرفت.
رسول خدا (ص) دراینباره میفرمایند: هر کس دوست دارد که [چون] من زندگانی کند و [چون] من از دنیا برود و به بهشتی که پروردگارم مرا بدان وعده فرموده، وارد شود، باید ولایت علی بن ابیطالب (ع) و امامان هدایت و چراغهای تاریکی را پس از من بپذیرد؛ آنان هرگز شمارا از درگاه هدایت به گمراهی نمیکشانند.[21]از نظر شیعه شناخت «ولّی» و گردن نهادن به اوامر و نواهی و قضاوتها و احکام او، بر همگان واجب است و هر کس از این امر سرباز زند، در واقع توحید و نبوت را نپذیرفته است. بهعبارتدیگر: لازمه پذیرش وجود خدا و توحید و عدالت او، پذیرش نبوت و پذیرش این دو، مستلزم پذیرش ولایت ولّی است.
از آیات و روایات این باب، بهوضوح استفاده میشود که اطاعت ولی در کنار اطاعت خدا و رسول مطرح شده است و هیچ عمل و عبادتی، بدون پذیرش ولایت، مقبول درگاه احدیت واقع نمیشود. در سوره نساء آمده: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ؛ این آیه مبارکه اطاعت از اولوالأمر را در طول اطاعت از خدا و رسول (ص) قرار میدهد.
پیامبر خدا (ص) نیز در روایتی میفرماید: مَن ماتَ ولا یعرِفُ إمامَهُ، ماتَ میتَةً جاهِلِیةً؛[22] هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.[23]در این راستا ولایتفقیه در عصر غیبت نیز در طول ولایت امام معصوم (ع) قرار دارد، به این معنا که ولی فقیه ولایت خود را از ناحیه امام معصوم گرفته و نائب و منصوب از ناحیه ایشان شناخته میشود و تعابیری که در روایات به کار رفته همچون «فانّهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم» «فانّی قد جعلته حاکماً علیکم» «خلفائی»[24] و مانند آن، بیانگر آن است که از دیدگاه شیعه، وجوب ولایت پذیری نسبت به ولی فقیه در عصر غیبت، در ادامه وجوب اطاعت و ولایت پذیری نسبت به امام معصوم (ع) مطرح است.
وادی اخوت
فلسفه اخلاق از دیدگاه اسلام، جدای از فلسفه دین نمیتواند باشد؛ لذا اگر گفته شود فلسفه دین، تقویت روحیه بندگی نسبت به خدا و احساس برادری نسبت به بندگان خدا است، فلسفه اخلاق نیز در همین راستا قابل توجیه و تفسیر خواهد بود. رعایت اخلاق و اخلاقمداری باعث آن میشود که روحیه بندگی، اخوت دینی در سالک تقویت شود و رابطه بنده با سایر بندگان خداوند، نظم و نسق خاصی یابد.
لذا معیار اخلاق اجتماعی از نظر اسلام، تقویت اخوت دینی و برادری با سایر بندگان خداست، لذا روابطی که میان برادران ایمانی شکل میگیرد، در سایه رابطه انسان با خداوند و روحیه بندگی، رنگ و بوی دینی دارد و روح اخوت و برادری را در جامعه میگستراند.
اگر اخلاق نباشد، نه دین برای مردم مفهوم دارد و نه دنیای آنها سامان مییابد؛ زمانی انسان شایسته نام انسان است که دارای اخلاق پسندیده انسانی باشد و بتواند با سایر بندگان خدا برادرانه زیست نماید، در غیر این صورت، حیوان خطرناکی خواهد بود که با استفاده از هوش سرشار خود همهچیز را ویران میکند و به آتش میکشد، برای رسیدن به منافع نامشروع مادّی، آتش جنگ میافروزد و برای فروش جنگافزارهای ویرانگر تخم تفرقه و نفاق میپاشد و بیگناهان را بهخاک و خون میکشد!
البته ممکن است بهظاهر متمدن باشد، ولی در این حال حیوان خوشعلفی است که نه حلال میشناسد و نه حرام! نه فرقی میان ظلم و عدالت قائل است و نه تفاوتی در میان ظالم و مظلوم.
اخلاق اسلامی، خواستههای مطلق انسان را مهار میکند و تعادل بین غریزه و نیروهای باطنی انسان به وجود میآورد. تعدیل این غرایز، در تصحیح اخلاق و رفتار انسان، تأثیر به سزایی دارد و جلوی بسیاری از تجاوزها، انحرافات، فتنهها، فسادها و دیگر بلاهای خانمانسوز اجتماعی را میگیرد.
با رواج فضایل اخلاق و حاکمیت ارزشها؛ بیتردید جامعه از آرامش و سلامت بالایی برخوردار خواهد بود. بهخصوص در دنیای امروز و پیش از ظهور امام مهدی (عج) که اوضاع غالب آن هرجومرج، فساد و بیبندوباری و فحشا و تجاوز و گرگصفتی دولتمردان مدعی حقوق بشر، انحرافات جنسی و بیعفتی دختران و پسران و… است، همه به علت نبود حکومت مکارم و فضایل اخلاقی در جامعه و عدم توجه به مبانی اسلام و نداشتن روحیه اخوت و برادری ناشی از عبودیت حق است.
بنابراین کارکرد روحیه بندگی و عبودیت، تنها تنظیم کننده روابط انسان با خداوند نیست؛ این حالت امتیازی است که ضمن تعالی بخشی به روح انسان، روابط او با سایر بندگان خداوند را نیز بر اساس حق و انصاف و احترام متقابل و گسترش فرهنگ اخوت و برادری در جامعه، تنظیم خواهد نمود.
پیامبر گرامی اسلام فلسفه بعثت خود را کامل کردن ارزشهای اخلاق و ترویج برادری میان مردم بیان نموده است، «انما بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مکارمَ الاخلاق»[25] پایبندی خود پیامبر اکرم (ص) نیز در مقام عمل و رفتار بهفضایل اخلاقی و تنظیم روابط برادرانه با مؤمنان مشهور بوده است؛ قرآن میفرماید:
<و انّک لَعَلی خُلقٍ عظیم>[26]؛
«بهراستیکه تو – ای پیامبر – اخلاق عظیم و برجستهای داری».
امیر مؤمنان علی (ع) نیز در کلامی گویا میفرماید:
«لو کنّا لانرجوا جَنَّةً ولانخشی ناراً ولاثواباً ولاعقابا ً لکان یَنبَغی لنا اَن نُطالِبَ بمکارمِ الاخلاقِ فانّها ممّا تدلُّ علی سبیل النّجاحِ[27]؛ اگر ما امید و ایمانی به بهشت و ترس و وحشتی از دوزخ و انتظار ثواب و عقابی نمیداشتیم، شایسته بود به سراغ فضایل اخلاقی برویم؛ چراکه آنها راهنمای نجات و پیروزی و موفقیت هستند».
با توجه به این حدیث علاوه بر آنکه اخلاق راه نجات در قیامت است، زندگی دنیا را نیز سامان میبخشد.
در حدیث دیگری از نبی مکرم اسلام (ص) آمده:
«وجَعَل الله سبحانَه مکارمَالاخلاقِ صلةً بَینَهُ وبینَ عبادِهِ فَحَسَبُ اَحَدِکم اَن یَتَمَسّک بِخُلقٍ مُتَّصِلٍ بالله؛[28] خداوند سبحان فضایل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خودش و بندگانش قرار داده، همین بس که هر یک از شما دست به اخلاقی بزند که او را به خدا مربوط سازد».
جالب است که این روایت شریف، راه اتصال به خداوند متعال را فضایل اخلاقی و حسن معاشرت با بندگان خداوند، معرفی کرده، بهگونهای که هرکس میخواهد به خداوند متصل شود، بهترین وسیله آن کسب سجایای اخلاقی است.
در مقابل، رذایل اخلاقی، زندگی انسانی را به تباهی میکشد و جامعه بشری را در بحرانهای سخت گرفتار میسازد و شهد زندگی را در کام انسانها مبدّل به شرنگ میکند.
رذایل اخلاقی همچون خارهای جانگداز مغیلان روح ما را آزار میدهد و شخصیت انسان را به تباهی میکشاند و وحدت و برادری را میان مؤمنان را از میان میبرد.
پایبندی به اصول و ارزشهای اخلاق اخوت و برادری، انسان را از کبر و غرور و خودخواهی و سایر رذایل اخلاقی که ریشه در خودبزرگبینی و در نهایت خودپرستی دارد، دور میسازد؛ لذا یکی از راهبردهای اساسی تقویت روحیه بندگی در انسان مؤمن، اخلاقمداری و پایبندی بهاصول اخلاق برادری است.
بندگان خداوند نسبت به برادران و خواهران مؤمن خود، انسانهای متواضع و فروتنی هستند و از خودخواهی و خودپسندی و فریبخوردگی نسبت به دنیا و نفس به دورند، به همین دلیل رذایل اخلاقی بههیچوجه با روحیه ایشان سازگار نیست.
از مهمترین اصول اخلاق، میتوان به مهرورزی و احسان و عدالت و فروتنی و احترام اشاره کرد. این اصول، خود، زیرمجموعهها و شاخصههایی دارد؛ از جمله خوشخلقی، خوشرویی، شفقت، انصاف، قضاوت عادلانه، ترک مجادله و بدگمانی و کینهورزی، حسد و خشم و دورویی و… . فلسفه وجودی تمام این فضایل و هنجارهای اخلاقی، حسن معاشرت و مهرورزی با برادران ایمانی است که تحتتأثیر روحیه بندگی و تواضع، شکل میگیرد و آرامش و سلامت اجتماعی را تأمین مینماید.[29]وادی سکوت
از گامها و عرصههای مهم سلوک دینی و قرآنی، وادی سکوت است؛ به این معنا که سالک باید تنها از حق و حقیقت بگوید و حق بشنود و از هر سخنی که نه ذکر خدا است و بلکه آفت گفتار است، در سکوت کامل بهسر برد.
آفات سخن را قریب هفتاد مورد ذکر کردهاند که میتوان گفت: تمامی آنها در حقیقت آفات سلوک و مانع وصول سالک به مقصد و حقیقت اند! پس بر سالک است که سکوت را در دستور کار خود قرار دهد و جز به ضرورت و ذکر حق و دفاع از حقیقت، سخن نگوید.
شایسته نیست انسان سرمایه عمر را با سخنان بیهوده و بیفایده از بین ببرد و باید بکوشد تا از هر لحظه عمر گرانبهایش بهرهمند شود و سرمایه زندگانی را بهسادگی از دست ندهد.
باید از آنچه مدت کوتاهی در اختیارش گذاشته شده، بیشترین استفاده را برده، برای آخرت خود زاد و توشه فراهم آورد؛ بنابراین سخن بیهوده، حتی برای یک لحظه هم هدر دادن سرمایه است. رسول گرامی اسلام فرمودند:
«اعظم الناس قدرا من ترک ما لا یعنیه[30]؛ ارزشمندترین مردم کسی است که آن چه را بهکار او نمیآید، ترک کند».
بیهودهگویی از آفاتی است که بیشتر انسانها به آن مبتلایند و به سبب آن، به وادی آفات دیگر زبان کشیده می شوند؛ پس باید در رفع آن کوشید و راه را بر گناهان زبان بست.
اینکه گفتند سالک، کمسخن و مواظب خوراکش باشد، برای همین است که صدای الهامهای الهی را بشنود، چون اگر کسی بخواهد صدای درون را بشنود، ناچار است که خود ساکت باشد.[31]پیامبر خدا (ص) به ابوذر غفاری فرمودند:
«الا اعلمک بعمل خفیف علی البد ثقیل فی المیزان؟ قلت: بلی یا رسول الله. قال: هو الصمت و حسن الخلق و ترک ما لا یعنیک[32]؛ آیا عملی آسان و سبک برای بدن و سنگین و پربها در میزان اعمال به تو بیاموزم؟ عرض کردم: آری، ای رسول خدا. حضرت فرمود: خاموشی و خوشخلقی و ترک کار بیهوده».
حضرت در این عبارت بر اهمیت و سنگینی اعمال در آخرت اشاره داشته، بر ترک سخن بیهوده تأکید میفرماید. در جای دیگر نیز میفرماید:
«من رأی موضع کلامه من عمله قل کلامه الا فیما یعنیه[33]؛ هر کس کلام خود را جزئی از عمل خویش بداند، سخن او کم میشود، مگر در مواردی که برای او فایده دارد».
علی (ع) نیز یکی از صفات مؤمنان را دوری از سخن بیفایده برمیشمرد و از گزافهگویان اظهار شگفتی میکند: «عجبت لمن یتکلم بما لا ینفعه فی دنیاه و لایکتب له اجره فی اخراه[34]؛ در شگفتم از کسی که سخنی میگوید که در دنیا سودی ندارد و در آخرت اجری نخواهد داشت».
وادی جامعه
کمال انسان، همانگونه که اشاره شد، در تخلق به صفات و کمالات الهی مانند علم و قدرت و اراده است، منتهی وصول به این صفات و کمالات تنها در صحنه عمل میدانی و تلاش و ارتباط اجتماعی امکان پذیر می شود؛ لذا توجه به بعد اجتماعی سلوک دینی و رشد انسان، در راستای کمال طلبی او، از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.
توضیح اینکه: از طرفی انسان موجودی اجتماعی است، «الانسان مدنی بالطبع» و گرایش به اجتماع به اعتقاد بعضی ریشه در آفرینش آدمی دارد. منشأ اجتماعی بودن انسان نیز عقل و تدبیر است؛ زیرا انسان با قدرت حسابگری به این حقیقت رسیده که با مشارکت و همکاری اجتماعی، بهتر میتواند از مواهب زندگی برخوردار گردد و استعدادهای خویش را شکوفا نماید.
و از طرف دیگر اسلام نیز دینی اجتماعی است و تکامل انسان را در پرتو زندگی جمعی میسر میداند و ازاینرو افراد و جوامع را به همبستگی و وحدت مبتنی بر توحید، فراخوانده و از طرق مختلف و حتی عباداتی همچون نماز جمعه و جماعت و حج و همچنین راهکارهایی مانند تعاون و تعامل افراد جامعه در سطوح مختلف، به پرورش روح جمعی پرداخته و برای روابط اجتماعی، حدود و شروط و اصول و ضوابطی را مطرح ساخته است.
سلوک اجتماعی و تلاش برای حفظ و تعالی جامعه و خدمت به خلق، پرورش و هدایت فرد را بهگونهای مدیریت میکند که بتواند نقش مسئولانه خویش را نسبت به خود و جامعه ایفا نموده و ضمن پای بندی به حقوق متقابل و مشارکت در امور جامعه، استعدادهای فراوان خود را به منظور رشد و تکامل خویش، شکوفا نماید.
برخلاف پارهای مکاتب که راه افراط یا تفریط پیموده و اصالت را به فرد یا جامعه داده و نقش دیگری را نادیده گرفتهاند، اسلام با ارزش نهادن به فرد و جامعه و با توجه به نقش و تأثیر متقابل آنها، از یکسو به پرورش شخصیت افراد و ایجاد تعادل میان نیروها و استعدادهای آنان میپردازد و در راستای اهداف مشترک انسانی، همسویی میبخشد و از سوی دیگر نقش محیط و روابط اجتماعی را مورد توجه قرار داده، با ایجاد شرایط مناسب اجتماعی و تعادل بخشیدن بهنیروهای گروهی، زمینه رشد فردی و جمعی را در ابعاد مادی و معنوی فراهم میسازد.
به گفته کارشناسان تربیتی: رشد اخلاقی تا حدود زیادی به رشد و تکامل اجتماعی بستگی دارد و دگرگونی آن تحت تأثیر میزان علاقه فرد نسبت بهمعیارها و ارزشهای دینی و آداب و رسوم و واکنشهای او در مقابل خیر و شر، قرار دارد؛ بنابراین نقش روابط اجتماعی در شکلگیری اخلاق و ارزشهای انسانی انکارناپذیر است.
ادراک فرد نسبت به افراد دیگر، ارزش قائل شدن به ایشان و دوستی با آنان، اطمینان و اعتماد و محبت نسبت به منسوبان خود، همگی بر چگونگی و میزان توجه او به اجتماع و ایمان به مبادی آن مربوط است.
از آیات قرآن برمیآید که اجتماعی بودن انسان در متن خلقت و آفرینش او پیریزی شده و امری فطری است. بهعنوانمثال از آیه: <یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمْ مِنْ ذَکرٍ وَأُنْثَی وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا>[35]؛ چنین استفاده میشود که انسان بهگونهای آفریده شده که به صورت گروههای مختلف ملی و قبیلهای درآید و با انتساب به ملیتها و قبیلهها، بازشناسی یکدیگر که شرط لاینفک زندگی اجتماعی است، صورت میپذیرد.
همچنان که آیه کریمه: <کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیحْکُمَ بَینَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ>[36]؛ وحدت امت بشری را یادآور شده و فلسفه بعثت پیامبران را به منظور رفع اختلاف ناشی از هوا و طغیان، مورد تأکید قرار میدهد.
روابط اجتماعی یکی از چهار نوع رابطهای است که فلاسفه برای انسان قائل شدهاند و در روایات مصباح الشریعه منسوب به امام صادق (ع) بهعنوان معامله و رفتار با خلق از آن یاد شده و حدود و مسئولیتهایی برای آن مشخص گردیده است.
انسان کامل اسلام، هرچند دلبسته و فریفته دنیا نمیگردد، اما از جامعه گریزان نیست، بلکه حضور در جمع بندگان خدا و کمک به مؤمنان را نوعی عبادت و مایه تقرب بیشتر به خداوند میداند و از درد و رنج دیگران رنجور و اندوهگین میشود.
پیامبران و اولیای الهی -که نمونههای والای کمال انسانیتاند- همواره در متن جامعه حضور داشته، دلمشغول مشکلات مادی و معنوی امت خویش بوده، از گمراهی و مظلومیت و محرومیت آنان نیز دلآزرده و غمگین میشدند.
قرآن درباره پیامبر اکرم (ع) میفرماید:
«قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد و بر او دشوار است که شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است»[37].
وادی بصیرت و رشد اجتماعی، بخش مهمی از سیروسلوک انسان مؤمن بهسوی کمال است و شامل مباحث فراوانی مانند عبادت اجتماعی، مسئولیت اجتماعی، اهتمام به امور مسلمین، آگاهی و بصیرت اجتماعی، شناخت حق و باطل در صحنه جامعه، دشمنشناسی، تولی و تبری، داشتن روحیه انقلابی و جهادی، مشارکت در نهضت عدالتطلبی و آزادیخواهی، ولایت مداری، تعاون و همکاری اجتماعی، خدمترسانی به بندگان خدا، داشتن روابط اجتماعی، ارشاد بندگان خدا، قدرت تأثیرگذاری مثبت در جامعه، مشارکت در شبکه ولایت و انتشار ارزشهای اخلاقی و دینی و بروز بودن فنّاورانه برای مبارزه با باطل و انتشار حق، میشود. این موضوعات نقش اساسی در رشد و شکوفایی بعد اجتماعی انسان و صفات و کمالات اخلاقی به عهده دارد.
بنابراین خودسازی دینی تنها ناظر به تکامل فردی انسان نیست و در این مسیر به اهداف بلند اجتماعی مینگرد که بسیار پراهمیتتر از جنبههای فردی کمال است؛ زیرا دین اسلام و آرمان آن، اجتماعی است و تعالی فردی، آنگاه با ارزش تلقی میشود که به پیشرفت و تحقق آرمان اجتماعی بیانجامد.
دین، اهداف مادی و معنوی فراوانی را در زندگی اجتماعی بشر دنبال میکند، اما در مجموع میتوان تمامی این اهداف را در عنوان «حاکمیت الله در زمین» مطرح نمود که به دست انسان کامل (خلیفه خدا در زمین) اجرایی میشود.
الله اسم جامع جمیع کمالات و خوبیها است و حاکمیت الله بدین معنا است که حکمت و عدالت و سایر ارزشهای انسانی و الهی بر زمین حاکم شود و بدیها از زندگی انسان پاک گردد.
البته استقرار کامل حاکمیت الله، درنهایت، به دست مبارک حضرت بقیهالله (عج) صورت میگیرد، ولی در این راستا، هر تلاشی که برای زمینه آفرینی حضور و ظهور صورت میگیرد و نیز آراستگی به شاخصهای مطلوب انسان از منظر امام غائب، میتواند سلوک دینی و قرآنی محسوب شود.
وادی معرفت
وادی معرفت، به سلوک عرفانی اختصاص دارد، سالک در این وادی، پس از فراقت از سلوک اخلاقی – که تاکنون وادی های آن بیان شد – میکوشد تا با ریاضت و تمرین سخت، برای تخلیه کامل از شرک خفی و خودپرستی و حرکت از کثرت به وحدت، به فناء فی الله و معرفت شهودی حقیقت نائل شود.
به لحاظ معنای لغوی «رائض» به کسی گفته میشود که با تمرین حیوان سرکش را رام میکند، ریاضت نیز برای سالکان الهی، منوط به این است که نفس سرکش خود را رام کنند تا به طرف «بهیمیت»، «سبعیت» و یا «شیطنت» حرکت نکند و فقط راه چهارم را که راه «فرشتهخویی و انسانیت» است، طی نماید و مطیع عقل درون و پیامبر بیرون باشد.
هیچ سالکی به شهود و کرامت و ولایت نمیرسد، مگر اینکه از طریق ریاضت خاصی، نفس خود را کاملاً از گناه و آلودگی پاک و رام و تسلیم خدا کرده باشد. اولیای الهی و عارفان ربانی همگی از طریق عبادت و ریاضت عاشقانه بهمقامات معنوی و روحانی دست یافتهاند.
حضرت علی (ع) میفرماید:
«لأروضنّ نفسی ریاضه تَهِشّ معها إلی القرص إذا قدرتُ علیه مطعوماً وتقنع بالملح مأدوماً ولأدعنّ مُقلتی کعین ماءٍ نضب معینها مستفرغة دموعَه[38]؛ چنان نفس خود را ریاضت و تمرین میدهم که به قرصی نان، هرگاه به آن دست یابم، کاملاً متمایل شود و به نمک، به جای نانخورش قناعت کند و چنان از چشمهایم اشک بریزم که همچون چشمهای خشکیده، دیگر اشکم جاری نگردد».
سلوک عرفانی، رفتن از عالم ماده به عالم معنا، از عالم بیرون به عالم درون، از ظاهر به باطن، از سطح به عمق وجود و از کثرت به وحدت است.
تمام نگرانیها، دغدغهها و نامرادیهای انسان در زندگی این جهانی، مربوط به کثرات مادی عالم ناسوت است و تا آدمی از این عالم به عالم درون، کوچ نکند و به خدا و ماورای طبیعت متصل نگردد، جنبه ملکوتی و حقیقت الهی خود را درنمییابد و لذت ارتباط با خدا را نمیچشد و روحش به تعالی و آرامش نمی رسد، این همان حقیقت و فلسفه سلوک دینی و قرآنی است.
قرآن کریم نیز تأیید میکند که انسان تنها با درونگرایی و توجه به عوالم باطنی، به آرامش میرسد:
<الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ>[39]؛
درحالیکه برونگرایی افراطی، بیقراری و اضطراب میآورد؛ «حب الدنیا رأس کل خطیئه[40]؛ دنیادوستی سرآمد همه بدیها است». اولیای خدا بیشتر اوقات خود را در عوالم درونی سپری میکنند و بههمان مقدار که آنها درونگرا هستند، مردم عادی برونگرایند.
هر یک از ما هنگامی حضور خدا را در دل حس میکنیم که به عالم عشق مهاجرت مینماییم و خداوند را خالصانه و عاشقانه عبادت میکنیم، در اثر این هجرت و عبادت، راهمان به ماورای طبیعت باز میشود و وصول به عالم وحدت و شهود حقیقت، ممکن میگردد.
بر طالب کمال لازم است که در کنار برونگرایی، درونگرایی را تمرین کند و در باطن خود عالمی برای خویش بسازد از جنس محبت و معرفت و یاد خدا و مقداری از وقت خود را در آن عالم سپری نماید تا به درجات نهایی کمال و سعادت برسد.
[1] ذاریات، آیه 56.
[2] حج، آیه 77.
[3]. اعراف، آیه 179.
[4]ذاریات، آیه 56.
[5] علق، آیه 1 – 4.
[6] جمعه، آیه 2.
[7] آل عمران، 18.
[8] نحل، آیه 43.
[9] زمر، 9.
[10] زمر، آیه 3.
[11]. نهجالبلاغه، خطبه 203.
[12] شیخ صدوق، خصال، ص 14، ح 420.
[13]. سید رضی، نهجالبلاغه، خطبه 113.
[14]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 67، ص 285.
[15]. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 22، ص 205.
[16]. ورام ابن ابی فارس، تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، ج 2، ص 120.
[17]. نور، آیه 36.
[18]. مائده، آیه 91.
[19]. لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص 256، ح 4744.
[20] نساء، آیه 59.
[21] علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 23، ص143 .
[22] شیخ کلینی، کافی، ج 2، ص 20، ح 6.
[23] مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، ص 46 – 76.
[24] حرعاملی، وسائل الشیعه، ج 18، ص 99 و 101.
[25]. شیخ طبرسی، مجمعالبیان، ج 10، ص 500.
[26]. قلم، آیه 4.
[27]. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 193، ح 12721.
[28]. ورام بن ابی فراس، تنبیه الخواطر، ج 2، آیه 122.
[29]. مقاله «اخلاق مداری و مهرورزی» مجله گنجینه اسفند 1387، شماره 78.
[30]. صدوق، امالی، ج 73، ص 41.
[31]. جوادی آملی، عبداللَّه، مراحل اخلاق در قرآن، ص 159 – 155.
[32]. ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج 1، ص 107.
[33]. کلینی، کافی، ج 2، ص 116، ح 19.
[34]. آمدی، غررالحکم، ح 6283.
[35]. حجرات، آیه 13.
[36]. بقره، آیه 213.
[37]. توبه، آیه 128.
[38]. نهجالبلاغه، نامه 25، بند 26.
[39]. رعد، آیه 28. «آنها که به خدا ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد، آگاه شوید که تنها یاد خدا آرامبخش دلهاست».
[40]. علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 70 ص 315 ح 20.
توجه:
عرصه و وادی های خودسازی دینی هر یک در کتاب جداگانه ای از مجموعه «سلوک قرآنی» به صورت مفصل تدوین و توضیح داده شده است که میتوانید به سایت رستگاران www.mrastegaran.irرجوع و با مدیر آن مشاوره نمایید.
دستورالعمل سلوکی:
مهمترین اموری که یک سالک در طی مراحل بندگی و سلوک لازم است نسبت به رعایت آنها اهتمام داشته باشد و مراقبت نماید عبارت است از:
1: نمازهای پنج گانه را کامل بجا آورید.
2: در مورد نماز جمعه و عیدید و نماز آیات اهتمام لازم را داشته باشید.
3: سعی کنید در حد امکان نمازهای نافله یومیه را بجا آورید.
4: نسبت به انجام کامل روزه ماه رمضان اهتمام جدی داشته باشید.
5: تا می توانید روزه مستحبی بگیرید.
6: خمس و زکات مال خود را به موقع پرداخت نمایید.
7: مقدار مشخصی را تحت عنوان انفاق و دستگیری از فقرا در مال خود قرار دهید و مرتب پرداخت نمایید.
8: اگر به شما حج واجب شده است، حتما برای انجام آن اقدام نمایید.
9: برای زیارت مستمر معصومین (ع) و امام زادگان برنامه ریزی کنید.
10: نسبت به خدمت به خلق و انجام حقوق برادران و نزدیکان و رفع نیازهای ایشان اهتمام داشته باشید.
11: برای جبران حقوق و وظایفی که قبلا از شما فوت شده است برنامه ریزی کنید.
12: صفات و رزایل اخلاقی را از خود دور و فضیلت های اخلاقی را جایگزین آن نمایید.
13: گناهان را به کلی ترک کنید و اگر احیانا از روی غفلت گناهی مرتکب شدید فورا استغفار و توبه نمایید و با انابه آنرا تدارک نمایید.
14: تا می توانید در چیزی که شک و شبهه دارید وارد نشوید چون باعث وقوع در محرمات می شود.
15: هر کار بیهوده ای که بدرد دنیا و آخرت شما نمی خورد ترک کنید. زیرا لهو و لغو باعث قساوت و خسران می شود.
16: تا گرسنه نشدید نخورید و هنگام خوردن غذا مراقب باشید که اولا حلال باشد و ثانیا از پرخوری پرهیز شود و به قدر نیاز غذا بخورید.
17: تا خواب بر شما غلبه نکند نخوابید و به گونه ای عمل کنید که به قدر ضرورت بخوابید و تنها برای رفع خستگی بخوابید نه برای لذت.
18: بیشتر سکوت کنید و کم گفتن را شعار خود سازید که در نورانیت قلب شما بسیار موثر است و تنها در صورت نیاز برای سخت گفتن اقدام نمایید و مراقب گناهان زبانی باشید.
19: هر روز حداقل پنجاه آیه با تدبر و تامل و خضوع قرآن مجید را تلاوت کنید.
20: بعد از نماز تعقیبات بخوانید و برخی اذکار را مانند صلوات و استغفار تکرار کنید و دعا کردن بعد از هر نماز را فراموش نکنید.
21: نسبت به علم آموزی و مصاحبت با علما و سوال از ایشان سعی وافر نمایید و هر قدر که امکان دارد با مطالعه و تحقیق و تفکر بر اطلاعات و علم خویش بیافزایید.
22: با مردم مهربان باشید و مهرورزی را در روابط اجتماعی خود فراموش نکنید و شخصیت دوست داشتنی داشته باشید.
23: همواره راست بگویید و در اقوال و افعال خود صادق باشید.
24: اداره امور زندگی خود را به خدا بسپارید و تنها به وظایف بندگی خدای متعال فکر کنید و در سختی ها به خدا توکل کنید و نسبت به نتیجه ای که حاصل می شود راضی باشید.
25: نسبت به سختی های زندگی و بندگی خدا صبور باشید و نسبت به آزار دیگران بردباری کنید.
26: نسبت به گناهانی که سایر مومنان انجام می دهند بی تفاوت نباشید و به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر به قدر وسع عمل کنید.
عرصه های خودسازی دینی