دوگانه علم غیب و الگو بودن
چگونه پیامبرومعصومین الگوی ماهستنددرحالیکه باوحی وعلم لدنی زندگی می کردنبعض اوقات بروزمی دادندامامااین طورنیستیم
حقیقت فراتر از آن چیزی است که ما گمان می کنیم.
1. هر چند بر طبق روایات فراوان ائمه(ع) نسبت به همه آنچه که در گذشته واقع شده و در آینده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است علم و آگاهى دارند. (اصول کافى، ج 1، باب ان الائمه(ع) یعلمون علم ما کان و ما یکون… و بحارالانوار، ج 16، باب 14) اما به موجب روایات متعدد دیگر که در زمینه علم غیب امام(ع) آمده است، استفاده مى شود که این علم به صورت بالفعل نیست، بلکه شأنى است یعنى هر گاه اراده کنند و بخواهند که چیزى را بدانند خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد کرد. «اذا اراد الامام ان یعلم شیئا اعلمه الله ذالک،هر گاه امام اراده کند که چیزى را بداند، خداوند او را آگاه خواهد کرد» (اصول کافى، ج 1، باب ان الائمه اذا شاؤو ان یعلموا علموا ؛ و بحارالانوار، ج 26، ص 56، روایات 117و 116) حاصل سخن این که علم غیب امام(ع) شأنى است نه فعلى. بر اساس همین نکته ممکن است نسبت به نحوه شهادت خود علم نداشته اند چون اراده نکرده اند که بدانند. (محمدرضامظفر، علم امام، ترجمه و مقدمه على شیروانى، ص 73، قابل ذکر است علامه مظفر این پاسخ را به عنوان یک احتمال ذکر مى کند ولى آن را نمى پذیرد.) علامه طباطبایى جواب اساسى را در این زمینه مطرح کرده اند و فرموده اند: نکته اصلى در این پاسخ شناخت چگونگى علم غیب امام(ع) است که متوقف بر ذکر چند مقدمه است: الف) قضا و قدر الهى: قدر به معناى حد و اندازه است و مقصود از قدر الهى این است که خداوند براى هر پدیده و مخلوقى خصوصیات وجودى خاصى قرار داده است و تحت تأثیر علت خاصى آن را موجود مى گرداند. یعنى پدید آمدن یک شى ء از علت خاص و نیز داشتن اوصاف و ویژگى هاى وجودى خاص، قدر آن شى ء است حد و اندازه وجودى آن شى ء است که خداوند براى آن قرار داده است. به تعبیر دیگر تقدیر الهى همان نظام علت و معلولى حاکم بر جهان هستى است که هر پدیده اى معلول علت خاصى است و قهرا اوصاف و خصوصیات وجودى اش نیز متناسب و بر آمده از همان علت است. قضا به معناى قطعى کردن، فیصله دادن و به انجام رساندن کار است و مقصود از قضاى الهى این است که خداوند به هر پدیده اى پس از تحقق علت تامه اش ضرورت وجود را اعطا کرده. تحقق حتمى معلول به دنبال تحقق علت تامه قضاى الهى است قضا و قدر الهى در حقیقت از شؤون خلق و ایجاد خداوند است و مى توان آن را به صفت خالقیت برگرداند.
ب) علم الهى: علم الهى به قضا و قدر پدیده هاى عالم هستى تعلق مى گیرد خداوند از ازل عالم است به این که چه پدیده اى با چه اوصاف و ویژگى هایى تحت تأثیر علت تامه اش موجود است باید توجه داشت که علم خداوند به پدیده هاى هستى علم با واسطه یعنى علم به صورت آن ها نیست بلکه خود پدیده ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند. بنابراین علم خداوند تعلق مى گیرد به حقایق عالم هستى همان گونه که در متن واقع موجودند علم خداوند علم حضورى به واقع عینى است. از سوى دیگر چون در مرتبه وجودى خداوند زمان و مکان معنى ندارد ؛ علم او به پدیده هاى عالم هستى در بستر زمان نیست بلکه گذشته و حال و آینده به صورت یک پارچه نزد او حاضر است اما براى ما که موجودات زمانى و محصور به زمان هستیم تحقق عینى حوادث و پدیده ها را از دریچه زمان مى نگریم در گذشته نبوده و در آینده موجود خواهد شد بنابراین علم خداوند به مخلوقات خویش بدین معناست که: حقایق و حوادث هستى همراه با بستر زمانى شان (گذشته و حال و آینده) به صورت یک جا در نزد خداوند حاضرند. به همین جهت این علم خداوند تأثیرى در حوادث عالم ندارد و موجب تغییر آنها نمى تواند باشد چون علم خداوند علم به متن واقع و حضور عین واقع در نزد خداست یعنى علم خداوند تعلق مى گیرد به مخلوقات و پدیده هاى هستى، به همان صورت که در متن واقع موجودند. علم خداوند به افعال اختیارى انسان نیز بر همین منوال است افعال اختیارى انسان نیز یکى از پدیده هاى عالم هستى است که بر اساس نظام علت و معلولى که حاکم بر جهان هستى، تحت تأثیر علت تامه اش محقق مى شود یکى از اجزاء علت تامه افعال انسان، اراده است. علم خداوند به قضا و قدر افعال اختیارى انسان تعلق مى گیرد و به همین جهت موجب جبر نیست یعنى خداوند از ازل به افعالى که بر اساس اراده و اختیار انسان از او صادر مى شود علم دارد. و همانگونه که بیان شد علم الهى تعلق مى گیرد به این واقعیات عینى همانگونه که در خارج موجودند و به همین جهت این علم موجب تغییر واقع عینى (تحقق فعل اختیارى به دنبال تحقق علت تامه اش) نمى شود.
ج) علم امام: امام علاوه بر علم عادى که براى نوع بشر قابل تحصیل است از علم لدنى و خدادادى (علم غیب) نیز بهره مند است امام(ع) به حسب علو رتبه وجودى اش با لطف و اذن الهى به سرچشمه علم الهى متصل مى شود واز حقایق حوادث عالم همان گونه که در متن واقع هستند آگاه مى شود یعنى علم غیب امام از سنخ علم الهى و اتصال به منبع علم الهى است و همان گونه که در علم الهى بیان شد این علم علم به واقع عینى است و معنى ندارد که منشأ تغییر در حوادث عالم باشد. بر اساس علم غیب حقایق حوادث عالم از جمله افعال اختیارى خود امام همراه با علت تامه اش که علم عادى و اراده از اجزاء این علت است نزد امام حاضر است این حضور، حضور بى واسطه ى عین معلوم و واقع عینى نزد امام است. بر این اساس، امام حقیقت افعال اختیارى خود را، مانند خوردن میوه مسموم یا ضربت خوردن به دنبال حرکت به مسجد کوفه، از منظرى بالاتر که همان منظر علم الهى است، مى نگرد. به همین جهت از آن جا که علم غیب امام همانند علم الهى تأثیرى در حوادث عالم ندارد چون به معناى حضور عین وقایع نزد عالم است امام(ع) عکس العملى نشان نمى دهد و بر اساس علم عادى بشرى خود عمل مى کند. و نیز به همین علت، این علم براى امام تکلیف آور نیست چون علمى موجب تکلیف است که مکلف بتواند بر اساس آن علم، منشأ تغییر و تأثیر باشد. علاوه بر این وقتى امام با لطف و اذن الهى به مرتبه اعلاى کمال و علو وجودى مى رسد و با منبع علم الهى تماس پیدا مى کند در اوج مقام فناى در ذات الهى است او در این مقام خود نمى بیند و خود نمى پسندد فقط خدا را مى بیند و تنها مشیت الهى را مى پسندد خواسته اى غیر از خواست و مشیت الهى ندارد در این مقام وقتى اراده و مشیت الهى را (بر اساس نظام علت و معلولى و قضاو قدر) در تحقق حوادث و پدیده هاى هستى به دنبال علت تامه شان مى یابد خواسته اى بر خلاف آن ندارد. «پسندد آنچه را جانان پسندد» به همین جهت تلاش براى تغییر این حوادث از جمله شهادت خود با قطع نظر از این که تأثیرى ندارد با مقام فنا و رضا و حب لقاء الله نیز سازگار نیست. با توضیحات بالا معلوم شد که بنا بر نظر تحقیق سنخ علم ائمه(ع) به آینده از سنخ علوم عادى ما نیست .
2. نکته دیگر اینکه امام (ع) مامور به ظاهر هستند و به آن مکلف می باشند، لذا در امور زندگی نمی توانند از عمل به ظاهر فراتر روند زیرا در این صورت الگو و اسوه بودن امام (ع) ازبین رفته و دیگر نمی توانند برای انسانهای عادی الگوی قابل پیروی باشند.
3. ما نیز در سلوک مشابه اولیای الاهی می توانیم به برخی از مراتب آن دست بیابیم. چنانچه ایشان نیز در فرایند چنین سلوکی پرده های حقیقت را کنار زده اند.
برای آگاهی بیشتر ر.ک: 1- المیزان، ج 18، ص 192، ج 13، ص 74و 72، ج 19، ص 92، ج 12، ص 144، ج 4، ص 28. 2- معنویت تشیع، علامه طباطبایى، مقاله علم اما م، ص 215. 3- در محضر علامه طباطبایى، محمد حسین رشاد، ص 121.
دوگانه علم غیب و الگو بودن