تغییر بدعت
ایا حضرت علی (ع) پس از رسیدن به خلافت، مواردى از سنت نبوی (ص) را که تحریف شده بود مانند حرام کردن متعتین، تغییر در اذان، دست روى دست گذاشتن در هنگام قیام نماز، شستن پا به جاى مسح کردن و … را به سنت اصلى نبوىص باز گرداندند؟ اگر خیر، چرا؟
مواردی را که شمرده اید ، نتوانست تغییر بدهد چون مردم قبول نکردند . برای روشن تر شدن موضوع به این مطالب توجه کنید : از ویژگی های خلیفه دوم آن بود که در برابر شریعت اسلام و سخن صریح پیامبر(ص) رای و نظر می داد و آن را اجرا می کرد. علامه امینی در «الغدیر» فصلی را با عنوان «آثار کمیاب در دانش عمر بن خطاب» گشوده است و در آن به 100 مورد ازبدعت های خلیفه دوم، با بهره گیری از متون کهن اهل سنت، اشاره می کند . چند نمونه از بدعتها : 1. اجتهاد خلیفه در قرائت نماز
از عبد الرحمن بن حنظله بن راهب روایت شده که عمر بن خطاب نماز مغرب را خواند ،پس در رکعت اوّل حمد و سوره نخواند ، پس چون رکعت دوم را مشغول شد ،سوره حمد را دوبار خواند، پس چون نماز را تمام کرد و سلام داد دو سجده سهو بجا آورد. ابن حجر( در فتح البارى ج 3 ص 69) می گوید :تمام راویان این خبر مورد اعتمادند و مثل اینکه این عقیده عمر بوده است. بیهقى آنرا در سنن کبرى( ج 2 ص 382 ) نقل کرده و عبارتش این است: عمر بن خطاب با ما نماز خواند، پس در رکعت اوّل چیزى نخواند، پس چون در رکعت دوّم برخاست حمد و سوره را دوبار خواند، آنگاه گذشت، پس چون از نمازش خلاص شد، بعد از سلام دو سجده بجا آورد.
2. رأى خلیفه در تحقق بلوغ
از ابن ابى ملیکه نقل شده: عمر نوشت درباره جوانى از اهل عراق که دزدى کرده بود که او را وجب کنید، اگر قدش شش وجب بود ، پس دستش را قطع کنید، پس وجب کردند، شش وجب یک بند انگشت کم شد، پس او را رها ساختند. (کنزالعمال؛ ج3، ص 116)
3. کم کردن خلیفه از حدّ
از ابى رافع نقل شده: شرابخواری را آوردند نزد عمر بن خطاب، پس باو گفت: هر آینه تو را میفرستم پیش مردیکه او را ترحّمى درباره تو نمی گیرد، پس او را پیش مطیع بن اسود عدوى فرستاد، پس گفت: وقتی که فردا را صبح کردم پس او را حدّ میزنم، پس عمر آمد و او میزد زدن سختى. پس عمر گفت: این مرد را کشتى چند ضربه او را زدى؟ گفت:شصت ضربه، گفت من قصاص میکنم از او به بیست ضربه. ابو عبیده در معناى آن می گوید: عمر میگفت: من قرار میدهم سختى این زدن را قصاص به بیست شلاقی که باقیمانده است از حدّ پس آنرا نزن باو. (سنن کبرى ج 8 ص 317، شرح ابن ابى الحدید: ج 3 ص 133)
4. اجتهاد خلیفه در سه طلاق
از ابن عباس روایت شده که طلاق در زمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و ابو بکر و دو سال و سه سال از خلافت عمر طلاق سه یک طلاق محسوب میشد (یعنى انت طالق ثلاثه، تو سه طلاقه هستى یک طلاق حساب میشد).پس عمر گفت: بدرستیکه مردم گاهى شتاب میکنند در کارى که بر ایشان در آن مهلت است اگر ما آنرا امضاء کنیم برایشان پس آنرا امضاء کرد بر آنها. (مسند احمد ج 1 ص 314، صحیح مسلم ج 1 ص 574).
5. رأى خلیفه در روزه سال
از ابى عمر شیبانى نقل شده که گفت: عمر بن خطاب … را خبر دادند بمردیکه هر روز روزه میگیرد، پس عمر شروع کرد بزدن او با شلاق مخصوصش و میگفت: بخور اى دهرى اى دهرى.(سیره عمر ابن جوزى ص 174).
6. رأى و عقیده خلیفه در باره متعه حج و متعه نساء
الف. از ابى رجاء نقل شده که گوید: عمران بن حصین گفت : آیه متعه نازل شده در کتاب خدا ، و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله امر فرمود ما را بآن، سپس نازل نشد آیه ایکه نسخ کند آیه متعه حج را و نهى نکرد از آن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تا از دنیا رفت. مردى براى خودش بعدا گفت آنچه میخواست. (صحیح مسلم ج 1 ص 474.)
ب. از جابر بن عبد الله گوید: ما متعه میکردیم در ایّام رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و ابو بکر تا آنکه پس از آن عمر نهى کرد در کار عمرو بن حریث.(صحیح مسلم ج 1 ص 395،)
قوشجى (متوفاى 879) در شرح تجرید آورده که عمر بن خطاب بالاى منبر گفت: «ایها الناس ثلاث کنّ على عهد رسول الله صلّى اللّه علیه و آله و انا انهى عنهّن و احرمهّن و اعاقب علیهنّ:متعه النساء و متعه الحج و حّى على خیر العمل»، سه چیز در زمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله معمول بود و من از آنها نهى میکنم و هر کس مرتکب شود او را مجازات بر آن میکنم
1- متعه و صیغه کردن زنان
2- متعه حج
3- گفتن حّى على خیر العمل
سپس قوشچى می گوید:این مطلب از چیزهائى نیست که موجب بدگوئى و مذّمت عمر شود.
برای اطلاع بیشتر به منابع ذیل مراجعه کنید:
1. الغدیر، امینی ، ج 6 ، ص 120
2. ترجمه الغدیر، ج 11، ص 159.
3. اجتهاد در مقابل نص ، شرف الدین
در حدیثی از علی علیه السلام آمده است :
خلفای قبل از من کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا صلی الله علیه وآله مخالفت کردند . پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم ، آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله بود برگردانم لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی می مانم . چگونه خواهید بود اگر دستور می دادم که مقام ابراهیم ( علیه السلام را به همان مکانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داده بود ، بازگردد ؟! عمر بن خطاب ، مقام ابراهیم را از جای خود تغییر داد و فدک را به ورثه فاطمه باز می گرداندم . مقدار پیمانه برای کشیدن مقدار زکات را به همان حالت قبل باز می گرداندم ؛ زمین های هدیه رسول خدا صلی الله علیه وآله را که به کسانی که داده بود به ایشان می دادم. خانه جعفر را به ورثه اش بازمی گرداندم و آن را از مسجد خراب می کردم . زنانی را که به غیر حق همسر مردانی شده اند پس گرفته و ایشان را به همسرانشان بازمی گرداندم . حکم خدا در مورد فروج و ارحام را در مورد ایشان جاری می کردم . مردمان بنی تغلب را به اسارت می گرفتم ( زیرا ایشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ایشان دادند ) . آن مقدار از زمین های خیبر را که بین مردم تقسیم شده است باز می گرداندم ( زیرا این زمین ها مفتوح عنوه است یعنی برای گرفتن آنها جنگ صورت نگرفت و ملک تمامی مسلمانان است نه عده ای خاص و کسی حق تملک آن را ندارد ) دفاتر هدیه های ماهانه را پاک می کردم ( خلفا دفاتری داشتند که در آن نام افراد خاصی ثبت شده بود و هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهریه داده می شد ) همانطور که رسول خدا صلی الله علیه وآله تقسیم می کرد همانطور تقسیم می کردم و آن را فقط سبب آبادی زندگی ثروتمندان قرار نمی دادم . ازدواج ها را یکسان قرار می دادم ( زیرا آنان دستور داده بودند که غیر عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرمودند: مسلمان کفو مسلمان است) . خمس مربوط به رسول خدا را همانطور که خداوند دستور داده است جاری می کردم ( نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خلیفه رسول خدا می دانستند ) . مسجد رسول خدا صلی الله علیه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهایی را که به سوی آن گشوده گشته بود می بستم ( هر کسی از بزرگان صحابه که خانه ایشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت ، برای خود از خانه خویش دری خاص به درون مسجد کشید تا درب اختصاصی او باشد) و درهایی را که بسته شده بود باز می کردم. ( رسول خدا صلی الله علیه وآله در زمان حیات خویش تنها دستور دادند که دربی از خانه امیر مومنان و ناودانی از خانه عباس عموی ایشان به مسجد باز باشد و سایر درها بسته شود اما این درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ایشان مسدود گشت ) . مسح از روی کفش را حرام می کردم. ( خلفا این کار را جایز دانستند ) . به خاطر نوشیدن نبیذ حد الهی را جاری می ساختم. ( خلفا نبیذ را که نوعی شراب خفیف است جایز دانستند ) . دستور می دادم که همه مردم دو متعه حج و زنان را جایز بدانند . دستور می دادم که بر جنازه پنج تکبیر بگویند. ( خلفا چهار تکبیر می گفتند ). مردم را وادار می کردم که بسم الله الرحمن الرحیم را ( در نماز ) بلند بگویند . کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله از مدینه تبیعد کرده بودند و بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله به مسجد حضرت وارد شدند ، بیرون می کردم . (رسول خدا مروان و پدرش را تبعید کرده بود اما خلفا آنان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند ) کسانی را که رسول خدا صلی الله علیه وآله ایشان را در مسجد خویش جای داده بود و بعد از ایشان آنها را بیرون کردندذ به مسجد می آوردم ( عده ای از صحابه جایگاه خانه ای جز صفه و ایوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ایشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفا ایشان را از مسجد بیرون کردند ) . مردم را وادار می کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند . ( طبق آیه قرآن ازدواج احتیاج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتیاج دارد اما خلفا حکم هر دو را برعکس نمودند ) . صدقات را بر گروه ها و مرزهای خودش باز می گرداندم. ( صدقات باید بر گروه های مختلفی تقسیم می شد اما خلفا آن را فقط به بعضی از ایشان می دادند ) . وضو و غسل و نماز را به زمان خویش ( در مورد نماز ) و روش خویش ( در مورد غسل ) و جایگاه خویش ( در مورد وضو ) باز می گرداندم. ( زیرا نماز های یومیه را می توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت کردند و شرایط وجوب غسل را تغییر دادند و نیز محل وضو را عوض کردند زیرا در وضو دست باید از بالا به پایین شسته می شد وبرعکس نمودند ، بعضی از سر باید مسح می شد آن را نیز تغییر دادند ، پا نیز باید مسح می شد آن را شستند ) . مردمان نجران را به محل خویش باز می گرداندم .( از سخنان رسول خدا در آخرین روز این بود که لشکریان اسامه را راهی کنید ، خدا هر کس را که به این لشکر نرود لعنت کند اما خلفا به خاطر مصالح خویش به این لشکر نرفته و برای پوشاندن این قضیه گفتند رسول خدا فرموده است : لشگر اسامه را راهی کنید ، و در جزیرة العرب دو دین باقی نگذارید . به همین جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسیحی بودند از جزیرة العرب بیرون کنند اما با یهود که روابط خوبی با خلفا داشتند کاری نداشتند و حتی کعب الاحبار یهودی توانست نفوذ زیادی در دربار خلافت پیدا کند) . اسیران فارس و باقی ملت ها را به کتاب خدا و سنت رسول او بازمی گرداندم . ( ایشان دستور دادند که هیچ برده ای از سایر کشورها حق ورود به بلاد اسلامی ندارد مگر آنکه مولایش مجوز بگیرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولایش در صورتی که مولا وارثی نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اینکه هر دوی آنها خلاف احکام اسلامی بود ) اگر این کار ها را می کردم در این صورت از گرد من پراکنده می شدند. قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه می نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است . این دستور را دادم ولی عده ای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند ندا دادند : ای اهل اسلام! سنت عمر تغییر کرد!!! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می دارند !!!
و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم شوریده باشند …
(کافی ، ج 8 ، ص 58 ، شماره 21، تحقیق علی اکبر غفاری، طبع حیدری،دوم 1348ش)(دایرةالمعارف اسلامی، ج 6، ص 198 – 199) .
تغییر بدعت