نحوه تاثیر عالم تجرد بر عالم ماده
سلام وعرض ادب رابطه و نحوه علیت بین مجرد و مادی از معضلات فلسفی هست که اغلب با واسطه فلاسفه حل میکنن حال خداوندمجرد چطور درعالم جسم وماده محض فاعلیت وتاثیرگذاری دارند؟اگرچندجواب داده شده لطفااشاره کنید
پاسخ کوتاه:
لازمه فاعلیت و هستی بخشی خداوند و تاثیرگذاری موجودات مجرد بر عالم ماده ، این نیست که دارای وجودهای مادی و خواص مادی آنها باشند. حال سوال آن است که؛ در صورتی که فاعل هستیبخش منحصر در موجودات مجرد است و ماده و صفات خاص آن را ندارند، پس چگونه چیزی را که ندارند افاضه می کند؟ آنچه در مورد علت هستیبخش لازم است، دارا بودن کمالات وجودی معلول به صورت کاملتر و عالیتر است، نه واجد بودن نقصها و محدودیتهای آن، و اگر مفهوم جسم و لوازم آن از قبیل مکانی و زمانی بودن و حرکت و تغییرپذیری بر خدای متعالی و مجردات تام صدق نمیکند، بهخاطر این است که مفاهیم مزبور لازمه نقصها و محدودیتهای موجودات مادی است نه لازمه کمالات آنها. بنابراین هرچقدر موجود مجردتر باشد، درجه جامعیت یا وحدتش، شدیدتر است.
روشن است که فرض کاملتر بودن مرتبهٔ وجود علت از مرتبهٔ وجود معلول، با وحدت ماهوی و یکی بودن آنها سازگار نیست و هیچگاه از دو موجودی که دارای تشکیک خاصی هستند و یکی از آنها(معلول) از مراتب وجود دیگر(علت) و شعاعی از آن بهشمار میرود، نمیتوان ماهیت واحدی را انتزاع کرد؛
زیرا معنای اینکه دو موجود دارای ماهیت واحدی باشند، این است که حدود وجودی آنها بر یکدیگر منطبق شود و چنین چیزی در مورد دو مرتبهٔ وجود که یکی کاملتر از دیگری و طبعاً دارای محدودیت و نقایص کمتری است امکان ندارد، ولی نداشتن ماهیت معلول و حدود وجود آن بهمعنای نداشتن کمال وجودی آن نیست.
به تعبیری و نگاهی دیگر عالم ماده و خواص مادی آن اعم کثافات و کون و فساد و عناصر آن همه از حدود و محدودیتهای وجودی است یا به تعبیر دیگر از نواقص و عدمیات است.
به دیگر سخن آنچه در مورد علت هستیبخش لازم است، دارا بودن کمالات وجودی معلول به صورت کاملتر و عالیتر است، نه واجد بودن نقصها و محدودیتهای آن، و اگر مفهوم جسم و لوازم آن از قبیل مکانی و زمانی بودن و حرکت و تغییرپذیری بر خدای متعالی و مجردات تام صدق نمیکند، بهخاطر این است که مفاهیم مزبور لازمه نقصها و محدودیتهای موجودات مادی است نه لازمه کمالات آنها.
بنابراین؛ سنخیتی که در علت هستیبخش لازم است، به این معنا نیست که دارای ماهیت معلول و محدودیتها و نقایص آن هم باشد.
به دیگر نگاه و سخن درباره کشف رابطة کثرتها و ماده و عالم ماده، نسبت به مقام ذات احدی است، باید گفت:
مثالی که روشنکنندة صدور و نسبت صدوری کثرات عالم ماده از علت هستی بخش (و همچنین روشنکنندة وحدت با اجزاء عالَم و اینکه عالم ماده از تجلیات و شئون وجودی علت هستی بخش است) باشد، مثالی است که در نفس انسان وجود دارد؛
شما وقتی یک مطلب علمی را میدانید ولی قصد بیان آن را ندارید، در این مرحله تصورِ خاصی از کلمات و جملاتی که باید به وسیله آنها مطلب علمیتان را بیان کنید، در ذهن ندارید یا حتی ترتیبی را که در استدلال به صورت صغری و کبری باید رعایت کنید، در ذهن ندارید.
بدیهی است که در این مرحله حتی هیچ ارادهای برای تحرک زبان و بیان الفاظ ندارید.
یعنی در این مرحله هنوز الفاظی که آن مطلب علمی را بیان میکنند به صورت پدیدة طبیعی موجود نیست.
ولی وقتی خواستید آن مطلب علمی را مطرح کنید بهخوبی مقدمات بیان مطلب را در ذهن خود ایجاد کرده و از آن پس همان مطلب را به صورت کلمات و الفاظ طبیعی اظهار میکنید.
شما چون این آمادگی را در خود میبینید، تفهیم مطلب را با حفظ مراتب فوق آغاز میکنید. مقدمات عقلی برهان را در عقل خود در نظر گرفته و الفاظ ذهنیای را که بیانکنندة آن مقدمات علمی هستند در ذهن و خیال خود ترسیم میکنید و پس از آن، الفاظ مادی و طبیعی را پدید میآورید. یعنی آن معنای عقلی که در نفس شما از قبل به صورت اجمال وجود داشت؛ پس از ملاحظة تفصیلی، علت پیدایش تصورات خیالی گشته و این تصورات خیالی نیز موجب ایجاد الفاظ طبیعی شدهاند.
پس رابطة مَلَکة علمی و وجود علمی آن مفاهیم با تصورات ذهنی و الفاظ طبیعی مربوط به آن، یک رابطة علمیِ صدوری و ایجادی است.
به این معنا که هستی و وجود آنها متکی به هستی آن معنای عقلی بوده و از ناحیة آن معنا، افاضه و صادر شده و نزول یافتهاند البته در عین محدودیتها و نواقصی که الفاظ و تصورات، دارند، به همین خاطر است که گاهی برخی مفاهیم عالی و زیبا را نمی توان در قالب الفاظ بیان کرد و گاهی صدور آنها در قالب الفاظ، باعث عدم فهم درست مطلب، می شود.
و این نمونه و مثالی است از کیفیت ربط عالمِ خلق با عالَمِ امر:
آنچه پیوستگی و ربط این تصورات خیالی و الفاظ طبیعی را با آن معنای عقلی بهخوبی روشن میکند، این حقیقت است که اگر شما در ضمن صحبت، آن ملکة عقلی خود را به یکباره از دست بدهید همة تصورات و الفاظ شما از نظم و روال عقلی خود خارج میشود و از بیان ادامة مطلب باز میمانید.
از طرفی این الفاظ که از خزینة عقلی شما صادر میشود، مثل صادر شدن قطرات باران از ابر نیست که پس از مدتی خزینة آن یعنی ابر از بین برود (چون ریزش باران بهطور تجافی است یعنی پس از بارش جای قطره درابر خالی است، و نه تجلّی)
اما خزینة عقلی که معانی خیالی و لفظی از آن صادر میشود، هرگز کاستی نمیپذیرد و شما پس از بیان یک معنای علمی، فاقد آن معنا نمیشوید،
حتی اگر هزار بار آن مطلب علمی را بیان کنید هیچ اندازه از منبع آن کاسته نمیشود، چون صدور آن به صورت تجلّی است و نه تجافی.
از طرفی آن ملکة علمی با مظاهر گوناگون خود در صورت خیالی و لفظی، دارای یک وحدت حقیقی است و چون رابطة بین آن معنی و لفظِ مربوط به آن معنی، یک رابطة حقیقی است و واقعاً بین آنها وحدت جاری است، درحالیکه وقتی به صورت تجافی از مبدء خود، صادر شده باشد دیگر چنین وحدتی بین شیء و مبدء آن حاکم نیست.
و این حالت بین نفس و صورت ذهنی و صورت الفاظِ آن شبیه نسبت صدوری و ایجادی علت هستی بخش با عالم امکان، است و شاهد گویایی برای اظهار کیفیت وحدتی است که در مراتب مختلف فیض کیفیت صدور کثرت از وحدت، وجود دارد.
در تمام مراتب ظهور، وحدت حقیقی حاضر است و این ظهورات نه تنها معلول علت هستی بخش است، بلکه مانع حضور مجردات در سرتاسر عالم ظهور، نیست.
و هرچقدر موجود مجردتر باشد، درجه جامعیت یا وحدتش، شدیدتر است و لذا درجه قرب به خدا موجب درجه بیشتر وحدت خواهد بود و این یعنی حضور گسترده حق در عالم هستی.
موفق باشید.
نحوه تاثیر عالم تجرد بر عالم ماده