وصیت داشتن پیامبر(ص) یا وصیت نوشتن ایشان؟
سلام علیکم وقت بخیر
چرا پیامبر اکرم صلوات الله علیه وآله وسلم وصیت کتبی جهت ولایت ومقام خلافت امام علی علیه السلام ننوشتند تا غصب خلافت رخ ندهد؟
باتشکر
جزاءکم عندالله
۱- وصیت داشتن واجب است و نه وصیت نامه نوشتن ، رسول خدا (ص) بارها به صورت شفاهی وصیتنامه خود را برای صحابه مطرح کردند. ۲- رسول خدا (ص) تابع وحی است ( و ما ینطق عن الهوی إن هو الا وحی یوحی فرستاده ما هرگز بر اساس هوای نفس خود سخن نمی گوید همه ی سخنان او از جانب خداست ) و تا قبل از این روز ، دستور و اجازه به نوشتن وصیت نامه ی عمومی را نداشتند ، اما آن روز دستور گرفتند که این مطلب را برای مردم مطرح کن چنا نچه در رابطه به مسئله امامت وخلافت قضیه این چنین بود در عین حال که پیامبر( ص) خلافت و جانشینی أمیرالمؤمنین علی ( ع )را در موارد و مناسبت های متعدد بطور خصو صی بیان فرموده بود اما تا زمان قضیه ی غدیر مأمور به اعلام آن بطور رسمی وعموی نبود .۳- آیا واقعا یک برگ نوشته ارزش و اعتبارش از تجمع کثیر یکصدهزار نفرى غدیرخم بیشتر است؟ ( عدّ ه ی زیادی آن را نوشتند )نسبت به چنین نوشته اى ده ها شبهه و تردید و اشکال و تهمت جعلى بودن مى توان گفت که هیچ یک در سخنرانى صریح روز غدیر قابل ورود نمى باشند مخصوصاً اینکه بعد از آن سخنرانى و نصب خاص حضرت به مردم دستور داد به حضرت على(ع) تبریک گویند و به او به نحو سلام بر امیرمؤمنان سلام نمایند (السلام علیک یاامیرالمؤمنین) مردمى که به این حادثه صریح و عظیم وقعى ننهند به یک برگ نوشته هم عمل نخواهند کرد واگر سؤال شود چرا پیامبر در آخر عمر شریفشان فرمودند قلم و دوات بیاورید تا چیزى برایتان بنویسم تا هرگز گمراه نشوید صرف اتمام حجت با مردم و قدرت طلبان بود به همین دلیل پیامبر بعد از جمله توهین آمیز آن شخص دیگر اصرارى بر آوردن قلم و دوات و نوشتن نفرمودند زیراکسانى که تا این اندازه از پذیرفتن ولایت حضرت امیر(ع) استنکاف داشتند روشن شد که نوشته هم اثرى نخواهد کرد و خواهندگفت پیامبر در طول عمر خودخط ننوشتند (بنا بر مصالح مختلف و متعدد) و این خط جعلى است و از خودایشان نیست. علاوه این که مصلحت هاى عدم کتابت ایشان از بین مى رفت و اگرهم مثل گذشته املاء مى کردند و حضرت على مى نوشتند گفته مى شد این مسأله چون به نفع نویسنده است نظر خود او است و اعتبارى ندارد و اگر هم به شخص ثالثى مى دادند که بنویسد گفته مى شد کاتب همیشگى پیامبر، على بود و کتابت از هر شخص دیگر مردود است .در حقیقت حتى اگر رسول خدا این وصیتنامه راقبلا هم مىنوشتند، بازهم گروه مخالف نمىپذیرفت وهزاران امّا و بهانه های بنی اسرائیلی می آوردند (چنانچه درباره داستان غدیر وسفارشات دیگری کردند و..) و نوشتن وصیتنامه هیچ اثرى نداشت؛ ۴- در این رابطه از باب تبرک وتیمّن روایتی بیان می شود که با دقّت وتأمل درآن به کنه و حقیقت مسئله خواهید رسید وخواهید دانست که پیامبر ص درچه شرائط زمانی و مکانی و در میان چه افراد های اسلام نما ومنتظر فرصت و.. ، قرار گرفته بود که باید به مسائل و قضایا طوری برخورد کند که نهال نو پای اسلام آسیب نبیند و نیز اهلبیت آن حضرت از شرّ وتوطئه و دشمنی و…آنان در أمان باشد در واقع اگر امام خمینی ره برای حفظ انقلاب ونظام اسلامی کاسه ی زهر پذیرش قطع نامه پا یان جنگ را نوشید و امام علی ع برای حفظ ریشه ی اسلام و زحما ت پیامبر ص مانند شخص که خار در چشم و استخوان در گلو باشد صبر کرد پیامبر اسلام ص هم بااینکه هر لحظه بودنش درمیان افراد ی به ظاهر مسلما ن و باطن منافق و .. به مثا به ی کاسه ی زهر نوشیدن و…بود. چنانچه از آن حضرت رسیده که هیچ پیامبری مانند أذیتهای که من شدم اذیت نشد ه ولکن مجبور بود که صبر کندو… روایت :سلیم بن قیس هلالی می گوید : هنگام یادآوری تفاخر مهاجرین و انصار ، که به افتخارات و برتریهایشان می بالیدند ، علی علیه السلام ضمن حدیثی طولانی خطاب به طلحه فرمود : ای طلحه مگر تو خود شاهد نبودی که وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله از ما استخوان کتفی خواست تا بر آن چیزی بنویسد که پس از او امت او به گمراهی نیفتد و دچار اختلاف نشود ، و آن دوست تو چنان سخنی را گفت که : البته رسول خدا هذیان می گوید و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خشمگین شد و از نوشتن صرفنظر نمود ؟ طلحه گفت : بله من شاهد این واقعه بوده ام . آن حضرت فرمود : پس از اینکه شما بیرون رفتید رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا با خبر ساخت از آنچه که قصد داشت که در آن ( قطعه استخوان ) بنویسید و مردم را بر آن گواه گیرد ، و همچنین از اینکه جبرئیل به آن حضرت خبر داده بود که خدای تعالی می داند که امت در آینده نزدیک دچار اختلاف و تفرقه خواهد شد . پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله صحیفه ای خواست و آنچه را که قصد داشت در آن استخوان کتف بنویسد به من املاء فرمود و سه نفر را بر آن گواه گرفت ، سلمان فارسی و ابوذر و مقداد را ، و کسانی را که پیشوایان هدایت هستند از آن جمله که اطاعتشان را تا روز قیامت به مومنان امر فرموده نام برد ، و مرا ( على ( ع ) ) نخستین آنان خواند ، بعد این پسرم حسن و سپس این فرزندم حسین ، و سپس نه تن از اولاد این فرزندم حسین ، آیا همین طور است ای اباذر و تو ای مقداد ؟ آن دو گفتند : ما گواهی می دهیم به درستی اسناد آن به رسول خدا صلی الله علیه و اله . در اینجا طلحه گفت : به خدا سوگند من از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدم که به اباذر می فرمود : زمین هرگز زبان آوری بر پشت خود حمل نکرده و آسمان هرگز بر او سایه نیفکنده که راستگوتر و نیکوکارتر از اباذر باشد و من نیز گواهی می دهم که آن دو جز به حقّ شهادت نمی دهند ، و تو در نزد من راستگوتر و نیکوکارتر از آن دو هستی . کتاب سلیم بن قیس ص ۲۱۰ – ۲۱۱ سلیم بن قیس گوید : شنیدم که سلمان می گفت : بعد از آن که آن مرد آن سخن را گفت و رسول الله (ص) غضبناک شده و آن استخوان کتف را کنار انداخت ، علی (ع) فرمود : آیا از رسول الله (ص) نپرسیم که قصد نوشتن چه چیزی را در آن استخوان کتف داشت ، که اگر آن را می نوشت هیچ کس گمراه نمی شد و حتی دو نفر نیز با هم اختلاف پیدا نمی کردند ؟ پس سکوت کرد تا هر که در خانه بود بیرون رفت و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) ماندند . من و دوستانم ابوذر و مقداد نیز بلند شدیم که برویم . علی (ع) به ما فرمود : بنشینید . پس خواست که از رسول الله (ص) سوال کند و ما می شنیدیم . پس رسول الله (ص) خود کلام را آغاز فرمود : ای برادرم ! شنیدی دشمن خدا چه گفت ؟ قبل از آن جبرییل نزد من آمد و به من خبر داد که او سامری این امت و رفیقش عجلش است . و این که خداوند تفرقه و اختلاف را بر امتم بعد از من مقدر فرموده است . پس به من امر کرده که آن چه را که می خواستم در آن استخوان کتف بنویسم برای تو بنویسم و این سه نفر را شاهد بگیرم . پس برایم صحیفه ای حاضر کن . پس علی (ع) صحیفه ای آورد و رسول الله (ص) نام ائمهء هدایت را پس از خود یک به یک به او املا فرمود و علی (ع) به دست خویش آن را نوشت . کتاب سلیم بن قیس ص ۳۹۸ – ۳۹۹ همانطور که می دانید کتاب سلیم بن قیس هلالی کتابی است که ائمه (ع) آن را کاملاً صحیح دانسته اند . و این دو روایت نیز بر نوشتن وصیت به املای رسول الله (ص) و مکتوب کردن آن توسط امیر المومنین (ع) و شاهد گرفتن سلمان و ابوذر و مقداد بر آن دلالت می کند.
وصیت داشتن پیامبر(ص) یا وصیت نوشتن ایشان؟