انتقال مرکز خلافت امام علی(ع) به کوغه
چرا حضرت علی (ع) حکومت خود را به شهرکوفه منتقل کرد؟
این سؤال که چرا و امیرالمؤمنین(علیه السلام) مرکز خلافت را از مدینه به کوفه انتقال داد، از زمانىکه آن حضرت تصمیم به این کار گرفت، مطرح بوده است؛ ابوحنیفه دینورى نقل کرده:«وقتى که علی(علیه السلام) تصمیم گرفت که به سوى عراق برود، بزرگان انصار خدمت آنحضرت رسیدند؛ در این هنگام عُقبة بن عامر ـ که از شرکت کنندگان در جنگ بدر بود ـآغاز سخن کرد و گفت: یا امیرالمومنین! با رفتن از مدینه، فضیلت نماز در مسجد پیامبر وزیارت قبر آن حضرت را از دست خواهى داد و آنچه از عراق نصیب تو مىشود، اینضرر را جبران نخواهد کرد؛ اگر مىخواهى به جنگ اهل شام بروى، عمر در این شهر(مدینه) ماند و سعد بن ابى وقاص از سوى او در قادسیه جنگید و ابوموسى در اهواز. تونیز امثال این مردان را دارى.»در این هنگام امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «اموال و مردان در عراق هستند. و اهل شام عصیانکردهاند، دوست دارم که به آنها نزدیک باشم.»8 با توجه به جواب امیرالمؤمنین به بزرگان انصار،مىتوان به عللى چند که از فرمایش آن حضرت استفاده مىشود، اشاره کرد:
1. موقعیت جغرافیایى کوفه
آنگاه که امیرمؤمنان(علیه السلام) کوفه را به عنوان مرکز خلافت خویش برگزید، از دو لحاظمناسبترین مکان براى مرکزیت سرزمین پهناور اسلامى بود؛ نخست از این جهت کهکوفه تقریباً در قلب مملکت اسلامى قرار داشت و از آنجا دسترسى به شرق و غرب وشمال و جنوب قلمرو اسلامى، کاملاً میسر بود؛ لذا عراق به مدت شش قرن، درحکومت عباسیان مرکز خلافت بود و تنها مدت اندکى در عصر مأمون، مرکز خلافت بهمرو منتقل گردید. و آنگاه که مأمون از امام رضا(علیه السلام) در مورد اقامت در مرو یا بغداد،مشورت خواست، آن حضرت صلاح دید که خلیفه در وسط سرزمین اسلامى باشد.9 دراین زمان مدینه و به طور کلى حجاز، در گوشهاى از عالم اسلام و در منتهى الیه جنوبآن واقع شده بود.
از سوى دیگر شام که تحت حکومت معاویه قرار داشت، و از ابتداى خلافتحضرت علی(علیه السلام) علم مخالفت با آن حضرت را برافراشته بود، با عراق هم مرز بود و ازکوفه به خوبى مىشد آنجا را زیر نظر گرفت و با نفوذ عوامل معاویه در میان مردم عراقکه عمدتاً هوادار امیرالمؤمنین(علیه السلام) بودند، مقابله کرد؛ چنانکه آن حضرت در فرمایشخود به این مطلب اشاره کرده است.
2. موقعیت نظامى کوفه
با شروع فتوحات در زمان عمر، مردم قبایل مختلف عرب به خصوص قبایل قحطانىیمن به سوى عراق روانه شدند و در دو شهر کوفه و بصره که در سال 17 و 14 هجرى براىاستقرار مجاهدان تأسیس شده بودند، مستقر گشتند. در ابتداى تأسیس کوفه بیش ازچهل هزار سپاهى در کوفه به سر مىبردند.10 طبق نقل طبرى، امیرالمؤمنین(علیه السلام) دربارهکوفه فرموده: «سران و بزرگان عرب در کوفه به سر مىبرند».11 در این زمان مدینه جایگاه نظامىخود را از دست داده بود و مردان جنگاور، از آنجا به عراق و سایر مرزهاى اسلامىمهاجرت کرده بودند. به همین سبب نیز مدینه بعد از این در برابر هجومهاى خارجى،توان مقاومت نداشت؛ چنانکه در قضیه حرّه12 این مطلب به ثبوت رسید و سپاهیان یزیدمقاومت مردم مدینه را درهم شکستند. قبل از این نیز در همان عصر حکومتامیرمؤمنان، در برابر هجوم بسر بن ارطاة، نتوانستند مقاومتى از خود نشان دهند.13
3. موقعیت اقتصادى کوفه
کوفه در عراق واقع شده که از نظر کشاورزى غنىترین مناطق روى زمین است و دورودخانه بزرگ، دجله و فرات از آن مىگذرند. بدین لحاظ کهنترین تمدنهاى بشرى دراین منطقه شکل گرفته است. از سوى دیگر به جهت استقرار مجاهدان و غازیان درآنجا، خراج و غنیمتهاى سرزمینهاى مفتوحه در آنجا جمع مىشد؛ لذا وقتى طلحهو زبیر خزانه بصره را دیدند، شگفت زده شدند.14 آن دو پیش از آن هم خواهان حکومتبصره و کوفه بودند و آنگاه که ابنعباس پیشنهاد کرد، علی(علیه السلام) حکومت بصره و کوفه رابه آن دو واگذار کند، تا دست به فتنه نزنند، امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «اموال و مردان در عراقین(کوفه و بصره) هستند، هرگاه این دو نفر مالک آنها شوند، سفیهان را با تطمیع به سوى خود جلبمىکنند…».15
در مقابل، مدینه از لحاظ اقتصادى آسیبپذیر بود و به سهولت مىشد آن را بهمحاصره اقتصادى در آورد؛ چرا که به واردات اتّکا داشت؛ چنانکه بعدها در عصرمنصور دوانیقى، دومین خلیفه عباسى، در جریان قیام محمد نفس زکیه، شهر مدینه به دستورابوجعفر منصور، محاصره اقتصادى شد و این یکى از عوامل شکست انقلاب نفس زکیهشد. به نقل ابوالفرج اصفهانى، یکى از مشاوران محمد به نام عبدالحمید بن جعفر اینمطلب را قبل از شکلگیرى قیام، به او گوشزد کرده بود.16
مسعودى نیز نقل مىکند: وقتى که خبر قیام محمد نفس زکیه در مدینه، به منصوررسید، وى یکى از شخصیتها را احضار کرد و جریان را با نگرانى با او در میان گذاشت،او گفت: منتظر باش یکى دیگر از عراق قیام کند؛ زیرا کسى که در مدینه قیام مىکند، بایدبه یک مرکز اقتصادى مثل عراق متکى باشد. طولى نکشید که خبر قیام برادر محمد بهنام ابراهیم در بصره به منصور رسید!17
4. نفوذ و محبوبیت امیر مؤمنان(علیه السلام) در کوفه
در میان سرزمینهاى اسلامى، عراق و کوفه بیشترین هواداران و دوستدارانامیرالمؤمنین(علیه السلام) را در خود جاى داده بود و پیوسته علاقه و محبّت آن حضرت، در آنجاغالب بود. ابنعساکر از قول شخصى به نام معمّر نقل کرده که، از اهل کوفه تعجبمىکنم، مثل اینکه کوفه بر محبت على بنا شده است.18 خود امیرمؤمنان(علیه السلام) درباره کوفهمىفرماید: «خاک آنجا ما را دوست دارد؛ ما نیز آن را دوست مىداریم… کوفه شهر ما وجایگاه شیعیان ما است».19 در میان اهل کوفه حتى کسانى که از اهل سنّت به شمارمىآمدند و به اصطلاح، میانهرو بودند، مثل: سفیان ثورى ، باز علی(علیه السلام) را بر ابوبکر ترجیحمىدادند.20 این حالت پیش از آنکه امیرالمؤمنین(علیه السلام) بدانجا مهاجرت کند، وجود داشت.اهل کوفه به محض دریافت خبر بیعت مردم مدینه با علی(علیه السلام)، (پس از قتل عمان) بیعت وفرمانبردارى خود را اعلام کردند. مسعودى مىگوید: «وقتى که خبر بیعت با علی(علیه السلام) بهکوفه و سایر شهرها رسید، کوفه زودتر از همه شهرها، بیعت خود را عرضه داشت. وقتىکه ابوموسى براى آن حضرت از مردم بیعت مىگرفت، مردم به سوى او هجوم آوردند وبیعت کردند.»21 حتى شعلهور شدن فتنهها، آنان را از همراهى امیرمؤمنان باز نداشت.همچنین تبلیغات منفى شخص ظاهر الصلاح و سابقهدارى چون ابوموسى اشعرى نیز مانعاز یارى و کمک آنان به امامشان (براى دفع فتنه طلحه و زبیر) نشد، بلکه به ابوموسىپاسخى دندانشکن دادند. شیخ مفید در کتاب «الجمل»نقل کرده است: وقتى که [حسن بنعلی(علیه السلام) به امر امام وارد کوفه شد و آنان را براى یارى امام جهت سرکوبى شورش طلحهو زبیر فراخواند ]ابوموسى به مردم مىگفت، به یارى علی(علیه السلام) نشتابید که این فتنه است ودر خانههاى خود بنشینید. زید بن صوحان بهپاخاست و گفت: «اى ابوموسى! مىخواهىآب فرات را از مسیر خود برگردانى، اگر توانستى این کار را بکنى، پس مىتوانى مردم رابازدارى… اى مردم! به سوى امیرموءمنان بروید و به فرزند سیدمرسلین (امام حسن کهبه کوفه آمده بود) جواب مثبت دهید؛ همه به طرف او رهسپار شوید که به حق و حقیقتمىرسید و با رشد پیروز مىشوید. به خدا سوگند من شما را نصیحت کردم، از نظرمپیروى کنید تا هدایت شوید». آنگاه شخصى به نام عبد خیر برخاست و گفت: «اىابوموسى! آیا به تو خبر رسیده که این دو مرد (طلحه و زبیر) با على بن ابى طالب بیعتکردهاند؟
ابوموسى گفت: آرى.
عبد خیر پرسید: آیا على کارى انجام داده که شکستن بیعتش جایز باشد؟
ابوموسى گفت: نمىدانم.
عبد خیر گفت: ندانستى و نفهمیدى، ما نیز تو را ترک مىکنیم تا بفهمى».22
بدین ترتیب 9650 نفر از مردم کوفه در سرزمین ذى قار به علی(علیه السلام) پیوستند23 در آنجاآن حضرت آنان را مورد خطاب قرار داده و فرمود: «اى اهل کوفه! شما از گرامىترینمسلمانان هستید و معتدلترین روش را دارید؛ داراى سهمى بزرگ در اسلام هستید وبهترین بهره را در میان عرب دارید. حزب شما خاندانهاى بزرگ عرب، شجاعان وبزرگان آنان است؛ شما بیشتر از همه عرب به پیامبر محبت دارید. من شما را به جهتوثوقى که به شما دارم، برگزیدم…» در این هنگام اهل کوفه در جواب گفتند: «ما یاران واعوان تو علیه دشمنانت هستیم اگر چه دشمنانت چند برابر اینها باشند.»24 بدین سان اهلکوفه اطاعت و فرمانبردارى خویش را مستقیماً به امیرالمؤمنین(علیه السلام) اعلام کردند و در اثررشادت و پایمردى اینان، جنگ جمل به نفع امیرمؤمنان به پایان رسید و ناکثان به سزاىعمل خویش رسیدند.
اما درباره سابقه تشیع و جانبدارى اهل کوفه از امیرمؤمنان پیش از هجرت آنحضرت به آن سامان، مىتوان علل آن را از دو ناحیه جستجو کرد. عامل اول اسکانقبایل یمنى در آنجا بود. بیشتر ساکنان کوفه از قبایل قحطانى یمن بودند و یمنیان کسانىبودند که نخستین بار به دست علی(علیه السلام) مسلمان شده بودند. ابن شهر آشوب مىنویسد:«رسول اکرم (صلى الله علیه) خالد بن ولید را به سوى یمن فرستاد تا آنان را به اسلام فراخواند. براءبنعازب هم در میان نیروهاى خالد بود. خالد 6 ماه در آنجا ماند، ولى نتوانست کسى رامسلمان کند. رسول خدا9 از این مطلب بسیار ناراحت شد و خالد را عزل کرد و بهجایش علی(علیه السلام) را فرستاد. آن جناب وقتى آنجا رسید، نماز صبح را به جاى آورد و نامهپیامبر را براى مردم یمن خواند. همه قبیله هَمْدان در یک روز مسلمان شدند و بعد ازهمدان سایر قبایل یمن اسلام را پذیرفتند. وقتى این خبر به سمع مبارک پیامبر اکرم (صلى الله علیه)رسید، سجده شکر گذارد.»25
از این رو آنان محبت علی(علیه السلام) را در قلب داشتند و هنگامى که در مدینه خدمت پیامبررسیدند، پیامبر اکرم (صلى الله علیه) علی(علیه السلام) را به عنوان وصى خویش به آنان معرفى کرد.26
اما عامل دوم، وجود صحابیان بزرگوار شیعى چون: عبدالله بن مسعود و عمار یاسردر میان آنان بود. عمر عمار را به عنوان فرماندار و ابن مسعود را به عنوان معلم قرآنآنجا فرستاده بود و ابن مسعود سالیان درازى در آنجا مشغول تعلیم فقه و آموزش قرآنبه مردم بود.27
تحت تاثیر تعلیمات این بزرگواران، هوادارى از علی(علیه السلام) در آن سامان شایع بود. حتىدر عصر عثمان شخصى چون: جندب بن عبدالله ازدى به جرم تبلیغات به نفعامیرمؤمنان، توسط ولید بن عقبه ـ والى کوفه از سوى عثمان ـ زندانى مىشود.28 نیز آنگاهکه امیرموءمنان به خلافت مىرسد، در سخنرانىهاى بزرگان کوفه، درباره امیرمؤمنانتعابیرى چون: وصى رسول اللَّه… دیده مىشود که حاکى از تشیع آنها است.29
5. نفوذ قریش در مدینه
اگر چه ساکنان اولیه مدینه، انصار بودند که در منازعات و کشمکشهاى سیاسى، پیوستهجانب اهلبیت را مىگرفتند و بعد از هجرت نیز غلبه با آنها بود، ولى پس از اینکه مکهفتح شد و بیشتر قریشیان به خاطر موقعیت خاص مدینه، به آنجا آمدند، وضع به نفعقریش عوض شد و در سقیفه قریش قاهریت خود را به ثبوت رساند و انصار از صحنهسیاست کنار ماند. دشمنى قریش نیز با علی(علیه السلام) آشکار بود. ابن ابىالحدید از استادشابوجعفر اسکافى نقل مىکند: « بیشتر اهل مدینه مخالف امیرالمؤمنین بودند.»30 امامسجاد(علیه السلام) مىفرمود: «در مکه و مدینه 20 نفر نیست که ما را دوست داشته باشد.» 31
اگر چه به نقل شیخ مفید 1500 تن از صحابه پیامبر، در جنگ جمل همراه علی(علیه السلام)بودند که اکثر آنها را انصار تشکیل مىدادند32 و در صفین نیز به نقل مسعودى: «2800 تناز صحابه پیامبر همراه علی(علیه السلام) حضور داشتند که 87 تن از آنان از حاضران در جنگ بدربودند.»33 اما تعداد آنها در مقایسه با اهل کوفه، کمتر بود.
علاوه بر تأثیر طبیعى قریش، دو جهت دیگر نیز موجب مخالفت عدهاى از بزرگان وصاحبان نفوذ با علی(علیه السلام) شده بود (با اینکه این افراد به افضلیت علی(علیه السلام) اقرار داشتند وحتى بعضى از مناقب آن جناب را نقل کرده بودند)؛ جهت اول عبارت بود از تأثیر خلیفهاول و دوم در میان عدهاى از مهاجران و مسلمانان اولیه که بعضى از آنان به جهت انتساببه این دو خانواده، میانه خوبى با علی(علیه السلام) و به طور کلى با بنىهاشم نداشتند؛ حتىکسانى مانند عبداللَّه بن عمر، که مقرّ به افضلیت علی(علیه السلام) بودند. به علاوه، این دو خلیفهبه ویژه عمر، عدهاى از بزرگان صحابه را با علی(علیه السلام) رقیب کرده بودند. عمر در شوراى 6نفرى 5 نفر را رقیب آن جناب قرار داد که پیش از آن هیچگاه خود را همطرازامیرالمؤمنین(علیه السلام) نمىدانستند. حتى بعضى از آنها چون: زبیر، مدافع سرسخت آنحضرت در مقابل خلافت ابوبکر بودند. اما بعد از قتل عثمان سه تن از ایشان که زندهبودند، یکى از مهمترین مشکلات حکومت علی(علیه السلام) به شمار مىآمدند. طلحه و زبیرآشکارا مىگفتند: باید ما را در امر خلافت شریک سازى و بخش مهمى از کشور را به ماواگذار کنى.34 حتى شخصى چون اسامة بن زید که از وابستگان بنىهاشم بود، تحت تأثیرابوبکر و عمر که پیوسته به او امیر مىگفتند، حاضر نبود از امیرالمؤمنین(علیه السلام) اطاعت کند.
اما جهت دوم اینکه، عثمان طى مدت 13 سال خلافت خود، با بذل و بخشش،عدهاى را با خود همراه ساخته بود و این عده به اصطلاح عثمانى شده بودند. حتى عدهزیادى از انصار که بعد از سقیفه جانب امیرالمؤمنین را مىگرفتند، در این مدت عثمانیشده بودند؛ شخصى چون: حسّان بن ثابت که در غدیر خم و سقیفه به نفع امیرالمؤمنینشعر گفته بود،35 به شدت از عثمان طرفدارى مىکرد و از او دفاع مىنمود.36
با توجه به آنچه گفته شد، علت انتخاب شهر کوفه براى مرکزیت خلافت از جانبعلی(علیه السلام) تا حدى روشن مىگردد.
به نقل از پایگاه سامانه نشریات وابسته به موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) نوشته غلامحسن محرمی
پینوشت:
1. کارشناسى ارشد تاریخ.
2. حموى، یاقوت، معجم البلدان، ج 7، ص 227ـ229.
3. محرمى، غلامحسن، پژوهشى پیرامون انصار، ص 40 و 41.
4. ابن واضح، تاریخ یعقوبى،ج 2، ص 150.
5. حموى، یاقوت، همان، ج 7، ص 161.
6. بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 136.
7. ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 4، ص 227.
8. دینورى، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص 143.
9ـشیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 160.
10. حموى، یاقوت، همان، ج 7، ص 161.
11. طبرى، ابوجعفر محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملکوک، ج 3، ص 22.
12. مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 82.
13. همان، ص 31.
14. شیخ مفید، الجمل، ص 285.
15. ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج 1، ص 71.
16. اصفهانى، ابو الفرج علىبن حسین، مقاتل الطالبیین، ص 236.
17. مسعودى، همان، ج 3، ص 324.
18. ابن عساکر، تاریخ دمشق (ترجمه امام علی(علیه السلام))، تحقیق: محمدباقر محمود، ج 3، ص 311.
19. ابنابىالحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 198.
20. ابنعساکر، همان،
21. مسعودى، همان، ج 2، ص 370.
22. شیخ مفید، همان، ص 248 و 249.
23. دینورى، ابوحنیفه، همان، ص 145.
24. شیخ مفید، همان، ص 266.
25. ابن شهر آشوب، محمد بن على مناقب آل ابى طالب، ج 2، ص 129.
26. ر.ک: مظفر، محمدحسین، تاریخ الشیعه، ص 124 و 125.
27. ابن اثیر، اسدالغابه فى معرفة الصحابه، ج 3، ص 258.
28. ابن ابى الحدید، همان، ج 9، ص 57.
29. ابن واضح، همان، ج 2، ص 179.
30. ابن ابى الحدید، همان، ج 4، ص 103.
31. همان، ص 104.
32. شیخ مفید، همان، ص 101.
33. مسعودى، على بن حسین، مروج الذهب، ج 2، ص 369.
34. ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج 1، ص 71.
35. امینى، عبدالحسین، الغدیر، ج 1، ص 34.
36. ابن ابى الحدید، ج 10، ص 321.
انتقال مرکز خلافت امام علی(ع) به کوغه