بدا در علایم ظهور
سلام. ممنون از پاسخگویی شما. فقط سوال دیگری که برایم پیش آمده است این است که آیا حدیث معتبری مبنی بر این که ممکن است علائم غیر حتمی تحقق نیابند، داریم؟ با توجه به این که ائمه (ع) وصل به قدرت الهی و علم غیب هستند و راستش تا به حال هر چه که فرموده اند به وقوع پیوسته است.
از برخی روایات استفاده میشود که علائم ظهور بر دو قسم هستند: برخی حتمیاند که مورد بدا و تجدیدنظر واقع نمیشوند و در برخی دیگر امکان بدا وجود دارد، ولی اصل ظهور امری حتمی است که خداوند متعال در آن جواب فطرت و خواسته درونی بشر را داده و وعده به تحقق آن داده است و خداوند هرگز خلف وعده نمیکند.
داوودبنابیالقاسم میگوید:
کنّا عند أبی جعفر محمد بن علی الرضا فجرى ذکر السفیانِی و ما جاء فی الروایة من أن أمره من المحتوم فقلت لِأبِی جعفرٍ هل یبدو لله فی المحتوم قال نعم قلنا له فنخاف أن یبدو لله فی القائمِ فقال إن القَائمَ من المیعاد و الله لا یخلف المیعاد. ما نزد ابیجعفر محمدبنعلیالرضا علیهالسلام بودیم که سخن از خروج سفیانی به میان آمد و اینکه در روایت آمده که امر او حتمی است. به ابوجعفر علیهالسلام عرض کردم: آیا بدا در امرِ حتمی اتفاق میافتد؟ حضرت فرمود: آری. عرض کردم: ما میترسیم که در امر قائم نیز بدا حاصل شود؟ فرمود: امر قائم از اموری است که وعده داده شده و خداوند در وعده خود تخلف نخواهد کرد.
علائم حتمی که مورد بدا واقع نمیشود، در روایات نشانههایی دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱. تصریح به حتمیبودن آن در روایات؛
۲. تأکید به قسم؛
۳. تأکید به «لابدّ»؛
۴. تأکید به «لام»؛
۵. تأکید به «انّ»؛
۶. تأکید به تکرار؛
۷. تأکید به «سین و سوف».
توضیح بیشتر
بداء (به فتح باء) از نظر لغوی یعنی ظاهر شدن، هویدا شدن و پدید آمدن رأی دیگری در کاری یا امری، «ثمّ بدا لهم من بعد ما رأوا الآیات لیسجنّنه حتی حین؛ سپس بعد از این که نشانههای برائت ساحت یوسف(ع) از آن بهتان بر آنان آشکار گردید، رأیشان براین برگشت که او را برای مدتی به زندان افکنند.»(یوسف:35) چنین امری (تبدل رأی) در مورد خداوند که علمش ازلی و تغییر ناپذیر است محال باشد. چنان که حضرت صادق(ع) فرمود: «هر که بر این عقیده باشد که خداوند تبارک و تعالی تغییر رأی دهد در چیزی که از پیش بدان آگاه نبوده از او بیزاری جویید.»(بحارالانوار، ج 111، ص 4) و از سویی آیات و روایاتی در ثبوت آن آمده که دانشمندان اسلامی در توجیه آنها مفصلاً بیاناتی دارند و خلاصه بخشی از آنها بدین قرار است:
خداوند را جز لوح محفوظ که آنچه در آن است تغییر ناپذیر است لوحی است به نام لوح محو و اثبات که مقدرات اشخاص و اشیاء و جوامع و ملل و غیره در آن ثبت است و مثبتات آن بدین گونه است که چیزی در آن ثبت گشته و سپس محو می گردد، مثلا نوشته می شود که عمر زید پنجاه سال است بدین معنی که اگر کاری که موجب درازی یا کوتاهی عمر می شود نکند، مقتضای حکمت آن است که عمر او بدین مقدار باشد، مثلاً اگر صله رحم کرد پنجاه محو گشته و به جای آن شصت نوشته می شود و اگر قطع رحم کند چهل ثبت می گردد. چنان که اگر طبیب حاذقی مزاج کسی را بررسی کند می تواند بگوید: این مزاج استعداد شصت سال عمر را دارد ولی اگر غذای ضعف آور یا مضر بخورد کمتر می شود و چون دارو یا غذایی مقوّی مصرف کند و در هوای سالمتر زندگی کند بیشتر می شود. این تغییرات را بداء گویند و چنین تعبیری یا به نحو استعمال مجازی است همچون استعمال استهزاء و سخریه و مکر در مورد خدا که در قرآن آمده یعنی خداوند کاری کند که نتیجه این امور را داشته باشد. و یا بدین جهت که چون ملائکه و اولیای خدا هنگامی که به مثبتات نخست اطلاع پیدا کنند و سپس به نوشته بعدی بنگرند در آغاز امر آن را تغییر رأی پندارند. و بداء بدین معنی نه تنها درباره خدا محال نیست بلکه حکمت ها و مصالح زیادی نیز دربر دارد که از آن جمله توجه مردم است به کار خیر و اجتناب از کار بد زیرا چون انبیا به آنان خبر دادند که فلان کار نیک آن چنان در سرنوشت شما اثر مثبت دارد که عمرتان یا مالتان را افزایش می دهد و فلان کار بد آن چنان اثری منفی دارد که از عمر و مالتان می کاهد و حتی آن عمل در لوح خدا تغییر ایجاد می کند و عمر پنجاه را به شصت می افزاید یا به چهل می کاهد. انگیزه ای قوی در او پدید می آورد که به اعمال نیک رغبت فراوان کند و از بدی روی بگرداند.
علائم حتمی ظهور چه میشود؟
در بحث از ناگهانی بودن ظهور، ممکن است این اشکال به نظر برسد که با وجود علائم حتمی برای ظهور، چگونه میتوانیم به دفعی بودن آن قائل شویم؟ اگر آن علامتها قطعاً واقع میشوند، پس ظهور نمیتواند ناگهانی باشد؛ بلکه ابتدا باید نشانههای آن ظاهر شود و تا وقتی آن نشانهها واقع نشدهاند، امید به ظهور نمیتوان داشت. اگر هم نشانههای حتمی آشکار شوند، خود مقدّمهای برای ظهور خواهند بود و دیگر نمیتوان ظهور را یک امر ناگهانی دانست. این اشکال را نویسنده بزرگوار کتاب ارزشمند «مکیال المکارم» مطرح فرمودهاند و در پاسخ به آن دو جواب دادهاند.(مکیال المکارم، ج 2، ص 160 و 161)
ما با الهام از فرمایشهای ایشان و با استفاده از بحث بداءپذیری علائم ظهور به پاسخ از اشکال میپردازیم. در این مورد دو احتمال میتوان داد: a
احتمال اوّل: چه بسا در وقوع این علائم، بداء صورت پذیرد و محتوم نامیدن آنها، منافاتی با ظهور بداء در مورد آنها نداشته باشد.
احتمال دوم: بدون قائل شدن به بداء، در مورد آن علائم نیز میتوانیم ناگهانی بودن ظهور حضرت را بپذیریم. راهحلّ مسئله این است که ظهور حضرت را همراه با وقوع علائم آن، دفعی و ناگهانی بدانیم؛ این احتمال را حتّی اگر قائل به بداء در مورد علائم ظهور بشویم، نمیتوانیم مردود بداینم؛ زیرا وقتی چیزی بداءپذیر باشد، نمیتوان گفت که لزوماً واقع نمیشود. امکان بداء غیر از وقوع بداء است. ما در بحث از علائم ظهور، امکان بداء را در مورد آن اثبات میکنیم نه ضرورت وقوع آن را. بنابراین چه بسا در برخی از علائم ـ چه حتمی و چه غیرحتمی ـ بداء صورت نگیرد؛ ولی در عین حال، ظهور حضرت دفعی و ناگهانی باشد.
رمز مطلب این است که نشانههای ظهور را بسیار نزدیک و بلکه مقارن با خود ظهور بدانیم. در اینصورت هم میتوانیم قائل به وقوع بعضی از علائم ظهور بشویم و هم اصل ظهور را تدریجی ندانیم. ممکن است گفته شود که: در روایتها برای بعضی علائم ظهور مدّت زمانی معیّن شده است که با وجود آن زمان، نمیتوانیم وقوعش را نزدیک و بلکه مقارن با خود ظهور بدانیم. مثلاً در مورد خروج سفیانی، مدّتی که در بعضی روایتها معیّن شده است، پانزده ماه میباشد و این زمان با نزدیکی و مقارنت آن با اصل ظهور سازگاری ندارد. به این سؤال میتوان چنین پاسخ داد: بنا بر احتمالی که از مرحوم علّامه مجلسی در نقل شده است، چه بسا در اصل خروج سفیانی بداء نشود، ولی در مدّت زمان خروجش، بداء صورت بگیرد و اینکه در حدیث فرمودهاند: در امر محتوم هم امکان بداء وجود دارد، میتواند اشاره به بداء در خصوصیات نشانهای، مانند خروج سفیانی باشد. به هر حال اگر وقوع علامتی از علائم بسیار نزدیک به اصل ظهور باشد، به ناگهانی بودن آن لطمه وارد نمیسازد. مثلاً درباره کشته شدن «نفس زکیّه» که جزو علائم حتمی ظهور دانسته شده است. (اثبات الهداه، ج 7، ص 422، ح 99، از امام صادق(ع): و النداء من المحتوم… و قتل النفس الزکیه من المحتوم.) از امام صادق(ع) چنین نقل شده است: «لَیس بینَ قیامِ قائم آل محمّدٍ(ص) و بینَ قَتْلِ النّفْسِ الزَّکیَّةِ اِلّا خَمْسَةَ عَشَرَ لَیْلَةً؛ فاصله میان قیام قائم آل محمّد(ص) و کشته شدن نفس زکیّه فقط پانزده شب است.»(کمال الدین باب 57، ح 2)
این مقدار فاصله زمانی با ظهور حضرت، لطمهای به ناگهانی بودن آن نمیزند. اگر واقعاً چنین شود، عرفاً این دو حادثه را مقارن یکدیگر میشمارند. علاوه بر این که چه بسا درباره این پانزده شب هم بداء صورت بگیرد، بدون آن که در اصل کشته شدن نفس زکیّه بداء شود. همچنین است در مورد «ندا» یا «صیحه» که آن هم از علائم حتمی به شمار آمده است(کمال الدین باب 57، ح 2)، ولی ممکن است در زمان وقوعش بداء شود. مثلاً این که فرمودهاند ندا در شب بیست و سوم ماه رمضان است و قیام حضرت در روز عاشورا، که فاصله این دو با یکدیگر بیش از سه ماه میباشد، چه بسا در اصل، ندا و صیحه آسمانی بدایی صورت نگیرد؛ ولی در فاصله آن با ظهور بداء حاصل شود. پس میتوان گفت: همه اینها امکانپذیر است و وقوع همه علائم یا بعضی از آنها با ناگهانی بودن ظهور قابل جمع میباشد. آنچه در این بحث باید به عنوان یک اصل مسلّم و قطعی تلقّی گردد، همین است که انتظار فرج امام زمان(عج) در هر سال و هر ماه و هر هفته و هر روز و بلکه هر ساعت و هر لحظه در دل و ذهن مؤمن زنده بماند؛ این اصلی است که به هیچ وجه نباید مخدوش گردد.
نتیجه بسیار مهمّی که از اعتقاد به بداءپذیر بودن وقت ظهور و ناگهانی بودن آن به دست میآید این است که: امر فرج امام زمان(عج) متوقّف بر حصول زمینه و مقدّمهای که با دفعی بودن آن منافات داشته باشد، نیست. بنابراین ناامیدی از امر فرج در هیچ مدّت زمانی، هر چند کوتاه روا نیست؛ بلکه حال انتظار فرج همیشه و در هر لحظه باید در مؤمن وجود داشته باشد. این معنا با تعابیر مختلف در احادیث ذکر شده است. امام هادی(ع) چنین فرمودهاند: «اِذا رُفِعَ عَلَمُکُم مِن بَینِ اَظْهُرِکم، فَتَوقَّعُوا الفَرَجَ مِنْ تَحتِ اَقدامِکم؛هرگاه نشانه شما از میان شما برداشته شود، از زیر پاهایتان منتظر فرج باشید.»(اصول کافی، کتاب الحجه، بابٌ فی الغیبه، ح 24)
بدا در علایم ظهور