روش صحیح مبارزه با نفس و رعایت اعتدال در آن
اصلاح نفس و خودسازی (جهاد اکبر) با این حرف روانشناس ها که میگن انسان باید با خودش مهربون باشه و اول از همه باید با خودش خوب باشه منافات نداره؟ایا اینکه امام علی میگه(دشمن ترین تو، نفس توست) باعث بهم خوردن ارامش روحی و نارامی درون نمیشه؟
من معنی جهاد اکبر رو نمیفهمم؟ ینی باید همش با خودمون بجنگیم و با خودمون بد رفتاری کنیم؟ اینجوری داغون و مریض میشیم
دوست گرامی. موضوع جهاد اکبر نفس اماره است. ابتدا باید نفس اماره را خوب بشناسید و روش مبارزه با آن را فرا بگیرید و قانون اعتدال را هم رعایت کنید در این صورت هرگز دچار آسیب نخواهید شد. آسیب زمانی است که اولا نفس اماره را درست نشناسید و راه را اشتباه طی کنید و ثانیا در مبارزه با آن به صورت افراطی عمل نمایید. مطالبی در این خصوص عرض می کنیم که کمی طولانی است صبوری کنید. امیدواریم مفید باشد. نفس اماره:
نفس اماره، نفس سرکشی است که دائما انسان را به زشتی ها و پلیدی ها دعوت مى کند و بدی ها را در مقابل او زینت می دهد و خواهش خود را آنقدر تکرار مى کند تا انسان را گرفتار خود کند. این نفس به گونه ای است که اگر به واسطه عقل و ایمان مهار نشود، سقوط انسان حتمی خواهد بود.
هیچگاه نباید کسی خودش را به پاکى ستایش کند و از خطا و گناه تبرئه نماید، حتی اگر تمام مردم او را فردی با کمالات بخواندند؛ در داستان حضرت یوسف (ع) آمده که تمام مردم از پادشاه تا زندانیان او را فردی کامل خواندند، ولی آن حضرت با مقامی که در محضر خداوند متعال داشت، نفس خویش را تبرئه نکرد، قرآن از زبان حضرت یوسف (ع) مى فرماید : وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ؛ و من نفس خود را تبرئه نمى کنم چرا که نفس قطعا به بدى امر مى کند مگر کسى را که خدا رحم کند زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است.
از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمودند: اعداء عدوک نفسک التی بین جنبیک؛ دشمنترین دشمن تو نفس تو است که تمام وجودت را فرا گرفته است. حضرت علی(ع) فرمود: مَن أطاعَ نَفسَهُ فی شَهَواتِها فَقد أعانَها على هُلْکِها؛ هر کس نفس خود را در شهواتش اطاعت کند به هلاکت خود کمک نموده است.
باید توجه داشت که زیان و درندگی نفس بسیار جدی است و نباید به سادگی از آن گذشت چرا که با دقت آیه شریفه را بخوانیم و کمی با زبان عربی آشنا باشیم خداوند در این آیه از چهار تاکید (انّ؛ لام تأکید؛ صیغه ى مبالغه؛ جمله ى اسمیه) استفاده کرده است تا زنگ خطری برای ما انسان ها باشد به دلیل اینکه بیشترین خطر و ضرر متوجه ما انسان ها قرار دارد..
این بد از حفظ خدایى نى که من می کنم تنزیه نفس خویشتن .
نفس غدار است و آمر بر بدى جز که باشد عفو و رحم ایزدى .
نفس دون را بر خطا باشد مدار جز که توفیق آید از پروردگار.
دشمن ترین دشمنان:
انسان در ابتدا حیوانی بیش نیست، حیوانی که نفخه روح الهی در او هست و استعداد انسان شدن و تعالی روح را دارد و می تواند آنقدر به خدا نزدیک شود که به مقام ولایت تکوینی برسد، یعنی چشم و گوشش خدایی شود و امور غیر عادی را ببیند و بشنود و اراده و قدرتش نیز مظهر اراده و قدرت خدا گردد و کارهای خارق العاده از او صادر شود، کارهایی که از عهده بشرهای معمولی بر نمی آید. انسان اگر از حیوانیت خود صعود کند و به مقام انسانیت برسد، از علم لدنی و قدرت الهی برخوردار می شود.
این استعداد در تمامی انسان ها وجود دارد، اما تنها عده بسیار کمی در این مسیر موفق می شوند، دلیل آن دشمنی نفس است. نفس اماره به عنوان دشمن داخلی به تحریک شیطان که دشمن خارجی انسان است، همواره در صدد تحریک قلب نسبت به تمایلات دنیوی و مادی و لذت های دنیوی است.
ولی این دشمنی اصالت ندارد، یعنی اینطور نیست که نفس ذاتا دشمن انسان باشد و خدا آن را دشمن خلق کرده باشد، نفس انسان اگر توسط عقل مهار شود و خوی افراطی گری اش کنترل شود، بهترین خادم انسان و قلب است ولی اگر رها شود بدترین دشمنان او است.
خدای متعال در درون انسان دشمن خلق نکرده است، تمام نیروهایی که در انسان قرار داده، برای خدمت به او آماده شده و نفس نیز از این قاعده مستثنی نیست. ولی در صورتی که از حد خودش و کنترل عقل و دین خارج شود و به صورت اسبی سرکش و افسار گسیخته عمل نماید، دشمن ترین دشمنان انسان می شود.
همانگونه که دنیای ممدوح و مذموم وجود دارد، یعنی امکانات دنیوی هم می تواند ابزار رشد انسان باشد و هم مانع کمال آن گردد، نفس انسان نیز دو جهت دارد، هم می تواند خادم روح باشد، هم خائن روح. هم زمینه ساز تعالی معنوی انسان باشد، هم عامل نفوذ شیطان و مانع رشد معنوی آدمی!
از نظر فلسفی نفس شانی از روح انسان است که تامین کننده نیازهای طبیعی و مادی آدمی است. مدیریت قوای نفسانی مانند شهوت و غضب، تن و جنبه های دنیوی انسان به عهده نفس است. در مدیریت نفسانی طبیعت انسان، غرایز نقش به سزایی دارند و نفس با استفاده از غرایز کشور تن آدمی را اداره می کند.
اما در اغلب موارد به دلیل افزون خواهی نیروهای نفسانی و تمایل به افراطی گری آدمی دچار شهوت و غضب مفرط و خواسته های افراطی در راستای کامیابی و لذت طلبی و راحت خواهی می شود، که به آن هوای نفس اطلاق می گردد.
هوای نفس و آرزوی دراز دنیوی است که انسان را زمین گیر می کند و نمی گذارد به جایگاه معنوی خویش در آفرینش صعود کند و خلیفه خدا در زمین باشد. اینکه کسی آرزو دارد خانه لوکس و ماشین گران قیمت و زندگی لاکچری داشته باشد، دلش بخواهد پول دار و مشهور شود، پست و مقام بگیرد، به قدرت برسد، توی چشم باشد و. … اینها همه مانع تعالی روح است.
از آیت الله جوادى آملى نقل شده که فرمودند: روزی توفیق یافتم که خدمت استادم مرحوم آقا شیخ محمد تقى آملى برسم. ایشان سعى مى کردند هر وقت حضورش مى رفتیم مجلس شان آموزنده باشد. گاهى داستانى ذکر مى کردند که حکایت از آن مى کرد که انسان راهى جز تهذیب نفس ندارد.
یک روز فرمودند: به این که من خواب دیدم دشمن به من حمله کرده است و به من پرخاش مى کند، من ناچار شدم که دست او را بگیرم و دستش را گاز گرفتم و از شدت درد بیدار شدم، دیدم دستم در دهان خودم قرار دارد. فهمیدم دشمن من، خودم هستم! و کسى به سراغ من نمى آید. این نفس است که دشمن من است. ما از بیرون آسیب نمى بینم. هر چه مى بینم از درون است.
بار دیگر فرمودند: من خواب دیدم دشمنى به من حمله کرده است و من هم به او پرخاش کرده ام و دست برده ام چشم او را بکنم و از شدت درد بیدار شدم، دیدم دستم در چشم خودم است. باز من در عالم رویا آموختم که دشمن انسان خود انسان است.
خطر هوای نفس برای انسان آنقدر زیاد است که رهبران دینی ما آنرا دشمن ترین دشمنان انسان عنوان کرده اند. پیامبر اسلام (ص) به این دشمنی نَفْس تصریح فرموده است: اَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ؛ دشمنترین دشمنانت نَفْس توست که میان دو پهلوی تو است.منظور از نَفْس که دشمن انسان است، آن دسته از گرایشهایی است که مانع ترقّی روح انسان و تقرّب به سوی خدا است.
واضح است که ایجاد زندگی سالم و پیشروی به سوی کمال مطلوب، که فطرت آدمی آن را خواستار است، وقتی تحقّق میپذیرد که انسان توان مقابله با نَفْس امّاره را داشته باشد و در میدان ستیز و مبارزه با او زانو نزند، چون در صورت عدم توان مقابله با دشمن داخلی (نَفْس امّاره) و تبعیّت از او، آدمی هویّت انسانی خویش را میبازد و از سِلْک انسانیّت خارج میشود و در مسیر حیوانیّت گام مینهد، بلکه بدتر از چهارپایان میشود: أُولَئِکَ کَالْأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛ آنها همچون چهارپایان اند، بلکه گمراهتر.
انسان به انسانیت نمی رسد، مگر اینکه از نفس خود عبور کند و هوای نفس خود را منکوب نماید. حتی شیطان از راه نفس به انسان نفوذ می کند، اگر کسی نفس خود را اصلاح و تهذیب کند از شر شیطان هم در امان می ماند، ولی اگر نفس خود را تهذیب ننماید، دائما در معرض هجوم شیاطین خواهد بود، بنابراین ما برای رسیدن به کمال انسانی و الهی خود، فقط یک مانع بزرگ بر سر راه داریم و آن نفس است. نفس است که نمی گذارد انسان به سعادت حقیقی خود برسد. نفس همواره آدمی را به بدی و افراط و تفریط فرمان می دهد و اگر بر او مسلط شود به طور کامل عقلانیت را از او سلب و راه انسان شدن را به روی آدمی سد می کند.
نفس انسان را حیوان می خواهد و نمی گذارد آدمی از حیوانیت عبور کند. بیشتر مردم گرفتار نفس اند و استعداد های انسانی آنان ظهور نمی کند. البته گاهی نفس انسان را از حیوانات نیز پست تر می کند. قرآن کریم در این باره می فرماید: أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا؛ برخی انسان ها را گمان می کنی که می شنوند یا عقل دارند، ولی جز این نیست که ایشان مانند حیوانات هستند بلکه از آنان هم گمراهتر و پست تر می باشند.
اهمیت مبارزه با نفس
تنها راه رهایی از دشمن اصلی انسان، یعنی نفس اماره، مبارزه سخت و کشمکش دائمی با او است که در روایات تحت عنوان جهاد اکبر از آن یاد شده است. آری زیربنای ترقی و رکن اساسی تکامل انسان، جهاد با نفس و رام ساختن هوی وتمنیات حیوانی است، سعادت مادی و معنوی ایجاب می کند که آدمی غرائز کور و بی شعور را تعدیل نماید و تمایلات بی قید و بند خود را محدود سازد وگرنه هلاکت معنوی او حتمی خواهد بود.
بزرگان و پیشوایان دین درباره ی جهاد با نفس به آیات و روایات فراوانی اشاره کردهاند که در اینجا به ذکر نمونههایی از آن میپردازیم.
خداوند متعال می فرماید: وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى؛ اما آن کس که از مقام پروردگار خویش، پروا کند ونفس خود را از هوی و هوس ها باز دارد بی شک در بهشت مسکن خواهد داشت.
امام باقر (ع) فرمود: لا فضل کالجهاد و لا جهاد کمجاهده الهوی؛ هیچ برتری و فضیلتی همانند جهاد نیست و هیچ جهادی در قدر و منزلت با جهاد نفس برابری ندارد. و برترین وظیفه هر عارف در هرحال شرکت در این برترین پیکاراست تا نفس را رام و مهار کند و از قدرتش بکاهد.
حضرت علی(ع) میفرمایند: اعلموا ان الجهاد الاکبر جهاد النفس فاشتغلوا بجهاد انفسکم تسعدوا؛ بدانید که جهاد اکبر، مبارزه با نفس است. پس به جهاد با خویشتن خود بپردازید تا سعادتمند شوید.
حضرت علی(ع) در حدیث دیگری می فرمایند: لا فضیلة کالجهاد و لا جهاد کمجاهدة الهوی؛ هیچ فضیلتی مانند جهاد نیست و هیچ جهادی همتراز با جهاد با هوی و هوس نفسانی نیست.
امام کاظم(ع) در روایتی درباره ی مبارزه با نفس می فرمایند: جاهد نفسک لتردها عن هواها، فانه واجب علیک کجهاد عدوک؛ با نفس امّاره خود پیکار کن تا آن را از تمایلات خود بر حذر داری.این مبارزه همانند جهاد با دشمنان بر تو واجب است.
حضرت علی (ع) فرموده است: المُجَاهِدُ مَنْ جَاهَدَ نَفْسَهُ؛ مجاهد واقعی کسی است که با هوسهای سرکش نَفْس خود بجنگد.
امام صادق(ع) می فرماید: لا تدع النفس و هواها فان هواها فی رداها وترک النفس و ماتهوی دائها و کف النفس عما تهوی دوائها؛ نفس خود رابا هوا و هوسها رها مکن چرا که هوای نفس سبب مرگ نفس است و آزاد گذاردن نفس در برابر هواها درد آن است و باز داشتن آن از هوا و هوس هایش دوای آن است . نه تنها جهنم آخرت زائده هواپرستی است که جهنمهای سوزان دنیا همچون ناامنی ها، جنگ ها، خونریزی ها، کینه توزی ها همه ناشی از آن است.
علی(ع) فرمود: جهادالنفس ثمن الجنه، فمن جاهدها ملکها و هی اکرم ثواب الله لمن عرفها؛ جهاد بانفس بهای بهشت است، پس کسی که با نفس خودجهاد کند، بهشت را مالک شود.
این گرامی ترین پاداش خدا است از برای کسی که آن را بشناسد پس کسی که سعادت دنیا و آخرت را می خواهد، باید مشقت تزکیه نفس را تحمل کند و به سختی های مجاهده تن دردهد و با تکلف بر هوای نفس خویش پیروز گردد و غرائز سرکش رامهار نماید.
علی(ع) نیز درباره اهمیت و روش مبارزه با نفس فرموده است: اکره نفسک علی الفضائل فان الرذائل انت مطبوع علیها؛ فضائل اخلاق را به خود تحمیل کن و خویشتن را با تکلف به ملکات حمیده ملزم و متعهد نما، چه آن که نفس سرکش آدمی به طبع غرائزحیوانی و صفات ناپسند گرایش دارد باید با مجاهده و کوشش به راه فضیلت سوق داد و بامشقت و زحمت به سجایای انسانی متخلق ساخت.
زمانه گوهر آزادی آن زمان بنهد به دامنت که ز دام هوی شوی آزاد
عنان خنگ شرف را کجا به دست آرد کسی که پا ز رکاب هوس برون ننهاد
از مجموع آیات و روایات این مطلب استفاده میشود که مقابله با نَفْس (امیال نَفْسانی) دارای اهمیت شایانی است، چرا که راه رستگاری آدمی و فلسفة بعثت مشترک پیامبران، تهذیب نَفْس آدمی است.
اصل میانه روی
شهوت به معنای چیزی است که دل انسان می خواهد و به سوی آن گرایش دارد. مصداق بارز آن، شهوت جنسی است؛ ولی شهوت مال، شهوت مقام و ریاست، شهوت شهرت، شهوت خوردنی و نوشیدنی و… نیز از شهوات است. به این شهوت ها هوای نفس هم می گویند.
رذیلۀ شهوت، افراد را به گناه در چشم وگوش، حرام خواری، ثروت اندوزی، ارتباط های حرام، منکرات و مفاسد اخلاقی و حرص و طمع می کشاند و انسان به جای آنکه امیر نفس باشد، اسیر نفس می شود.
آنچه در اسلام مطلوب است، تعدیل شهوت است، نه تعطیل شهوت. اگر تمایلاتِ قوۀ جنسی یا مال دوستی نباشد، نه تولید مثل صورت می گیرد، نه تلاش اقتصادی.
اما این حبّ الشهوات که به تعبیر قرآن، برای مردم آراسته شده و جلوه می نماید. نباید سدّ راه معنویت و اخلاق و سعادت شود. افراط در شهوت، قوای عقل را از کار می اندازد و انسان را از پیمودن راه آخرت بازمی دارد و حالت حیوانی به انسان می دهد.
اعتدال و میانه روی، همان گونه که از نامش پیداست، به معنای پیمودن و گزینش راه میانه و وسط و عدم تمایل به دو طرف افراط و تفریط می باشد . این واژه در منابع اسلامی، با الفاظی مانند قصد، (1) اقتصاد، (2) وسط، (3) استعمال شده است .
از نظر اسلام، هستی بر بنیاد عدالت و اعتدال نهاده شده است و انسان کامل، معتدل ترین شخصیت در همه حوزه هاست. از این رو خداوند از مردم می خواهد برای دست یابی به کمال مطلق و تقرب الی الله و زندگی سعادتمند در دنیا و آخرت، اعتدال گرایی را در زندگی خویش در پیش گیرند و هرگز گرایش به افراط و تفریط نداشته باشند. دین اسلام، به عنوان کامل ترین و ساده ترین برنامه و راهنمای زیستن، دینی معتدل و میانه است و بر همین اساس آن را دین حنیف نامیده اند.
بر این پایه می توان گفت که هر کس که اسلام را راهنمای زندگی خویش قرار دهد، زندگی معتدلی خواهد داشت و از نظر شخصیتی نیز به تعادل دست خواهد یافت.
با پژوهشی ژرف و عمیق می توان دریافت، همان گونه که اصل توحید در تار و پود احکام و مقررات اسلام و آیات و روایات و سیره ائمه (ع) پیچیده شده، اصل اعتدال نیز در تشریع احکام لحاظ گردیده است .
در ارزش و اعتبار اعتدال و میانه روی همین بس که راه راست در قرآن به عنوان راه میانه از آن یاد شده است و در سوره قصص از زبان حضرت موسی (ع) این آرزو بیان می شود که راه میانه راه درست هدایتی است و از این رو می فرماید: عَسَى رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ؛ حضرت موسی گفت شاید پروردگارم مرا به راه میانه و اعتدال راهنمایی و هدایت کند.
حتی حضرت ابراهیم دین خویش را دین اعتدال و میانه بر می شمارد و از آن به حنیف یاد می کند تا بفهماند که میانه روی تا چه اندازه اصالت داشته و مهم می باشد. خداوند در بیان ویژگی های دین ابراهیمی که از اصالت خاصی برخوردار می باشد می فرماید: ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ؛ ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی بلکه او بر دین معتدل اسلام بود و از مشرکان نیز نبود.
می دانیم که دو شریعت کنونی یهودی و مسیحی در دو سوی افراط و تفریط قرار گرفته اند؛ یکی در اوج ظاهرگرایی است و آن دیگری در اوج باطن گرایی؛ یکی به دنیا و قوانین بسیار پای بند است و قوانین سخت و بلکه تشدیدی بسیاری دارد و آن دیگری در بعد قوانین بسیار نرم و آرام به گونه ای که گویی قوانین ندارد. یکی کاملا زمینی است و آن دیگری کاملا اخروی و آسمانی. از این رو بیان می شود که دین ابراهیم دین وسط و میانه ای بوده که از افراط و تفریط به دور بوده است.
قرآن کریم، امت اسلام را امت میانه و وسط می نامد و می فرماید: وَکَذلِکَ جَعَلناکُم أُمَّةً وَسَطًا لِتَکونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ وَیَکونَ الرَّسولُ عَلَیکُم شَهیدًا؛ و این چنین شما را امتی میانه (معتدل) ساختیم تا بر مردمان گواه باشید و پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم بر شما گواه باشد .
معنای آیه بالا این است که در آیین اسلام، هیچ گونه افراط و تفریط وجود ندارد و مسلمانان برخلاف سایر فرقه ها، از مقرراتی پیروی می کنند که قانونگذار آن، به تمام نیازهای فطری بشر آگاه بوده و همه جهات زندگی جسمی و روحی او را در نظر گرفته است .
اصل اعتدال، که در قرآن کریم به آن عنایت فراوانی شده است، در زندگی پر برکت پیامبر اکرم (ص) و ائمه هدی (ع) و در کلیه اعمال و رفتارشان به روشنی دیده می شود. آنان هرگز در هیچ امری از اعتدال و میانه روی خارج نشدند . سیره رسول خدا (ص) در همه وجوه، سیره ای معتدل بود . همان طوری که حضرت علی (ع) در مورد آن حضرت فرموده است: سیرته القصد؛ رسول خدا، سیره و رفتارش میانه و معتدل بود .
رسول خدا (ص) در رفتار فردی، در خانواده و اجتماع، در اداره امور و سیاست، در رویارویی با دشمنان و حتی در میدان نبرد، اعتدال را پاس می داشت و از افراط و تفریط در هر کاری پرهیز می کرد و تاکید فراوان داشت که امتش از او پیروی کنند و در زندگی میانه روی پیشه سازند . از این رو، می فرمود: یا ایها الناس علیکم بالقصد، علیکم بالقصد، علیکم بالقصد ای مردم! بر شما باد به میانه روی، بر شما باد به میانه روی، بر شما باد به میانه روی .
متاسفانه، بیشتر افراد و بسیاری از جوامع، در حیات خود فاقد این اصل بوده و هستند . از این رو، یا به دامن افراط افتاده، و یا در تفریط غلتیده اند و از مسیر صحیح و طریق کمال و هدایت خارج شده اند . ریشه بسیاری از انحرافات فردی و اجتماعی را می توان در عدم رعایت اصل اعتدال جست .
اصولا شان عقل، اعتدال است و شان جهل، عدم اعتدال، یعنی انسان عاقل انسانی متعادل است و انسان جاهل غیر متعادل، لذا در همه تعلیمات و آداب اخلاقى اسلام، طورى اعتدال و میانه روى رعایت شده است که براى هر عقل سلیمى، قابل درک است، تعالیم دینى، انسان را از هرگونه افراط و تفریط، تندروى و کندروى نهى کرده است . در فرمایشى از امیرالمومنین (ع) نقل شده که فرمودند: لاتری الجاهل الا مفرطا او مفرطا؛ جاهل را نمی بینی، مگر این که یا افراط می کند و یا تفریط.
همچنین در اسلام به اعتدال و میانه روى در امر معیشت و تنظیم صحیح زندگى توصیه فراوان شده است، در آیه شریفه قرآن کریم آمده است: وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً؛ و کسانى که هرگاه انفاق کنند، نه اسراف کنند و نه سختگیرى ؛ بلکه در میان این دو، حد اعتدالى دارند.
روش صحیح مبارزه با نفس و رعایت اعتدال در آن