دین و اندیشه

معنا و کارکرد عقل

پرسش و پاسخ

سلام میشه توضیح بدید ایا عقل حجت است یا خیر؟
اگر اره چه عقلی حجت است.

و لطفا نقل قولی از احادیث معتبر ایمه و علمای بزرگ مثل علامه طباطبایی در مورد عقل بکنید.

ممنونم

معنای عقل: مشهور از آیات و روایات – دو منبع اصلى شناخت اسلام – به طور صریح و به صورت مرسوم در باب تعریفات،از «عقل» تعریفى دیده نشد. با تعابیر و لحن هاى گوناگون به صفات و لوازم عقل و عاقل اشاره شده که بدین وسیله مى توان تا اندازه اى به برخى از شعاع هاى «عقل» دست یافت. از این رو، با استفاده از قرآن و احادیث کوشش مى کنیم در این مجال اندک برخى از این شعاعها را در ذیل چند امر بیان کنیم:

1- معناى اصلى عقل، بستن و نگه داشتن است و به همین جهت ادراکى که انسان دل به آن مى بندد و چیزى را با آن درک مى کند، عقل نامیده مى شود. همچنین نیرویى که به واسطه آن خیر و شر و حق و باطل را از یکدیگر تشخیص مى دهد، عقل نام دارد و مقابل آن جنون، سَفَه و جهل است. در دیدگاه قرآن، عقل موهبتى الهى است، که آدمى را به سوى حق هدایت مى کند و از گمراهى نجات مى دهد. به فرموده علامه طباطبایى: «قرآن شریف عقل را نیرویى مى داند که انسان در امور دینى از آن بهره مند مى شود و او را به معارف حقیقى و اعمال شایسته رهبرى مى کند و در صورتى که از این مجرا منحرف گردد، دیگر عقل نامیده نمى شود. منظور از عقل در قرآن شریف، ادراکى است که در صورت سلامت فطرت، به طور تامّ براى انسان حاصل مى شود». المیزان، ج 2، ص 250.

2- در قرآن کریم 49 بار از مشتقات ماده «عقل» استفاده شده است و در عین حال، واژه هاى دیگرى مترادف با عقل تلقى گشته است همچون حلم (طور/32)، نُهى (طه/54 و 128)، حجر (فجر/5)، قلب (ق/37، حج/46، توبه/87 و 127) و لُبّ (آل عمران/7، رعد/19، زمر/18، غافر/54).

3- در روایات نیز عقل، ابزارى براى شناخت حقایق تلقى شده است. امام صادق(ع) در عبارتى از یک روایت بسیار جالب و طولانى مى فرماید: « … عقل است که خدا انسان ها را به آن آراسته و روشنى بخش آنان قرار داده است. پس بندگان به واسطه عقل، آفریدگار خود را شناخته و خوب را از بد تمیز داده اند؛ و شناخته اند که تاریکى در نادانى و روشنایى در آگاهى است. این چیزى است که عقل، آنان را به آن رهنمون شده است…».اصول کافى، ج اوّل، کتاب العقل و الجهل، روایت 35.

4- از مجموع روایات در باب خلقت «عقل»، چنین استفاده مى شود که عقل داراى دو قوس صعود و نزول است و از آن به اقبال (روى آوردن) و اِدبار (بازگشتن) تعبیر شده است نگا: اصول کافى، ج اوّل، صص 10-21. با توجه به مضامین احادیث و تفاسیر اندیشمندان بزرگ اسلامى؛ اقبال عقل، اقبال به عالم طبیعت، اجسام، مواد و عالم کثرت است ودر همین عالم است که عقل در نازل ترین مرتبه خود قرار مى گیرد و مردم آن را گاه در امور معاش و گاه در امور معاد خود به کار مى گیرند. عقلِ نزول کرده همان عقلى است که گاه براى فراگیرى علوم مختلف و بدست آوردن و حفظ تجربه ها از آن استفاده مى شود: «العقل حفظ التجارب»؛ عبدالواحد آمدى، شرح غرر الحکم و دررالکلم، شارح و مترجم جمال الدین محمد خوانسارى، ج اوّل، ص 177.
اما ادبار عقل، یعنى پشت کردن به این عالم و رجوع به سوى جایگاه اصلى آن که همان عقل توحیدى و الهى است. دراین باب نگا: محمد بن ابراهیم، صدرالدین شیرازى، شرح اصول الکافى، تصحیح محمد خواجوى، ج اوّل، ص 403.
از عقلِ به این سو افتاده به عقل «اکتسابى»، عقل «جزئى»، عقل «بشرى»، عقل «دنیایى» و از عقل به آن سو نظر کرده به عقل «آخرتى»، عقل «الهى»، عقل «کلى» و عقل «خدادادى» نیز تعبیر مى کنند.
عقلِ کل را گفت «ما زاغَ الْبَصَر»عقلِ جزوى مى کند هر سو نظر
عقلِ «ما زاغ» است نور خاصگان عقل زاغ، استاد کور مردگان
مثنوى/4/1310 – 1309.
5 – لسان آیات و روایات، بیانگر این حقیقت است که از منظر اسلام، عقل جزئى باید به منشأ خود؛ یعنى، عقل کلى متصل شود و عقل بشرى رنگ عقل الهى به خود گرفته، عقل دنیایى عقل آخرتى گردد. عقل اکتسابى باید در راستا و خدمت عقل خداداى باشد. «عقل کلى» همان عقلى است که موجب هدایت و وصول به مقصد مى شود و عقل الهى همان عقلى است که خود را تحت فرمان الهى قرار داده، تخطّى در برابر او را روا نمى دارد. از همین رو براى آن که عقل جزئى و نزول یافته با مبدأ خود ارتباط یافته، سیر صعودى خود را به موطن اصلى اش آغاز کند؛ و در پرتو این سیر و اتصال و توجه، بتواند راهنماى انسان باشد؛ در اسلام تعقل و پرهیزگارى مقارن با یکدیگر مطرح شده است. براى نمونه نگا: غافر/3. در این باب، سخن علامه طباطبایى(ره) خواندنى است: «شکى نیست که قرآن مجید و روایات، تقوا را در جانب علم معتبر مى دانند؛ اما این براى آن نیست که در برابر تفکر منطقى – که فطرى است و انسان آن را به ناچار به کار مى برد – تقوا و یا تقوایى که با تفکر باشد، به عنوان راه مستقل و جدایى قرار داده شود؛ و تردیدى نیست که انسان تنها با پدیدآوردن مقتضیات قواى شعورى مى تواند بر افکار خود تسلّط یابد و به معارف خود وسعت بخشد. افراط و تفریط انسان در پیروى قوه اى از قواى خود موجب مى شود که در افکار و معارفش انحراف پدید آید؛ زیرا در اثر افراط، تمام خواسته هاى آن قوه را عملى مى سازد و آن را بر سایر تصدیقات و افکار قواى دیگر مقدم مى دارد؛ و از مقتضیات دیگر قوا غفلت پیدا مى کند. بنابراین، معارف حقّه و علم هاى سودمند، تنها در صورتى فرا چنگ مى آید که بشر اخلاق خود را اصلاح کند و فضایل انسانى و ارزنده خود را کامل نماید که این همان تقوا است. قرآن کریم، به خاطر استقامت فکر و صواب بودن علم و خالى بودنش از خیالات حیوانى و القائات شیطانى، تقوا را در تفکر و تعّقل شرط دانسته است؛ نه این که در مقابل تفکر منطقى، تقوا را هم -مانند تذکر راه مستقل و جدایى قرار دهد». المیزان، ج 5، صص 270-267.
باز عقلى کاورمد از عقل عقل کرد از عقلى به حیوانات نقل
عقل کامل را قرین کن با خردتا که باز آید خرد زان خوى بد
مثنوى/1/3220 و 5/738.
6- اسلام عقل را حجت دانسته است. بسیارى از آیات و روایات به صورت هاى گوناگون بر سندیت و حجیّت عقل در معارف صحه گذاشته و بر تعقّل و تفکر در نظام آفرینش تشویق و تأکید کرده است. به بیان دیگر، دعوت فراوان قرآن مجید به تدبّر و تفکر؛ بدون این که عقل و نتیجه استدلال عقلى داراى حجیّت باشد، بى معنا و لغو خواهد بود. از سوى دیگر، این که خداوند متعال در موارد متعددى از کفار و مشرکان خواستار اقامه برهان شده است، نشانه آن است که استدلال منطقى که توسط قوه عقل صورت مى گیرد، حجّت است و هر دو طرف خصم مى توانند براى اثبات مدعاى خویش، بدان استناد کنند. در این باب نگا سوره هاى : انفال/22 و یونس/100، بقره/111، انبیاء/22.
7- قرآن و روایات، روش چگونگى استفاده از عقل را به صراحت مطرح ننموده و معین نکرده است؛ بلکه با تعابیر گوناگون به آنچه مردم بر حسب عقل هاى فطرى و ادراکات مستقر در جان خود مى فهمند، حواله داده است. اکنون این سؤال رخ مى نماید که این راهى که به حسب فطرت بشرى مى شناسیم، چیست؟ علامه طباطبایى به این پرسش چنین پاسخ مى دهند:
«ما در هر چه شک مى کنیم، در این تردیدى نداریم که یک سلسله حقایق خارجى و واقعى و مستقل و جداى از رفتار ما وجود دارد؛ مانند: مسائل مبدأ و معاد و یا مسایل ریاضى و طبیعى؛ ما وقتى بخواهیم به طور یقینى به آنها دست یابیم، یک مجموعه قضایاى اوّلى و بدیهى که قابل شک هم نیست، بر مى گزینیم و سلسله قضایاى دیگرى را که لازمه دسته اول است، بدان اضافه مى کنیم؛ و با یک ترتیب فکرى خاصى مرتّب مى کنیم و در نهایت مطلوب خود را به دست مى آوریم. این اَشکال و مواد اوّلیه، امور بدیهى بوده، به گونه اى که فطرت سلیم و بى شائبه در آنها دچار شک نمى شود؛ مگر آن که از عقل و فهم سلیمى برخوردار نباشد و در نتیجه این چیزهاى ضرورى را درست تصور نکرده و لذا مفاهیم تصورى و تصدیقى دیگرى را به جاى تصور و تصدیق بدیهى مى گیرد.
قرآن کریم، عقول را به استعمال چیزى که در فطرت آن جا دارد و به رفتن راهى که به حسب طبع خود مى شناسد والفت دارد، دعوت مى کند؛ و آن همانا، ترتیب مطالب معلوم براى کشف مجهولات است و آنچه که فطرى عقول است این است که براى به دست آوردن معلومات واقعى، مقدماتى حقیقى و یقینى ترتیب دهد که برهان منطقى چیزى جز همین نیست و براى آنچه که مربوط به عمل است، مانند سعادت و شقاوت و خیر و شر و نفع و ضرر و چیزهایى که باید اختیار و عمل شود و آنها که باید ترک شود که همان امور اعتبارى است، مقدمات مشهوره یا مسلمات را ترتیب مى دهد که جدل منطقى نام دارد و در موارد خیر و شر احتمالى که تنها گمان به خوبى و بدى آنها داشته و یقینى نیست، براى ارشاد و راهنمایى به یک خیر و شر گمانى، مقدمات ظنى و گمانى به کار مى برد و این همان موعظه و پند است که در منطق بدان خطابه گفته مى شود.» المیزان، ج 5، صص 267 و 256 – 255.
متفکران اسلامى، بر اساس همین مطالب، منطق اسلامى را پى ریخته اند که متد و روش تعقل و چگونگى استفاده از عقل را مطرح و روشن مى سازد. جهت آشنایى با منطق اسلامى نگا: شرح منطق، محمد مظفر، ترجمه و توضیح على شیروانى.
اما پاسخ به بخش دوم پرسش یعنى، «حد اعتبار عقل در شناخت حقایق»: قرآن مجید و روایات معصومان(ع) عقل را در شناخت پاره اى از معارف و حقایق برتر، ناتوان دانسته، آن را نه تنها براى سعادت ابدى بشر کافى نمى داند، بلکه حتى فاقد فهم و درک همه علومى مى داند که آدمى براى تدبیر زندگى این دنیایى خود، به آنها نیازمند است. برخى از آیات قرآن حکایتگر این حقیقت است که رسولان الهى چیزى را براى مردم مى آورند که عقول بشر هرگز توان درک و فهم آن را ندارند. سوره هاى: بقره/ 15 و انعام / 91. تعداد دیگرى از آیات، بیانگر این نکته است که علت فرستادن رسول براى اتمام حجّت است و این، خود نشانه عدم کفایت عقل در فهم برخى از حقایق هستى است. چه، اگر عقل را کفایت مى بود، لاجرم حجت به وسیله آن تمام مى شد و ارسال رسل لغو مى بود؛ یا لااقل کارکردى بیش از تأکید بر حکم عقل نمى داشت. سوره هاى: نساء/165 و طه/134.
همچنین پاره اى از آیات، این مسأله را خاطر نشان مى سازند که طبیعت آدمى به اختلاف مایل است و رفع این اختلاف از عهده عقل خارج است؛ بلکه تنها با ارسال رسل این کار شدنى است. بقره / 213. در این باب نگا: مرتضى رحیمى نژاد، حکمت شیعى، صص 70-63.
زیرکى بفروش و حیرانى بخرزیرکى ظن است و حیرانى نظر
عقل قربان کن به پیش مصطفى «حسبىَ اللّه» گو که الله ام کنى
مثنوى/ 4 /1408-1407.
ناگفته نماند، از دیگر محدودیت هاى عقل که در اخبار به آنها اشاره شده است، عدم توانایى عقل در شناخت کنه ذات الهى است. به بیان دیگر، در روایات دستور داده شده که باید از فکر در ذات حق اجتناب گردد؛ که فکر و عقل را به ذات غیبى او راه نیست و جز تحیر و سرگردانى و یا انحراف و ضلال، عاید دیگرى نخواهد داشت. نگا: نهج البلاغه، خطبه 1، 91 و 49.
در «آلا» فکر کردن شرط راه است ولى در ذات حق، محض گناه است
بُوَد در ذات حق اندیشه باطل مُحال محض دان تحصیل حاصل
گلشن راز.
قرآن کریم از مردم ایمان مبتنی بر اندیشه را طلب می کند و همواره انسان را به تأمل، تفکر، تعقل، تدبر ترغیب و از تقلید کورکورانه به شدت نهی می نماید.
در مورد رابطه عقل و دین در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
1. « إِنَّ شَرَّ الدَّوَابّ ِ عِنْدَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ؛ بدترین جنبنده ها کسانی هستند که کر و گنگ اند و تعقل نمی کنند.»انفال، آیه 22
2. « وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ ؛ خداوند بر آنان که تعقل نمی کنند پلیدی قرار می دهد.»یونس، آیه 100
3. گاهی قرآن کریم از حریف خود استدلال عقلی می طلبد:
« قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ ؛ دلیل و برهانی بیاورید.»سوره بقره، آیه 111
4. در جای دیگر قرآن کریم اعتراف دوزخیان را چنین بیان می کند:
« وَ قالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فی أَصْحابِ السَّعیرِ ؛ دوزخیان گفتند: اگر ا گوش خود را باز کرده بودیم – و فرامین انبیاء علیهم السلام را می شنیدیم- و عقل و اندیشه خود را به کار می گرفتیم، امروز در دوزخ بسر نمی بردیم.»سوره ملک، آیه 10
برای آشنایی بیشتر از دیدگاه قرآن پیرامون حجیت و اعتبار عقل ر.ک:
– استاد مطهری، آشنایی با قرآن (شناخت قرآن)، ج 1، انتشارات صدرا، قم.
و درباره کارکرد عقل توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
نخست باید دانست که عقل دو کارکرد مهم دارد: 1. ابزار شناخت 2. منبع شناخت.
در کارکرد اول برای آگاهی بر حقایق هستی و استفاده از دیگر منابع شناخت، لازم است از عقل به طور کامل بهره گرفت و راهی غیر از آن نیست زیرا نیروی درک انسان است. اما اکتفا به عقل به عنوان تنها منبع شناخت به معنای محرومیت از دیگر منابع شناخت است چنان که اکتفا به قرآن تنها و یا روایات تنها هر کدام محرومیت از دیگر منابع است علاوه بر این که تجربه های مشهور بشری نیز نشان داده اکتفا به هر کدام و دوری از دیگر موجب ضایعات جبران ناپذیر و گاهی انحرافات آشکار شده است. جهت توضیح بیشتر توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
در ابتدا توجه شود به این نکات:
1- این شبهه پیشینه تاریخی دارد از جمله گروهی به نام «براهم» این شبهه را مطرح کرده که عقل ما را کفایت می کند و نیازی به انبیاء نیست، چون اگر انبیاء همان چیزی را می آورند که عقل ما درک می کند نیازی به انبیاء نیست و اگر مطالبی می آورد که معقول نیست و عقل ما درک نمی کند مقبول و پذیرفته نیست چون چیزی که معقول نیست پذیرفتنی نیست.(1)
2- منابع استخراجی احکام از نظر شیعه و سنت چهار چیز است:
الف. قرآن
ب. سنت پیامبر (منتهی شیعیان سنت ائمه-ع- را نیز حجت می دانند)
ج. عقل
د. اجماع و اتفاق مسلمین
که مجموع قرآن وسنت و اتفاق را می توان گفت حجت ظاهری است و عقل حجت درونی لذا در روایات آمده(2) که «خداوند دوگونه حجت بر انسان قرار داده است. یکی حجت ظاهر و دیگری حجت باطن، حجت آشکار همان رسول و انبیاء و ائمه علیهم السلام هستند و حجت نهان عقول.»
3- عقل انسانی آن چه درک می کند کلیات مطالب است مانند لزوم شناخت خالق، ضرورت وجود انبیاء، ضرورت وجود هدایت، و همین طور قبح و زشتی ظلم یا خوبی عدالت، ولی جزئیات را نمی تواند به طور کامل درک کند.
با توجه به نکات پیش گفته اولا باید گفت که هرگز عقل نمی تواند انسان را از دین بی نیاز کند چرا که انسان در بخش عقائد و احکام (عبادت، معاملات، حدود، سیاسات و … ) و اخلاق نیاز به هزاران مسئله دارد که هرگز عقل جزئیات آن را مطابق با واقع و موافق باسعادت دنیا و آخرت نمی تواند درک کند، مثلا در باب نماز فوقش عقل اصل ضرورت وجود عبادت را درک می کند و اما هزاران مسئله که در باب حج و معاملات و سیاسات و همین طور در باب اخلاق اصل ضرورت آن را درک می کند ولی خیلی از مصداق های آن را باید شرع بیان کند.
هر چند همین عقل در مواردی برخی احکام را درک می کند، و یا کلیات عقائد باید توسط عقل درک شود.
یکی از فلسفه های اساسی بعثت پیامبران دین است که نارسایی های عقل ار جبران کند و آن جا که شاهباز اندیشه قدرت پرواز ندارد از طریق وحی انسان ها را هدایت کنند و آن چه را برای عقل درک پذیر نیست به بشر بنمایانند و او را از ضلالت و گمراهی نجات دهند. لذا آن چه شرع می آورد اگر مطابق عقل باشد، حکم او را تأکید می کند و اگر مسائلی باشد که عقل قبل از شرع و دین آن را درک نکرده است باعث ارشاد و هدایت عقل می شود و با این توضیح شبهه براهم هم رفع می شود.
ثانیا: اگر عقل بشری برتر یا مکفی از هدایت های وحیانی و حاملان آن بود و با وجود آن انسان حاجت به چیز دیگری نداشت فرستادن این همه رسولان (124000 پیامبر) و انزال کتاب های آسمانی لغو می نمود و انجام آن بر خداوند حکیم، قبیح و محال شمرده می شد. و در جهان امروز هب خوبی می توان این حقیقت را درک کرد که قدرت های شیطانی وقتی دین را کنار گذاشته چگونه با عقل منحرف شده خود قوانین را برای بشر وضع می کند که جز تأمین کننده منافع ابرقدرت نیست، و فساد و تباهی آن قدر دامن بشریت را گرفته که مجبور شدند اعتراف کنند که تنها دین است که می تواند بشریت را هدایت و کنترل نماید.(3)
ثالثا: از ذیل پاسخ دوم به دست آمد که آن چه که عقل بشری درک می کند بروز آن با موانع جدی چون هواپرستی، خودخواهی، دنیا پرستی و … مقام خواهی روبروست.
رابعا: خود عقل این حکم را درک می کند که خدای حکیم که انسان را آفریده تا به سعادت دنیا و آخرت برسد، باید برای طی این راه قانون و مجری قانون بفرستد، پس اگر ما عقل را قبول داشته باشیم خود می گوید، انسان از دین و قوانین آسمانی بی نیاز نیست. افزون بر آن دین کارکردهای مختلفی دارد که رعایت اختصار، ما را از بررسی تفصیلی آن معاف می دارد.
برای مطالعه بیشتر ر.ک:
– آموزش عقاید، محمد تقی مصباح، سازمان تبلیغات.
– وحی و نبوت، مرتضی مطهری.

معنا و کارکرد عقل

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا