دین و اندیشه

خدمات سلمان فارسی

پرسش و پاسخ

همش چرند تمام به معنا! سلمان یه وطن فروش بوده! اگه عرضه شو داشت تو ایران میموند و به اصلاح کشور می پرداخت و به مخالفت با حکومت میپرداخت نه اینکه بره عرب هارو بر سر ایران بیاره تا زنان و دختران ما رو به کنیزی بگیرن! اگه من بودم سرشو از تنش جدا میکردم بر سر دروازه های شهر میزدم تا عبرت سایرین شود. گور باباب اعراب و عرب نشین که هر چی می کشیم از اسلام و اعراب و مزخرفات اینان است.

پیامبر به اصحاب سفارش می‌کردند که چهار نفر را دوست بدارید؛ علی، سلمان، مقداد و ابوذر را. همچنین پیامبر درباره سلمان فرمود: «سلمان دریای علم است» و نیز فرمودند که «سلمان، لقمانِ امت من است». وی در ماجرای سقیفه از یاران پایدار علی بن ابی‌طالب بود. او در اواخر سال 35 هجری -در عصر خلافت عثمان- درگذشت[1].
پیامبر و اهل‌بیت بارها تأکید کردند که سلمان از ما اهل‌بیت است[2]. ایشان مورد تأیید اهل‌بیت بوده و همواره از مدافعین اصلی حریمِ ولایت بودند[3]. درباره‌ی تقوا، انسانیت و بی‌توجهی او نسبت به دنیا، سخن بسیار است. استاد عبدالحسین زرینکوب در کتاب «دو قرن سکوت» درباره‌ی سلمان فارسی (روزبه) می‌گوید که وی انسانی هوشمند و حق‌جو بود. بعدها که از طرف عُمَر بن خطاب، حاکم مدائن شد، با این که ثروت داشت، «اما نان جوین می‌خورد و جامه ساده می پوشید. در مرض موت می‌گریست که از عقبه آخرت جز سبکباران نگذرند و من با این همه اسباب دنیوی چگونه خواهم گذشت؟ »[4]. سلمان فارسى از سوى خلیفه (عُمَربن خطاب) به حکومت مدائن گماشته شد، اما تا وقتی که حضرت علی (علیه السلام) به او اجازه نداد، پیشنهاد عُمَر را نپذیرفت. پس از اینکه علی علیه السلام به او اجازه داد، حکومت بر مدائن را قبول کرد[5].
باستانگرایان افراطی ، سلمان را به خیانت متهم می‌کنند و او را «وطن‌فروش» می‌نامند . این افراد از حوادث فتح ایران آگاه نیستند؟ نمی‌دانند که سلمان چه خدماتی به مردم ایران کرد؟ نمی‌دانند که او با زیرکی توانست از کشته شدن ایرانیان بسیار، جلوگیری کند؟ اینها نمی‌دانند که مردم ایران چگونه به استقبال سلمان فارسی می‌رفتند و او را دوست می‌داشتند؟!
سپاه مسلمانان هنگامی که برای فتح مدائن (پایتخت ساسانیان)، شهر را محاصره کرد، مردم چندان انگیزه‌ای برای دفاع نداشتند. چه اینکه یزدگرد گریخته بود و سران نظامی هم پس از درگیری‌های اولیه مردم را رها کرده، فرار کرده بودند. از سویی برخی از نظامیان و بزرگان ساسانی به همراه جمعی از اوباش، به غارت اموال مردم شهر مشغول شدند. همین مسائل سبب شد که مردم با سپاه مسلمانان صلح کنند و اینگونه شهر به دست مسلمانان افتاد[6]. صلح مردمِ مدائن با سپاه مسلمانان، با تیزهوشی سلمان فارسی رخ داد. او مردم شهر را پیرامون خود گردآورد و گفت: «اصل من از شماست و دلم به حالتان می‌سوزد. شما را به سه چیز مى ‌خوانم که به صلاح شماست» و همچنین گفت: «سه چیز است که هر یک را مى ‌خواهید انتخاب کنید.» گفتند «چیست؟» گفت: «یکى اسلام که اگر اسلام بیاورید حقوق و تکالیف شما همانند ماست، و اگر نمى ‌خواهید، جزیه بدهید و اگر نمى ‌خواهید، جنگ مى ‌کنیم تا خدا میان ما و شما حکم کند». قوم پاسخ داد که میانى را مى ‌پذیریم . منابع تاریخی گویای ان هستند که مردم پس از شنیدن سخنان سلمان، صلح را بر جنگ ترجیح دادند[7]. مطمئناً اگر مردم وارد جنگ می‌شدند به شدت درهم‌کوبیده می‌شدند. چه اینکه سپاه مسلمانان بسیار متحد و ایرانیان متفرّق و بی‌انگیزه بودند. پس سلمان فارسی به خاطر نجات جان ، مال و ناموس هزاران ایرانی، سزاوارنیست که خائن نامیده شود؟
سلمان برای پیشبرد اسلام ناب و مسلمان کردنِ مردم کشورش تلاش کرد. آیا این خیانت به حساب می‌آید؟ سلمان فارسی باعث مسلمان شدن بسیاری از آباء و اجداد ما و در نتیجه خود ما و عاقبت به خیری ما و درآمدن از منجلاب فساد ادیان فاسد آن دوران شد. سلمان فارسی با حضورش در فتح مدائن، سبب شد که بسیاری از کارشکنی‌ها و اعمال خلاف اسلام و انسانیت رخ ندهد. چرا که اگر سلمان چنین اقدامی نمی‌کرد و کار به دست عناصر تندرو دستگاه غاصب خلافت می‌افتاد، معلوم نبود چه بلایی بر سر ایرانیان می‌آمد. گذشته از اینکه ایرانِ آنروز به گفته مرحوم استاد عبدالحسین زرینکوب، به شدت به اسلام نیاز داشت[8].
گذشته از این، اسناد تاریخی گویای این هستند که مردمان ایرانی در عصر زندگانی سلمان، نه تنها او را «خائن» نمی‌دانستند، بلکه ارج و احترامی بس فراوان برای وی قائل بودند. در منابع کهن تاریخی آمده است که ایرانیان (و مخصوصاً مردم مدائن) به عنوان احترام، در مقابل سلمان به خاک می‌افتادند. اما سلمان مردم را از این کار نهی می‌کردند.[9] با اینکه منابع تاریخی از زندگانی بسیار ساده‌ی سلمان در مدائن سخن گفتند، اینکه وی در عصر حکومتش لباس پشمینه می‌پوشید و نان جو می‌خورد و در نهایت سادگی سلوک می‌کرد.[10] سلمان در عصر حکومتش بر مدائن، محافظ و نگهبان نظامی نداشت و اگر کسی قصد کشتن او را می‌کرد، چه بسا به راحتی می‌توانست چنین کند. وی چنان ساده‌زیست و زاهد بود که بعضاً مردم او را نمی‌شناختند و از او کار می‌کشیدند (با این گمان که او کارگر است).[11] حال در چنین وضعیتی، نبودند کسانی که قصد جان او را کنند؟! احترام فوق‌العاده‌ی مردم به او به همراه حیات زاهدانه‌ی او نشانگر این است که مردمان ایرانی نه تنها وی را خائن نمی‌دانستند، بلکه او را به عنوان انسانی متعالی و اهل معرفت و نماد اسلام راستین قلمداد می‌کردند.(پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب)
پی‌نوشت:
[1]. ابن ابى‌الحدید معتزلى، شرح نهج البلاغة، قم: انتشارات کتابخانه آیت‌الله مرعشى، 1404 هجرى قمری، ج 18 ، ص 34-40
[2]. شیخ طوسى، التهذیب، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1365. ج 6 ، ص 119 و شیخ محمد بن یعقوب کلینى رازی، الکافـی، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1365. ج 1 ،ص 401 و شیخ مفید، الإختصاص، قم: انتشارات کنگره جهانى شیخ مفید، 1413 هجرى قم ری، ص 11 و شیخ صدوق، الامالی، تهران: انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362. ص252 و سید بن طاوس، الیقین، قم: مؤسسه دارالکتاب، 1413 هجرى قمری. ص 477
[3]. ابومنصور احمد بن على طبرسى، الإحتجاج، مشهر مقدس: نشر مرتضى، 1403 هجرى قمری. ج 1 ، ص 110-111 و شیخ مفید، الاختصاص، همان، ص 222 و غلامحسین افضل الملک، افضل التواریخ، مصحح: منصوره اتحادیه و سیروس سعدوَندیان ، تهران: نشر تاریخ ایران ، 1361. ص 306
[4]. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، 1381. ص 81-83-84
[5]. فصلنامه مطالعات تاریخى، جعفر مرتضى عاملى، سال اول، شماره سوم، 1368، ص 378
[6]. بنگرید به «فتح مدائن و مسائلی کمتر شنیده شده…»
[7]. تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده ، تهران : انتشارات اساطیر، ۱۳۷۵. ج 5 ، ص 1813-1812-1816
[8]. بنگرید به «دفاعیه‌ی استاد زرینکوب پیرامون اسلام»
[9]. محمد بن سعد کاتب واقدى، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران: انتشارات فرهنگ و اندیشه، 1374. ج 4، ص 77
[10]. أبو الحسن على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1374.ج 1، ص 663
[11]. محمد بن سعد کاتب واقدى، همان، ج 4، ص

خدمات سلمان فارسی

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا