دین و اندیشه

اصطکاک بین نوه و مادر بزرگ

پرسش و پاسخ

با سلام و خداقوت

گاهی انسان بین دو فرد قرار میگیره که رعایت حال هر دو لازم هست و باید اهم و مهم کنه! و می مانه کدام اهم هست؟!

مثلا بنده پسر نوجوان ۱۴ ساله ای دارم که در سن حساس خودش هست که نیاز به مراعات داره. از طرفی مادرشوهر پیری دارم که دوست دارند همراه ما سفر بیان (تنهایی نمیتونن سفر برن) ولی پسرم اصلا راضی نیست.‌ پسرم بدلیل نوجوانی و ایشان و پدرشوهرم بدلیل کهولت سن و روحیات و خلقیات متفاوت، بسیار استانه تحمل پایینی دارند. و رفتار و بازخوردهای که از هم میگیرند منجر به اختلافات و در نهایت شکستن کاسه و کوزه ها بر سر من که عروسشان هستم میشه!

البته من هم سنی ازم گذشته، انگونه نیست که سن و موقعیتشان رو درک نکنم. اگر به انتخاب و اختیار خودم بود، ترجیحم این بود که تا زنده اند، بهشون نیکی کنم. معتقدم راه دوری نمیره و از غرلندها هم می گذشتم. چه مرا مقصر کنند، چه نکنند! حقیقتا برای رضای خدا و اینکه دلم براشون‌ میسوزه (دختر ندارند. دلم میخواد بعنوان همان عروس، هرکاری از دستم برمیاد تا زنده اند دریغ نکنم.)

البته مادر و پدر شوهرم با هم از نظر تفریح کردن خیلی متفاوتند. مادر دایما و مستمر دوست دارند تفریح کنند و پدر اصلا دوست ندارن از محل اسکان تکون بخورند. و این اختلاف سلیقه در سفر مشکلات متعددی ایجاد میکنند. که نه تنها پسرم بلکه همسرم و بقیه فرزندانشون هم متاثر میشند. ولی چون قدیمی اند، همه خیر و خوبیها رو از ناحیه پسرانشون و شرور را از ناحیه عروس می بیند که حقیقتا برای من خیلی مهم نیست. چون با خودم فکر میکنم من خودم‌چقدر قادر به اصلاح خودم بودم که از این فقیرها انتظار داشته باشم!!! ایشان هم اقتضای شرایطشون چنین رفتارهاییست!

خلاصه بین پسرم و مادرشوهرم کدام رو انتخاب کنم؟

قاعدتا من مسیول فرزندم هستم.

ولی ما هم سفر تنهایی بهمون نمی چسبه و هرسال به پیشنهاد خود شوهرم با خواهرانم و باجناقها سفر میریم و فکر میکنم این بیشتر دل مادرشوهرم رو میسوزونه! (قبل و بعد از سفر ناراحتی و حسرت را در چهره شان می بینم.)

واقعا دلم‌ براش میسوزه، نمیشه هم بهشون گفت که خودت تنها بیا. چون بیشتر اختلافها از ناحیه افرادی که ایشون با اصرار با خودش و ما همراه میکنه، ایجاد میشه.

قبلا هم با هم سفر رفتیم. ولی هربار با دلخوری برگشتیم. (حتی سری اخر به پیشنهاد خودم بود و مخارج اسکان رو هم خودم دادم. و تا مدتها بخاطر مسایلی که پیش امده بود، مرا مقصر میدانستند. و به بدی از سفر یاد میکردند‌. پسرم ۹ ساله بود و تا من اشپزخانه بودم، بابت اینکه همکاری بابت سیاحت کردن نداشتند، گویا گفته بود که “کاش شما رو به خودمون نمی اوردیم”. که خیلی ناراحت شدند و گفتند تو بهش یاد دادی! پسرم هم میگفت من نگفتم. شاید سو برداشت بود. و یا حتی شاید خودشان قلبا بابت اینکه مانع تفریحمان شده بودند، معذب بودند ولی اینجوری نشونش دادند.) البته همسرم با برادرشون هم که تنهایی سفر رفته بودند، طاقت نیاوردند و زودتر برگشتند. برای همین‌ همسرم مایل نیست با خانواده خودش سفر بره! ولی میدونم اگر من پیشنهادش رو بدم استقبال میکنه!

از طرفی خودم رو جای مادرشوهرم میگذارم، بخدا دلم براش میسوزه، گناه داره. نمیدونم چه کنم؟! مراعات پسرم یا خانواده شوهرم؟ کدامشون ارجح هست؟!

من و همسرم میتونیم تحمل کنیم ولی پسرم هرگز!!!

ایا اصلا این دلسوزی من صحیح هست یا من کاسه داغتر از اش هستم و باید بهم‌گفت:«لا تقدموا بین یدی الله و رسوله»؟!

ایا مهربانی و دلسوزی حد و اندازه داره؟! و بهتر نیست که یک کم خوددار باشم؟!

چه راهنمایی میفرمای

خلاصه بین پسرم و مادرشوهرم کدام رو انتخاب کنم؟

قاعدتا من مسیول فرزندم هستم.

ولی ما هم سفر تنهایی بهمون نمی چسبه و هرسال به پیشنهاد خود شوهرم با خواهرانم و باجناقها سفر میریم و فکر میکنم این بیشتر دل مادرشوهرم رو میسوزونه! (قبل و بعد از سفر ناراحتی و حسرت را در چهره شان می بینم.)

واقعا دلم‌ براش میسوزه، نمیشه هم بهشون گفت که خودت تنها بیا. چون بیشتر اختلافها از ناحیه افرادی که ایشون با اصرار با خودش و ما همراه میکنه، ایجاد میشه.

قبلا هم با هم سفر رفتیم. ولی هربار با دلخوری برگشتیم. (حتی سری اخر به پیشنهاد خودم بود و مخارج اسکان رو هم خودم دادم. و تا مدتها بخاطر مسایلی که پیش امده بود، مرا مقصر میدانستند. و به بدی از سفر یاد میکردند‌. پسرم ۹ ساله بود و تا من اشپزخانه بودم، بابت اینکه همکاری بابت سیاحت کردن نداشتند، گویا گفته بود که “کاش شما رو به خودمون نمی اوردیم”. که خیلی ناراحت شدند و گفتند تو بهش یاد دادی! پسرم هم میگفت من نگفتم. شاید سو برداشت بود. و یا حتی شاید خودشان قلبا بابت اینکه مانع تفریحمان شده بودند، معذب بودند ولی اینجوری نشونش دادند.) البته همسرم با برادرشون هم که تنهایی سفر رفته بودند، طاقت نیاوردند و زودتر برگشتند. برای همین‌ همسرم مایل نیست با خانواده خودش سفر بره! ولی میدونم اگر من پیشنهادش رو بدم استقبال میکنه!

از طرفی خودم رو جای مادرشوهرم میگذارم، بخدا دلم براش میسوزه، گناه داره. نمیدونم چه کنم؟! مراعات پسرم یا خانواده شوهرم؟ کدامشون ارجح هست؟!

من و همسرم میتونیم تحمل کنیم ولی پسرم هرگز!!!

ایا اصلا این دلسوزی من صحیح هست یا من کاسه داغتر از اش هستم و باید بهم‌گفت:«لا تقدموا بین یدی الله و رسوله»؟!

ایا مهربانی و دلسوزی حد و اندازه داره؟! و بهتر نیست که یک کم خوددار باشم؟!

چه راهنمایی میفرمای

پاسخ کوتاه:
اصطکاک بین نوه و مادر بزرگ در مسافرت و دلسوزی بیش از حد مادر در حق مادر بزرگ و تدیل کننده ها در روابط و تعاملات


با عرض سلام و سپاس از اینکه پرسمان را برای پاسخ برگزیده اید، من قبل از هر چیز از این روحیه ی معنوی شما تقدیر به عمل می آورم که فرموده اید:« ترجیحم این بود که تا زنده اند، بهشون نیکی کنم. معتقدم راه دوری نمیره و از غرلندها هم می گذشتم. چه مرا مقصر کنند، چه نکنند! حقیقتا برای رضای خدا و اینکه دلم براشون‌ میسوزه (دختر ندارند. دلم میخواد بعنوان همان عروس، هرکاری از دستم برمیاد تا زنده اند دریغ نکنم.»
مطلب بعدی اینکه خانواده درمانگران می گویند که هر خانواده برای خودش یک سیستم و منظومه محسوب می شود و سیستم برای بقاء و داشتن کارکرد مناسب قوانینی دارد که باید رعایت شود و اگر رعایت نشود سیستم خانواده در معرض آسیب قرار می گیرد، یکی از این قوانین این است که اعضاء سیستم(زن و شوهر و فرزندان) نباید اجازه دهند اعضای سیستم های دیگر مثل پدر و مادر زن و یا شوهر ، خواهرها برادرها و… در سیستم آنها دخالت کند چه دخالت مستقیم و چه غیر مستقیم، البته این به معنای بی احترامی به آنها نیست بلکه به معنی مدیریت درست روابط و تعامل با آنها می باشد بطور مثال شوهر شما(نه شما) می تواند در برخی از مسافرتهای تفریحی که جذابیتی برای پدر شوهر تان ندارد ایشان را همراه نکند و با مادر ش هم قبل از مسافرت صحبت نماید و شروطی را با او طی نماید تا اصطکاکی بین او و فرزندتان ایجاد نشود.
نکته ی بسیار مهم اینکه به یاد داشته باشید شما نباید خودتان را حدفاصل بین پدر و مادر شوهر تان و شوهرتان قرار دهید و مسئولیت برخورد و تعامل با آنها را برعهده بگیرید تا آنها فکر کنند که تقصیر ها با شما است، وظیفه ی نوع تعامل با آنها را به شوهر خودتان بسپارید.
باید با فرزندتان نیز در رابطه با احترام به پیران بخصوص مادر بزرگ و پدر بزرگ کار شناختی کنید یعنی با توجه به سن ایشان به تدریج آموزه های اسلامی که در این خصوص وارد شده را به ایشان بگویید و مهمتر آنکه در خفا نیز از شوهرتان بخواهید که با احترام و تجلیل با پدر و مادرش برخورد کند زیرا الگوی رفتاری فرزندان پدر و مادر او هستند و گر ایشان با پدر و مادرش برخورد درستی نداشته باشد فردا وقتی که فرزندان بزرگ شدند نیز با وی همانگونه رفتار خواهند کرد.
فرموده اید:« ایا اصلا این دلسوزی من صحیح هست یا من کاسه داغتر از اش هستم و باید بهم‌گفت:«لا تقدموا بین یدی الله و رسوله»؟!» قطعا این رویه ی شما پسندیده و نیکو است اما باید در کنار آن از مهارتهای دیگری نیز بهره ببرید تا آنرا تعدیل کند، در طب سنتی گفته می شود فلان غذا خوب است اما باید به همراه آن تعدیل گر فلان را استفاده کنید تا آسیبی به شما وارد نشود مثلا ماست را با نعناع یا خرما استفاده کنید تا سردی ماست را کاهش دهد حال شما باید از تعدیل گرهایی استفاده کنید که آسیب های دلسوزی را پوشش دهد، یکی از این تعدیل کننده ها مهارت جرات ورزی است که توضیح آن در سایت آمده است، جرات ورزی به معنای بیان احساس و حرف دل و موضع است با شفافیت و قاطعیت در عین رعایت ادب و احترام وخوش زبانی، کسانی که رفتار جرات مندانه ندارند وحرف دل و احساس خود را فرو می خورند دچار نشخوارهای فکری شده و به تدریج افسردگی به سراغشان می آید.

اصطکاک بین نوه و مادر بزرگ

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا