آیه الله بهاء الدینی
کرامات ایت الله بها الدینی و توصیه ایشان به جوانان وکرامات ایشون چیست
در پاسخ به این پرسش به نکات ذیل توجه نمایید :
1- مقامات اهل کمال و معرفت معمولا از دیگران پنهان است و تنها خواص و افراد معدودی که سال ها با آنها مانوس بوده اند از برخی از حالات و مقامات آنها با خبرند . به همین دلیل به درستی نمی توان از احوال و مقامات و درجات آنها آگاه شد .
2- از کرامات آیتالله بهاءالدینی
حضرت آیتالله بهاءالدینی ـ قدس سرّه ـ از علمای بزرگ حوزه علمیه قم بود. یکی از طلاب قم میگوید: نیمه شبی، حدود ساعت یک، خواب را بر چشمان خود نمیدیدم. بدون اختیار، لباس پوشیدم و از خانه بیرون آمدم. از این خیابان به آن خیابان و از این کوچه به آن کوچه سرگردان بودم. تا این که به منزل حضرت آیتالله بهاءالدینی رسیدم. در همین حال، بیاختیار دستم به سوی زنگ منزل آیتالله رفت. زنگ زدم. در خانه باز شد و خود آقا پشت در آمد. نگاهی به من کرد. از آقا عذرخواهی کردم و گفتم: آقا ببخشید! خوابم نمیآمد! بدون اراده به بیرون آمدم و نمیدانم چرا این جا آمدهام! چون کار خاصی ندارم.
حضرت آیتالله لبخندی بر لبان مبارکش جاری شد و فرمود: خودم تو را این جا آوردم! بیا داخل منزل!
خداوند متعال، این مقام را به هر کسی نمیدهد و تنها به کسی میدهد که آن را در راه او به کار ببرد.
از دیگر کرامات و فضائل حضرت آیتالله بهاءالدینی این که: حسینیهای در جوار منزل ایشان است و آقا در ایام محرم و صفر و مناسبتهای مذهبی، در آن حسینیه سخنرانی میکردند. اخلاق ایشان بر این روال بودکه اگر کسی در حال سخنرانی باشد، سراپا به آن گوش میکند و از جای خود حرکت نمینماید. تا آن که سخنان گوینده به پایان رسد؛ اما به طور استثنایی، ایشان یک بار وسط سخنرانی گوینده، از جای خود برخاست و بیرون رفت. این رفتار برای همگان سؤال ایجاد کرد. مجلس به پایان رسید. از آقا جویای موضوع شدند. زمان این اتفاق، زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود و دشمن شهر قم را بمباران میکرد. آیتالله بهاءالدینی فرمود:
من نشسته بودم. دیدم سی نفر از «رجال الغیب» در آن سوی اتاق با من کار دارند به آنجا رفتم و گفتم: چه کار دارید؟ آنان پس از عرض ادب گفتند: هر یک از ما سی نفر، قدرت یکصد هزار نفر را داریم. اگر شما بخواهید، از صبح تا غروب امروز، کار جنگ را به پایان میرسانیم. دستور شما چیست؟ به آنان گفتم: خداوند متعال چه اراده فرموده است؟ با کدام کار راضی است؟ پاسخ دادند: خداوند متعال میخواهد جنگ به طریق عادی به پایان رسد. به آنان گفتم: من به آن چه خداوند متعال راضی است، رضایت دارم.
این نکته برای حضرت آیتالله بهاءالدینی (قدسسره) نیز امتحان بزرگی است. وقتی جنگ با فرمان او در یک روز از صبح تا غروب به پایان میرسد، نباید طبق خواستة خویش دستور دهد. بلکه باید مطابق رضایت خداوند متعال تصمیم بگیرد:
«وَ مَا تَشَاؤُنَ اِلَّا اَنْ یَشَاءَاللهَ»؛[1](شما اولیای حق) چیزی جز آن چه خدا میخواهد، نمیخواهید.
سدیر، از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل کرده که امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود:
«اِنَّ اَمَرْنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یُقِرُّبِهِ اِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ اَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، اَوْ عَبْدٌ اِمْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلاَیمانِ. فَقَالَ: اِنَّ مِنَ الْمَلَائِکَةِ مُقَرَّبِینَ وَ غَیْرَ مُقَرَّبِینَ، وَ مِنَ الْاَنْبِیَاءِ مُرْسَلِینَ وَ غَیْرَ مُرْسَلِینَ، وَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ مُمْتَحَنینَ وَ غَیْرَ مُمْتَحِنینَ، فَعُرِضَ اَمْرَکُمْ هَذَا عَلَی المَلَائِکَةِ فَلَمْ یُقرَّبِهِ اِلَّا الْمُقَرَّبُونَ وَ عُرِضَ عَلَی الْاَنْبیاءِ فَلَمْ یُقرَّبِهِ اِلَّا الْمُرْسَلُونَ، وَ عُرِضَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ فَلَمْ یُقرَّبِهِ اِلَّا الْمُمْتَحِنونَ»؛[2]احادیث و اسرار ما بسیار سنگین است. به این اسرار، اقرار ندارند. مگر ملک مقرب، نبی مرسل و عبدی که خداوند متعال دل او را به امتحانات آزموده باشد».
امام ـ علیه السلام ـ در ادامه فرمود:
«همانا ملائکه نیز دو دستهاند: بعضی مقرب و برخی غیرمقرب میباشند و اسرار ما به مقربین داده میشود. غیر مقربین طاقت آن را ندارند. انبیاء نیز دو دستهاند: بعضی مرسل و عدهای غیر مرسل میباشند و اسرار ما به مرسلین داده میشود وغیر مرسلین، طاقت داشتن اسرار را ندارند. اهل ایمان نیز دو دستهاند: برخی امتحان شدهاند و برخی امتحان نشدهاند. ممتحنین و امتحان شدهها طاقت اسرار ما را دارند.»
علامه مجلسی ـ قدسسرّه ـ دربارة این روایت مینویسد: بهترین دلیل که چرا به بعضی انسانها اسرار داده نمیشود، این است که لیاقت و ظرفیت در آنان دیده نمیشود. ابوذر از مقداد بالاتر است و سلمان از ابوذر درجه و مقام بیشتری دارد. زیرا ایمان را به ده درجه تقسیم کردند. مقداد هشت درجه، ابوذر نه درجه و سلمان ده درجه را دارا بود. آن چه به ابوذر دادند، به مقداد ندادند و آن اسراری را که سلمان داشت، به ابوذر نشان ندادند. زیرا طاقت و ظرفیت انسانها با یکدیگر تفاوت دارد.
سلمان فارسی کاری را نزد ابوذر غفاری انجام داد. ابوذر شگفتزده شد و نزد حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ رسید و جریان را عرض کرد. پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ خندید و فرمود: سلمان! تو آدم بسیار خوبی هستی! ابوذر! تو نیز آدم بسیار خوبی هستی! اما سلمان یک چیز دیگر است. یعنی از اسراری به سلمان آموختیم، که به تو ندادهایم.
ابوصامت از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل کرد که:
«اِنَّ مِنْ حَدِیثِنا مَا لایَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِیٌ مُرْسَلٌ وَ لَا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ. قُلْتُ: فَمَنْ یَحْتَمِلُهُ؟ قَالَ:نَحْنُ نَحْتَمِلُهُ»؛[3]ما اهل بیت اسراری داریم که ملک مقرب و نبی مرسل، و عبد مؤمن امتحان شده، طاقت و تحمل آن اسرار را ندارد. -راوی گوید-: پرسیدم چه کسی تحمل آنها را دارد؟ حضرت فرمود: فقط ما اهل بیت تحمل آن را میکنیم.اندیشه قم
آقای بهاءالدینی قضیه دوره بچگی خود را این گونه فرمودند که: «با بچهها بازی میکردیم، خواب دیدیم، مَلَکی چیزی تقسیم میکند. به ما که رسید، گفتند این اهل بازی است. به او چیزی ندهید». فرمودند: «بچه بودم که این خواب را دیدم. از آنجا بازی را از ما گرفتند و ما بازی را کنار گذاشتیم»
[1] . انسان، (76)، آیه 30.
[2] . بحار الانوار، ج 2، ص 184.
[3] . بحار الانوار، ج 2، ص 193.
آیه الله بهاء الدینی