ردّ یا تایید فلسفه در روایات
در بعضی روایات به نکوهش فلسفه پرداخته است. لطفا راهنمایی فرمایید.
پاسخ کوتاه:
وقتی شما آثار و برکات براهین و استدلالات عقلی را بویژه در فلسفه اسلامی در خود مشاهده کرده اید، مانند افزایش قدرت تفکر و رشد عقلی و به تبع ایمان دینی، پس از همین رهگذر می بایست به استدلال مخالفین فلسفه اسلامی تردید کنید.عمده مخالفین فلسفه اسلامی اهل تفکیک یا تفکیکیان نام گرفته اند. تفکیکیان معتقدند امامان معصوم علیهم السلام، و به تبع اصحاب ایشان، از فلسفه و فلاسفه رویگردان بودهاند. عمده دلیل تفکیکیان دو روایت است که آنها را نشانة مخالفت امامان علیهم السلام با فلسفه میدانند. همچنین ادلهای که تفکیکیان آنها را نشانه ی مخالفت اصحاب با فلسفه میشمرند، نشان داده است که نهتنها ایشان با فلسفه مخالف نبودهاند، بلکه شماری از اصحاب ضمن ابراز علاقه به فلسفه، و فراگیری آن، به سهم خود در تکامل این علم کوشیدهاند.این روایات را نمیتوان نشانه ردّ فلسفه یا فیلسوفان به طور کلی دانست، بلکه باید آن را همچون روایت نخست، رد و انکار مدعیان دروغین فلسفه، یا فیلسوفان دنیاطلب و رویگردان از آخرت دانست؛ در مقابل می توان بسیاری از آیات و روایات را سراغ گرفت که از محتوا و مضمون منطوقی و مفهومی آن می توان تایید روش و مسائل و هدف و نتایج فلسفی را نتیجه گرفت که بحث جدایی را می طلبد و بخشی از آن در کتاب علی بن موسی الرضا علیه السلام والفلسفة الاهیه و منزلت عقل در هندسه معرفت دینی استاد جوادی آملی آمده است.
پرسشگر محترم وقتی شما آثار و برکات براهین و استدلالات عقلی را بویژه در فلسفه اسلامی در خود مشاهده کرده اید، مانند افزایش قدرت تفکر و رشد عقلی و به تبع ایمان دینی، پس از همین رهگذر می بایست به استدلال مخالفین فلسفه اسلامی تردید کنید.
عمده مخالفین فلسفه اسلامی اهل تفکیک یا تفکیکیان نام گرفته اند. تفکیکیان معتقدند امامان معصوم علیهم السلام، و به تبع اصحاب ایشان، از فلسفه و فلاسفه رویگردان بودهاند. عمده دلیل تفکیکیان دو روایت است که آنها را نشانة مخالفت امامان علیهم السلام با فلسفه میدانند. همچنین ادلهای که تفکیکیان آنها را نشانه ی مخالفت اصحاب با فلسفه میشمرند، نشان داده است که نهتنها ایشان با فلسفه مخالف نبودهاند، بلکه شماری از اصحاب ضمن ابراز علاقه به فلسفه، و فراگیری آن، به سهم خود در تکامل این علم کوشیدهاند.
روایت اول عبارتی از حدیث «توحید مفضل» است که مرحوم میرزا آن را ردّی بر اهل فلسفه دانسته است و با حمله به فلاسفه، این جمله از حدیث را نیز نقل کرده، میگوید:«ولهذا قال الصادق صلوات اللّه علیه فی توحید المفضل: فتبّاً و خیبةً و تعساً لمنتحلی الفلسفه…»(اصفهانی، معارف القرآن، 2/ 557)»؛ و از این روی، امام صادق(ع) در توحید مفضل فرمود: پس نابودی و ناکامی باد بر مدعیان فلسفه.
روایت دوم حدیثی است که مرحوم علامه اردبیلی در بیان حدیقة الشیعه از سید مرتضی به اسنادش از شیخ مفید با واسطه از محمد بن عبدالجبّار از امام حسن عسکری علیه السلام نقل کرده است. مرحوم قزوینی نیز در بیان الفرقان آورده است(قزوینی، بیان الفرقان، 1/ 10 ـ 11).
«عن الإمام الحسن العسکری (ع): أنه قال لأبی هاشم الجعفری یا أبا هاشم سیأتی زمان على الناس وجوههم ضاحکة مستبشرة و قلوبهم مظلمة متکدرة السنة فیهم بدعة و البدعة فیهم سنة المؤمن بینهم محقر و الفاسق بینهم موقر أمراؤهم جاهلون جائرون و علماؤهم فی أبواب الظلمة [سائرون ] أغنیاؤهم یسرقون زاد الفقراء و أصاغرهم یتقدمون على الکبراء و کل جاهل عندهم خبیر و کل محیل عندهم فقیر لا یمیزون بین المخلص و المرتاب لا یعرفون الضأن من الذئاب علماؤهم شرار خلق الله على وجه الأرض لأنهم یمیلون إلى الفلسفة و التصوف و ایم الله إنهم من أهل العدول و التحرف یبالغون فی حب مخالفینا و یضلون شیعتنا و موالینا إن نالوا منصبا لم یشبعوا عن الرشاء و إن خذلوا عبدوا الله على الریاء ألا إنهم قطاع طریق المؤمنین و الدعاة إلى نحلة الملحدین فمن أدرکهم فلیحذرهم و لیصن دینه و إیمانه ثم قال یا أبا هاشم هذا ما حدثنی أبی عن آبائه جعفر بن محمد ع و هو من أسرارنا فاکتمه إلا عن أهله»؛ امام حسن عسکری ع به ابوهاشم جعفری فرمودند: ای اباهاشم برای مردم زمانی فرا می رسد که چهره هایشان خندان ولی دل هایشان تاریک و تیره است. بدعت در آن زمان تبدیل به سنت شده است و سنت ها به بدعت تبدیل گشته اند. مومن در آن هنگام تحقیر شده است و فاسق دارای وقار و منزلت. امران آن ها در گمراهی هستند و علمای آن ها در گمراهی سر گردان. ثروتمندان آن ها از توشه ی فقرا می دزدند و کوچک ها بر بزرگ ها پیشی می گیرند.هر جاهلی در آن زمان دانا به نظر می رسد و هر واگذار شده ای فقیر. هیچ تفاوتی میان مخلص و گمراه نیست. آن ها گوسفند را از گرگ تشخیص نمی دهند. علمای آن ها از بدترین مخلوقات خدا بر روی زمین هستند زیرا آن ها تمایل به فلسفه و تصوف دارند سوگند به خدا که همانا آنان از اهل عدول و انحراف هستندٰ در محبت مخالفین ما مبالغه میکنند، و شیعیان و دوستداران ما را گمراه میکنندٰ اگر به منصبی دست یابند از رشوه اشباع نمیشوند! و اگر به منصبی نرسندٰ خدا را برای ریاء عبادت میکنند. آگاه باشید که آنان همان دزدان بر سر راه مومنین هستند و دعوت کنندگان به روش کافرانٰ. پس هر کسی که آنان را درک کردٰ پس از آنان برحذر باشد و دین و ایمان خویش را حفظ کند! سپس فرمود: ای اباهاشم! این همان چیزی است که پدرم از پدرانش امام صادق ع نقل کردهٰ پس آن را جز از اهل آنٰ کتمان نما.
نقد و بررسی
دربارة روایت اول ـ معروف به توحید مفضل ـ باید گفت، حضرت در این روایت نه حکما و1. فلاسفه را مذمت میکند و نه فلسفه را طرد؛ بلکه تنها زبان به طرد و طعن متفلسفانی میگشاید که بیجهت خود را به فلسفه منتسب ساخته و بدون آنکه لیاقت و شایستگی داشته باشند نام فیلسوف را بر خود نهادهاند. شواهدی را میتوان بر این امر اقامه کرد:
نخست اینکه حضرت در این روایت، «منتحلی الفلسفه» را نفرین فرمود و نه «فلاسفه» را، و این لغت در زبان عرب به معنای کسانی است که بیجهت و به دروغ، خود را به فلسفه
نسبت میدهند. در کتاب لسانالعرب ابن منظور(14/ 74) و تاج العروس زبیدی(8/ 129) چنین آمده است که «انتحل فلان شعر فلان و تنحّله، ای ادّعاه لنفسه و هو لغیره» ؛
شاهد دوم اینکه حضرت در وصف این افراد فرمودهاند:«فتبّاً و خیبةً و تعساً لمنتحلی الفلسفه کیف عمیت قلوبهم عن هذه الخلقة العجیبة حتی أنکروا التدبیر و العمد فیها…» (مجلسی، بحارالانوار، 3/ 75 و 61/ 327)؛
نفرین و ناامیدی و ناکامی باد بر مدعیان فلسفه! چگونه قلبهای ایشان از دیدن این آفرینش عجیب کور است تا آنجا که تدبیر در آن را انکار میکنند؟!
پس مراد حضرت فلاسفهای هستند که عالَم و حوادث آن را اتفاقی و از سر تصادف میدانند، و وجود مدبری حکیم را برای عالم انکار میکنند؛ کسانی که ـ به شهادت عباراتی از همین حدیث ـ ارسطو نیز در مقابل آنان ایستاده بود و بر وجود مدبری حکیم برای این عالم اصرار میورزید.
شاهد سوم نیز آنکه حضرت در همین حدیث، از ارسطو که «اتفاقی بودن عالم» را رد کرده، به نیکی یاد فرموده و کار او را ستوده است. ترجمه عبارت حضرت از این قرار است:
«… گروهی از پیشینیان، وجود قصد و تدبیر را در مخلوقات منکر شدند و چنین پنداشتند که همه به عرض و اتفاق پدید آمده است، و از ادلهای که اقامه کردهاند وجود آفت و آسیبهایی است که بر خلاف عادت و متعارف است؛ مثل انسان ناقصالخلقه یا کسی که دارای انگشتی اضافه یا خلقتی زشت و سهمگین بر خلاف معتاد است، و اینها را دلیل آن شمردند که هستی اشیا به عمد و اندازه نیست و هرچه پیش آید بالعرض و الاتفاق است، و ارسطو آنان را رد کرد و گفت آن که بالعرض است یک بار است که از دست طبیعت بیرون شده به جهت عوارضی که طبیعت را عارض گردیده و آن را از خود باز داشته، و به منزلة امور طبیعی نیست که بر یک روشاند…» (ترجمه از حسنزادة آملی، قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند،ص13 (با کمی تصرف). در ادامه، حضرت با مثالهایی کلام حکیمانة ارسطو را توضیح میدهد و بر آن مهر
تأیید مینهد.
دربارة روایت دوم که مرحوم شیخ مجتبی قزوینی آن را از سید مرتضی و به اسناد ایشان از امام عسکری(ع) نقل کرده بود، باید گفت:
اولاً، این حدیث در کتاب بحارالانوار و مصادر آن و کتب چهارگانه پیدا نشد، و بر این اساس نمیتوان به صدور آن از امام عسکری(ع) مطمئن بود؛ بلکه باید گفت احتمال ساختگی بودن آن کم نیست؛
ثانیاً، با فرض آنکه این حدیث از حضرت صادر شده باشد، به قرینة سیاق و به تصریح عبارات، حضرت از فلاسفه و متصوفهای انتقاد کرده است که فلسفه و حکمت و عرفان را پلی برای رسیدن به متاع پست دنیا قرار دادهاند، و از فلسفه و عرفان واقعی بیبهرهاند؛ زیرا در وصف ایشان میفرمایند: اگر به منصب و مقامی برسند از رشوه سیر نمیشوند، و اگر در میان مردم خوار گردند ریاکارانه خدا را عبادت میکنند؛ و در انتها نیز حضرت مؤمنان را از افتادن به دام این انسانهای شیاد، بر حذر داشته است: پس هر که ایشان را درک کرد از آنان بر حذر باشد، و دین و ایمان خود را از ایشان حفظ کند.
پس این روایت را نیز نمیتوان نشانه ردّ فلسفه یا فیلسوفان به طور کلی دانست، بلکه باید آن را همچون روایت نخست، رد و انکار مدعیان دروغین فلسفه، یا فیلسوفان دنیاطلب و رویگردان از آخرت دانست؛ در مقابل می توان بسیاری از آیات و روایات را سراغ گرفت که از محتوا و مضمون منطوقی و مفهومی آن می توان تایید روش و مسائل و هدف و نتایج فلسفی را نتیجه گرفت که بحث جدایی را می طلبد و بخشی از آن در کتاب علی بن موسی الرضا علیه السلام والفلسفة الاهیه و منزلت عقل در هندسه معرفت دینی استاد جوادی آملی آمده است.
ردّ یا تایید فلسفه در روایات