توان دانشمندان بزرگ اسلامی
یک مخترع شیعه را نام ببرید که چیزی اختراع یا کشف کرده ؟
این حرف شما حکایت از اطلاعات بسیار کم شما در خصوص اندیشمندان و تاریخ مسلمانان دارد واحتمالا زحمت مطالعه و جستجو در این خصوص نکشیده اید.در اینجا فقط یک نوشتاری از حجت الاسلام والمسلمین حسین انصاریان و یک مقاله با عنوان وامداری غرب به اسلام در علم نجوم به قلم آقایان رحیم قربانی و مهدی راعی جهت اطلاع شما بارگزاری میکنیم:
هفده علمی که دانشمندان مسلمان در آن سرآمد بودند
دین اسلام از بدو تأسیس نسبت به مقولۀ علم و فنّ آوری، هم ایجاد کننده بوده و هم به آن ارتقاء بخشیده و دانشمندان فراوانی را به جهانیان معرفی نموده است؛ دلیل این ادعا میلیون ها کتابی است که در طول ادوار اسلامی نوشته و تالیف شده و بسیاری از این کتب در رشته های مختلف از سوی کشورهای مستکبر به یغما برده شده و در کتابخانه ها و موزه های آنان نگهداری می شود.
حجت الاسلام والمسلمین حسین انصاریان در نوشتاری برخى از دانشمندان بزرگ اسلام که در هفده علوم مختلف سرآمد بودهاند را معرفی می کند.
دانشمندان حقوق
در علم حقوق دامنه کاوش هاى مسلمین خصوصاً دانشمندان شیعه و ایرانى آنقدر است که تعداد کتب و شماره مؤلفین این علم را نمى توان در پنج سال رسیدگى کرد. از تأسیس حقوق تطبیقى بیش از یک قرن نگذشته است؛ ولى از تألیف حقوق تطبیقى شیخ طوسى درکتاب «الخلاف» بیش از هزار سال است که مى گذرد. مؤلفین حقوق عبارتند از: شیخ طوسى، شیخ مفید، علامه حلى، محقق کرکى، فخر المحققین، شیخ محمد حسن صاحب جواهر، شهید اول و شهید ثانى.
دانشمندان ادبیات
نام همه آنها را نمى توان حتى در ده ها صفحه ذکر کرد؛ امّا مشهورترین آنها عبارتند از: خلیل بن احمد، سیبویه، ابن هشام جامى، عبدالله مقفع، ابن مالک و …
دانشمندان تفسیر
امین الاسلام طبرسى، فخر رازى، سید هاشم بحرانى، ابوالفتح رازى، طبرى، فیض کاشانى، ملا فتح الله کاشانى، قتاده، ابن عباس و سعید بن حبیر و …
دانشمندان منطق، فلسفه و کلام
هشام بن حکم، هشام بن الفوطى، صالح ابن ابى صالح، ابراهیم ابن نظام الیسار، ابن رشد، فارابى، ابن مسکویه، سهروردى، ملا عبدالرزاق لاهیجى، کندى، میبدى، میرداماد، ملاصدرا، حاج ملاهادى سبزوارى و … تنها در مسئله اتم دانشمندان اسلامى بودند که این مسئله بزرگ را به جلو رانده و راه تحقیقات عملى را براى آیندگان باز گذاشتند.
دانشمندان علم ریاضى
ابو عبدالله محمد بن موسى الخوارزمى (مخترع جبر و مقابله)، ابو جعفر محمد، ابوالعباس الفضل بن حاتم، شیخ بهایى، حجاج بن یوسف بن مطر، ابو منصور عبد القاهر، ابو الوفا محمد بن یحیى (کسى که یکى از حرکات ماه را کشف کرد)، ابوعثمان سعید ابن یعقوب، ابو جعفر الخارن (که در حل معادلات درجه ۳ نظریاتى داده است)، ابوالجود محمد ابن اللیث، محمد بن الحسن الحاسب، ابوالحسن على بن احمد (که کتابى مفید در لگاریتم تألیف کرد)، محمد بن عبدالباقى، ابوالفتح حجه الحق عمر بن ابراهیم خیام نیشابورى و …
دانشمندان علم فیزیک و مکانیک
جابربن حیّان ایرانى مؤلف ۳۶۰ جلد کتاب که اکثر آنها در کتابخانه ها و موزه هاى جهان اروپاست؛ از جمله موزه بریتانیا، کتابخانه ملى پاریس، کتابخانه دانشگاه اکسفورد انگلستان، کتابخانه لیون، کتابى به عنوان «رسائل جعفربن محمدالصادق» در هزار صفحه دارد که دوبار در اروپا چاپ شده است. دانشمندان شرق و غرب او را پدر فیزیک مى دانند.
«پى یروسو» مى گوید: کتاب او براى اولین بار درباره نور توصیفى صحیح از ساختمان چشم و قسمت هاى مختلف آن از قبیل مخاط خارجى قرنیه، شبکیه، عنبیه و علاوه بر این، اصول اطاق تاریک را شرح مى دهد.
او از شاگردان برجسته امام ششم حضرت صادق (علیه السلام) است. دانشمندان دیگر:
محمد بن مسعود، حسن بن حسین کمال الدین فارسى، ابوالفتح عبدالرحمن، ابواسماعیل على بن محمد و ابوالقاسم محمد بن احمد.
دانشمندان شیمى
جابربن حیان، محمدبن زکریاى رازى، ابوریحان بیرونى، محمد بن امیل التمیمى، ابوالحاکم محمد بن عبدالملک، احمد بن على وحشیه، ابو العباس احمد بن على و ابومحمد عبدالله بن احمد.
دانشمندان هیئت و نجوم
ابوالحسن اهوازى على طبرى، خالد بن عبد بن عبدالملک، یحیى بن ابى منصور سند بن على، على بن عیسى، ابوعبدالله محمدبن جابر بن سنان «پى یروسو» مى گوید: او اول کسى است که سینوس را جانشین وتر ساخت که نتیجه اش مثلثات جدید است، محمد بن الحسین شیخ بهایى، ابو عبدالله محمد بن عیسى، حسن بن حاسب، ابو عثمان سهل بن بشر، ابو الوفاء بوزجانى، خواجه نصیر الدین طوسى و ابراهیم بن سعید.
دانشمندان جغرافیا
خوارزمى، ابوزید حسن سیرافى، احمد بن الطیب، ابو المنذر هشام بن الکلبى، احمد بن محمد اسحاق، على بن حسن شیزرى، ابو زید احمد بن سهل بلخى، ابوالحسن على بن حسین مسعودى، احمد بن فضلان، ابوالفرج قدامة بن جعفر، ابو محمد حسن بن احمد، ناصرخسرو قبادیانى، یحیى بن سرفیون و البکرى ابوسعید عبدالحى.
دانشمندان تاریخ
واقدى، نصر بن مزاحم، ابن عماد، ابن اثیر، طبرى، مسعودى، ابنواضح، مقریزى، ابن حزم، ابوسعید عبدالحى، ابن خلکان، عطاءالملک جوینى، بلاذرى، ابونعیم اصفهانى، ذهبى، ابوالحسن على بن محمد، شهرستانى، ابن مسکویه، ابوریحان بیرونى و ….
دانشمندان طبیعى
احمد بن داود دینورى، ابو محمد عبدالله بن احمد بن بیطار مالقى (این دانشمند آنچه را که دانشمندان اسلامى در گیاه شناسى نوشته بودند در یک کتاب جمع کرد که در قرن ۱۶ بزرگترین مقام گیاه شناسى و داروسازى رابه دست آورد)، ابن سیده، منصوربن فضل، ابوالعباس احمد بن محمد، عبدالله بن صالح ابن الادان الاشبیلى (این دانشمند در کتاب خود ازاقسام خاک ها کودها و طریقه زراعت و از ۵۸۵ نوع درخت میوه دار بحث کرده و همچنین در راه نشان دادن راه هاى خوراندن و بحث از عوارض بیمارى هاى نباتات و طریق معالجه آنها کاوش و ابتکار فراوانى نموده اند).
دانشمندان معدن شناسى
عطارد بن محمد، ابوریحان بیرونى، المنصور بن بعرة الذهبى، خواجه نصیرالدین طوسى، ابوالقاسم عبدالله بن على بن محمدبن ابى طاهر الکاشانى، حسن بن عربشاه، محمد بن منصور و بیلک القبچقى.
دانشمندان پزشکى و داروسازى
شیخ الرئیس حسین بن عبدالله بن سینا، على طبرى، محمد بن زکریاى رازى، حسن احمد بن محمد الطبرى، على بن عباس اهوازى، ابومنصور موفق، ابوالقاسم موصلى، ابوالحسن على بن رضوان، ابوالفرج عبدالله الطیب، على بن عیسى، ابو روح محمد بن منصور، جمال الدین عبدالرحمن عزالدین ابراهیم، ابن عوض کرمانى، سدیدالدین کازرونى، عریب بن سعد و خلاصه «ابن ابى اصیبعه» در کتاب «اخبار العلما باخبار الحکما» از ۴۰۰ نفر پزشک و داروساز تا سال ۹۶۲ ذکر کرده است.
دانشمندان زیست شناسى
ابوعثمان عمرجاحظ، ابوسعید، عمادالدین کاتب و …
دانشمندان فنون نظامى
حسن بن رماح، عمربن ابراهیم و …
دانشمندان دائره المعارف نویس
ایوب الرهاوى خوارزمى، جمال الدین ابوعبدالله، ابویحیى زکریا بن محمد وابوالفصائل اسماعیل.
دانشمندان مترجم علوم و فلسفه
ابوالحسن اهوازى، محمد بن ابراهیم فزارى، ابوالحسن ثابت بن قره، مطهر بن طاهر، عبدالمسیح بن ناعمه، جرجیس بن جبرئیل، حنین بن اسحاق، سابور بن سهل، ابویحیى البطریق، یوحنا الدمشقى، فضل بن نوبخت، محمد بن عبدالله بن مقفع و یعقوب بن طارق.
شعراى اسلامى
فردوسى، سعدى، حافظ، عنصرى، عسجدى، فرخى، ناصرخسرو، باباطاهر، سنایى، خاقانى، قاآنى، رشیدالدین وطواط، مسعود سعد سلیمان، سیدحمیرى، دعبل، فرزدق؛ و هزارها نفر دیگر در فنون مختلف معمارى، نقاشى، خط، تذهیب کارى و کاشى کارى که اگر بخواهیم هر کدام را ذکر کنیم به صورت صدها مجلّد کتاب خواهد شد؛ با این که این عده نامبرده بعضى از دانشمندان تاریخ اسلامند و دسترسى و شناسایى به تمام آنها غیرممکن است؛ زیرا به جهت نامساعد بودن شرائط و اعصار و سوزاندن کتابخانه ها نمى توان یک هزارم آنان را نام برد.
کتابخانه هاى مسلمین
مسلمین در اعصار مختلف ، داراى کتابخانه هاى مجهزى بودند که مشهورترین آنها عبارتند از:
کتابخانه بغداد داراى چهار میلیون کتاب، کتابخانه اندلس چهار صدهزار کتاب، کتابخانه خزانة الکتب یک میلیون و نیم، کتابخانه شام سه میلیون که در فتح طرابلس در سال ۵۰۲ اروپائیان آن را سوزاندند؛ کتابخانه شاپور ده هزار، کتابخانه الحکمه چهارصد هزار، کتابخانه مراغه چهارصد هزار، کتابخانه دارالحکمه چهار هزار، که بسیارى از آن کتب فعلاً در کتابخانه هاى اروپاست.
این بود شمه اى کوتاه و مجمل درباره وضع اسلام و مسلمین. قضاوت صحیح با خوانندگان محترم است که آیا دین مخالف با علم و زندگى کدام دین است. با مطالعه عمیق این سطور ماهیت، واقعیت و مفهوم اصلى اسلام براى همگان روشن مى شود.
مقاله وامداری غرب به اسلام در علم نجوم
مقدّمه
هنگامی که سخن از فیزیک و نجوم پیشرفته سخن به میان می آید، اندیشه ها بهت زده می شوند که چه دستاوردِ بلند و والای با ارزشی است که انسانِ متمدّن قرن بیستم به عالم بشریت ارمغان آورده است. در حالی که لازمه قبول پیشرفته و بی بدیل بودن یک مسئله علمی و صنعتی، بی سابقه بودن آن در طول تاریخ چندین هزارساله بشر است. از این رو، با بررسی تاریخی بسیاری از مسائل علوم جدید ملاحظه می شود که سابقه دیرینی در اقوام و ملت های گذشته داشته است. این مسائل به دو صورت قابل بررسی هستند:
الف. دانشمندان غربی، پس از عصر نوزایی تا به امروز نظریاتی را مطرح کرده و بسط داده اند که همان مطلب دقیقاً یا تقریباً در آثار علمی گذشتگان نیز بوده است و چه بسا دانشمندان امروزی از آن آثار استفاده ای نبرده و در اثر تحقیق و پژوهش های طاقت فرسا به آن نظریات رسیده اند;
ب. قسم دوم مسائلی است که دانشمندان جدید کارها و تلاش های اساسی از خود نداشته و شالوده مباحث و دستاوردهای پیشینیان را دست مایه نظریات خود قرار داده و همان مباحث را عیناً با اندکی تغییرات ساختاری یا محتوایی به نام خود ارائه کرده اند. این قسم، مورد بررسی این نوشتار است. قبل از ورود به این بررسی، چند نمونه از مباحث فیزیک و نجوم در قسم نخست را مورد اشاره قرار می دهیم.
1. قانون ثقل و جاذبه عمومی در اندیشه و آثار بوعلی سینا
پندار عمومی بر این است که از زمان ارسطو تا زمان گالیله عقیده همگان در مورد حرکت این بود که «جسم متحرک موقعی به حال سکون درمی آید که قوّه ای (نیروی خارجی) که آن را در امتداد خود به حرکت واداشته است نتواند دیگر تأثیر کند و آن را براند» و حال آنکه آنچه ما تاکنون از طرز تفکر فلاسفه اسلامی در رابطه حرکت جسم با نیروی خارجی، سراغ داریم غیر از این است.
ابن سینا در مبحث خلأ می گوید: «سنگی که به هوا پرتاب می شود اگر معاوفت هوا (یا سایر اصطکاکات) در کار نباشد، آن سنگ تا سطح مُحدِّدُ الجهات به حرکت خویش ادامه می دهد.» معنای این سخن این است که اگر جسمی در اثر نیروی خارجی وارد بر آن، به حرکت درآید بعد از آنکه علاقه جسم با نیروی خارجی از بین رفت، آن جسم برای همیشه به حرکت خود ادامه می دهد. مگر آنکه عوائقی در کار باشد و مانع ادامه آن حرکت شود. چنانکه واضح است این مطلب عین قانون جبر نیوتن و گالیله است.1
ملّاصدرا نیز در گزارشی از کتاب الحدود ابن سینا، نظریه «جاذبه عمومی» را چنین با توضیحات بسیار جالب و زیبا به او نسبت داده است.2
البته این اندیشه از گذشته تا همین اواخر در میان منجمّان اسلامی مطرح بوده است که آسمان و زمین و همه اشیا به نوعی بر یکدیگر اثر جاذبه یا دافعه دارند و بسته به اینکه اشیا در طبیعت به چه نحوی قرار گرفته باشند، جاذبه یا دافعه تحقق می پذیرد.3
این نظریه حتی در نوآوری ها و دقت نظرهای ابوریحان بیرونی نیز به چشم می خورد که در مقام مخالف با نظریه مشهور منجمّان درباره فلک، ثقل عام را مطرح می کند.4
2. قانون اینرسی
این قانون در نظریات دانشمندان و فلاسفه دوره اسلامی به طور صریح به چشم می خورد و اساساً تبیین و تشریح فلاسفه و منجمّان اسلامی درباره این قانون بسی بیشتر و پرمحتواتر از آن چیزی است که گالیله و دیگران گفته اند.5 توضیح این نکته شایان ذکر است که دانشمندان اسلامی هر دو جنبه قانون اینرسی را به خوبی و با تفصیل بسیار مورد بررسی و کنکاش قرار داده بودند. یعنی حرکت دائمی اشیای متحرک در خلأ به شرط عدم مانع، و نیروی درونی اشیا در حرکت به جهات گوناگون.6 این قانون همچنین در اندیشه ملاصدرا و نیز در لابه لای اشکالات ابوریحان به ابن سینا مشاهده می شود که بسیار قابل توجه است.7
3. قانون بقای ماده و انرژی
غربی ها برای اینکه نظریات خود را جدید و بی سابقه جلوه دهند و از این تظاهر، به نفع افتخارات فرهنگی ـ علمی و قومی خود سود ببرند، ابتدا به یک تاریخچه نادرستی می پردازند که در آن نه تنها اثری از گفته ها یا بافته هایشان نیست، بلکه تاریخ مزبور وقایع و خرافی و خلاف آنچه را ارائه کرده اند گزارش می دهد. این مسئله در مورد قانون بقای ماده و انرژی نیز صدق می کند. زیرا اینکه گفته اند برای اولین بار لاووازیه قانون بقای ماده را بیان کرده و سپس انیشتین قانون بقای انرژی را همسان با آن قانون مطرح نموده است، کاملا نادرست و خلاف وقایع تاریخی علم و فلسفه است. و در بررسی تاریخ فلسفه اسلامی قانون مزبور به صورت کاملا مشروح و روشن مشاهده می شود.8
4. نظریه جاذبه زمین
یکی دیگر از افسانه هایی که غربی ها برای جازدن نظریه جاذبه زمین به اسم خود، ساخته و پرداخته اند ماجرای سیبی است که به سر نیوتن خورده و ذهن بشر را متوجه این مسئله کرده است. افسانه ای که عده ای از دانشمندان غربی نیز آن را قبول ندارند.9 زیرا این نظریه علاوه بر آنچه که در مورد قانون جاذبه و بقای ماده و انرژی گفته شد، از سوی عده ای از منجمّان دوره اسلامی از جمله ثابت بن قرّه حرّانی مطرح شده بود10و حداکثر هنر نیوتن که بسی قابل تحسین است، فرمول بندی و بیان ریاضی این قانون می باشد.
5. بیضویت مدارات گردشی سیارات
بسیاری از پیچیدگی های موجود در نظریه ریاضی بطلیموس درباره حرکت اجرام آسمانی و بخصوص حرکت های مبهم و پیچیده سیارات، از مبنای «دایره ای بودن مدارات» ناشی می شد. این مشکل موجب شده بود که بسیاری از فرضیات و تخیلات نابجایی مثل فلک های تدویر، خارج مرکز را وارد سیستم توجیهی حرکت سیارات بکنند. این معضل با وارد شدن تصویر بیضوی برای حرکت سیارات حل می شد، اما کسی در طول تاریخ پیدا نشد که به چنین کاری دست زند، تا اینکه کپلر طرح نوین بیضویت مدارات را پی ریزی کرده و مشکلات اساسی سیستم مزبور را برطرف کرد. این ماجرا نیز یکی از افسانه های بی پایه غربی هاست که برای جازدن این نظریه به اسم یوهانس کپلر ساخته و پرداخته شده است. در حالی که نخستین کسی که بیضویت مدارات سیاره های منظومه شمسی را فرض اساسی سیستم گردش اجرام آسمانی قرار داد، ابوسعید سجزی (اوائل قرن 11م) بود. وی حرکت سیارات در مداری بیضوی را نه تنها از لحاظ تئوری فرض گرفت، بلکه از لحاظ کاربردی اسطرلابی طراحی و ساخت که بر این اساس کار می کرد.11
پس از وی در اواخر قرن یازدهم میلادی منجمّم بلندآوازه اسلامی زرقالی بود که نظریه بیضوت مدار سیارات را بسط داده و با بذل تلاش های مستمر در طول سال های عمر خود توانست در سال 1080م. جدولی را طرح ریزی و تنظیم کند که به نام Toledan معروف است و بعدها مبنای کار کپلر و دیگران قرار گرفت.12
6. حرکت سیارات
از جمله دانشمندان اسلامی که درباره حرکت سیارات تلاش های فراوانی کرده و با رصدها و محاسبات ابتکاری خود گردش آن ها به دور خورشید را تشخیص داده و تبیین کرده بود، بطروجی است. او منجمّی ابزارگرا بوده و از ریاضیات زمان خود بهره های فراوانی در جهت تبیین نظریات نجومی خود برده است، علاوه او منجمّی واقع گرا و تجربه باور بود; و در این راستا بر رصد و مشاهده مستمر به آسمان بیش از تئوری پردازی اهمیت می داد.13
فعالیت ها و نوآوری های او چنان چشمگیر بوده است که عده ای از شرق شناسان نیز در اوج عظمت او مبهوت مانده و به طور مفصل به ابعاد علمی او پرداخته اند.14 البته روشن است که تلاش های علمی صورت گرفته درباره حرکت سیارات به او منحصر نشده، بستر گسترده ای از تاریخ نجوم اسلامی را با عده بسیار زیادی از منجمّان و فلاسفه اسلامی، به خود اختصاص داده است و این دستاوردها دیرینه چند قرن قبل از این دارد که گالیله در محکمه کلیسا پا بر زمین کوبید و می گفت: «و تو خود خوب می دانی که در حرکت هستی.»
7. کشف قمرهای مشتری
همان گونه که در بررسی شخصیت علمی ابن اعلم بررسی خواهیم کرد، او اولین منجمی بود که با مشقت های فراوان رصدی و مشاهدتی، و همچنین تیزبینی خاصی که داشت توانست قمرهای مشتری را تشخیص داده و حرکت آن ها به دور مشتری را ترسیم، تبیین و تشریح کند. در حالی که گالیله نه تنها هنوز تلسکوپ کوچک خود را نساخته بود بلکه اثری از او در اعماق تاریخ نجوم دوره اسلامی وجود نداشت.15
8. کشف سحابی
نخستین دانشمند نجومی که به وجود سحابی ها در لابه لای ستارگان آسمان پی برده و برخی از آن ها را نیز مشخص نموده، عبدالرحمن صوفی (903ـ986م) است. او سحابی را که در نقشه سسییو با نام 31M شناخته می شود رصد و ثبت کرد.16این چند نمونه قطره از دریای معرفت علمی دانشمندان مسلمان است.
در مورد قسم دوم، از نظریات و مسائل موجود در آثار دانشمندان پس از عصر نوزایی غرب، مباحث بسیاری وجود دارد که در این نوشتار به مسائل نوآورانه منجمّان اسلامی و استفاده های غربی ها از آن ها می پردازیم:
نظریه زمین مرکزی در طول تاریخ پر فراز و نشیب علم نجوم، به آن راحتی که در تصور ماست، مورد قبول همگان نبوده است، بلکه از دوره باستان تا اواخر شکوفایی دوره اسلامی علوم، مخالفان و نقادانی داشته است; به طوری که در مقابل آن، نظریه های دیگری به عنوان سیستم گردشی برای سیارات و اجرام آسمانی ارائه شد.17
شکل گیری این نوع مخالفت ها و اکتشافات، به زمان آریستارخوس ساموسی در چهار یا پنج قرن پیش از میلاد مسیح باز می گردد. در میان یونانیان و حتی هندی های باستان، مخالفت های علمی و عقیدتی با آن صورت گرفت; تا اینکه علم نجوم وارد دوره با شکوه اسلامی شد که در این دوره بسی عمیق تر و علمی تر مورد بازاندیشی و نقّادی قرار گرفت; به گونه ای که بسیاری از زیر ساخت های نجوم و فیزیک پیشرفته (یعنی آنچه که امروزه به عنوان علمی پیشرفته شاهد آن هستیم) در این دوره پی ریزی شد. و بالاخره این پیشرفت، با همه آثار مکتوب و صنعتی (ابزار آلاتِ نجومی) که داشت، در دوره رنسانس به وسیله تاجران و غارتگران فرهنگی به مناطق گوناگون اروپایی از جمله ایتالیا، آلمان، انگلیس، فرانسه، لهستان، و… منتقل شد، به طوری که در مناطق اسلامی حتی آثاری از برخی کتاب ها و ابزار آلات نجومی به جا نماند. و امروزه برای بررسی چنین منابعی ناچار از رجوع به کتابخانه های اروپایی هستیم (تازه اگر آن غارتگران چنین اجازه ای را برای استفاده علمی از منابع میراثی خودمان به ما بدهند!)18
به هر حال، در عصر نوزایی آثار علمی مسلمانان و ایرانیان به دست اشخاصی چون کوپرنیک، تیکو براهه، گالیله، و دیگران رسید و آنان با استفاده از این آثار و دستاوردها، نظریاتِ مسلمانان را به اسم خود جا زدند، به گونه ای که حتی اسمی از کتاب ها و منابع و نام صاحبان آن نظریات هم به میان نیاوردند، بلکه همه دستاوردهای چند صد ساله مسلمانان را به اسم خود مطرح کرده و پیشرفت علم نجوم را به اسم خود ثبت کردند. و اکنون پس از چند قرن زندگی غارتگرانه، تازه خود غربی ها برخی از آن آثار علمی را ـ آن هم بخشی از آن را با ترجمه انگلیسی نه اصل عربی یا فارسی ـ منتشر کرده و عده ای از افراد منصف خودشان نیز به نظریه دزدیشان اقرار و اعتراف می کنند;19 البته در صورت دسترسی مسلمانان به آن آثار، اولا خود مسلمانان میدانداری آن علوم و پیشرفت ها را به عهده می گرفتند; و ثانیاً، غربی های غارتگر نمی توانستند به راحتی نظریات مسلمانان را به اسم خود منتشر کنند.
به هر حال، این روند از پیشرفت در علم نجوم، در تاریخ درخشان دوره اسلامی به گونه ای کاملا حرفه ای تحقق یافته است که علی رغم پنهان کردن این حقیقت توسط غربی ها، با رجوع به منابع اصیل علم نجوم در میان دانشمندان اسلامی، بسیاری از زوایای پوشیده و مبهم علمی به خوبی نمایان می گردد.
روشن است که غرب مدرن در این پیشرفت هیچ نقش نوآورانه ای نداشته است. حال برای ترسیم این مسئله، مناسب است که به طور اجمالی، شکل گیری مخالفت ها و نوآوری های دانشمندان یونانی و اسلامی در مقابل نظریه زمین مرکزی را (از لحاظ تاریخی) بررسی کنیم.
مخالفانِ زمین مرکزی در دوره باستان (یونان و هند)
1. نظریه آریستارخوس
تقریباً نخستین نظریه ای که در مقابلِ سیستمِ زمین مرکزی در یونان مطرح شد، نظریه آریستارخوس ساموسی درباره حرکت انتقالی زمین به دور خورشید و مرکز نبودن آن برای عالم بود، به طوری که ارشمیدس به صراحت، فرضیه ای را که بر اساس آن ثوابت و خورشید بی حرکتند، و زمین در محیط دایره ای است که خورشید در وسط آن قرار گرفته و به دور خورشید می گردد، به آریستارخوس نسبت می دهد و آن را بزرگ ترین پیشرفت علم می شمارد.20
راسل نیز در کتاب تاریخ فلسفه غرب، از آن نظریه به عنوان شکل کامل فرضیه کوپرنیک یاد کرده و در مقام توصیف آن چنین می گوید: «آریستارخوسِ ساموسی که در حدود 320 ـ 250 ق.م می زیسته… شکل کامل فرضیه کوپرنیک را طرح کرد; یعنی گفت که همه ستارگان (اجرام آسمانی) از جمله زمین در دایره هایی گرد خورشید می گردند، و زمین هر 24 ساعت یک بار گردِ خود می چرخد…»21
البته، باید توجه داشت که راسل اساساً نویسنده ای پرمبالغه است و در بسیاری از مباحث و خصوصاً گزارش های تاریخی، غلو و پرگویی داشته، و عبارت پردازی های بی ربط و بی اعتباری ارائه می کند; از این رو، گفته او در مورد نظریه آریستارخوس، که شکل کاملی از نظریه کوپرنیک بوده است، نادرست می باشد; چرا که نظریه آریستارخوس نه نظریه ای ریاضی بوده، و نه نظریه ای منطبق با واقعیت مداری گردش سیارات در منظومه شمسی که حرکتی بیضوی است; بلکه صرفاً بر اساس مشاهدات و رصدهای پیوسته، به طورِ بیانی و گفتاری ساده می گفت که زمین و سیارات دیگر در مدارهای دایره ای به دور خورشید می گردند و این نوع فرض برای حرکت اجرام آسمانی صحیح به نظر می رسد. به همین جهت، نظریه آریستارخوس، چیزی بیش از آنچه کوپرنیک مطرح کرده بود، نبوده است، بلکه شاید به خاطر فرض گرفتن این مسئله، اندکی کم اعتبارتر از نظر کوپرنیک بوده باشد.
2. نظریه آناکسیمندر
دومین نظریه ای که در مصاف با فرضیه بطلیموس به چشم می خورد، اندیشه آناکسیمندر درباره زمین است که می گفت: «زمین آزاد در فضا شناور است و بر چیزی تکیه ندارد.»22البته، این نظریه بیشتر به مقابله با تفکر افسانه ای تکیه زمین به دو شاخ گاو شبیه است تا مقابله با زمین مرکزی، اما با این حال، با توجه به شواهدِ تاریخی (علی رغمِ ابهامات فراوانی که دارد) آناکسیمندر از مخالفان این سیستم به شمار می رود. قابل توجه است که اندیشه تکیه زمین به موجوداتی نظیر گاو، نهنگ، لاک پشت و… از سرزمین باستانی و قبل از اسلام (یونان، ایران، هند، و مصر و بابل) به عرصه علوم و معارف اسلامی وارد شده است; اگر چه در صورت صحیح بودن روایت های مربوط به آن، شاید دارای تأویل و تفسیر عرفانی ویژه ای باشد.
3. نظریه فیلولائوس
سومین نظریه، نظریه مسکوت مانده فیلولائوس درباره عدم مرکزیت زمین در آسمان بیکران است که می گفت: «زمین مرکز کاینات نیست، و تنها یکی از چندین سیاره ای است که به دور آتش مرکزی در گردش اند.»23
اما فرقی اساسی میانِ نظریه «گوی آتشینِ مرکزی» او و نظریه «آریستارخوس» وجود داشت; زیرا «از نظرِ او جهان کروی و محدود است، و آتشِ مرکزی در مرکز آن جای دارد. برای زمین سیاره ای نامرئی را به عنوان همزاد آن در نظر گرفت، تا به گفته ارسطو فزونی ماه گرفتگی ها بر خورشید گرفتگی ها را توجیه کند. … ضمنِ اعتقاد به دوران زمین بر گرد مرکز جهان، فلک ثوابت را نیز همچون گذشته، همانند سایر افلاک در حرکت می دانست.»24 در حالی که، آریستارخوس چنین نظری نداشت، و بلکه نظریه شبهِ خورشید مرکزی خود را در مقابله با این رویکرد به سیستم حرکتی ارائه کرده بود.
ارسطو درباره عقیده گردشی او درباره زمین این گونه می نویسد: «بیشتر فیلسوفان بر آنند که زمین در مرکز جهان هستی قرار دارد و در واقع، اینان همه کسانی اند که آسمان را متناهی می دانند. نمایندگان مکتب ایتالیایی، که آن ها را فیثاغوریان می نامند، با این عقیده مخالفند. آنان بر این عقیده اند که آتش است که در مرکز جهان جای دارد و زمین فقط یکی از ستارگان است و زمین است که با حرکت مستدیر خود به گرد مرکز، روز و شب پدید می آورد.»25
4. نظریه هراکلیتوس
هراکلیتوسِ پنتوسی هم در ردیف نوآورانِ یونان باستان به عنوان چهارمین نظریه پرداز بر علیه سیستمِ هیپارخوسی – بطلیموسی (زمین مرکزی) از جمله دانشمندانی بود که با سرسختی تمام در مقام مخالفت با سیستم زمین مرکزی و تفکر ساکن بودن آن در جایگاه خود، در تبیین علمی و واقع بینانه از آسمان کاملا روشن و با صداقت می کوشید. وی می گفت: «اگر به جای اینکه تصور کنیم تمام دنیا به دور زمین می گردد، بپنداریم که زمین دور محور خود می چرخد، بر بسیاری از مسائل چیره شده ایم.»26او علاوه بر پافشاری به نظریه گردش محوری زمین، با توجه به دقت های فراوان در نحوه حرکتِ سیارات در آسمان پی برده بود که حرکت دو سیاره زهره و عطارد فقط با گردش به دور خورشید قابل توجیه و تبیین بود; از این رو، با صراحت بیان کرد که این دو سیاره نه تنها به دور زمین نمی گردند، بلکه به طورکاملاروشن به دور خوشید در گردشند. از این رو، به گفته یکی از تاریخ نگارانِ علم: «در این نظریه سعی بر این بود که نشان دهند در آن منظومه (منظومه خورشیدی) زهره و عطارد بر گردِ خورشید می چرخند، در صورتی که خورشید خود بر گرد زمین می چرخید.»27
او در این مرحله از وظیفه خود در قبال علم، دو گام بسیار اساسی برداشت، با اینکه به خاطر عوامل گوناگونی، تثبیت و مقبولیت نظریه مرکزیت خورشیدبرسیارات هفتگانه(عطارد،زهره، زمین، ماه، مریخ، مشتری، زحل) صدها سال به تأخیر افتاد.
5. نظریه آریه بته یا آرجبهد در هندِ باستان
از میان دانشمندان پرآوازه در سرزمینِ تمدن سازِ آسیای شرقی، هند، آریه بته اول به چشم می خورد که فقط سامانه گردش محوری زمین را مطرح ساخت; در زمان هند باستان همچون یونان، «عقیده عموم بر آن بود که زمین در مرکز گیتی است و تمامی حرکات به دور آن انجام می شوند، ولی آریه بته اول، علی رغم دیگر منجّمان هندی، می گفت که زمین به دور خود می چرخد.»28
مخالفان نظریه زمین مرکزی در میان دانشمندان اسلامی
1. نظریه ابوسعید سجزی
از میان ستاره شناسان مسلمان نیز نام ابوسعید سجزی (احمد بن محمد بن عبدالجلیل سجزی، اواخر قرن 4 و اوایل قرن 5 ق، معاصر با ابوریحان بیرونی) چنان پر تلألؤ می درخشد که کمتر کسی در تاریخ علوم دوره اسلامی به منزلت و مقام علمی او می رسد; چرا که علاوه بر قایل شدن به حرکت زمین و مخالفت با گردش افلاک به دور آن، اصطرلابی طراحی کرده و اختراع نمود، که عملا کارکرد و چگونگی سیستم چرخش زمین را نشان دهد. او این اصطرلاب را، که به نام «اصطرلابِ زورقی» معروف است، به گونه ای ساده و زیبا ساخته بود که دقیقاً بر اساس حرکت محوری زمین کار می کرد. علاوه بر این، از پیچیدگی اصطرلاب های دیگری که بر اساس زمین مرکزی ساخته می شدند، خالی بود; زیرا سایر اصطرلاب ها شامل اجزای پیچیده زیادی بودند (مرکب از شمالی، جنوبی، و…) در حالی که، این اختراع بسیط و غیر مرکب از آن اجزا بود.
با توجه به این توضیح، «اهمیت و مقام بلند سجزی در تاریخ علم فلک از این نظر است که او مخترع اصطرلاب زورقی است که پایه اش بر این اصل است که زمین متحرک است و بر محور خود می چرخد، و فلک با آنچه در آن است به استثنای کواکب سیاره هفتگانه، ثابت است.»29
ابوریحان بیرونی معاصر وی، درباره اختراع بی نظیرش چنین می نویسد: «حقیقتاً برای ابوسعید سجزی اصطرلابی از نوع بسیط و غیرمرکب از شمالی و جنوبی دیدم که آن را زورقی نامیده بود، و او را به خاطر این اختراعش بسیار تحسین کردم; اختراعی که بر اساس اصل مستقل و قائم به خودش استوار گشته و ساخته شده بود، همان اصلی که (چنان که برخی از مردم معتقدند) می گوید: حرکت کلی مرتب شرقی (از جانب غرب به شرق) همانا به زمین تعلق دارد نه فلک و آسمان. و به جانم قسم که این مسئله شبهه بسیار سخت و غیر قابل حلی بود (که شاید با ساخته شدن این اصطرلاب، مسئله حل شود )و چیزی از رد آن برای مهندسان و دانشمندان دانش نجوم حاصل نمی آید.»30
«زورقی» به معنی «بیضوی» می باشد، و اساس اندیشه سجزی در ساختن این اصطرلاب بر پایه علمی کشف شده به وسیله خودش بود که قایل به منظومه شمسی با مدارهایی بیضوی برای سیارات آن بود. از این رو، می بینیم که کاشف و نظریه پرداز اصلی درباره سیستم منظومه ای نه تنها کوپرنیک نبوده است، بلکه اساساً این اندیشه به فکر غربی ها خطور نکرده است، و هر آنچه که در این باره گفته اند به برکت غارت هایی بوده است که از کتاب ها و منابع مسلمانان به انجام رسانده اند.
به هر حال، از این نوع تحسین و استقبالی که ابوریحان از سجزی و اختراعش کرده است روشن می شود که خود او نیز قایل به حرکت زمین و عدم مرکزیت آن بوده است. و همچنین، از عبارت اخیر، که نوشته است: «چیزی از رد آن برای مهندسان و دانشمندان دانش نجوم حاصل نمی آید» چنین بر می آید که خود ابوریحان نیز به بطلان زمین مرکزی و صحیح بودن نظریه حرکت زمین و خورشید مرکزی، معتقد بود، که آن را بررسی می کنیم:
2. نظریه ابوریحان بیرونی
با توجه به این توضیحات، مشخص می شود که خود بیرونی نیز از جمله منتقدان و مخالفان سیستم زمین مرکزی بوده است. بنا به نوشته ویل دورانت: «ابوریحان بیرونی در کروی بودن زمین تردید نداشت; معتقد بود که اشیا به طرف مرکز زمین جذب می شوند. گفته بود که داده های نجومی را، مطابق این فرض که زمین هر روز یک بار به دورمحور خود و هر سال یک بار به دور خورشید می گردد، به همان سهولت می توان توضیح داد که اگر عکس آن را فرض کنیم.»31
علاوه بر این، بیرونی در کتاب قانون مسعودی، بر حرکت زمین دلیل اقامه کرده و به طور کاملا روشن و علمی آن را به اثبات رسانده است: «هنگامی که چیزی از بلندی فرو می افتد، محل افتادن آن درست پایه خط قائم بر نقطه فرو افتادن نیست، و سقوط ها با زوایای مختلف نسبت به خط قائم صورت می گیرد، هنگامی که پاره ای از زمین از آن جدا می شود و فرو می افتد، دارای دو گونه حرکت است: یکی حرکت دورانی که از گردش زمین، به آن تعلق می گیرد; و دیگری حرکت مستقیم خطی که از سقوط مستقیم آن به طرف مرکز زمین، برای آن حاصل می شود. اگر تنها حرکت مستقیم می داشت، لازم بود که محل سقوط آن در طرف مغرب وضع قائم آن قرار گیرد. ولی چون هر دو حرکت در زمان واحد وجود دارد، نه در مشرق خط قائم سقوط می کند و نه در امتداد قائم، بلکه محل سقوط آن اندکی در جانب غرب است.»32
اگر نیک به استدلال و شیوه نگرش بیرونی به آسمان و زمین، و پدیده مرموز حرکت اجرام در گنبد پیچیده کیان، بنگریم، روشن می شود که او افق های بسیار والایی از مدل های ریاضی و فیزیکی زمین و آسمان را فهم کرده بود; چرا که استدلال ارائه شده به وسیله کوپرنیک، گالیله، و دیگران، را با بیان شیوا و صریحی ذکر کرده است. البته، این توجه از سوی بیرونی به عنوان ساختار حقیقی و طبیعی زمین، نه فقط از جانب وی، بلکه از جانب بوعلی سینا و پیروان مشائی او به عنوان ردّیه ای برای نظریه زمینی متحرک، مطرح شده بود; همان گونه که بعدها، خود کوپرنیک هنگامی که می خواست نظریه خورشید مرکزی را ارائه کند با این اشکال مواجه شده، به شیوه ای شبیه به روش بیرونی، آن را حل کرد. فرقی که میان بوعلی سینا و کوپرنیک بود این است که بوعلی سینا نظریه حرکت زمین را ردّ می کرد، و بیرونی و کوپرنیک مدافع چنین رویکردی در سیستم سیاره ای منظومه شمسی بودند.33
نجم الدین کاتبی، که یکی از شارحان فلسفه مشاء است، در عین حال که استدلال بوعلی سینا را ردّ کرده، با استدلال و اشکال دیگری دوران و حرکت زمین را ردّ کرده است. نکته ای که کاتبی به آن اشاره کرده است بسیار عالی و تحلیلی فیزیکی از مسئله به شمار می رود، اما با این حال، او به خاطر پیش زمینه های نادرستی که از سیستم منظومه ای داشت، از پی بردن به حقیقت بزرگ، و مهم فیزیکی و طبیعی عاجز مانده بود.34
برتراند راسل داستان این اشکال او را این گونه می نویسد: «اگر زمین در هر نقطه ای از مدار خود، 000/000/186 میل از نقطه ای، که شش ماه دیگر در آن نقطه خواهد بود، فاصله داشت، این امر ناچار در وضع ظاهری ستارگان تغییری خواهد داد; کما اینکه کشتی که در دریاست و نسبت به یک نقطه ساحل، شمالی به نظر می رسد، نسبت به نقطه دیگر ساحل، شمالی به نظر نخواهد رسید. اما چون اختلاف منظری مشاهده نمی شد، کوپرنیک به درستی نتیجه گرفت که ثوابت باید بسیار دورتر از خورشید باشند… مشکل دیگر از اجرام سقوط کننده بر می خاست. اگر زمین به طور مداوم از غرب به شرق در حال چرخش است، پس جرمی که از ارتفاعی سقوط می کند، نباید در نقطه ای که در امتداد قائم، درست زیر نقطه ابتدای سقوط، قرار دارد سقوط کند، بلکه باید نقطه سقوط کمی در طرف مغرب نقطه واقع بر خط قائم مارّ (عمود) بر وضع نخستین جسم ساقط شونده باشد; زیرا که در مدت زمان سقوط، زمین از زیر این جسم، چرخنده است. در قانون جبر یا لختی گالیله، جواب این مشکل پیدا شد. اما درزمان کوپرنیک جوابی برای آن مشهودنبود.»35
3. نظریه ابوعبداللّه بتانی
بتانی از جمله مخالفان سیستم زمین مرکزی بود; اما او در این مخالفت با توجه به توجیه ناپذیر بودن حالت زیروسکوپی و فرفره گونه زمین بر اساس مرکزیت و ساکن بودن آن، حرکت محوری زمین را مطرح کرد، و با محاسبه زیرکانه این حرکت شالوده اساسی سیستم بطلیموسی (ساکن بودن زمین) را در هم ریخت; او با این کار، که قدمی بسیار بزرگ در تحول علم نجوم بود، با «بطلیموس ـ که اوج خورشید را ثابت می دانست ـ مخالفت ورزید و ثابت کرد که اوج خورشید، تابع حرکت تقدیمی اعتدالین است.»36برای فهم این نوآوری بهتر است که توصیفی از حرکت اعتدالی ارائه کنیم: «نقاط اعتدال ثابت نیستند.] بر خلاف پنداشت بطلیموسیان [هر نقطه به آرامی بر دایره بروج حرکت می کند و یک دور کامل را تقریباً در 25800 سال می پیماید. این حرکت نقاط اعتدال را تقدیم اعتدالین گویند. … اگر فرفره ای را روی زمین به چرخش درآوریم، به طوری که محور فرفره بر زمین عمود نباشد، نیروی ثقل فرفره می خواهد فرفره را به زمین بیندازد، ولی چون فرفره دارای حرکت دورانی است به زمین نمی افتد، بلکه در حول خط قائم نقطه اتکا می گردد و محورش در حول این خط، مخروطی را طی می کند.»37
ویل دورانت، نوآوری ها و شخصیت والای او را یادآور شده وی را این گونه توصیف می کند: «ابوعبدالله بتانی (317ـ236 هـ. ق، 929ـ850م)، که فردی صابئی مذهب از مردم رقه بود و در اروپا به نام آلباتنیوس معروف است، علم محاسبه مثلثات را از آنچه در ایام ابرخس و بطلیموس بود خیلی جلوتر برد: در حل مسائل، مثلث را جانشین چهار ضلعی بطلیموس کرد، وجب را به جای وتر قوس ابرخس به کار برد; همو در حساب مثلثات نسبت ها را تقریباً به صورتی که اکنون به کار می بریم مرتب کرد. با مسلم انگاشتن کرویت زمین، طول یک درجه نصف النهار را به وسیله رصد کردن خورشید در یک زمان از تدمر (پالمورا) و از دشت سنجار، اندازه گرفتند. در نتیجه این اندازه گیری، مقدار آن درجه پنجاه و شش میل و دو ثلث میل ]91/177 کیلومتر [تعیین شد که فقط نیم میل از اندازه زمان ما بیشتر است. بر این اساس، محیط زمین را در حدود 32/820 کیلومتر معین کردند. بتانی چهل و یک سال تمام در کار تنظیم رصدها، که به دقت و شمول شهره بود، وقت صرف کرده و، درنتیجه رصدهای خود، به نتایجی رسید که به صورتی عجیب با نتایج روزگار ما نزدیک است. از جمله، تقدیم اعتدالین را 5/54 در سال، و میل کلی را 55 23 تعیین کرده بود.»38
4. نظریه ابن الاعلم بغدادی
ابوالقاسم ابن الاعلم بغدادی از منجّمان زبردست نیمه اول قرن چهارم (350 هجری مقارن با سال 961م) نیز با مطالعاتی به طور کاملا علمی و تحقیقی ـ پژوهشی در بستر آسمان، نتایج شگرفی به دست آورده بود که قابل توجه است; چرا که از میان دانشمندان اسلامی، اولین کسی بود که به شدت اصرار بر کرویت زمین کرده و تمام مناطق این کره خاکی را قابل سکونت دانسته است. و همو نیز اولین منجمی بوده که اقمار مشتری را چیزی حدود چهار قرن قبل از گالیله کشف و رصد کرد، و حرکت کلف های خورشید را حدود هزار و دویست سال قبل از به وجود آمدن تلسکوپ های پیشرفته، مورد بحث و مطالعه قرار داده، مدار خارج مرکز ستاره های دنباله دار را با مرکزیت خورشید محاسبه و تعیین کرد.39
5. نظریه عضدالدین عبدالرحمن بن احمد
بنا به ادعا و تحقیق نویسنده شیعی، عبدالله نعمه در کتاب هشام بن حکم، نظریه گردش زمین به دور خورشید، به طور صریح و قاطع، حداقل دویست سال قبل از کوپرنیک و گالیله توسط عضدالدین عبدالرحمن بن احمد در عالم اسلام مطرح شده بود.40
6. نظریه سیاره ای و منظومه ای ابن شاطر دمشقی
بر اساس اسناد و شواهد تاریخی، و تحقیق های علمی به عمل آمده از سوی برخی از دانشمندان، اولین سیستم اصلاح یافته خورشید مرکزی، در دوره رکود علم نجوم، توسط علاءالدین ابوالاحسن علی بن ابراهیم، معروف به ابن شاطر دمشقی41 (777ـ 705 ق / 1375ـ 1305م.) که از شاگردان مکتب ستاره شناسی مراغه بوده است، ارائه و بسط یافته است که تمامی نظریه پردازان مغرب زمین از قرن پانزده به بعد از تحقیقات و دستاوردهای او استفاده کرده و نظرات او را به اسم خود به جهان علم عرضه کرده اند. او نتایج چندین سال زحمت و تلاش علمی و تجربی مکتب مراغه و خود را در کتابی به نام نهایة السؤل فی تصحیح الاصول لبطلیموس گردآوری نمود که همین کتاب حدود سه قرن بعد به دست کسانی چون کوپرنیک، تیکو براهه و دیگران رسید، و راه را برای آنان هموار ساخت تا نظریه ای سامان یافته مبنی بر مرکزیت خورشید و گردش سیارات به دور آن ارائه دهند; گرچه هیچ یک از آنان اسمی از ابن شاطر و کتاب پراهمیتش به میان نیاورده اند.42
7. نظریه عده ای از متکلمان
شیخ مفید در کتاب اوایل المقالات، عده ای را به عنوان مخالفان زمین مرکزی معرفی کرده است: «گفتاری در فلک: می گویم: همانا فلک محیط به زمین بوده، به دور آن می گردد; و درون آن خورشید و ماه، و سایر ستارگان وجود دارند; و زمین نیز در وسط آن به منزله نقطه ای در وسط دایره است; این مذهب ابوالقاسم بلخی، عده زیادی از اهل توحید، و بیشتر قدما و منجّمان است; در حالی که عده ای از بصریان معتزلی و اهل نحل با آنان مخالف بوده اند.»43 «همانا زمین به شکل کره، در وسط فلک به حال سکون قرار گرفته است; و علت ساکن بودنش، در مرکز بودنش است… در این مسئله جبایی و پسرش، و عده ای از اهل کلام مخالف نظریه زمین مرکزی شده اند.»44
8. ابو خالد سجستانی
ابوخالد حبیب بن المعلی سجستانی، که از شاگردان برجسته مکتب علمی امام صادق(علیه السلام) بود، یکی از بزرگ ترین دانشمندان علم نجوم در دوره اسلامی به شمار می رود. او در نجوم به قدری چیره دست و ماهر بود که با استفاده از احکام علم نجوم توانست شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام) را استخراج کرده و خود را از مهلکه بزرگ واقفیه نجات دهد.45همو از جمله منجّمانی بوده است که در مقابل نظریه زمین مرکزی، تلاش های علمی زیادی به انجام رسانید و نظریه گردش زمین به دور خورشید را مطرح نمود.46
9. ابوالقاسم علی بن القاسم قصیری
بنا به نوشته سیدبن طاووس، قصیری نیز از دانشمندانی است که قایل به گردش سیارات هفتگانه به دور خورشید بوده است، به طوری که حتی کتابی در زمینه تشریح این نظریه و توضیح انواع حرکات سیارات نوشته است، که نام آن ترتیب حساب دساتر الکواکب السبعه می باشد.4748
10. زرقالی
بنا به ادعای عده ای از محققان و نویسندگان تاریخ علوم اسلامی، زرقالی همچون سجزّی در حدود سه قرن پیش از کپلر و دیگران بیضویت مدارات سیاره ها در حرکت خود به دور خورشید را تشخیص داده بود. او با تلاش ها و رصدهای فراوان توانست جدولی را طرح ریزی و تنظیم کند که بعدها منبعی اساسی برای کپلر شد تا نظریه خود! را با پشتوانه قوی تری ارائه دهد.49
11. البطروجی
بطروجی از جمله منجمّان دوره اسلامی است که نامش در ردیف نوآوران و دانشمندان خلّاق می درخشد، او تلاش های فراوانی در هندسه، ریاضیات و هیئت به انجام رساند که دستاوردهای پرمایه او کمک های شایانی به پیشرفت علم نجوم کرد. او با رصدهای فراوان و دسته بندی اطلاعات مربوط به سیارات و همچنین با بررسی های مربوط به انواع حرکت های آن اجرام به راز آشفتگی های موجود در حرکت سیارات پی برد. او تشخیص داد که این آشفتگی های ظاهری نه به خاطر افلاک فرضی و موهومی بطلیموس بلکه به جهت حرکت آن ها به دور خورشید است و از دید ناظر زمینی آن گونه آشفته به نظر می رسند.50
12. فخر رازی
بنا به گزارشی که علّامه مجلسی از کتاب تفسیر فخر رازی ارائه کرده است او نیز در شمار مفسرّان و نظریه پردازانی قرار داد که بر اساس کرویت زمین به حرکت انتقالی و وضعی زمین استدلال کرده است.51
مخالفان نظریه زمین مرکزی در غرب (پس از عصر نوزایی)
با بررسی فوق درباره زمین و آسمان در میان مسلمانان، حال نوبت بررسی این موضوع در میان دانشمندان غربی می رسد. با در نظر گرفتن این نگرش تاریخی به مسئله از یک سو، و شروع اولین نقادی های غربی ها از نظریه زمین مرکزی چندین قرن بعد از مسلمانان از سوی دیگر، به خوبی روشن می شود که نوآوری ها و دستاوردهای علمی مسلمانان چقدر با اهمیت است; در حالی که، هیچ نوع توجه و رویکردی به فعالیت های مسلمانان در این زمینه از سوی دانشمندان غربی به عنوان دستاوردهای مسلمانان، به وقوع نپیوسته است. (همان گونه که اشاره شد، رویکرد غربی ها از اولین دستیابی به منابع اسلامی تاکنون، غارتگرانه بوده است.)
1. نقّادی های غربی ها از هیئت بطلیموس
به هر حال، اولین نگرش ها و بررسی های نقّادانه درباره سیستم زمین مرکزی در غرب چیزی حدود چهار قرن بعد از مسلمانان شروع شده، به ظهور رسیده است; یعنی در نیمه اول قرن چهاردهم میلادی.
یکی از دانشمندان غربی به نام لیندبرگ در این باره، چنین می نویسد: «جویاترین تحقیقاتی که درباره تبعات و استلزام های یک زمین چرخان به عمل آمد، در قرن چهاردهم و به وسیله ژان بوریدان (1300 ـ 1358م) و نیکول اورم صورت گرفت. در این تحقیقات فکر برداشتن زمین از مرکزیت عالم در کار نبود; آنچه ژان بوریدان و اورم در اندیشه داشتند، صرفاً گردش روزانه زمین بر گرد محورش (حرکت وضعی آن) بود.»52
2. نظریه جیمز برادلی
در سر آغاز رویکردهای نوین به آسمان و زمین در غرب، تازه این اولین و تا دو ـ سه قرن بعد از آن، آخرین دقت و بررسی بود. و تقریباً هیچ دانشمندی تا سه قرن بعد از آن نتوانست حرکت زمین را به طور علمی و استدلالی مطرح کرده، به اثبات برساند، تا اینکه جیمز برادلی (1726ـ1693) در اوایل قرن هجدهم به طور معجزه آسایی به این مهم دست یازید. بنا به گفته یکی از دانشمندان غربی: «روزی که در رودخانه تیمس به گردش پرداخته بود و حرکات بادنمای قایق را تماشا می کرد، متوجه شد که امتداد بادنما، در نتیجه تغییر امتداد سرعت حرکت قایق تغییر می کند. از این رو، دریافت که تغییر امتداد بادنما فقط از ناپایداری امتداد باد نیست، بلکه ترکیب سرعت باد و کشتی موجب این تغییرات است. به سبب این مشاهده، ناگهان حدس زد که شاید سبب تغییر امتداد شعاع نورانی ستارگان ثابت به زمین نتیجه ترکیب حرکت نور و حرکت زمین باشد و سبب امکان قبول این فرض این بود که شصت سال قبل از وی، رومِر (به شرح مذکور در متن کتاب) ثابت کرده بود که سرعت نور متناهی است و بنابراین، می دانست که سرعت حرکت زمین با سرعت نور قابل مقایسه است و از این رو، ترکیب این دو سرعت، معقول و منشأ اثر است.»53
هر تحولی که در نجوم مسیحیان غربی پس از شروع این بازاندیشی ها به وقوع پیوسته است، همه و همه، با اثرپذیری از دستاوردهای مسلمانان بوده است.
با توجه به توضیحاتی که گفته شد، یافته ها و نظریات دانشمندانی نظیر کوپرنیک، تیکوبراهه، کپلر و گالیله، که بعد از دست یابی به منابع اصیل چند صدساله دانشمندان و منجمّان اسلامی پا به عرصه تحقیق و رصد نهاده بودند، وضعیتی روشن دارد; زیرا آن ها در حقیقت از دستمایه های پرمحتوای دوره اسلامی خرج کرده و علم را به کام خود پیش بردند. البته این سخن نه به معنای سرپوش گذاشتن بر تلاش های واقعاً نو و بی سابقه ریاضی آن ها، بلکه به معنای مشخص کردن واقعیات تاریخ علم است، چرا که نداشتن ابزار ریاضی دقیق در زمان های گذشته، موجب شده بود تا مسلمانان نتوانند یافته های خود را آن گونه که بایسته تبیین و قانون گذاری صوری است، تبیین و طبقه بندی کنند. اما این مهم توسط دانشمندان غربی به انجام رسیده است.
موقعیت زمین و خورشید در زبان قرآن و روایات
زمین و خورشید در قرآن
1. آیاتی از سوره یس: (وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ) (یس: 38)
(لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَااللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَک یَسْبَحُونَ) (یس: 40)54
2. (وَتَرَی الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّالسَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْء إِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ)(نمل: 88)55
3. (هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولا فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا)(ملک: 15)56
4. (وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا) (نازعات: 30)57
زمین و خورشید در روایات
روایات زیادی در متن کتاب های حدیثی شیعه وارد شده است که به نوعی دلالت بر حرکت زمین در آسمان دارند، که ملاحظه آن ها از لحاظ نگرش درون دینی به مسئله هیئت و دین، بسیار مهم است. از این رو، برخی از آن ها را بررسی می کنیم:
1. مناظره امام رضا(علیه السلام) با اهل کتاب: در روایتی که از ماجرای مناظره امام رضا(علیه السلام) با اهل کتاب و فضل بن سهل، نقل شده است، به طور صریح و دقیق، مرکزیت خورشید در وسط آسمان را بر می خوانیم: «روزی امام رضا(علیه السلام)، در مرو با مأمون و فضل، بر سر سفره ای نشسته بودند، که اشعث بن حاتم پرسید: آیا روز، اول خلق شده است یا شب؟ امام در پاسخ فرمود: از قرآن جواب دهم یا از علم حساب (علم نجوم)؟ فضل در آن هنگام گفت: از هر دو پاسخ بگو. امام فرمود: البته می دانید که طالع دنیا، سرطان است; و سیارات موضع شرف آن هستند، زحل در برج میزان، مشتری در برج سرطان، خورشید در برج حمل، و ماه در برج ثور قرار دارند. و این قضیه دلالت دارد بر اینکه خورشید در وسط آسمان قرار دارد; و این نکته موجب می شود بر اینکه روز قبل از شب خلق شده باشد. اما دلیل این مسئله از قرآن این است که حق تعالی فرمود: سزاوار نیست که خورشید ماه را درک کند، و شب از روز پیشی بگیرد.»5859
همان گونه که از عبارات این روایت معلوم می شود، امام(علیه السلام)، خواسته است در قالب این اصطلاحات، ثابت بودن خورشید برای گردش سیارات به دور آن را بیان نماید. چرا که امام فرمود، خورشید در وسط آسمان قرار دارد و در وسط قرار گرفتن خورشید، جز با حرکت زمین نمی تواند عامل به وجود آمدن شب و روز گردد. یعنی عامل اساسی به وجود آمدن شب و روز نه در وسط قرار گرفتن آفتاب بلکه با گردش وضعی زمین است. از این رو، معنا کردن آن بر اساس زمین مرکزی و هیئت بطلیموسی، نادرست است.60
2. بیان امام علی(علیه السلام) درباره نحوه حرکت زمین: حضرت علی(علیه السلام) با بیانی زیبا و صریح، در یکی از خطبه هایش معروف به «عجائبی از ساختار هستی»، حرکت زمین را به حقیقت جویان طریق امامت و کمال یادآور شده است که مثل سایر رهنمودهای انسان سازش، مورد غفلت واقع شده، و از سوی مفسّران و شارحان گفته های آن حضرت، بر اساس اندیشه های وام گرفته شده از یونانیان باستان، ترجمه و توضیح داده شده است. این نکته نغز در گفتارِ ایشان چنین است: «… و محکم زمینی را که آسمان آن را حمل می کند… کوه گردانید سنگینی آن را… پس زمین علی رغم اینکه دارای حرکت است ساکن شد… همانا در این حقیقت عبرتی برای کسانی است که خشیت الهی دارند.»61
اما عبارتی با این وضوح و صراحت از سوی مفسّران و شرح دهندگان فرمایشات امام، با پشتوانه های فکری زمین مرکزی تفسیر و تشریح شده است; و بر اساس آن پنداشت ها توجیه های بی جا و بی ربطی به هم بافته اند، که انسان اندیشمند با مطالعه آن بسی در تأسف و افسوس فرو می رود.62
3. بیانِ امام صادق(علیه السلام) در رد دورانِ فلک: شخصی به اسمِ هشام خفاف، که اهل عراق بوده است، از امام صادق(علیه السلام)نقل کرده است: «روزی در خدمت ایشان بودم که فرمود:بینش تو نسبت به نجوم چگونه است؟ سپس پرسید: دوران فلک چگونه است؟
من هم با چرخاندن کلاهم به ایشان نشان دادم; در حالی که ایشان فرمود: اگر حقیقت آن گونه است که تو می گویی، پس حال و روز ستاره های مهمی نظیر صورت های فلکی دُب اکبر و دُب اصغر (بنات النعش، جدی، و فرقدین)، چیست که در طول ایام سال هیچ نوع گردشی از آنچه که تو نشان دادی ندارند؟
من در پاسخ به ایشان گفتم: به خداوند قسم یاد می کنم که من در این باره هیچ نمی دانم و تاکنون از هیچ کسی از اهل علم نجوم چنین مسئله ای نشنیده ام که مطلبی در این مورد گفته باشد….»63
روشن است که ستاره های پیرامون هر دو قطب به میزانی ویژه خود نیز حرکت می کنند، اما آنچه مهم است این نکته است که حرکت آن ستاره ها به هیچ عنوانی قابل مقایسه و تطبیق با حرکت و جابجایی ستاره های منطقه استوایی، دایرة البروجی، و منطقة البروجی نیست. از این رو، امام در مقایسه بسیار ساده و قابل فهمی، حرکت آن ستاره ها را ردّ نمود تا به منجم عراقی آموزش دهد که دوران کواکب، آن گونه که در ظاهر به چشم می آیند، نمودی بیش نیست. و نظریه دوران افلاک نیز به آن مفهومی که در عالم علم نجوم رایج است، باطل بوده و توهّمی بیش نیست. محتوای این روایت در حقیقت یکی از ادلّه منجمّان بر حرکت و چرخش وضعی زمین است که دانشمندان امروزی نیز به آن استناد می کنند.64
4. بیان امام صادق(علیه السلام) درباره حرکت زمین: امام صادق(علیه السلام)در مناظره ای با یکی از زندیقان زمان خود، که سؤالاتی از ایشان پرسیده بود، این گونه پاسخ گفته است: «… هر آینه اشیای عالم بر پدید آمدن خود گواهی می دهند; مثلا، دوران فلک با هر آنچه که در اوست، به حرکت درآمدن زمین با هر آنچه که بر روی آن است، و دگرگونی زمان ها، و همه حوادثی که با کم و زیادش اتفاق می افتند، دل و جان آدمی را بر این می دارند که برای تمام عالم سازنده و تدبیرگری است. …»65
دقت در عبارات این روایت، چند نکته را روشن می کند:
الف) بر اساس روایتی که دوران فلک را ردّ کرده بود، چنین به نظر می رسد که تعبیر دوران فلک، با توجه به سیستم گردشی ظاهری ستارگان در گستره دید آسمان، مطرح شده باشد، نه بر اساس حقیقت هستی. از این رو، حمل روایت به معنای زمین مرکزی و افلاک بطلیموسی، امری خلاف ظاهر و علم امام به حقیقت کائنات است.
ب) از طرفی، این نوع معنا، با ظاهر روایت که تصریح بر «به حرکت در آمدن زمین» دارد، ناسازگار می باشد. علاوه بر این، با روایت قبلی نیز در تناقض و تعارض است. از این رو، تنها راه معنا کردن دوران فلک در این روایت، بر نمود ظاهری آسمان منحصر می شود.
ج) نکته مهم تر اینکه، تحرک زمین و هر آنچه بر روی آن است، به طور کاملا صریح و بی پرده، حرکت کردن آن را مطرح می کند و نیازی به تأویل، و یا تطبیق با نظریات علمی (چه زمین مرکزی و چه خورشید مرکزی) نیست. اگرچه در روایت مذکور به مرکزیت خورشید هیچ اشاره ای نشده است، ولی روشن است که با عنوان کردن حرکت زمین، مخالفتی کاملا ظاهری و صریح با ساختار و مبانی سیستم زمین مرکزی به عمل آمده است، که خود مسئله ای حایز اهمیت است.
د) به علاوه، با توجه به تصریحی که امام درباره حرکت خود زمین دارد، هیچ دلیلی بر تأویل حرکت زمین در این روایت به حرکت بخش ها و مناطق گوناگون زمین در اثر زلزله و سایر بلایای طبیعی نیست.
با در نظر گرفتن این نکات، به خوبی متوجه می شویم که تأویل ها و تفسیرهای ناهمساز و بی ارتباط با صریح روایت، که از سوی عده ای از محدثان و مفسّران مطرح شده است، امری نادرست و بی اعتبار به شمار می رود.66
5. تعبیرِ حضرت علی(علیه السلام) درباره حرکات زمین: امام علی(علیه السلام)، با دو نوع تعبیر بسیار زیبا و نغز در خطبه معروف به اشباح (خ 91) از نهج البلاغه، حرکت هایی بیش از یک حرکت را برای زمین مطرح نموده است که اگر کسی بدون پیش فرض های نادرست به استقبال عبارات آن برود، بدون هیچ شکی، معارفی در ردّیه و مخالفت صریح با سیستم زمین مرکزی و سکون آن، بر خواهد خواند: «… و حرکت های زمین را به سبب کوه های سخت و سنگین سر به فلک کشیده تعدیل کرد… در نتیجه، به واسطه فرو رفتن کوه ها در دل زمین، زمین دارای حرکات، از لرزش و اضطراب آرام گرفت.»67
همان گونه که روشن است، امام علی(علیه السلام) در این عبارات، به موجودیت انواع حرکت در روند گردشی زمین اشاره نموده است و این نوع تعابیر به طور صریح در ردّ و مخالفت با اندیشه سکون و مرکزیت زمین عنوان شده است.
پینوشتها:
1ـ مرتضى مطهرى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، چ ششم، تهران، صدرا، 1368، ج 3، ص 138 / ابن سینا، فن سماع طبیعى از کتاب شفا، محمدعلى فروغى، تهران، بانک ملى ایران، 1319، ص 613.
2ـ صدرالمتألهین شیرازى، الاسفارالاربعة العظیم، قم، مصطفوى، ج 4، ص 77 به بعد / ابن سینا، حدود یا تعریفات، محمدمهدى فولادوند، تهران، انجمن فلسفه ایران،1358،ص 45.
3ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 13، ص 168 و ج 89، ص 154 / قطب الدین راوندى، الخرائج والجرائح، قم، مؤسسه امام مهدى، 1409 ق، ج 3، ص 1029.
4ـ سیدحسین نصر، علم و تمدّن در اسلام، ترجمه احمد آرام، چ دوم، تهران، خوارزمى، 1359، ص 126 / مرتضى مطهرى، مقالات فلسفى، چ سوم، تهران، حکمت، 1370، ج 1، ص 114.
5ـ مرتضى مطهرى، شرح مبسوط منظومه، چ ششم، تهران، حکمت، 1369، ج 1، ص 145.
6ـ همو، توحید، تهران، صدرا، 1371، ص 184.
7ـ همو، مقالات فلسفى، ج 1، ص 120.
8ـ همو، توحید، ص 178.
9ـ دیوید هالیدى و رابرت رزنیک، فیزیک، چ سیزدهم، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1377، ج 1، ص 385.
10ـ على زمانى قمشه اى، هیئت و نجوم اسلامى، ج 1، ص 109/ ملاهادى سبزوارى، شرح اسماءالحسنى، ص 53.
11ـ نظریه سجرى را در همین مقاله بررسى خواهیم کرد. ر.ک: ابوریحان بیرونى، استعیاب الوجوه الممکنه لصنعة الاسطرلاب، مشهد، آستان قدس رضوى، 1380، ص 128.
12ـ جورج صلیبا، قدرى حافظ طوقان، نشاط العرب العلمى فى مأة سنة، بیروت، 1963، ص 236.
13ـ زندگى نامه علمى دانشمندان اسلامى، بخش اول، ص 279.
14ـ بروکلمن، تاریخ ریاضیات، ج 1، ص 210 / جورج صلیبا، پیشین، ص 403.
15ـ میان محمدشریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، مرکز نشردانشگاهى، 1367، ص 414 / سیدبن طاووس، فرج المهموم، قم، دارالذخائر، ص 125.
16ـ جورج صلیبا، پیشین، ص 64.
17ـ رحیم قربانى، «مرکز عالم کجاست؟»، معرفت، ش 85 (دى 1383)، ص 29.
18ـ نظیر بسیارى از کتاب هاى نجومى و فیزیکى مثل «المرایا و المناظر» ابن هیثم، «نهایة السؤل» ابن شاطر دمشقى، که در دست غربى ها بوده اثرى از آن ها در کتابخانه هاى مسلمانان نیست.
19ـ بروکلمن، تاریخ ریاضیات; سیدیو ـ خلاصه تاریخ عرب; نیلینو ـ کتاب علم الغلو، تاریخچه عندالعرب فى القرون الوسطى; قدرى طوقان، قراث العرب العلمى فى الریاضیات و الفکر.
20ـ ویل دورانت، تاریخ تمدن، تهران، انتشارات علمى فرهنگى، 1367، ج 2(یونان باستان)، ص 707 / برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندرى، چ ششم، تهران، پرواز، 1373، ج 1، ص 314.
21ـ برتراند راسل، پیشین، ج 1، ص 313.
22ـ همان، ص 311.
23ـ همان، ج 2، ص 378.
24ـ موسى اکرمى، کیهان شناسى افلاطون، تهران، دشتستان، 1380، ص 53.
25ـ ارسطو، در آسمان، اسماعیل سعادت، تهران، هرمس، 1379، ص 110.
26ـ ویل دورانت، پیشین، ج 2، ص 563.
27ـ آ.سى.کرومبى، از آگوستین تا گالیله، ترجمه احمد آرام، تهران، سمت، اول، 1371، ج 1، ص 101.
28ـ هیئت نویسندگان زیر نظر سروپاولى رادا کریشنان، تاریخِ فلسفه شرق و غرب، ترجمه خسرو جهاندارى، تهران، سازمان انتشاراتِ علمى و فرهنگى، 1367، ج 1، ص 466.
29ـ على اصغر حلبى، تاریخ تمدن اسلام، تهران، بنیاد، 1365، ص 278.
30ـ ابوریحان بیرونى، استیعاب الوجوه الممکنه لصنعه الاصطرلاب، به تحقیقِ مرحوم سیداکبر جوادى حسینى و مقدمه علامه حسن زاده آملى، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى،1380، ص128/ سیدحسین نصر، پیشین، ص 126.
31ـ ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 314.
32ـ به نقل از: میان محمد شریف، پیشین، ص 416.
33ـ بوعلى سینا، طبیعیات شفاء، ج 2، ص 55.
34ـ نجم الدین دبیران کاتبى قزوینى، حکمة العین، ترجمه عباس صدرى، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبائى، 1375، ص 192.
35ـ برتراند راسل، پیشین، ج 2، ص 728.
36ـ حناالفاخورى، خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهانِ اسلام، ترجمه عبدالمحمد آیتى، چ پنجم، تهران، انتشارات علمى و فرهنکى، 1377، ص 365.
37 على زمانى قمشه اى، پیشین، ج 1، ص 135 / زیلیک و اسمیت، نجوم و اختر فیزیک مقدماتى، ترجمه جمشید قنبرى و تقى عدالتى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1376، ج 1، ص 114.
38ـ ویل دورانت، پیشین، ج 4، ص 311.
39ـ میان محمدشریف، پیشین، ص 414.
40ـ عبدالله نعمه، هشام بن حکم، لبنان، بیروت، دارالفکر، 1405 ق، ص 87.
41ـ بروکلمن، پیشین، ص 289 / سیدیو، خلاصة تاریخ العرب، قاهره، 1309 هـ.، ص 219.
42ـ جورج صلیبا، پیشین، ص 236.
43ـ شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 99.
44ـ همان.
45ـ محمدبن عمر کشى، رجال الکشى، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348، ص 612 / سید بن طاووس، فرج المهموم، قم، دارالذخائر، ص 131.
46ـ عبداللّه نعمه، فلاسفه شیعه، ترجمه سیدجعفر غضبان، تهران، علمى و فرهنگى، 1367، ص 332 / على زمانى قمشه اى، پیشین، ص 27 و 78.
47ـ سیدبن طاووس، پیشین، ص 128.
48ـ آن ها دلیلى شبیه به دلیلِ برخى از منجّمان اسلامى، یعنى عدم افتادن مستقیمِ یک جسم افتان، اقامه مى کردند.
49ـ جورج صلیبا، پیشین، ص 336.
50ـ همان،ص403/زندگى نامه علمى دانشمندان اسلامى،ص 279.
51ـ محمدباقر مجلسى،بحارالانوار،ج4، ص250وج57،ص 104.
52ـ دیوید. سى. لیند برگ، سر آغازهاى علم در غرب، ترجمه فریدون بدره اى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1377، ص 348.
53ـ جیمز هاپوود جیمز، فیزیک و فلسفه، ترجمه علیقلى بیانى، چ سوم، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1381، ص 78، پاورقى.
54ـ سید محمدباقر موسوى همدانى، ترجمه المیزان، ج 17، ص 133 / سید محمدحسین طباطبائى، المیزان فى تفسیرالقرآن، چ چهارم، قم، اسماعیلیان، 1374، ج 17، ص 89.
55ـ سیدعبداللّه شبّر، تفسیر شبّر، بیروت، دارالبلاغة، 1412 ق، ص 369.
56ـ سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 19، ص 358.
57ـ همان، ج 17، ص 365 / ابوعلى طبرسى، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، ج 9، ص 8.
58ـ براى اطلاع از اصطلاحاتِ به کار رفته در روایت، ر.ک: ابونصر حسن بن على قمى، المدخل الى علم احکام النجوم، تحقیق جلیل زنجانى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، و دفتر نشر میراث مکتوب، 1375، ص 58 / حسن حسن زاده آملى، دروس هیئت و دیگر رشته هاى ریاضى، قم، دفتر انتشارت اسلامى، 1371، ج 1، ص 69.
59ـ محمدبن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل ابى طالب، قم، مؤسسه انتشاراتى علامه، 1379 ق، ج 4، ص 353 / محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 54، ص 226.
60ـ حسن حسن زاده آملى، پیشین، ج 1، ص 71 / محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 54، ص 226.
61ـ نهج البلاغه، ص 444، خ 211.
62ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، 1404 ق، ج 11، ص 58 / محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 54، ص 41.
63ـ محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 8، ص 352 / محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 47، ص 225.
64ـ على زمانى قمشه اى، پیشین، ج 1، ص 132 / الامام الصادق فى نظر علماء الغرب، چ دوم، دمشق، دارالفاضل، 1996 م، ص 86.
65ـ ابومنصور احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضى، 1403 ق، ج 2، ص 336 / محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 10، ص 164.
66ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 54، ص 78.
67ـ نهج البلاغه، خ 91، ص 163.
موفق و اهل تتبع باشید.
توان دانشمندان بزرگ اسلامی