نسبت خدا با خلق در هستی شناسی عرفانی
رابطه خدا با خلق در هستی شناسی عرفانی چگونه است؟
پاسخ کوتاه:
مهمترین موضوع در مباحث درون عرفانی، هستی شناسی عرفانی است. در عرفان نظری، بحث هستی شناسی، موضوع محوری است. در واقع مسئله کلیدی و اصلی در عرفان نظری، هستی شناسی و تبیین نسبت خدا با خلق است. اینجا نیز یکی از جاهایی است که لغزشگاه است. تا تصور ما از این موضوع اصلاح نشود، پایمان در عرفان میلنگد. بسیاری از انحرافات به دلیل این است که نسبت خدا با خلق را درست تصویر نکردند.
مهمترین موضوع در مباحث درون عرفانی، هستی شناسی عرفانی است. در عرفان نظری، بحث هستی شناسی، موضوع محوری است. در واقع مسئله کلیدی و اصلی در عرفان نظری، هستی شناسی و تبیین نسبت خدا با خلق است. اینجا نیز یکی از جاهایی است که لغزشگاه است. تا تصور ما از این موضوع اصلاح نشود، پایمان در عرفان میلنگد. بسیاری از انحرافات به دلیل این است که نسبت خدا با خلق را درست تصویر نکردند.[1]بر این اساس اشخاصی مانند دکارت تصریح دارند که: «مفهوم خدا، مانند مفهوم خود من، از همان لحظهای که من به وجود آمدهام، با من به وجود آمده است»؛ یعنی فطری است و منشأ زایش مفهوم و وجود خدا نزد او، کاملاً ذهنی و ایدئالیستی است؛ یعنـی خـدا حکـم مابعدالطبیعهای دارد که فقط به درد ساماندهی به عقل دکارت و تصوراتش میخورد. در واقع، وی ناچار است برای تأسیس و اعتبار نظام فلسفی و علمی خـویش خدا را بپذیرد، زیرا بدون توسل به وجود خدا، اعتبار نظام علمیاش متزلزل شده و معلق میماند.[2]بدیهی است که واقعیت وجود دارد؛ اما اینکه واقعیتِ موجود چیست، این بدیهی نیست، و محل بحث است. عرفا برای تسهیل در فهم این نظریه کوششهای فراوانی کردهاند و به تشبیهات و تمثیلات مختلفی متمسک شدهاند؛ مثلاً گفتند نسبت خدا و خلق مثل دریا و موجش میباشد. چیزی که وجود دارد آب است، موج هم دروغ نیست. امواج کثیری وجود دارد ولی این امواج، چیزی غیر از خود همان آب نیستند؛ یعنی امواج، موجودات دیگری در کنار آب نیستند. پس هم آب واحد، و هم امواج کثیر است. با این تشبیه عرفا موجودات را معلول علت «خدا» تلقی میکنند.حضرت سجاد «علیهالسلام» در پیشگاه خداوند عرضه میدارد: «… بِک عَرَفْتُک وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیک »[3] من تو را با خودت شناختم. آفتاب را با خود آفتاب میبینند، نور را با خود نور میبیند و اشیاء دیگر در پرتو نور دیده میشوند. و امام حسین «علیهالسلام» میفرماید: «أَیکونُ لِغَیرِک مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیسَ لَک.[4] آیا غیر از تو ظهوری دارد که تو نداری و باید با ظهور او تو را دید. یعنی چیزی روشنتر از تو هم وجود دارد که باید در پرتو او، تو را دید؟ تو از همه چیز روشنتری و اشیاء دیگر را باید در پرتو تو دید. این است که اولیاء خدا وجود خلق را با خدا، و خدا را با خود خدا میشناسند.
خلاصه سخن اینکه عرفان نوعی هستی شناسی شهودی است. محور این معرفت، خداوند است. عرفان، معرفت الله است. عارف معمولاً در معرفت الله و توحید به جایی میرسد که مییابد که حقیقت هستی و هستی حقیقی، خداوند است. او بدون اینکه کثرات، مخلوقات و ماسویالله را انکار کند، وجود حقیقی را منحصر در خدا میداند، و ماسوا را مظاهر او تلقی میکند.[5]
پینوشت:[1]. شاخصههای عرفان ناب شیعی، فنائی اشکوری، ص 100.
[2]. نسبت انسان با خدا، علی اصغر مصلح و سید رحمتالله موسوی مقدم، ص 97 .
[3]. دعای ابوحمزه ثمالی .
[4]. دعای عرفه سیدالشهدا «علیهالسلام»
[5]. شاخصههای عرفان ناب شیعی، فنائی اشکوری، ص 123.
https://www.adyannet.com/fa/news/18715
نسبت خدا با خلق در هستی شناسی عرفانی