خلقت اجباری انسان
ما بدون اختیار خود وجود یافتیم و به این جهان امدیمدرست است؟
ما چرا باید گرفتار این جبر وجودی باشیم؟
مگر خودمان انتخاب کرده ایم که باشیم بلکه انگار به زور و اجبار امده ایم…
مگر ما انتخاب کرده ایم که در سختی این دنیا باشیم…
میشود این مسیله را مفصل توضیح بفرمایید.ممنونم پرسمان
1ـ اگر شما اعتقاد دارید که انسان قبل از خلقتش نبوده و با خلقت، موجود شده، طبق این مبنا عرض می شود:
انسان ، قبل از موجود شدن کجا بود که مجبور هم باشد و چیزی بر او تحمیل شود؟! اجبار و تحمیل وقتی معنی دارد که چیزی وجود داشته باشد تا مورد تحمیل و اجبار واقع شود. پس اگر انسان نبوده و سپس موجود شده ، معنی ندارد که خلقت او بر وی تحمیل شود ؛ و معنی ندارد که قبل از خلقتش از او اجازه گرفته شود ؛ از چیزی که نیست چگونه می توان اجازه گرفت؟ وقتی هم که موجود شد دیگر موجود شده و جا ندارد که از او پرسیده شود آیا می خواهی موجود شوی یا نه؟
2ـ امّا اگر باور دارید که انسان همواره بوده، و تنها از عالم بالا به عالم مادّه تنزّل نموده، در این صورت گوییم: اوّلاً تنزّل انسان از ملکوت به ناسوت، اقتضای ذات اوست؛ و ذاتی شیء، داخل در حقیقت اوست، و متعلّق جبر و اختیار واقع نمی شود. ثانیاً جبر و اختیار، اوصاف فعل هستند، و به دنیا آمدن انسان، فعل خود انسان نیست که انسان در این کار، مجبور یا مختار باشد. دقت شود! جبر و اختیار، صفت فعل هستند نه صفت هر چیزی. لذا اگر کسی شما را برداشت و در اتومبیل گذاشت و به شهری دیگر برد، شما در رفتن به آن شهر، نه مجبور هستید نه مختار. چون اصلاً شما به آن شهر نرفته اید که به جبر رفته باشید یا به اختیار، بلکه شما، محلّ فعل فردی دیگر قرار گرفته اید. یا حرکت قلب شما، نسبت به خود شما، نه جبری است نه اختیاری؛ چون حرکت قلب شما اصلاً فعل شما نیست که نسبت به شما، جبری یا اختیاری باشد.
ـ با فرض مجبور بودن انسان، اصلاً اعتقاد معنی ندارد.
ـ با فرض مجبور بودن انسان، اصلاً کفر و ایمان معنی ندارد.
ـ با فرض مجبور بودن انسان، قبول کردن و قبول نکردن و قانع شدن و قانع نشدن هم بی معنی است.
با فرض مجبور بودن انسان، «میخواستم بپرسم باید چه کار کنم ؟» هم بی معنی است. خواستن، ناشی از اختیار است. پرسیدن، ناشی از اختیار است. وقتی شما مجبور باشید، اصلاً نمی توانید کاری بکنید که بخواهید کاری هم بکنید. مجبور یعنی کسی که تمام کارهای صادر شده از او، فعل کسی دیگر است و او هیچ گونه فاعلیّتی در آن کارها ندارد.
انسان مختار است به مهر یا به قهر گذران امور نموده و مختار است در اینکه بسوی بهشت یا جهنم سیر و حرکت نماید . خدا ما را نیافریده که به جهنم برویم ، بلکه هدف اساسی و بالذات او ، رسیدن ما به سعادت جاودان است . اما سعادت و کمال اختیاری . و لازمه چنین چیزی تعلق تبعی اراده او به امکان تخلف و لاجرم شقاوت انسانهای بد کردار است . به عبارت دیگر وجود جهنم را باید خارج از هدف خلقت دید نه جزء اغراض هستی . درک درستی از هدف خلقت انسان و سپس راز آفرینش جهنم با این نکته روشن است.
از منظر دین جهان آفرینش بیهوده خلق نشده است؛ بلکه تمامى اجزا و عناصر آن براى هدف و غرض مشخصى خلق شده اند. در آیات زیادى از قرآن به دو اصل اساسى به عنوان هدف آفرینش جهان و آدمیان اشاره شده است: نخست اینکه خداوند به هر موجودى آنچه را نیاز داشته، عطا کرده است. دیگر آنکه هر موجودى، به گونه اى هدایت شده است که از همه نیروهاى خود در پایندگى حیات استفاده کند و به هدف نهایى وجود خود نائل آید.فلاسفه اسلامی هدف آفرینش انسان را بر مبنای فیاضیت الهی مطرح می سازند. به این بیان که خدا، هستی مطلق و وجود صرف است و از جمیع کمالات وجودی نیز برخوردار است. چنین وجودی منشأ و سرچشمه تمام خیرات و فضایل و کمالات است ذات احدیت واجد همه صفات کمالیه است و هیچ نقص و عیبی در ذات او راه ندارد و همه صفاتش عین ذات متعالی وی هستند ذات واجب الوجود از آن جهت که کامل و تمام است، فیاض علی الاطلاق است چرا که لازمه کمال، فیاضیت است و هر موجودی که کامل باشد فیاض نیز هست و هر موجودی که ناقص باشد از فیض بخشی تهی است، بنابراین فیاضیت مطلقه حق تعالی ایجاب می کند فیض بخشی را و جهان آفرینش نیز محصول عالیه فیض اوست . پس آنچه از مبدأ وجود صادر می شود، صدورش براساس فیض وجودی آن مبدأ است. از آنجا که همه موجودات از ذات احدیت کسب فیض می کنند، هیچ یک از آنها به هیچ وجهی از وجوه، نه سبب وجود اوست و نه غایت وجود او و نه موجب کمالی برای اوست. چرا که درغیر این صورت نمی توان از خدا به عنوان وجودی کامل و مطلق یاد کرد.
خلقت اجباری انسان