دین و اندیشه
حج ناتمام امام حسین علیه السلام
باسلام چرا امام حسین مراسم حج راناقص گذاشت وبه کربلا رفت آیا این به امامت حسین ومعصوم بودن اونقصان واردنمیکند؟
با عرض سلام.1ـ حجّ یا عمرهی آن حضرت، قطعاً واجب نبوده. حجّ و عمرهی واجب، تنها یک بار برای هر مسلمانی که مستطیع باشد واجب میشود؛ و آن حضرت، قبل از آن حجّ آخر، بارها و بارها به حجّ رفته بودند. لذا ایشان حجّ واجبی به گردن نداشتند. ترک مستحبّ هم مشکلی برای عصمت درست نمیکند.
البته در این باب، بحث مفصّل فقهی هم میتوان داشت، لکن از سؤال حضرت عالی برنمیآید که اهل تخصّص در فقه باشید؛ لذا وارد بحثهای تخصّصی در این باب نمیشویم.
2ـ عصمت امام حسین ـ علیه السّلام ـ از قطعیّات است؛ چرا که خدای متعال در آیهی تطهیر، گواهی دادهاند بر عصمت اهل بیت، و امام حسین ـ علیه السّلام ـ طبق نظر شیعه و سنّی، از مصادیق قطعی اهل بیت است.
در احادیث نبوی هم به فراوانی بر عصمت اهل بیت و عدم جدایی آنها از قرآن، گواهی داده شده است.
محدّثان اهل سنّت روایت کردهاند از رسول الله(ص) که فرمودند: «… فانظروا کیف تخلّفونی فی الثقلین. فقام رجلٌ فقال یا رسول الله و ما الثقلان؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم: الاکبرُ کتابُ الله ؛ سببٌ طرفه بید الله و طرفه بأیدیکم فتمسّکوا به لم تزالوا و لا تضلّوا ؛ و الاصغرُ عترتی و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض و سألت لهما ذلک ربّی فلاتقدّموهما فتهلکوا و لاتعلّموهما فانّهما اعلم منکم. ــــــ بنگرید که پس از من، با دو یادگار گرانبهاى من چگونه رفتار میکنید؟ مردی برخاست و پرسید: یا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چیست؟ فرمود: ثقل اکبر کتاب خداست؛ وسیلهای که جانبى از آن در دست خدا میباشد و طرف دیگر آن در اختیار شما قرار گرفته است؛ پس به آن چنگ بزنید که نمیلغزید و گمراه نمیشوید. و ثقل اصغر، عترت من است؛ که همانا آن دو هرگز از همدیگر جدا نمیشوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همین اتّحاد و یگانگى و جدایی ناپذیری را براى آنها درخواست کرده ام. پس بر این دو پیشى نگیرید که به هلاکت مى رسید و سخنى به آنها نیاموزید که آنان از شما داناترند» (المعجم الکبیر ،الطبرانی ، ج3 ، ص66)
در نقل دیگری از این حدیث فرمودند: «… فانظروا کیف تخلفونى فى الثقلین . فنادی مناد: و ما الثقلان یا رسول اللّه؟ قال: کتاب اللّه طرف بید اللّه و طرف بأیدیکم فاستمسّکوا به و لا تضلوا، و الآخر عترتى، و إن اللطیف الخبیر نبأنى أنهما لن یتفرقا حتى یردا علی الحوض، و سألت ذلک لهما ربى، فلا تقدموهما فتهلکوا، و لا تقصروا عنهما فتهلکوا، و لا تعلموهم فانهم أعلم منکم، ثم اخذ بید علی رضی الله عنه فقال من کنت أولى به من نفسه فعلىّ ولیه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه. ـــــــ بنگرید که پس از من، با دو یادگار گرانبهاى من چگونه رفتار میکنید؟ پرسیدند: یا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چیست؟ فرمود: یکى کتاب خداست که جانبى از آن در دست خدا میباشد و طرف دیگر آن در اختیار شما قرار گرفته است؛ به آن چنگ بزنید و گمراه نشوید. و دیگرى عترت من است؛ خداى لطیف و دانا ، مرا مطّلع ساخته که این دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همین اتّحاد و یگانگى را براى آنها درخواست کرده ام. پس بر این دو پیشى نگیرید که به هلاکت میرسید و در مورد آنها کوتاهى نکنید که هلاک خواهید شد. و سخنى به آنها نیاموزید که آنان از شما داناترند. سپس دست علی (ع) را گرفت و فرمود: هر که من نسبت به جان او، از خود او اولاترم، على هم اولاتر است به جان او. پروردگارا! دوستش را دوست و دشمنش را دشمن بدار.» (المعجم الکبیر ،الطبرانی ، ج3 ، ص167)
در این دو بیان از حدیث ثقلین، نکتهی جالبی مطرح شده است. حضرت فرمودند: «و سخنى به آنها نیاموزید که آنان از شما داناترند.»
یعنی آنها خودشان منبع دین هستند و سزاوار نیست که شما به آنها احکام دین را یاد دهید. ادعای ما نباید چنین مصداقی شود مگر مستقّل از انسان معصوم، دینی هست که امام معصوم بخواهد بر اساس آن دین، عمل کند؟! اساساً دین، یعنی خود انسان معصوم. خود معصوم، حجّت خدا و منبع دین خداست؛ لذا رفتار امام حسین ـ علیه السّلام ـ در مکّه، خودش دین است. لذا باید در چنان شرائطی باید مثل او رفتار نمود. اگر این حقیقت را ندانیم، یعنی امامت را نفهمیدهایم.
امام معصوم، خودش معیار حقّ است؛ لذا معنی ندارد که او را با معیار دیگری بسنجیم؛ بلکه فهم دیگران از دین، باید با گفتار و کردار امام معصوم سنجیده شود.
در واقع هم وقتی یزید ملعون نتوانست به ظاهر و اجبار از امام واجب الاطاعه علیه السلام بیعت بگیرد ؛ لذا فرمان قتل ایشان را صادر و مامورانش را برای قتل حضرت امام حسین علیه السلام به مکه گسیل داشت. حفظ حرمت خونریزی در مکه بخصوص بیت الله المکرمه و نجات جان مبارکشان را نیز از جمله دلایل ظاهری و عقلی اجبار خروجشان از آنجاست .
(( سفر به کوفه پاسخ به دعوت کوفیان بود که به حضرت نوشتند: نزد ما بیا تا به راه حق هدایت شده و بر آن اتفاق نماییم.))
البته در این باب، بحث مفصّل فقهی هم میتوان داشت، لکن از سؤال حضرت عالی برنمیآید که اهل تخصّص در فقه باشید؛ لذا وارد بحثهای تخصّصی در این باب نمیشویم.
2ـ عصمت امام حسین ـ علیه السّلام ـ از قطعیّات است؛ چرا که خدای متعال در آیهی تطهیر، گواهی دادهاند بر عصمت اهل بیت، و امام حسین ـ علیه السّلام ـ طبق نظر شیعه و سنّی، از مصادیق قطعی اهل بیت است.
در احادیث نبوی هم به فراوانی بر عصمت اهل بیت و عدم جدایی آنها از قرآن، گواهی داده شده است.
محدّثان اهل سنّت روایت کردهاند از رسول الله(ص) که فرمودند: «… فانظروا کیف تخلّفونی فی الثقلین. فقام رجلٌ فقال یا رسول الله و ما الثقلان؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم: الاکبرُ کتابُ الله ؛ سببٌ طرفه بید الله و طرفه بأیدیکم فتمسّکوا به لم تزالوا و لا تضلّوا ؛ و الاصغرُ عترتی و انّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض و سألت لهما ذلک ربّی فلاتقدّموهما فتهلکوا و لاتعلّموهما فانّهما اعلم منکم. ــــــ بنگرید که پس از من، با دو یادگار گرانبهاى من چگونه رفتار میکنید؟ مردی برخاست و پرسید: یا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چیست؟ فرمود: ثقل اکبر کتاب خداست؛ وسیلهای که جانبى از آن در دست خدا میباشد و طرف دیگر آن در اختیار شما قرار گرفته است؛ پس به آن چنگ بزنید که نمیلغزید و گمراه نمیشوید. و ثقل اصغر، عترت من است؛ که همانا آن دو هرگز از همدیگر جدا نمیشوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همین اتّحاد و یگانگى و جدایی ناپذیری را براى آنها درخواست کرده ام. پس بر این دو پیشى نگیرید که به هلاکت مى رسید و سخنى به آنها نیاموزید که آنان از شما داناترند» (المعجم الکبیر ،الطبرانی ، ج3 ، ص66)
در نقل دیگری از این حدیث فرمودند: «… فانظروا کیف تخلفونى فى الثقلین . فنادی مناد: و ما الثقلان یا رسول اللّه؟ قال: کتاب اللّه طرف بید اللّه و طرف بأیدیکم فاستمسّکوا به و لا تضلوا، و الآخر عترتى، و إن اللطیف الخبیر نبأنى أنهما لن یتفرقا حتى یردا علی الحوض، و سألت ذلک لهما ربى، فلا تقدموهما فتهلکوا، و لا تقصروا عنهما فتهلکوا، و لا تعلموهم فانهم أعلم منکم، ثم اخذ بید علی رضی الله عنه فقال من کنت أولى به من نفسه فعلىّ ولیه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه. ـــــــ بنگرید که پس از من، با دو یادگار گرانبهاى من چگونه رفتار میکنید؟ پرسیدند: یا رسول الله! دو أثر گرانبهاى شما چیست؟ فرمود: یکى کتاب خداست که جانبى از آن در دست خدا میباشد و طرف دیگر آن در اختیار شما قرار گرفته است؛ به آن چنگ بزنید و گمراه نشوید. و دیگرى عترت من است؛ خداى لطیف و دانا ، مرا مطّلع ساخته که این دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. و من هم از پروردگارم همین اتّحاد و یگانگى را براى آنها درخواست کرده ام. پس بر این دو پیشى نگیرید که به هلاکت میرسید و در مورد آنها کوتاهى نکنید که هلاک خواهید شد. و سخنى به آنها نیاموزید که آنان از شما داناترند. سپس دست علی (ع) را گرفت و فرمود: هر که من نسبت به جان او، از خود او اولاترم، على هم اولاتر است به جان او. پروردگارا! دوستش را دوست و دشمنش را دشمن بدار.» (المعجم الکبیر ،الطبرانی ، ج3 ، ص167)
در این دو بیان از حدیث ثقلین، نکتهی جالبی مطرح شده است. حضرت فرمودند: «و سخنى به آنها نیاموزید که آنان از شما داناترند.»
یعنی آنها خودشان منبع دین هستند و سزاوار نیست که شما به آنها احکام دین را یاد دهید. ادعای ما نباید چنین مصداقی شود مگر مستقّل از انسان معصوم، دینی هست که امام معصوم بخواهد بر اساس آن دین، عمل کند؟! اساساً دین، یعنی خود انسان معصوم. خود معصوم، حجّت خدا و منبع دین خداست؛ لذا رفتار امام حسین ـ علیه السّلام ـ در مکّه، خودش دین است. لذا باید در چنان شرائطی باید مثل او رفتار نمود. اگر این حقیقت را ندانیم، یعنی امامت را نفهمیدهایم.
امام معصوم، خودش معیار حقّ است؛ لذا معنی ندارد که او را با معیار دیگری بسنجیم؛ بلکه فهم دیگران از دین، باید با گفتار و کردار امام معصوم سنجیده شود.
در واقع هم وقتی یزید ملعون نتوانست به ظاهر و اجبار از امام واجب الاطاعه علیه السلام بیعت بگیرد ؛ لذا فرمان قتل ایشان را صادر و مامورانش را برای قتل حضرت امام حسین علیه السلام به مکه گسیل داشت. حفظ حرمت خونریزی در مکه بخصوص بیت الله المکرمه و نجات جان مبارکشان را نیز از جمله دلایل ظاهری و عقلی اجبار خروجشان از آنجاست .
(( سفر به کوفه پاسخ به دعوت کوفیان بود که به حضرت نوشتند: نزد ما بیا تا به راه حق هدایت شده و بر آن اتفاق نماییم.))
حج ناتمام امام حسین علیه السلام