تفاوت دموکراسی و جمهوری
تفاوت جمهوری و دموکراسی چیست؟
حکومت جمهوری و دموکراسی از نظر توجه به نقش مردم با یکدیگر شباهت دارند اما تفاوت اساسی بین این دو نوع حکومت وجود دارد که در گرو روشن شدن معنای آنهاست که در ادامه به آن می پردازیم.دموکراسی(Democracy) به معنی حکومت به وسیله مردم یا شیوه زندگی جمع یا جامعه ای است که در آن به افراد حق داده می شود برای مشارکت آزادانه ، از فرصت های مساوی برخوردار باشند وبا شاخص ها ومولفه هایی نظیر؛ اصل رضایت ، اصل مشارکت، اصل برابری ، اصل آزادی ، حاکمیت قانون و حاکمیت اکثریت مردم و…تعریف می شود ودارای گونه ها ومدلهای مختلفی است و مشخصه اصلی دموکراسی، اعلان رسمی اصل تبعیت اقلیت از اکثریت و به رسمیت شناختن آزادی و حقوق مساوی افراد و اتباع است.(ر.ک: فرهنگ علوم سیاسی، علی آقا بخشی، ص ۱۷۰)جمهوری
اصطلاح «جمهوری» (Republic) در فلسفه سیاسی مفهومی معین، ثابت و غیرقابل تغییر ندارد. گاه این اصطلاح در مقابل رژیم سلطنتی، گاه در برابر رژیم دیکتاتوری و خودکامه و گاه در مقابل حکومت بوسیله چند تن که بدان اریستوکراسی یا حکومت اشرافی می گویند ، به کار می رود.(ر.ک: بنیادهای علم سیاست، عبد الرحمن عالم) جمهوری نوعی حکومت است که در آن جانشینی«رئیس کشور» ارثی نیست و مدت «ریاست جمهوری» درآن محدود است و انتخاب رئیس کشور، که «رئیس جمهور» نامیده میشود، با رأی مستقیم یا غیرمستقیم مردم انجام میشود. (ر.ک: دانشنامه سیاسی، داریوش آشوری، ص ۱۱۱)
بر این اساس این اصطلاح طیف وسیعی از حکومت های بسیار متفاوت را شامل می شود ؛ جمهوریت شکلی از حکومت است که با حکومت های مختلف، از نظر محتوایی سازگاری دارد.جمهوری از نظر مفهوم کلمه اغلب درجاتی از دموکراسی را نیز دربردارد. اما در عین حال، بسیاری از دیکتاتوریهای غیرسلطنتی نیز بدین نام نامیده میشوند و در این وجه، حکومت جمهوری تنها به معنای حکومت غیرسلطنتی است. از این رو مشاهده می شود بسیاری از کشورهای دنیا جمهوری هستند ; مثلاً نظام حکومتی در آمریکا، فرانسه و خیلی از کشورها جمهوری است و حتی شوروی سابق که رژیم سوسیالیستی داشت، خود را جمهوری می خواند. بنابر این جمهوری شکلی از حکومت و نظام سیاسی است که می تواند محتواهای گوناگون و متفاوتی اعم از توتالیر، دموکراتیک و اسلامی را شامل شود و منحصر در یک محتوا و نظام سیاسی خاص نباشد.
بر این اساس جمهوری طرز حکومتى است که بر اساس دموکراسى یا غیر دموکراسى، مردم آن، حق حاکمیت بر سرنوشت اجتماعى خودشان را بهطور مستقیم یا غیرمستقیم از طریق زمامدارانى که با رضایت و رأى مستقیم یا غیرمستقیم آنان به گونهاى که توارث در آن دخالتى نداشته باشد تعیین و آنان نیز اقتدارات معین قانونى خود را در یک مدت محدود و تحت نظارت آنان اعمال مىنمایند.( مقیمى، غلامحسن؛ مشروطیت، جمهوریت، اسلامیت، تهران، نشرمعناگرا، 1385، ص64)
جمهوری و دموکراسی
جمهوری بهترین صورت حکومت دموکراسی است، منتهی جمهوری بیانکننده صورت و قالب حکومت است و دموکراسی بیانکنننده محتوای آن، در واقع حکومت جمهوری به حکومت فردی، استبدادی، موروثی و خاندانی خاتمه میدهد و قدرت را به مردم میسپارد، بنابراین جمهوری از نظر مفهوم کلمه اغلب درجاتی از دموکراسی را نیز دربردارد و به نوعی با آن توأم شده است؛ به این معنا که اقشار مختلف مردم، خواهان حقوق شهروندی شدهاند ( داریوش، آشوری؛ دانشنامهی سیاسی، تهران، انتشارات مروارید، 1366، ص111)
البته توأمان شدن این دو مفهوم مربوط میشود به زمان فعلی، ولی در زمان باستان درست است که جمهوری را صورتی از حکومت مردمی میدانستند ولی مدافعان این نظام (جمهوری) اصرار میورزیدند که نباید جمهوری با دموکراسی اشتباه شود؛ چرا که معتقد بودند دموکراسی – یعنی حاکمیت مردم عادی که به منافع خود توجه دارند – منجر به گسترش رذیلت میشود، حال آنکه جمهوری به گسترش فضیلت کمک میکند. فضیلت جمهوری در این است که میتواند فراسوی منافع شخصی یا طبقاتی، خیر کلّ جامعه را مقدم بر منافع محدود قرار دهد. جمهوریخواهان استدلال میکردند که فقط شهروندان فعال میتوانند بر این فضیلت نائل شوند. چنین شهروندانی با اشتیاق، آزادی خویش را اعمال میکنند و در همین حال، مراقب اشخاص یا گروههاییاند که امکان دارد برای تصرف قدرت تلاش کنند. ولی در جمهوری جدید که همراه با دموکراسی است هر دو هدف را برآورده میکند: مشارکت مردمی را در حکومت تا حدّی تشویق میکند و در عینحال، کرارا به هر کسی که بخواهد چنان قدرتی کسب کند که تهدیدی برای آزادی و خیر همگانی باشد دشوار میسازد.
( بال، ترنس؛ ایدئولوژیهای سیاسی و آرمان دموکراتیک، ترجمهی احمد صبوری، تهران، وزارت امورخارجه، 1382، ص36)
از این لحاظ است که از مشخصههای مهم جمهوری جدید آزادی است که مانند برابری از حکومت جمهوری جدا شدنی نیست؛ زیرا جایی که آزادی نباشد، مردم توانایی اظهار نظر دربارهی حکومت ندارند و هنگامی که توانایی اظهار نظر نداشتند حکومت متعلّق به آنها نیست و جاییکه حکومت متعلق به مردم نباشد، اصلا چنین حکومتی جمهوری نیست.( رحیمی، مصطفی؛ اصول حکومت جمهوری، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1358، ص11)
در واقع آزادی تضمینی است برای محدود کردن قدرت حکومت. گستره و مفهوم آزادی به این معنی در حکومت جمهوری، از زمانی است که با دموکراسی توأمان شد.در دموکراسی وجمهوری مردم با رای خود دولت تعیین می کنند ولی در دموکراسی حکومت اکثریت به نحوی است که خودشان قانون هستند و لذا نظام سیاسی دموکراسی قانون مطلقه نیست بلکه رأی اکثریت بهصورت مطلقه است. در این نوع حکومتها اقلیتهای سیاسی و کسانی که رأی اکثریت را کسب نمیکنند زیان میبینند و حقوق آن ها پایمال میشود. قانون برای همه یکسان نیست و اصولاً قانون یکسانی وجود ندارد. درحالیکه در جمهوری همانطور که اکثریت کنترل میشوند، اقلیت هم کنترل میشوند و قانون برای همه یکسان است و همه از حق مساوی برخوردار هستند. این گونه نیست کسانی که اکثریت را به دست میآورند خود را برحق و طرف مقابل را باطل بدانند. حتی در آمریکا وقتیکه یک حزب حاکم میشود باید حقوق اقلیت را رعایت کند البته در اروپا عموماً یک حزب بهتنهایی حکومت تشکیل نمیدهند بلکه غالباً با ائتلافی هستند. درجمهوری قانون مطرح است و نه مردم به معنای اکثریت. در واقع اکثریت واقلیت همه تابع قانون هستند. شخصیتها و سران احزاب هم تابع قانون هستند .
ماهیت نظام دموکراسی
مرحوم علامه طباطبایی در مورد ماهیت و حقیقت حکومت های دموکراسی می فرماید:حکومتهاى دموکراسى از آنجا که اساس کار بهره گیرى مادى است قهرا روح استخدام غیر و بهره کشى از دیگران در کالبدش دمیده شده و این همان استکبار بشرى است که همه چیز را تحت اراده انسان حاکم و عمل او قرار مى دهد حتى انسانهاى دیگر را و به او اجازه مى دهد از هر راهى که خواست انسانهاى دیگر را تیول خود کند و بدون هیچ قید و شرطى بر تمامى خواسته ها و آرزوهائى که از سایر انسانها دارد مسلط باشد و این بعینه همان دیکتاتورى شاهى است که در اعصار گذشته وجود داشت چیزى که هست اسمش عوض شده و آن روز استبدادش مى گفتند و امروز دموکراسیش مى خوانند بلکه استبداد و ظلم دموکراسى بسیار بیشتر است آن روز اسم و مسما هر دو زشت بود ولى امروز مسماى زشت تر از آن در اسمى و لباسى زیبا جلوه کرده یعنى استبداد با لباس دموکراسى و تمدن که هم در مجلات مى خوانیم و هم با چشم خود مى بینیم چگونه بر سر ملل ضعیف مى تازد و چه ظلم ها و اجحافات و تحکماتى را درباره آنان روا مى دارد.
فراعنه مصر و قیصرهاى امپراطورى روم ، و کسراهاى امپراطورى فارس ، اگر ظلم مى کردند، اگر زور مى گفتند، اگر با سرنوشت مردم بازى نموده به دلخواه خود در آن عمل مى کردند تنها در رعیت خود مى کردند و احیانا اگر مورد سؤال قرار مى گرفتند البته اگر در پاسخ عذر مى آوردند که این ظلم و زورها لازمه سلطنت کردن و تنظیم امور مملکت است اگر به یکى ظلم مى شود براى این است که مصلحت عموم تاءمین شود و اگر جز این باشد سیاست دولت در مملکت حاکم نمى گردد و شخص امپراطور معتقد بود که نبوغ و سیاست و سرورى که او دارد این حق را به او داده و احیانا هم بجاى این عذرها با شمشیر خود استدلال مى کرد (و حتى به فرزند خود مى گفت اگر بار دیگر این اعتراض را از تو بشنوم شمشیر را به عضو پرمؤثرت فرو مى آورم ).
امروز هم اگر در روابطى که بین ابرقدرت ها و ملت هاى ضعیف برقرار است دقت کنیم ، مى بینیم که تاریخ و حوادث آن درست براى عصر ما تکرار شده و باز هم تکرار مى شود، چیزى که هست شکل سابقش عوض شده چون گفتیم که در سابق ظلم و زورها بر تک تک افراد اعمال مى شد.
ولى امروز به حق اجتماعها اعمال مى شود که در عین حال روح همان روح و هوا همان هوا است
(ترجمه تفسیر المیزان جلد 4 صفحه 194-195)
تفاوت دموکراسی و جمهوری