دین و اندیشه

جبر جغرافیایی و سرمایه های وجودی انسان

پرسش و پاسخ

آیا جبر جغرافیایی واقعا بر روی زندگی ما تا تاثیر دارد؟ چقدر تاثیر گذار هست؟ تا چه اندازه می تواند در مناسبات سیاسی تاثیر گذار باشد؟ اصلا تاثیری دارد؟ فیلسوفان غربی که خیلی روی این نظریه متعصب هستند؟ علمای اسلام چه می گویند؟

به لحاظ کلامی جبر جغرافیایی، بخشی از واقعیت های پیرامونی ما است، اما باید آن را شناخت و با توانهای محیطی آن را مدیریت کرد.از نظر کلامی این مسأله را می خواهیم از دو جنبه بررسی کنیم:1. از نگاه سرمایه های وجودی و اختیار انسان:عدالت وابسته به بهره برداری درست از داشته ها و سرمایه های وجودی ما دارد و هیچ دونفری شبیه هم نیستند.دنیای ما واقعی است و خداوند در همین دنیای واقعی و رفتار واقعی انسان ها، و تأثیری که بر اطراف خودشان می گذارند مشخص می شود. کسی یک نفر را می کشد، کسی ناخواسته کشته می شود، کسی زنا می کند، کسی درس می خواند، کسی نمی خواهد درس بخواند؛ هر کسی در شرایطی واقعی مربوط به خودش امتحان می شود. به لحاظ عدالت، مهم نیست که ما در چه شرایطی هستیم، مهم این است که با شرایطمان چه می کنیم. این تلاش ما است که مهم است و خداوند فقط به این تلاش است که پاسخ می دهد. « وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى ـــ و اینکه براى انسان بهره اى جز سعى و کوشش او نیست.» (النجم:39)یعنی سرنوشت اخروی هر کسی در گرو عمل اختیاری خود اوست. در منطق قرآن، دنیا فقط محلّ امتحان و خود سازی است، و آخرت دار نتیجه می باشد؛ به تعبیر حدیث نبوی معروف: «الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة». پس در منطق قرآنی، دنیا فقط محلّ تلاش است نه محلّ نتیجه؛ و آخرت فقط محلّ نتیجه است نه محلّ تلاش. به تعبیر امیرمؤمنان(ع): « إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل ـــ همانا امروز عمل است و حساب نیست، و فردا حساب است و عمل نیست.»پس آیه ی مورد بحث را در چنین فضایی و چنین منطقی باید معنا نمود. پس معنی آیه چنین است: « برای انسان در دار نتیجه(آخرت) بهره ای نیست جز آنچه خود عمل نموده است.» به تعبیر دیگر، انسان سرنوشت حقیقی خودش را، که همان سرنوشت اخروی اوست، با اختیار خودش می سازد. حال سوال این است که قضا و قدر الهی چگونه با عامل مختار بودن انسان سازگار می باشد؟ بالاخره سرنوشت افراد به قضا و قدر الهی وابسته است یا به اختیار خودشان؟پاسخ این است که:سرنوشت را صرفاً خدا نمی نویسد. سرنوشت را صرفاً انسان هم نمی نویسد. بلکه سرنوشت را خدا می نویسد با قلم اختیار انسان. پس تا خدا ننویسد، سرنوشتی نوشته نمی شود؛ و از طرف دیگر، تا قلم اختیار انسان به کار نیفتد، سرنوشتی از سوی خدا نوشته نمی شود. امّا وقتی اختیار ما با فاعلیّت خدا همراه شد، آنگاه سرنوشت ما رقم می خورد. لذا فاعلیّت خدا با اختیار ما در تعارض و تنافی نیستند؛ بلکه در یک راستا عمل می کنند. شما اگر با قلم قرمز بنویسید، نویسنده شمایید ولی قرمز شدن نوشته از قلم است؛ حال اگر قلم شما آبی بود، نوشته آبی رنگ خواهد شد. رنگ سرنوشت هر کسی را هم جوهر اختیار خود آن شخص تعیین می کند. پس قضا و قدر الهی و اختیار انسان در عرض هم واقع نشده اند که هر کدام سهم و درصدی داشته باشند؛ یعنی بخشی از امور به قضای الهی باشند و بخشی دیگر به اختیار بشر. ابداً چنین نیست ؛ بلکه قضای الهی تمام امور عالم را فراگرفته است و هیچ امری از قضای الهی بیرون نیست. لذا حتّی خود اختیار و مختار بودن انسان و افعال اختیاری او نیز در زیر چتر قضا و قدر الهی قرار می گیرند. پس تمام امور به قضا و قدر الهی موجودند ؛ که مختار بودن انسان و افعال اختیاری او نیز بخشی از این امور محسوب می شوند. بنا بر این هر آنچه که انسان می تواند به اراده و اختیارش آن را انجام دهد ، در عین اینکه صدر در صد فعل خود انسان می باشند ، صد در صد فعل خدا نیز می باشند. لکن این دو فاعلیّت در طول همند نه در عرض هم. چون معنا ندارد که یک فعل هم صد در صد فعل من باشد هم صد در صد فعل شخص دیگری در عرض من باشد. در این صورت لازم می آید که یک فعل در آنِ واحد دو علّت تامّه ی مستقلّ داشته باشد ؛ که از نظر عقلی چنین چیزی محال می باشد. چون دو تا بودن علّت فاعلی مستلزم دو تا بودن معلول است ؛ پس اگر یک فعل دو علّت تامّه ی مستقلّ داشته باشد لازم می آید که یک فعل در عین یک فعل بودن، دو فعل باشد ؛ که بطلان این مطلب هم روشن است. چون اجتماع واحد و کثیر امری است محال ؛ چرا که اجتماع واحد و کثیر در قوّت اجتماع نقیضین می باشد. خلاصه آنکه سرنوشت ما هم به قضا و قدر الهی است هم به اختیار خودمان می باشد؛ لکن اختیار ما هم تحت شمول قضا و قدر الهی است.2. از نگاه نظام مندی جهان هستی:براى فهم دقیق این اشکال و جواب آن در ابتدا به معناى «عدل و ظلم» اشاره مى شود.
– مفهوم عدل: معناى لغوى عدل، برابرى و برابر کردن است و در عرف به معناى رعایت حقوق دیگران در برابر ظلم (تجاوز به حقوق مردم)است. در تعریف عدل آمده است: {اعطاء کل ذى حق حقه }همچنین معانى دیگرى براى عدل ذکر شده است؛ لیکن معنایى از عدل که به خداوند نسبت مى دهیم عبارت است از: «رعایت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود یا کمال وجود دارد». بنابراین عدل خداوند عبارت است از فیض عام و بخشش گسترده در مورد همه موجوداتى که امکان هستى یا کمال در هستى دارند؛ بدون هیچ گونه امساک یا تبعیضى.
در اینجا ممکن است سؤال شود: چرا در جهان تبعیض وجود دارد؛ چرا یکى سفید است و دیگرى سیاه؟ یکى زشت است و دیگرى زیبا؟ یکى سالم است و دیگرى ناقص؟ در پاسخ گفتنى است: آنچه در نظام خلقت وجود دارد، تفاوت است؛ نه تبعیض و آنچه مذموم مى باشد، تبعیض است نه تفاوت. لازمه عدل، برابر قرار دادن همه انسان ها یا همه اشیا نیست؛ مثلاً معلم عادل کسى نیست که همه شاگردان را – خواه کوشا باشند و خواه تنبل – به طور یکسان مورد تشویق و توبیخ قرار دهد و قاضى عادل کسى نیست که مال مورد نزاع را به طور مساوى بین طرفین دعوا تقسیم کند؛ بلکه معلم عادل، کسى است که هر کدام از شاگردان را به اندازه استحقاقشان، ستایش یا نکوهش کند و قاضى عادل کسى است که مال مورد نزاع را به صاحبش بدهد. پس مقتضاى حکمت و عدل الهى این نیست که همه مخلوقات را یکسان بیافریند؛ بلکه اقتضاى حکمت این است که جهان را به گونه اى بیافریند که موجودات مختلف متناسب با هدف نهایى باشند. در این رابطه اجزاى عالم اشیاء نباید گسسته و جدا از یکدیگر در نظر گرفت، بلکه باید آنها را به صورت مجموعى که هر عضو واقعاً و تکویناً جزء و عضو یک نظامند و در این صورت هر امر جزیى و موردى باید با نظام سنجیده شود. در یک مجموعه، هر جزء موقعیت خاصى دارد که برحسب آن، کیفیت خاصى را دارا مى شود. جهان چون چشم و خط و خال و ابروست که هر چیزى به جاى خویش نیکوست. اساساً اگر تفاوت وجود نداشته باشد، کثرت و تنوع نیز نخواهد بود و اگر کثرت و تنوع نباشد، دیگر مجموعه و نظام، مفهومى نخواهد داشت.
در اینجا ممکن است سؤال شود که چرا خداوند موجودات عالم را متفاوت و گوناگون و با ظرفیت هاى مختلف آفریده است؟ جواب این است که تفاوت موجودات ذاتى آن ها لازمه نظام على و معلولى عالم است. توضیح این که در حکمت الهى این بحث تحت عنوان «کیفیت صدور موجودات از ذات بارى» مطرح است. موضوع بحث این است که آیا اراده خدا به طور جداگانه به آفرینش موجودات تعلق مى گیرد؛ مثلاً اراده مى کند «الف» را مى آفریند و اراده دیگرى مى کند «ب» را مى آفریند و… یا آن که همه اینها را با یک اراده واحد و بسیط ایجاد مى نماید؟ دلایل عقلى و براهین فلسفى و نیز شواهدى از قرآن، بر درستى نظریه دوم دلالت دارد. به موجب این نظریه – همه جهان – از آغاز تا انجام – با یک اراده الهى به وجود آمده است – قرآن مى فرماید: { إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ * وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ. ما همه چیز را با اندازه و قدر مشخصى آفریده ایم و کار ما جز یکى نیست »، { (قمر، آیه 49 و 50) }. به موجب این عقیده، براى آفرینش نظام خاص و قانون و ترتیب معینى هست و اراده خدا به وجود اشیاء عین اراده نظام است. از همین جاست که قانون علت و معلوم و یا نظام اسباب و مسببات به وجود مى آید. بدین معنا که هر معلولى، علت خاصى و هر علتى، معلول مخصوص دارد. در حقیقت هر موجودى در نظام علت و معلول، جاى مشخص و مقام معلومى دارد؛ یعنى، آن معلول، معلول شى ء و معین و آن علت، علت شى ء معین است. نبودن نظام معین در بین موجودات، مستلزم این است که هر موجودى بتواند منشأ ایجاد هر چیزى بشود و نیز ممکن است هر چیزى از هر چیز دیگر به وجود آید؛ مثلاً اثر یک شعله کبریت با اثر خورشید برابرى کند. بنابراین ارتباط هر علت با معلول خودش و ارتباط هر معلول با علت خودش، از ذات علت و معلول برمى خیزد. معلول به تمام ذات، با علت مرتبط است و علت نیز با تمام ذات خود، منشأ صدور معلول است. پس مرتبه هر وجودى، عین ذات است و تخلف ناپذیر است (مانند مراتب اعداد). گفتنى است که جهان طبیعت بر پایه اسباب و مسببات استوار است و اصطکاک و تزاحم در طبیعت آن نهفته است و تصویر ماده منهاى این ویژگى، نفى وجود آن است. آتش در هر کجا باشد، اثر ویژه آن سوزاندن است؛ خواه در کلبه و مسجد باشد خواه در خانه و مغازه. بنابراین نمى توان انتظار داشت که جهان ماده – خارج از نظام علیت – کارى را صورت دهد؛ مثلاً الکل فقط در فرد الکلى اثر بگذارد نه در نسل او. یا بیمارى سل فقط خود بیمار را از پاى درآورد و در محیط اثر نگذارد. چنین انتظارى از جهان طبیعت، انتظار بى جایى است و معناى آن این است که خداوند در آفرینش تنها به جهان مجردات اکتفا ورزد و اصولاً ماده را در هم پیچیده، اثرى از آن ظاهر نشود. این خود مفسده عظیمى دارد که نتیجه آن، نادیده گرفتن خیرات عظیمى است که در این بخش از هستى وجود دارد. البته ناگوارى هایى که در محیط زندگى – به خصوص در بستگان و فرزندان به وجود مى آید – معلول ناآگاهى انسان از قوانین طبیعت و یا احکام الهى است. طبق تحقیقات به عمل آمده، قسمت عظیمى از معلولیت هاى جسمى و روانى فرزندان، معلول ناآگاهى و احیاناً بى مبالاتى والدین است. چه بسا انسان آگاه و مقید به اصول زندگى، از اولاد سالم تر برخوردار مى شود. ولى در برابر این واقعیت، عدل الهى ایجاب مى کند که گرفتاران بى گناه را از طریق پاداشهاى اخروى، { (بقره، آیه 155) } و یا تخفیف در احکام، { (نور، آیه 61) }و مکلف ساختن دیگران در اعانت و همکارى با حادثه دیدگان و معلولان جبران سازد.
درباره علل تفاوت ها در بین افراد بشر باید دانست. تفاوت در کیفیت خلقت انسان ها نتیجه و لازمه حتمى نظام مندى و قانونمندى جهان هستى است. یعنى: 1) نظام خلقت نظام علت و معلول است. هیچ معلولى بدون علت به وجود نمى آید و تخلف هیچ معلولى از علت تامه اش ممکن نیست (اصل ضرورت عِلّى). 2) رابطه علت و معلول داراى قوانین و قواعد معین است؛ یعنى چنان نیست که از هر علتى، هر معلولى قابل ایجاد باشد. به تعبیر دیگر هر علت معیّنى معلول معیّنى دارد؛ مثلا از علف خوردن گوسفند، بوعلى سینا درست نمى شود و آمریکایى ها به خاطر خوردن قهوه، به کره ماه نرفتند (اصل سنخیت علت و معلول). اگر دو اصل فوق با ژرفکاوى دقیق فلسفى مورد بررسى قرار گیرد، مشخص خواهد شد بینا یا نابینا تولد یافتن یک فرد لازمه حتمى مجموعه عللى است که در به وجود آوردن وى مؤثر بوده اند. در این امور عوامل بسیار متعددى دخیل اند، حتى کیفیت آمیزش والدین، زمان، مکان، روحیات و حالات روانى، وضعیت جسمى، نوع و مقدار غذاهایى که مصرف کرده اند و… هر یک به سهم خود نقشى در کیفیت تکوین جنین ایفا مى کنند. در این جا ممکن است سوال شود که آیا خداوند نمى تواند با تفاوت چشمگیرى که همه این عوامل دارند، ولى تأثیر همه را یکسان سازد؟ پاسخ آن است که چنین چیزى سر از تناقض درمى آورد، زیرا لازمه آن این است که علت پدیده اى محقق باشد، ولى تأثیر نکند و علت بودن و تاثیر نکردن تناقض آمیز (Self Contradictory) است. و یا معلولى بدون علت پدید آید، که لازمه آن این است که کل طرح نظام آفرینش به هم بخورد، زیرا در این صورت پدید آمدن هر چیز از هر امر نامربوطى محتمل مى شود و آن گاه است که از علف خوردن گوسفند باید ابوعلى سینا پدید آید! براى آگاهى بیشتر ر.ک: عدل الهى، شهید مطهرى، بحث راز تفاوت ها. در قیامت نیز خداوند هر کس را به اندازه نعمتى که به او داده، بازخواست مى کند. در روایت است که در قیامت سه دیوان براى هر فرد گشوده مى شود: دیوان حسنات، دیوان سیئات و دیوان نعمت ها. نیز در بحارالانوار، ج 81 ، ص 182 آمده است: خداوند از گناه کسى که یک چشم و یا دو چشم خود را از دست داده است، بازخواست نمى کند. پس اگر کسى از نعمتى محروم است، در قبال آن از مزایایى و تخفیفاتى برخوردار است و به هر نحو ممکن عدالت برقرار است.
در این مورد می توانید به این مقاله مراجعه کنید:
مقاله: جبر جغرافیایی یا توانهای محیطی؟
نویسندگان: محمدحسین پاپلی یزدی
منبع: تحقیقات جغرافیایی زمستان 1373 شماره 35
حوزه های تخصصی:
حوزه‌های تخصصی جغرافیا جغرافیای طبیعی

جبر جغرافیایی و سرمایه های وجودی انسان

guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا