مخالفت مراجع نجف با شاه
غیر از امام خمینی کدامیک از مراجع نجف و قم با شاه مخالف بودند؟
پاسخ کوتاه:
مخالفت با شاه با توجه به اقدامات و رفتارهای ضد دینی آن و وابستگی به بیگانگان به عنوان حاکم جور، اختصاص به حضرت امام نداشته و هیچیک از مراجع عظام وعلمای متعهد با شاه موافق نبودند و اگر اختلافی بوده است در مورد نحوه مقابله با رژیم بوده است نه اصل مقابله با آن .نمونه مخالفت علمای ایران و نجف با رژیم منحوس پهلوی را می توان در واکنش علما به ماجرای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، رفراندوم شاه و کشتار مردم توسط رژیم در قیام ۱۵ خرداد و دستگیری حضرت امام به خوبی مشاهده کرد.
مخالفت با شاه با توجه به اقدامات و رفتارهای ضد دینی آن و وابستگی به بیگانگان به عنوان حاکم جور، اختصاص به حضرت امام نداشته و هیچیک از مراجع عظام وعلمای متعهد با شاه موافق نبودند و اگر اختلافی بوده است در مورد نحوه مقابله با رژیم بوده است نه اصل مقابله با آن . به نمونه هایی اشاره می کنیم.
1.مخالفت علمای ایران و نجف با تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی:
انتشار خبر تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در 16 مهر 1341ش، اعتراض مراجع تقلید را در پی داشت و در قم جلسهای با حضور امام خمینی، سید محمدرضا گلپایگانی، سید کاظم شریعتمداری و مرتضی حائری در منزل شیخ عبدالکریم حائری تشکیل شد. در این جلسه امام خمینی این مصوبه را دسیسه خطرناکی برای لطمه زدن به اسلام و قرآن و حفظ منافع استعمار خواندو تصمیم بر آن شد طی تلگرافی به شاه، مخالفت علمای اسلام را با مفاد تصویبنامه مزبور، اعلام و لغو فوری آن را خواستار شوند.(روحانی، سید حمید، نهضت امام خمینی، تهران، چاپ و نشر عروج، 1386، دفتر اول، ص172)
مراجع تقلید در 17 مهر 1341ش طی تلگرافی که همراه با احترام بود، از شاه پهلوی خواستند نسبت به لغو تصویبنامه انجمنهای ایالتی ولایتی اقدام نماید.(مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1391، ج1، ص624)
مراجع تقلید در شهرهای مختلف مانند قم (امام خمینی، گلپایگانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری)، مشهد (سید محمدهادی میلانی) و نجف (سید محسن حکیم و سید ابوالقاسم خویی) تلگرافهای تندی به اسدالله علم، نخستوزیر وقت، نوشتند و نسبت به این مصوبه؛ به ویژه حذف الزام سوگند به قرآن اعتراض کردند.(همان، ص 625)
آیت الله خویی در تاریخ 26 مهر 1341 (یعنی 3 روز پس از تلگراف شاه خطاب به علمای قم) تلگرافی خطاب به آیت الله بهبهانی ارسال کرد و در آن اقدام دولت را مورد نکوهش قرار داد. متن این تلگراف به این شرح بود:
تصویبنامه اخیر دولت راجع به تساوی زن و مرد و کافر و مسلمان در انتخابات انجمنها مخالف شرع انور و قانون اساسی است، لذا استنکار شدید خود و حوزه علمیه نجف اشرف را بدین وسیله اطلاع داده مستدعی است، مراتب را به پیشگاه اعلیحضرت همایون ابلاغ، تا برحسب اقداماتی که در مورد حمایت از دین مبین اسلام فرمودهاند امر ملوکانه به الغای این تصویب نامه اصدار فرمایند (دوانی 1377 : 52 ؛ اسناد انقلاب اسلامی 1374 ج1: 27).
ایشان تلگراف مهم دیگری خطاب به شاه در اول آبان ماه ارسال کرد.[3] متن این تلگراف ازاین قرار بود :
تلگراف اعلیحضرت حاکی از پشتیبانی از شعائر و قوانین مقدسه اسلام واصل و موجب خوشوقتی گردید. صدور بعضی از قوانین که تقلید بیگانگان در آنها آشکار و مخالف قوانین اسلام و قانون اساسی میباشد از نظر اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران فاقد ارزش است؛ تحولاتی که در بعضی از ممالک واقع شده همچنان که اعلیحضرت اشاره فرمودهاید قابل انکار نیست.
ولی نظر اعلیحضرت را به نتایج آن تحولات نسبت به افراد معطوف میداریم. اطلاع وسیع اعلیحضرت مقتضی است که از ملاحظه تاریخ اسلام نتیجه بگیرد که در پرتو دین مقدس اسلام با شرایط زمان و مکان هر گونه اصلاحی را میتوان انجام داد زیرا که دین اسلام از عدالت، پشتیبانی و با فساد مبارزه مینماید و براساس همین قوانین حکومت بزرگ اسلامی به وجود آمده و از ملاحظه تاریخ جهان استنتاج شده که عظمت و ترقی مملکت به اخلاق فاضله و عدالت اجتماعی بستگی دارد و در تاریخ حاضر هم دیده میشود بعضی از کشورهایی که مقتدر بودهاند با انحراف و پیروی از مفاسد راه سقوط را پیموده و از انجام هر عملی عاجز میباشند. امید است شخص اول مملکت از مقدسات اسلامی که از یک کشور مسلمان ودیعه دارند، نهایت درجه نگهداری را نموده و آرامش قلوب مسلمانان را تأمین نمایند (دوانی، علی. نهضت دوماهه روحانیون ایران، قم: انتشارات حکمت، 1341، ص115 و116)
علاوه بر آیت الله خوئی و آیت الله حکیم، شش نفر از علمای حوزة نجف در آبان 1341 اعلامیهای منتشر کردند و نسبت به تصویبنامه خلاف اسلام هشدار دادند. اسامی امضاکنندگان اعلامیه از این قرار بود : عبدالله بن سید محمد طاهر شیرازی، مرتضیآل یاسین، محمد تقی آل بحرالعلوم، حسین همدانی، محمدرضا مظفر، نصرالله مستنبط موسوی ( اسناد انقلاب اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1374، ج3، ص 41) این علما در زمرة مدرسان تراز اول حوزه نجف محسوب میشدند.
2.مقابله علمای ایران و نجف با رفراندم شاه
هنوز مدتی از قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی نگذشته بود که محمدرضا پهلوی در 19 دی 1341 اعلام کرد شش اصل را به رفراندم عمومی خواهد گذاشت. این اصول که به اصول انقلاب سفید نامگذاری شدند شامل مواردی چون: اصلاحات ارضی، ملی کردن جنگلها، فروش سهام کارخانجات دولتی، سهیم کردن کارگران در منافع کارگاههای تولیدی، اصلاح قانون انتخابات و ایجاد سپاه دانش بود. این اصول در دولتهای قبل تصویب شده بود اما هدف شاه آن بود تا همه چیز را به نام خود ثبت کند و رهبری اصلاحات مورد نظر آمریکا را شخصاً در دست بگیرد. نکته مهم آن بود که برگزاری رفراندم در قانون اساسی پیشی بینی نشده و لذا خلاف قانون اساسی شمرده میشد.
تصمیم شاه با مخالفت مراجع قم، به ویژه آیت الله خمینی، مواجه شد و پس از آنکه رفت و آمد نمایندگان دربار (سلیمان بهبودی) و روحانیون (آیت الله کمالوند) و گفتگوها برای جلوگیری از تصمیم شاه بینتیجه ماند، آیت الله خمینی و تعداد دیگری از مراجع با صدور اعلامیه با برگزاری رفراندم مخالفت کردند (روحانی، حمید، نهضت امام خمینی، تهران: چاپ و نشر عروج، 1381، ص261-253)
اقدام شاه در برگزاری رفراندم و مخالفت تعدادی از مراجع ایران به تنشهایی انجامید و حتی تا پیش از برگزاری رفراندم در روز 6 بهمن 41 فضای سیاسی را به ویژه در قم و تهران بسیار ملتهب ساخت. در این مقطع نیز آیات عظام حوزه نجف وارد صحنه تحولات سیاسی ایران شدند.
آیت الله خویی در تلگرافی به آیت الله بهبهانی، رفراندم را حرکتی علیه قانون مقدس اسلام و مواد صریح قانون اساسی و مصالح ملت دانستند و از وی خواستند به اولیای امور تذکر دهدکه این گونه اعمال موجب تشنج عمومی خواهد شد (دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377 ج3، ص 188).
در جریان کشتار مردم در قیام 15 خرداد و بازداشت امام خمینی در وهله نخست، روحانیان حوزههای علمیه قم در کنار روحانیان سایر شهرهای ایران با صدور اعلامیهها و تلگرافهای جداگانه کشتار مردم عزادار را در روزهای 15 و 16 خرداد محکوم کردند و خواستار آزادی بیقیدوشرط امام خمینی شدند. علما همچنین به نشانه اعتراض کلاسهای درس خود را تعطیل کردند.(علیاکبر امینی و دیگران، تحولات سیاسی اجتماعی ایران 1320-1357، به اهتمام مجتبی مقصودی، تهران: روزنه، 1380، ص 373.)
3.واکنش علمای ایران و نجف به کشتار مردم توسط رژیم در قیام 15 خرداد و دستگیری حضرت امام:
واکنش علما و روحانیون داخل کشور به دستگیری امام خمینی و دیگر علما به چند صورت بود؛ واکنش اول به شکل ارسال تلگراف، صدور اعلامیه و فرستادن نامه صورت گرفت. تلگرافهای زیادی از طرف علما از شهرستانهای مختلف به تهران ارسال شد که برخی خطاب به مجامع حکومتی بوده است و ضمن انتقاد از حکومت، خواستار آزادی امام و سایر دستگیرشدگان شده بود (مانند تلگراف انتقادآمیز آیتالله شاهرودی و آیتالله میلانی به شاه) و برخی دیگر به زندان قصر و نزد امام ارسال و برای ایشان آرزوی سلامتی شده بود (مانند تلگراف 61 روحانی قزوین و همچنین تلگراف 13 نفر از علمای خرمآباد، قم و شهر ری به امام)(غلامرضا سلیمانی، مهاجرت سال 1342ه.ش. علما به تهران و تلاش برای آزادی حضرت امام خمینی، پانزده خرداد،دورهی اول،تابستان و پاییز1376، شمارهی 26و27، ص 196.)
همزمان با تلگرافها، اعلامیههایی نیز از سوی علما و در انتقاد از دولت صادر شد که بهعنوان نمونه، میتوان به اعلامیه آیتالله گلپایگانی اشاره کرد که دولت را به باد انتقاد گرفته و خواستار آزادی هرچه سریعتر امام و سایر دستگیرشدگان شده بود.
آیتالله میلانی نیز بعد از ورود به تهران با انتشار اعلامیههایی با عناوین «ملت مسلمان ایران» و «ملت مسلمان و ستمدیدهی ایران» با لحن بسیار تندی اقدام جائرانهی حکومت از قبیل کشتار، شکنجه، ضربوشتم و… را مورد انتقاد قرار داد و ضمن حمایت از امام خمینی و دیگر علمای بزرگ، خواستار خاتمه و توقیف و شکنجهی رجال و افراد صالح شد. ایشان همچنین به ملت توصیه کرد که به خانوادههایی که سرپرستشان در جریان حوادث اخیر کشته شده یا زندانی میباشند توجه نمایند.(حسن شمس آبادی، مهاجرت آیتالله میلانی به تهران؛فصلی نو در حیات سیاسی ایشان، فصلنامهی مطالعات تاریخی،تابستان1387،شمارهی21، ص 44.)
علاوه بر این، برخی از علما طی مکاتبات و نامههایی که به علمای نجف اشرف فرستادند، وقایع اتفاقافتاده را به اطلاع آنها رساندند. بهعنوان نمونه، آیتالله میلانی در نامهای به نجف وقایع اتفاقافتاده در پانزده خرداد را به آگاهی علما و مراجع نجف، از جمله آیتالله خویی، رساند.(آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی، ج 1، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، 1380، ص 113)
واکنش دیگر علما و روحانیون به صورت خودداری از اقامه نماز جماعت جلوهگر شد؛ بهعنوان مثال، در واکنش به حوادث 15 خرداد، ائمهی جماعات مسجد گوهرشاد در مشهد از اقامهی نماز جماعت خودداری کردند و حتی علمای مدافع دربار هم به حمایت از علمای دستگیرشده پرداختند.(غلامرضا جلالی و دیگران، تقویم تاریخ خراسان از مشروطه تا انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1377، ص 185)
اقدام به مهاجرت، یکی دیگر و در واقع مهمترین واکنش علما و روحانیون نسبت به جنایات رژیم در جریان حوادث 15 خرداد بود؛ البته در تاریخ ایران این اولین باری نبود که مهاجرت با انگیزهی دینی و سیاسی اتفاق میافتاد، بلکه پیش از این نیز در جریان مشروطه، علما و مراجع با مهاجرت صغری و کبری به مقابله با نظام سیاسی حاکم پرداخته بودند، با این تفاوت که این بار مهاجرت نه از تهران به شهرستان بلکه برعکس از شهرستان به تهران صورت میگرفت.
بدین ترتیب، علما و روحانیون از شهرستانهای مختلف دست به مهاجرت زده و هنوز 35 روز از قیام 15 خرداد و دستگیری امام نگذشته بود که گروهی از آنها وارد تهران شدند. به دنبال این اقدام علما، شاه تصمیم گرفت جلو مهاجرت را بگیرد و مانع ورود دیگر روحانیون به تهران شود. برهمین اساس، دولت به هواپیمای حامل آیتالله میلانی، که عازم تهران بود، دستور بازگشت داد و بعضی از علما را مجبور به بازگشت به شهرهای خودشان کرد. اما دیری نگذشت که در این سیاست تجدیدنظر شد و مهاجرت علما ادامه یافت (شاید بتوان گفت ترس از عواقب گسترش اعتراض در سراسر ایران از یکسو و تلاش برای بیاهمیت نشان دادن مهاجرت علما از سوی دیگر یکی از دلایل اصلی این تجدیدنظر بوده است) به هر حال علما و روحانیون از شهرهای مختلف در واکنش به دستگیری امام و دیگر اقدامات رژیم در سرکوب قیام 15 خرداد راهی تهران شدند.
بدین ترتیب، با حضور مهاجران در تهران، آنها دست به تشکیل جلسات متعددی زدند و آمادگی خود را برای مقابله با اقدامات رژیم اعلام کردند. جو عمومی نیز به نفع علما بود و مردم از آنها حمایت میکردند. در نتیجه، شاه بهناچار عقبنشینی کرد و با اعلام عدم آسیبرسانی به امام خمینی، اجازه داد که نماینده علما شخصاً با امام ملاقات کند. بدین ترتیب، جو عمومی با آزادی موقت امام و یارانش آرام گردید و مهاجرت 14روزهی علما با موفقیت پایان پذیرفت.(ابوالفتح مؤمن، درآن هوای گرگومیش، دستگیری امام خمینی (ره) ومهاجرت علمابه تهران درسال1342 ش، زمانه (ماهنامه اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر)،خرداد 1382، شماره 9، ص 26)
واکنش علما به حوادث 15 خرداد 1342 به داخل ایران محدود نشد؛ بلکه علما، مراجع و حوزههای علمیه در دیگر کشورهای اسلامی نیز واکنشهای قابل توجهی از خود نشان دادند. حمله ایادی حکومت پهلوی به مدرسه فیضیه در قم و به دنبال آن حوادث نیمه خرداد، موجب شد تا حوزه نجف، که پیوند استواری با حوزههای علمیه ایران داشت و بسیاری از مراجع و طلاب آن در اصل ایرانی بودند، با صدور اعلامیه و ارسال تلگراف در حمایت از روحانیون و تقبیح رفتار حکومت ایران از خود واکنش نشان دهند. در مدارس مذهبی نجف نیز وعاظ به سخنرانی علیه دولت ایران پرداختند و اجتماعات متعددی در این شهر و دیگر شهرهای عراق از جمله کربلا و کاظمین توسط علما و ایرانیان مقیم برپا شد. اعلامیههای متعددی توسط مراجع منتشر شد و علما با دیگر کشورهای اسلامی تماس گرفتند تا حرکتی عمومی در حمایت از قیام و خیزش مردم ایران و بر ضد رژیم شاه انجام دهند.(حسن شمس آبادی، مواضع شیخ محمود شلتوت در قیام پانزده خرداد، اندیشه تقریب،بهار1387، شمارهی1، ص 116.)
گزارش اطلاعات خارجی ساواک در این خصوص مینویسد: «… مراجع روحانی اماکن متبرکه… مصمم هستند به وسائل مقتضی از طریق انتشار اعلامیه و بیانیه و همچنین سخنرانی از منابر و تکایا احساسات مردم شیعه را علیه مقامات عالیه دولت شاهنشاهی برانگیزند.»(سیفالله رنجبر،15خردادازدیدگاه رسانههای خارجی، فصلنامه مطالعات تاریخی،بهار 1384،شماره7، ص 187.)
در صدر واکنشهای علمای خارج از ایران، مواضع آیتالله سید عبدالله شیرازی، آیتالله حکیم و آیتالله خویی قرار داشت؛
آیتالله شیرازی طی اعلامیهای در تاریخ 22 خردادماه 1342 خطاب به تمام مسلمانان و دولتهای اسلامی ضمن محکوم کردن اقدامات رژیم خواستار قیام مسلمانان برای کمک به برادران ایرانی شد. در بخشی از اعلامیه آیتالله شیرازی آمده بود: «تمایل حکومت مسلمان ایران بهطرف یهودیها و بهائیها و تغییر احکام اسلام و ترک روش قرآن مطابق دلخواه آنها و سوق بیستمیلیون از مسلمانان به سوی کفر و الحاد و زندقه عموما حکومتهای اسلامی مخصوصا عراق را بهمناسبت همجواری تهدید میکنند. تمام شخصیتهای ملتهای اسلامی از هر طایفه و ملتی به این بلیه بزرگ واقف و در صف واحد تلاش نماییم که این مرض مسری را موقع نگذاشته معالجه نماییم»(اسناد انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، 1374، ص 138.)
آیتالله حکیم نیز با شنیدن وقایع ایران در پیامی به مسئولان ایران گوشزد کرد: «یقین دارم اصرار مسئولین امور در پیروی از سیاست کوبیدن و ارعاب مردم در فاصلههای پی در پی کاشف از عجز آنها در اداره امور مملکت است. باید از اینگونه سیاستبازیها بهراسند که بهطور قطع آنها را به پرتگاه سقوط مبتلا خواهد ساخت و اندیشه بد دامنگیر صاحبش خواهد شد. نفرت و استنکار شدید ما را به مسئولین امور از این نحو رفتار ناهنجار به عموم مومنین بهخصوص طبقه روحانیون ابلاغ نمایید. و لاتحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون. »(صفاءالدین تبرائیان، «همراهی حوزه نجف با قیام مردم ایران در 15 خرداد 42»، پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 14 خرداد 1397.)
ایشان همچنین طی تلگرافی به آیتالله آشتیانی، ضمن محکومیت اقدامات رژیم پهلوی، اعلام کرد: «خبر حوادث خونین ایران را که همواره موجب شدت یافتن زخمهای حوادث گذشته بسیار نزدیک میباشد، دریافت داشتم. یقین دارم اصرار مسئولین امور در پیروی از سیاست کوبیدن و ارعاب مردم در فاصلههای پیدرپی، کاشف از عجز آنها در اداره امور مملکت است. باید از اینگونه سیاستبازی بهراسند که بهطور قطع، آنها را به پرتگاه سقوط مبتلا خواهد ساخت و اندیشه بد، دامنگیر صاحبش خواهد شد. نفرت و انزجار شدید ما را به مسئولین امور از این نحو رفتار ناهنجار به عموم مؤمنین، بهخصوص طبقه روحانیون ابلاغ نمایید…»(ناصر باقری بیدهندی، «نجوم امت 21» (زندگی مرحوم آیتالله حکیم)، نور علم، ش 24 (دی 1366)، ص 72.)
آیتالله خویی نیز علاوه بر تلگرافی به آیتالله میلانی و قدردانی از اقدامات ایشان در حمایت از علمای دستگیرشده در حوادث 15 خرداد در اطلاعیهای، دولت ایران را یکی از مصادیق دولتهای ظالم معرفی کرد و فرمود: «نظر به اینکه دولت فعلی ایران برای پیشرفت مقاصد شوم خود (که مخالف مقررات دین اسلام است) از هرگونه تعدی و ظلم… مضایقه ندارد، بر هر فردی از افراد مسلمانان… واجب است از همکاری با این دولت خائن خودداری نمایند».(ناصرالدین انصاری قمی، «نجوم امت حضرت آیتالله العظمی حاج سیدابوالقاسم خویی»، نور علم، ش 47 (مهر و آبان 1371)، ص 87.)
مخالفت مراجع نجف با شاه