خداواره انسان اجعلک مثلی
سلام خسته نباشیددر حدیث قدسی امده است که:«عبدی! اطعنی اجعلک مثلی، تقول کن فیکون.»
این مثل خدا بودن چه فایده ای برای انسان دارد؟ در حالی که نمیتواند بدون اجازه خدا کاری انجام دهد و اگر استفاده انسان از قدرتش، در راستا و چارچوب قانون خدا نباشد، خداوند این قدرت(مثل خدا بودن) را از او سلب میکند؟!
حاکمیت اراده الهی بر تمام اراده های انسان مختار در عین حال محدود روشن و مبرهن است . اعمال ارادی انسان بر اساس حکمت الهی بدو واگذار شده است . برای فهم قدرت طلبی و اراده متناسب انسان با این حاکمیت مطلق خدای منان در همه موارد بخصوص در کاربرد فهم احادیث مانند خدا شدن انسان مطلب زیر تقدیم میشود : انسان موجودی سیریناپذیر آفریده شده است. او در هیچ موقعیتی از امری راضی نشده و به بالاتر از آن اندیشه دارد . به جهت محدودیت و مادی بودن دنیا ، هیچ وقت به تمام خواستههای خود نمیرسد. این عطش فطرى، جز به وسیله دست یافتن به یک منبع بینهایت قدرت فرو نمینشیند و تلاش انسانهاى بلند همت، بدون آن پایان نمیپذیرد. این بینهایتطلبی انسان ریشه در آفرینش او دارد . خدای متعال انسان را عمداً اینگونه آفریده است تا انسان به خود او فقط راضی شود؛ در این حالت فقط یک بینهایت میتواند انسان را سیراب کند؛ یعنی انسان وقتی سیر میشود که به ثروت، قدرت، زیبایی و شکوه و عظمت، علم و کمال بینهایت و به همه بینهایتها برسد و این بینهایت چیزی و کسی جز خدای متعال نیست . هر زیبایی یا قدرت و ثروت حتی در اوج خودش هم باشد، در مقابل خدا ابتر و ناقص است و یک روزی تمام میشود و انسان هم دنبال چیز ناقص و تمامشدنی نیست، بلکه دنبال بهترین و کاملترین هر چیزی است. پس، انسان موجودی خداجوست و حسّ فطری خداجویی در او موج میزند، و تنها خدا میتواند انسان را اشباع کند. از میان موجودات این عالم، انسان دارای موقعیت و جایگاه ممتازی است که حتی فرشتگان مقرب از آن بی بهره اند. انسان از استعداد و نیروهای پنهان و بالقوه ای برخوردار است . آنها را باید در خویشتن کشف ، پرورش و بالفعل سازد .خدای متعال طریق وصول به ولایت خویش را به روی تمامی انسان ها باز و آن را به خوبی معرفی نموده است . شاهد اینکه :
« لا یزال العبد یتقرب إلی بالنوافل و العبادات حتى أحبه فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها» ؛
عبد با عباداتی که بر او واجب نشده پیوسته به من نزدیک می شود تا آنجا که مشمول محبت خاصه من می شود و چون من او را دوست بدارم، (من همه هستی او می شوم)؛ گوشی که می شنود منم. چشمی که می بیند منم.دستی که حرکت می دهد منم … .
بررسی روایات و زیارات و خطبه های مربوط به مقامات معصومان علیهم السلام بیانگر تحقق اوج این مقام آنان علیهم السلام است . برای برخی که توان درک این سخنان را نداشته اند توهم غلو را دامن زده است .
انسان به دلیل جامعیت وجودی و بر خورداری از مراتب بالای هستی، نسبت به مراتب پایین تر دارای نقش ربوبی و واسطه ای در خلق و پرورش آنهاست . انسان هر قدر در راه عبودیت و فنا در ذات خدا تلاش کند به همان اندازه می تواند به مقام تجلی ربوبی برسد . فهم این مطالب و جدا کردن مرز بین توحید و شرک، برای عموم مردم دشوار است . چه بسا در اثر نداشتن دانش لازم، دچار انحراف از توحید و افتادن در ورطه شرک می گردند . شاید به همین جهت ائمه علیهم السلام یاران خود را از انتساب و بکار گیری صفت ربوبی در باره خودشان (ائمه) برحذر می داشتند . هر چند در عین تثبیت اصل قطعی مخلوق و محتاج بودن آنها به خدای متعال ، می توان آن ذوات مقدسه را به داشتن صفات الاهی و فرابشری توصیف کرد.
بالاترین مقام انسان بعد از فنای از خود باقی به بقای خدای سبحان شدن است. مقام بقاء بعد از فنا به این معنی نیست که انسان تبدیل به خدا می شود یا به مقام خدائی و ربوبیت می رسد. بلکه به این معنی است که عارف، بعد از فانی شدن و خالی شدن از خود، محل تجلی صفات خداوند می شود.
بنابراین هیچ گاه انسان به ربوبیت نمی رسد بلکه در نهایت از خودی خود فانی می شود و بعد، این خداوند است که ربوبیت خود را از انسان آشکار می کند و به قول عرفا با باقی بودن هستی عبد، امکان تجلی ربوبی هم نیست. بدین گونه همواره عبد، عبد باقی می ماند و رب هم رب و این دو هرگز قابل جمع نیستند.
از حدیث مشهور قدسی : «زمین و آسمان گنجایش مرا ندارد، بلکه من در قلب بنده مؤمنم جای دارم» میتوان به حد و نیاز و گنجایش انسان پی برد . انسان نمود خود خدا و بروز حقیقت بینهایت خداست. انسان موجود شگفتانگیز و اسرارآمیز است. فقط خودِ خدا میداند که چه آفریده است.
انسان در جهانبینی اسلامی تنها یک حیوان مستقیم القامه که ناخنی پهن دارد و با دو پا راه میرود و سخن میگوید نیست، این موجود از نظر قرآن کریم ژرفتر و مرموزتر از این است که بتوان او را با چند کلمه تعریف کرد. قرآن انسان را هم مدح و ستایش کرده و هم نکوهش نموده است. از نظر قرآن انسان موجودی است که توانایی دارد جهان را مسخر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد، و هم میتواند به «اسفل سافلین» سقوط کند. این خود انسان است که باید درباره خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید.
از نظر قرآن کریم، انسان همه کمالات را بالقوّه دارد و باید آنها را به فعلیت برساند، و این خود او است که باید سازنده و معمار خویشتن باشد. شرط اصلی وصول انسان به کمالاتی که بالقوّه دارد «ایمان» است. از ایمان، تقوا و عمل صالح و کوشش در راه خدا بر میخیزد، به وسیله ایمان است که علم از صورت یک ابزار ناروا در دست نفس اماره خارج میشود و به صورت یک ابزار مفید در میآید.
فروتنی ، حلم و بردباری در برابر جاهلان ((( نقل شده است: مردی بادیهنشین از قبیله «بنی سلیم» خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رسید و با کمال جسارت گفت: اى محمّد! زنان نزائیدند دروغگوتر از تو را، و گر نبود که عرب مرا شتابزده خوانند البته تو را میکشتم و همه مردم را با کشتن تو شاد میکردم، عُمر در این لحظه خواست او را بکشد که پیامبر مهربانی صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ُعمر بنشین! حلم و بردباری به اندازهای نیکوست که شایسته افراد حلیم و بردبار میباشد. آن شخص ایمان به پیامبر آورد.)))، عبادت در دل شب ، دعا برای رفع عذاب جهنم ، میانهروی در انفاق ، اخلاص ، (مقام اخلاص یکی از عالیترین مراحل تکامل و سیر و سلوک است. اخلاص دارای درجاتی است که پایینترین مرتبهاش این است که انسان عبادتهایش را از شرک و ریا و خودنمایی پاک نماید و فقط برای خدا انجام دهد.)، . . . برخی از صفات نیک بندگان شایسته خدا است . وقتی قرآن مجید، بندگان خدای رحمان را دارای چنین کمالاتی معرّفی میکند از آن میتوان به این حقیقت پی برد که؛ عبادت با کمال الهی انسان، رابطهای مستقیم دارد و کمالجویان واقعی از راه پرستش به آرمان خویش نایل میشوند و پرستشگران حقیقی نیز صفات زیبای انسانی را در خود تقویت مینمایند تا به مقام والای عبودیت و بندگی برسند.
برگرفته از :
https://www.porseman.com
http://www.islamquest.net
http://wiki.ahlolbait.com
خداواره انسان اجعلک مثلی