رسیدگی به خانواده شهید
ایاروایت سر زدن علی علیه السلام به خانواده شهید و سپس باخبر شدن از وضعیت انان و شنیدن نفرین زن و کفتن علی ىا حلال کن صیحیح است. به نظر این حقیر جعلی است. معصومی که حال خانواده سربزان شعیدش غافل است به چه دردی میخوره
به منتهی الآمال ، قصه کوفه ، نوشته نظری منفرد ، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه ، نوشته جعفریان و ناسخ التواریخ مراجعه کردم و چنین ماجرایی را پیدا نکردم .
آنچه ما دیده ایم چنین است :
ابن شهر آشوب از عبدالواحد بن زید نقل می کند :
روزی در کـنـار کـعـبـه بـه عـبـادت مـشـغـول بـودم، دختر کوچکی را دیدم که خدا را به حقّ امیرالمؤ منین علی علیه السّلام سوگند می دهد و نام و شخصیت امام علی علیه السّلام را در قالب الفاظ و عباراتی زیبا بیان می دارد.
شگفت زده شدم، پیش رفتم و پرسیدم:
آیا تو علی علیه السّلام را می شناسی؟
پاسخ داد: آری ، چـگونه علی را نشناسم در حالیکه از آن روز که پدرم در صفّین به شهادت رسید و مـا یـتـیـم شـدیـم، عـلی عـلیـه السـّلام هـمـواره از مـا حال می پرسید و مشکلات ما را برطرف می کرد.
من به بیماری دچار شدم، و بینائی خود را از دست دادم. مادر و خانواده ام سخت ناراحت بودند، که حضرت امیرالمؤ منین علی علیه السّلام به خانه ما آمد، مادرم مرا نزد امام علی علیه السّلام برد و ماجرا را تعریف کرد.
حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلی عـلیـه السـّلام دستش را بر صـورت مـن کـشـید ، چشمان من بینا شد و هم اکنون به خوبی اجسام را از فاصله های دور می بینم،
آیا می شود علی علیه السّلام را نشناخت؟! [1]عبدالواحد بن زید نقل می کند :
به زیارت حج رفتم، در وقت طواف دختر پنج ساله ای دیدم که پرده کعبه را گرفته و علی علیه السلام را با اوصاف بسیار زیبایی تعریف می کرد . از ایـنـکه دختری با آن کمی سنّ، علی بن ابیطالب علیه السّلام را با آن اوصاف تعریف می کرد در شگفت شدم .
گفتم: دخترم آن کیست که این اوصاف را داراست؟
قالَت ذلِک وَاللّه عَلَمُ الاَعلامِ وَ بابُ الاَحکامِ وَ قَسیمُ الجَنَّةِ وَ النّار وَ رَبّانِی هذِهِ الاُمَّة وَ رَاءسُ الاَئِمَّة، اءَخـُو النَّبـِی وَ وَصِیهُ وَ خَلیفَتهُُفی اءُمَّتِه ذلِک اءَمِیرُالمُؤ مِنِین عَلِی بنُ اءَبِی طالِب .
گـفـت: او بـزرگ بـزرگـان، بـاب احـکام، قسمت کننده بهشت و دوزخ، تربیت کـنـنـده ایـن امـّت، اوّل امـامـان، بـرادر و وصـی و جـانـشـیـن رسول اللّه علیه السّلام در میان امّت، او مولای من امیرالمؤ منین علی بن ابیطالب است.
با آنکه غرق تعجّب شده بودم، با خود می گفتم:
این دختر با این کمی سن این معرفت از کجا پیدا کرده است؟
گفتم:
دخترم علی علیه السّلام از کجا دارای این صفات می شناسی؟!
پاسخ داد:
پـدرم دوسـت او بـود کـه در صفّین شهید شد، روزی علی علیه السّلام به خانه ما به دیدار مادرم آمد، من و برادرم از آبله نابینا شده بودیم، چون ما دو یتیم را دید، آهی کشید و گفت:
در هـیـچ مـصـیـبـتـی کـه پـیـش آمـده آه و نـاله نـکـرده ام، مـانـنـد آنـکـه بـرای اطفال خردسال کرده ام ، اطفالی که پدرشان مرده، چه کسی کفیل و عهده دار آنها می شود؟ در پیشامدهای روزگار و در سَفَر و حَضَر ، آنگاه ما را پیش خود آورد، دست مبارک خویش را بر چشم من و برادرم مالید ، سپس دعائی کرد، دستش را پایین آورد که چشمان نابینای ما بینا شد.
اکنون من شتر را از یک فرسخی می بینم که همه اش از برکت او است .
کمربند خویش را باز کردم که دو دینار بقیه مخارج خود را به او بدهم از این کار تبسّمی کرد و گفت:
ایـن پول را قبول نمی کنم، گرچه امیرالمؤ منین علیه السّلام از دنیا رفته ولی بهترین جانشین را در جای خود گذاشته است،
مـا امـروز در کـفالت حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام هستیم، او ما را تاءمین می کند، نیازی نداریم که از دیگران کمک قبول کنیم. سپس آن دختر به من گفت:
علی علیه السّلام را دوست می داری؟
گفتم: آری
گفت: بشارت بر تو باد، تو بر دستگیره محکمی چنگ زده ای که قطع شدن ندارد.
آنگاه از من جدا شد و این اشعار را زمزمه می کرد: [2]دوسـتـی عـلی در قلب هیچ جوانمردی گسترش پیدا نکرده، مگر آنکه نعمت های خداوندی نصیب او شده است.
دوسـت عـلی علیه السّلام، اگر روزگار قدمی از او بلرزاند، قدمی دیگر برای او ثابت می ماند.
دوسـت نـدارم کـه مـن از پـیـروان عـلی نـبـاشـم در عـوض مال همه عرب و عجم از آن من باشد.
پی نوشت ها
[1] مناقب ابن شهر آشوب
[2] بـحـار الانـوار ج 41 ص 220 ـ 221، از بـشـارة المـصـطفی ص 86 ـ و ـ ابن شهر آشـوب آنـرا در مـنـاقـب تـج 2 ص 334 باب اموره مع المرضی و الموتی بطور اختصار نقل کرده است.( سایت حوزه نت )
رسیدگی به خانواده شهید