دین و اندیشه

نسل سید عبد الله شبر

پرسش و پاسخ

مطالب شما را در مورد سید محمد رضا شیر و فرزندش عبدالله مطالعه کردم خیلی جالب بود،اما سوالی برای من پیش امد و ان اینکه در متن مقاله فرمودید ۱۱ نسل پس از حسن شبر فرزندش محمد را بدنیا امد ،خواستم ببینم اگر امکانش هست تصویری از صفحه رفرنس این موضوع ارسال نمایید و یا ادرس تهیه منبع را برای تهیه بفرمایید و اینکه اگر تاریخ وفات سید محمد رضا ۱۲۰۸ ق باشد با توجه به محاسبه فاصله ان تا اهل بیت و زمان حال حدود سه چهار قرن اختلاف دارد ممنون میشم راهنمایی بفرمایید تشکر

شیخ عباس قمی در منتهی الآمال جلد دوم چاپ هجرت سال 1377 ص 156 در باره علی اصغر ، پسر امام سجاد علیه السلام به طور مفصل بحث دارد و در ضمن این بحث به نسب سید عبد الله شبر هم پرداخته است . آنچه که در منتهی الآمال آمده در سایت آیه الله مکارم شیراز ی آورده شده است : متن منتهی الآمال با ویرایش مختصر ادبیذکر على اصغر پسر امام زین العابدین علیه السلام و پسرش حسن افطس و اولاد و اعقاب او:
عـلى بـن عـلى بـن الحـسـیـن عـلیـه السلام کوچکترین فرزند حضرت امام سجاد علیه السـلام بـود و صـاحـب شـرف و قـدر بـود و گـفـتـه شـده کـه از بـراى او آثـارى از فضایل و مناقب بود و حضرت امام زین العابدین علیه السلام او را به نام برادرش علی اکبر علیه السلام نام نهاد و اولاد این علی اصغر بسیار شدند.
صاحب عمدة الطالب مى گوید: على اصغر مکنّا به ابوالحسن است و از پسرش حسن افطس اعقاب پیدا کرد ..(188) ابونصر بخارى گفته است : افطس با محمّد بـن عـبـداللّه بن الحسن نفس زکیه خروج کرد و رایتى بیضاء در دست داشت و هـیـچ کـس بـه شـجـاعـت و صـبـر او بـا نـفـس زکـیـه خـروج نـنـمـود، و افـطـس را بـه سـبب طـول قـامـت، رمح ابـوطـالب 189مى گفتند.(190) ابـوالحسن عمرى گفته که افطس صاحب رایت صفراء نفس زکیه بود و چون نفس زکیه به قتل رسید حسن افطس مختفى گردید و چون حضرت امام جعفر صادق علیه السلام به عراق آمد و ابوجعفر منصور را بدید به وى فرمود: مى خواهى به حضرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله احـسانى کرده باشى ؟ گفت : بلى یا اباعبداللّه . فرمود: از پسر عمّش حسن بن على بن على یعنى افطس درگذر، منصور از او در گذشت .
و روایت شده ازسالمه کنیز حضرت امام جعفر صادق علیه السلام که گفت : مریض ‍ شد حـضـرت امـام جـعـفـر صـادق عـلیـه السـلام پـس ترسید بر خود ، پس موسى علیه السلام پـسـرش را بخواست و فرمود: اى موسى ! بده به افطس هفتاد اشرفى و فلان و فلان ، سالمه گـویـد: مـن نـزدیـک شـدم و گـفـتـم آیـا عـطـا مـى کـنـى بـه افـطـس و حال آنکه نشست در کمین تو و مى خواست تو را بکشد؟ فرمود: اى سالمه ! مى خواهى من از آن کـسـانی بـاشـم کـه خـداى تـعـالى فـرمـوده ( وَ یـَقـْطـَعـُونَ مـا اَمـَرَ اللّهِ بـِهِ اَنـْ یـُوصـَل ( (191) ؛ یعنى قطع مى کنند و مى برند چیزى را که حق تعالى فرمان کرده که به هم پیوسته دارند، یعنى رحم .(192)
حسن افطس را اولاد بـسـیـار اسـت ونسل او از پنج تن است : على الحورى ، عمر ، حسین ، حسن مکفوف و عبیداللّه قتیل برامکه .
على الحورىّ(193) بن افطس بن على اصغر بن الا مام زین العابدین علیه السـلام مـادرش امّ ولد اسمش عبّاده بوده . على شاعرى فصیح و همان کس باشد که دختر عـمـر عـثـمـانـیـّه را کـه از نـخـست در تحت نکاح مهدى عباسى بود به نکاح درآورد و موسى الهادى را این امر گران افتاد و فرمان داد تا او را طلاق گوید.عـلى امـتناع نمود و گفت : مهدى رسول خدا ص نبود تا زنان او بـعـد از وى بر دیگران حرام باشند و از من اشرف نبوده است ، موسى هادى از این سخن در خـشـم شد و فرمان داد چندان او را بزدند تا بى هوش گشت . این على را هارون به قتل رسانید.
شرح حال سید رضى الدین آوى
ذکر سید رضى الدّین محمّد آوى که یکى از اعقاب على الحورىّ است :
هـمـانـا از اعـقـاب عـلى الحـورىّ مـى بـاشـد سـیـد جـلیـل عـابـد نـبـیـل رضـى الدّین محمّد آوى بن فخرالدّین محمّد بن رضى الدّین محمّد بن زید بن الدّاعـى زید بن على بن الحسین بن الحسن بن ابى الحسن على بن ابى محمّد الحسن بن على بن محمّد بن على الحورىّ ابن حسن بن على اصغر ابن الا مام زین العابدین عـلیـه السـلام و ایـن سـیـد جـلیـل صـاحـب مـقـامـات عـالیـه و کـرامـات بـاهـره اسـت و عـدیـل سـیـد رضـى الدّیـن بن طاوس و صدیق او است و بسیار مى شود که سید بن طاوس ‍ تعبیر مى کند از او در کتب خود به برادر صالح چنانکه در رساله مواسعه و مضایقه فرموده که من راه افتادم با برادر صالح خود محمّد بن محمّد بن محمّد قاضى آوى از حلّه به سوى مشهد مولایمان حضرت امیرالمؤ منین عـلیـه السـلام که در این سفر مکاشفات جمیله و بشارات جلیله براى من روى داد.(194)
مـؤ لف گـوید: که از براى این سید بزرگوار قصه اى است متعلق به ( دعاى عبرات ) کـه سـید بن طاوس در ( مهج الدّعوات ) و علامه در ( منهاج الصلاح ) بـه آن اشاره کرده اند و آن حکایت چنین است که فخفر المحقّقین از والدش علامه از جدش شیخ سـدیـدالدّیـن از سـیـد مـذکـور روایـت کـرده کـه آن جناب محبوس بود در نزد امیرى از امراء سلطان جرماغون مدت طویلى در نهایت سختى و تنگى ، پس در خواب خود دید خلف صالح منتظر را پس گریست و گفت : اى مولاى من ! شفاعت کن در خلاص شدن مـن از ایـن گـروه ظـلمه ، حضرت فرمود: بخوان دعاى عبرات را، سید گفت : کدام است دعاى عـبرات ؟ فرمود: آن دعا در ( مصباح ) تو است ، سید گفت : اى مولاى من ! دعا در ( مصباح ) من نیست . فرمود نظر کن در ( مصباح ) خواهى یافت دعا را در آن ، پس از خواب بیدار شده نماز صبح را ادا کرد و ( مصباح ) را باز نمود پس ورقه اى یافت در مـیـان اوراق کـه ایـن دعـا نـوشـتـه بـود در آن ، پـس چـهـل مرتبه آن دعا را خواند. آن امیر را دو زن بود یکى از آن دو زن عاقله و مدیره و آن امیر بـر او اعـتـماد داشت ، پس امیر نزد او آمد در نوبه اش پس گفت به امیر، گرفتى یکى از اولاد امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـلام را؟ امـیـر گـفـت : چـرا سـؤ ال کـردى از ایـن مطلب ؟ گفت : در خواب دیدم شخصى را و گویا نور آفتاب مى درخشد از رخسار او، پس حلق مرا میان دو انگشت خود گرفت آنگاه فرمود که مى بینم شوهرت را که گرفت یکى از فرزندان مرا، و طعام و شراب بر او تنگ گرفته پس من به او گفتم : اى سید من ! تو کیستى ؟ فرمود: من على بن ابى طالبم ، بگو به او اگر او را رها نکرد هر آیـنـه خـراب خـواهم کرد خانه او را. پس این خواب منتشر شد و به سلطان رسید، پس گفت مـرا عـلمـى بـه ایـن مـطـلب نیست و از بوّاب خود جستجو کرد و گفت کى محبوس است در نزد شـما؟ گفتند: شیخ علوى که امر کردى به گرفتن او، گفت : او را رها کنید و اسبى به او بدهید که سوار شود و راه را به او دلالت کنید که رود به خانه خود .(195)
و ایـن سـید جلیل همان است که سند یک قسم استخاره به تسبیح به او منتهى مى شود. و او روایـت مـى کند از حضرت صاحب الا مر علیه السلام چنانکه شیخ شهید در ( ذکرى ) نـقـل فرموده و ظاهر آن است ک سید آن استخاره را تلقى کرده از حضرت حجت علیه السلام مـشـافهةً بدون واسطه و این در غیبت کبرى منقبتى است عظیمه لایَحُومُ حَلوْلَها فَضیلَةٌ. کـیـفـیت آن استخاره را در ( کتاب باقیات صالحات ) که در حاشیه ( مفاتیح ) است نقل کردم به آنجا رجوع کنید.(196)
و ( آوىّ ) نسبت به ( آوه ) بر وزن ساوه از توابع قم است و فضیلت بسیار براى آن نقل شده که جمله اى از آن را قاضى نوراللّه در ( مجالس ‍ المؤ منین ) ایراد فـرمـوده .(197) و بـدان کـه از بـنـى اعـمـام سـیـد رضـى مـذکـور اسـت سـیـد جـلیـل شـهـیـد تـاج الدّیـن ابـوالفـضل محمّد بن مجدالدّین حسین بن على بن زید بن داعى و شایسته است که ما به نحو اختصار به شهادت او اشاره کنیم .
شهادت ابوالفضل تاج الدّین محمّد الحسینى رحمه اللّه :
صـاحـب ( عـمـدة الطـالب ) گـفـتـه کـه ایـن سـیـد جـلیـل در آغـاز امر واعظ بود، و روزگار خویش را به مواعظ و نصایح به پاى گذاشت ، سـلطـان اولجـایـتـو مـحمّد او را احضار کرده به حضرت خویش اختصاص داد، و نقابت نقباء مـمـالک عـراق و مـملکت رى و بلاد خراسان و فارس و سایر ممالک خود را بهتمامت به عهده کـفـایـتـش حوالت داد، اما رشیدالدّین طبیب که در حضرت سلطان وزارت داشت با تاج الدّین بـه عـداوت و کـیـن بـود و سـبـب آن شـد کـه در مـشـهـد ذى الکـفـل نـبى علیه السلام که در قریه اى در میان حلّه و کوفه بود مردم یهود به زیارت مى رفتند و به آن مکان شریف حمل نذور مى نمودند، سید تاج الدّین بفرمود تا مردم یهود را از آن قـریـه مـمـنـوع داشـتـند و در بامداد آن شب منبرى در آنجا نصب نموده نماز جمعه و جـمـاعـتـى به پاى مى رفت . رشیدالدّین که از علو مقام و منزلت سید والا رتبت در حضرت سلطنت دلى پر کین و خاطرى اندهگین داشت از این کردار بر حسد و عداوتش بر افزود پس اسباب قتل او را فراهم نمود به نحوى که جاى ذکرش ‍ نیست .
پـس ایـن سـیـد جـلیـل را بـا دو پـسـرش شـمس الدّین حسین و شرف الدّین على در کنار دجله حـاضـر کـردنـد بـر طـبـق مـیـل رشـیـد خـبـیـث ، اول دو پـسـرش را و پـس از آن خـود آن سـید جـلیـل را بـه قـتـل رسانیدند، و این قضیه در ماه ذى القعده سنه هفتصد و یازده روى داد، و بعد از قتل ایشان مردم عوام بغداد بدن آن سید جلیل را پاره پاره کرده گوشتش را خوردند، موهایش را کنده هر دسـتـه از مـوى را بـه یـک دیـنـار فروختند، چون سلطان این داستان بشنید سخت خـشـمناک شده و از قتل او و پسرانش متاءسف گردید و بفرمود تا قاضى حنابله را به دار کشند جماعتى لب به شفاعت گشودند، فرمان داد تا واژگونه اش بر دراز گوشى کور نشانده در بازارهاى بغداد گردش دهند و هم فرمان داد که بعد از آن حنابله کسى قضاوت نکند.(198)
ذکر بعضی از نسل عمربن حسن افطس بن على اصغر بن الا مام زین العابدین علیه السلام
شرح حال سید عبداللّه شبّر
از جـمـله ایـشـان اسـت سـیـد عـبـداللّه شـبـّر. بـدان کـه از اعـقـاب او اسـت سـیـد جـلیـل الشـاءن سـیـد عـبـداللّه مـعـروف بـه شـبـّر بـن سید محمّدرضا بن محمّد بن حسن بن احمد بن على بن احمد بن ناصرالدّین بن شمس الدّین محمّد بن نجم الدّین بن حسن شبّر بن محمّد بن حمزة بن احمد بن عـلى بـن طـلحـة بن الحسن بن على بن عمر بن الحسن افطس بن على بن على بن الحسین بن عـلى بـن ابـى طـالب عـلیـهـمـا السـلام ، فـاضـل مـحـدث جلیل و فقیه خبیر متتبع نبیل عالم ربانى مجلسى عصر خود، شاگرد جماعتى از فقهاء اعلام مانند شیخ جعفر کبیر و صاحب ریاض و آقامیرزا محمّد مهدى شهرستانى و محقق قمى و شـیـخ احـسـانـى و غـیـرهـم و تـصـنـیـف کـرده کـتب نافعه بسیار در تفسیر و حدیث و فقه و اصول و عبادات و غیر ذلک.
شیخ ما مرحوم ثقة الاسلام نورى در ( دارالسّلام ) اسامى مصنّفات او را به اعداد ابـیـات آنها ذکر فرموده و نقل کره از شیخ اجل محقق مدفّق شیخ اسداللّه صاحب ( مقابس الا نـوار ) که وقتى داخل شد بر سید مذکور و تعجب کرد از کثرت مصنفات او و قلت مصنفات خود با آن فهم و استقامت و اطلاع و دقت که حق تعالى به او مرحمت فرموده بود و سـرّ او را از سـیـد پـرسـید، سید گفت که کثرت تصانیف از من توجه امام همام حضرت امام مـوسـى عـلیـه السـلام است ؛ زیرا که من آن حضرت را در خواب دیدم که قلمى به من داد و فـرمـود: بـنـویـس ! از آن وقت من موفق شدم به تاءلیف ، پس هرچه از قلمم بیرون آمده از برکات آن قلم شریف است .(199)
وفـات کـرد در رجـب سـنـه هـزار و دویـسـت و چـهـل و دو بـه سـن پـنـجـاه و چـهـل سالگى و قبر شریفش در جوار حضرت موسى بن جعفر علیه السلام است با مرحوم والدش ‍ در رواق شـریـف در حـجـره اى کـه قـریـب بـه بـاب القـبـله است در یمین کسى که داخل حرم مطهر شود
189- رمح : نیزه .
190- (سرّ السلسلة العلویة ) ص 77.
191- سوره بقره (2)، آیه 27.
192- ( المجدى ) ص 212 با مختصر تفاوت .
193- حورى منسوب است به ( حورة ) و آن قریه اى است در طرف فرات .
194- ( المواسعة و المضایقة ) ص 6.
195- ر.ک : ( مهج الدّعوات ) ص 403.
196- ( مفاتیح الجنان ) ص 783، چاپ انصاریان ، قم .
197- ( مجالس المؤ منین ) 1/88 ـ 89.
198- ( عمدة الطالب ) ص 341.
199- ( دارالسلام ) محدث نورى ، 2/250.

نسل سید عبد الله شبر

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا