نیازمندی به فلسفه
آیا از منظر دین و اهل بیت، پرداختن به فلسفه کار صحیحی است؟ آیا اصلا انسان توان تجزیه و تحلیل این حجم از اسرار هستی را دارد که بخواهد به تنهایی به فلسفه بپردازد؟ آن هم بدون کمک بیان اهل بیت بنظر بنده با پرداختن به فلسفه و نظریه های مختلف چیزی جز ابهام و سردرگمی برای انسان نمی ماند … اصلا چرا باید در فلسفه نظریات متفاوتی وجود داشته باشد که به سردرگمی بیانجامد؟ مگر واقعیت جز یکیست… چرا باید بگویم به فرضِ مثال، نظر علامه طباطبایی این است و نظر آیت الله مصباح آن است.آخر مگر یک انسان چقدر ظرفیت دارد که این حجم از سردرگمی را باید تحمل کند…
پاسخ کوتاه:
فلسفه با روش عقلانی به دنبال حقیقت است. ما برای درست فهمیدن دین نیز نیازمند عقلانیت هستیم. اما باید مراقب بود که نباید در این ورطه بیفتیم که در آن غرق شویم و و گرفتار چون و چراهای بیحاصل و گمراه کننده بیفتیم. پس بنا به ضرورت باید سراغ فلسفه رفت. اساسا فلسفه از اصلیترین نیاز روحی انسان، یعنی نیاز به دانستن و فهمیدن برخاسته است. نیاز به دانستن و فهمیدن یک نیاز همیشگی است. چنانکه می بینیم که کودکان همواره می خواهند چگونگی، چرایی و چیستی همه چیز را بفهمند.فلسفه در پی یافتن تصویری کلی از عالم است و بر حسب نتایجی که می گیرد، این تصویر را رسم می کند. تصویری که در هیچ جای دیگری قابل رسم نیست.در دین نیز ما محتاج فلسفه دین هستیم. فلسفه دین کاوشی است عقلانی و فلسفی از منظری بیرونی به دین که به بررسی خردپذیری یا خرد گریزی گزاره های دینی می پردازد و در حقیقت به بررسی پیش فرض های علم کلام عنایت دارد.
فلسفه با روش عقلانی به دنبال حقیقت است. ما برای درست فهمیدن دین نیز نیازمند عقلانیت هستیم. اما باید مراقب بود که نباید در این ورطه بیفتیم که در آن غرق شویم و و گرفتار چون و چراهای بیحاصل و گمراه کننده شویم. پس بنا به ضرورت باید سراغ فلسفه رفت. امام کاظم علیه السّلام فرمودند:إنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَینِ: حُجَّهً ظاهِرَهًَ وَ حُجَّهً باطِنَهً، فَاَمَّا الظّاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَ الاَنبیاءُ وَ الاَئِمَّهُ، وَ اَمَّا الباطِنَهُ فَالعُقُولُ؛خداوند را بر مردم دو حجّت است: حجّتی آشکار و حجّتی پنهانی و درونی. «حجّت آشکار»، رسولان و پیامبران و امامانند، و «حجّت باطنی» اندیشه هاست. (اصول کافی، ج1، ص16)اساسا فلسفه از اصلیترین نیاز روحی انسان، یعنی نیاز به دانستن و فهمیدن برخاسته است. نیاز به دانستن و فهمیدن یک نیاز همیشگی است. چنانکه می بینیم که کودکان همواره می خواهند چگونگی، چرایی و چیستی همه چیز را بفهمند.به همین دلیل، ارسطو گفته است: فلسفه با شگفتی و حیرت در برابر جهان آغاز شد.تاریخ نیز به ما نشان می دهد که از اولین دوران زندگی بشر بر زمین، عمیق ترین پرسش ها و مسائل فلسفی مطرح شد:چه چیزی علت و سبب شد باران ببارد و علف رشد کند؟ برای انسان ها بعد از این که بدن هایشان مرد، چه اتفاقی می افتد؟ آیا نیروهای خوب بر جهان مسلطند یا نیروهای بد؟ و… .اساسا باید توجه داشت که در جهت یافتن جواب به هین گونه سئوالات فلسفی بود که اسطوره ها و آئین های مذهبی بشر شکل گرفت.بنابراین هر انسانی به نوعی فیلسوف و تحت تاثیر فلسفه است؛ چرا که زندگی خود را هر چند ناخودآگاه، بر اساس جوابهایی که به این سئوالات بنیادین می دهد، بنا می نهد؛ با این تفاوت که فیلسوف رسمی و واقعی، این پرسش ها را به طور جدی و منظم پی گیری کرده، جواب هایی را که تا کنون داده شده است در بوته نقد نهاده و به جستجوی راه حل های نو می پردازد.نیاز دیگر ما به فلسفه آن است که همه ما انسانها در زندگی برای عمل کردن، مجبوریم که همواره تصمیم بگیریم. اساسا زندگی بدون انتخاب، محال است. به همین خاطر نیاز اساسی داریم که بدانیم چگونه و چرا چیزی را انتخاب می کنیم و اصولا در هر موضوعی چه راهی را باید انتخاب نماییم.فلسفه به این امور می پردازد و راه حل های متفاوت با نتایج گوناگون جلوی پایمان قرار می دهد.بدین ترتیب، فلسفه برای همه انسان ها یک راهنما است؛ راهنما برای یافتن راه های بهتر و جدیدتر و کامل تر.هر گاه می کوشیم تا دریابیم که جهان چیست؛ آن گاه که در تکاپوییم تا جهان را شرح و توصیف کنیم، در پی آنیم که معنا و مقصود جهان را دریابیم . اگر کشف شود که جهان مقصود و منظوری دارد، می خواهیم آن منظور را بفهمیم.پس می توان گفت که در انسان گرایشی نیرومند برای یافتن معنای زندگی و جهان وجود دارد و فیلسوف کسی است که فعالیت هایش نیز همسو با این نیاز است.انسان از طریق علوم مختلف نیز به فلسفه نیازمند است؛ چراکه علوم و دانش های بشری در جنبه های مختلفی به فلسفه نیازمندند.فلسفه در پی یافتن تصویری کلی از عالم است و بر حسب نتایجی که می گیرد، این تصویر را رسم می کند. تصویری که در هیچ جای دیگری قابل رسم نیست.در دین نیز ما محتاج فلسفه دین هستیم. فلسفه دین: عبارت است از بررسی فیلسوفانه مفاهیم، گفتارها، دعاوی، باورهای دینی و شواهد و دلایلی که به سود و زیان آنها طرح می شود.با نیم نگاهی به مباحث فلسفه دین می توان گفت فلسفه دین به دو معنا به کار می رود، یا دارای دو بخش و دو جنبه است.1. به معنای بررسی عقلانی دین، یعنی بررسی گزاره های دینی ای که از مضمونی فلسفی برخوردارند و از مختصات دین خاصی به حساب نمی آید مانند مسئله وجود خدا، اوصاف او و اکثر مسائلی که در کلام قدیم مورد بحث قرار می گرفت و امروزه از مسائل فلسفه دین قلمداد می شود.2. معنای دیگر فلسفه دین بررسی مبادی تصوری و تصدیقی دین شناسی یعنی بررسی مبادی علم کلام یا الهیات است. فلسفه دین در معنای اول خود، از معرفت های درجه اول است و در معنای دوم جزو معرفت های درجه دوم.در این معنای دوم فلسفه دین همانند فلسفه علم است و به این معناست که از پیش نیازهای علم کلام (الهیات) قلمداد می شود.علم کلام پیش فرض هایی دارد که در فلسفه دین مورد تحقیق و بررسی قرار می گیرد.اگر فلسفه دین را به تفکر فلسفی درباره دین تعریف کنیم ویژگی های زیر به حسب تعریف، بر آن صادق است: 1. سیر آزاد عقلانی: فیلسوف دین همچون دیگر فیلسوفان از تعهد و دلبستگی پیشین و موضع گیری قبل از اثبات فارغ البال است.2. فلسفه دین ابزاری برای آموزش دین نیست، در واقع نگاه دین مدارانه به آن لازم نیست ملحدان، شکاکان و مؤمنان به یکسان می توانند به تفکر فلسفی در باب دین بپردازند.3. فلسفه دین جزئی از دین نیست بلکه نگاهی بی طرفانه و از بیرون به مقولات، موضوعات و عناصر دینی است. به بیان دیگر: فیلسوف دین بازیگر فلسفه و تماشاگر دین است.4. فلسفه دین، شاخه ای از الهیات (کلام)، نیست، بلکه شعبه ای از فلسفه است.5. فلسفه دین یک روش است و روش آن عقلی است.بنابراین، فلسفه دین کاوشی است عقلانی و فلسفی از منظری بیرونی به دین که به بررسی خردپذیری یا خرد گریزی گزاره های دینی می پردازد و در حقیقت به بررسی پیش فرض های علم کلام عنایت دارد، در فلسفه دین مسائلی از این دست مورد بررسی قرار می گیرد: 1. مسئله «نیاز بشر به دین» 2. «قلمرو دین» 3. منشأ دین 4. «تعریف دین» 5. «زبان دین» 6. «رابطه علم و دین» 7. «ذاتی و عرضی دین» 8. «دین حداقلی یا دین حداکثری و…
نیازمندی به فلسفه