دین و اندیشه

چرا من امام نشدم

پرسش و پاسخ

چرا امامان و پیامبران برگزیده شدن به این جایگاه چرا من نشدم یه حضرت یا امام ؟ در صورتی که اونها هم انسانند و جز عمل با ما فرقی ندارن از وقتی که بدنیا اومدن امام بودن چرا من از وقتی که متولد شدم امام نیستم ؟

اینکه چرا افراد خاصی پیامبر و امام شدند و مثلا من پیامبر یا امام نشدم، سوالی است که تفاوتی با این سوالات ندارد؛ مثلا چرا من زن نشدم؟ یا چرا من در قرن اول هجری به دنیا نیامدم؟ چرا من در اروپا متولد نشدم ؟ و…
همه این سوالات از یک سنخ اند و تفاوت ماهوی با هم ندارند؛ جالب آنکه حتی اگر شما پیامبر هم می شدید، باز همین سوال مطرح بود که: چرا من فردی عادی و به دور از مسئولیت نبوت آفریده نشدم؟ پس این سوالات در هیچ شرایطی پایان پذیر نیست و در تحت هر شرایطی، قابل طرح می باشد.
پیامبر شدن همانند رسیدن به هر مسئولیت و جایگاه دیگری، نیازمند اقتضائات و پیش شرط های زمانی و مکانی و روحی و جسمی است که هر فردی از آن ها برخوردار نیست؛ همه این مزایا معلول علت های مختلف و خاص خودند، چنان که زن یا مرد، زیبا یا نازیبا، تندرست یا بیمار خلق شدن ما هم معلول علت های خاص خود است و در دائره ساختار علی و معلولی عالم تعریف می شود؛ در نتیجه پاسخ اصلی این که چرا من پیامبرنشدم، آن است که چون تو در موقعیت خاص نیاز به پیامبر و در وضعیت روحی و جسمی مناسب با این مسئولیت به وجود نیامدی.
یقینا بشر در طول تاریخ و در فواصل معین و در مکان های خاصی، نیازمند ظهور افرادی بزرگ و لایق برای انتقال معارف و هدایت های الهی به توده جامعه بوده و در این موقعیت ها، هر فردی که دارای شرایط لازم و لیاقت های خاص و در موقعیت مناسب خود بر اساس ساختار علی و معلولی خود متولد می شد، به این مقام می رسید.
در واقع خدا برای رسانیدن پیام خویش، پیامبرانی را از بین مردم برگزیده است . در هر زمان این شخص برگزیده، دارای بالاترین فضائل اخلاقی است . بین مردم زمان خویش شایسته ترین انسان برای رساندن پیام الهی و به دست گرفتن این مسئولیت بزرگ محسوب می شده؛ هرچند در اقتضائات بشری تفاوتی با دیگر افراد نداشته است؛ چنان که در قران آمده:
«قل انما أنا بشر مثلکم؛ ای پیامبر ما، به مردم بگو: من انسانی همانند شما هستم». (1)
پس پیامبر در خصوصیات طبیعی بشری، هیچ تفاوتی با انسان های دیگر ندارد؛ مثلاً پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله بسان سایر انسان ها، دارای زندگی عادی و طبیعی بود، اما در عین زندگی عادی، با مجاهدت و کوشش فراوان، مقام بندگی و شایستگی خود را برای دریافت وحی به اثبات رساند . چون در این موقعیت خاص نیازمندی به پیامبر و بر اساس شرایط و ضوابط خاص قرار داشت، به این مقام رسید.
از آن جا که درک این شرایط و کمالات، تنها در توان خداوند و مبتنی بر علم بی نهایت اوست، گاهی این انتخاب ها برای دیگران سخت می آید؛ اما حقیقت آن است که: خداوند بهترین فرد را در هر زمان برای این مقام بر می گزیند . این یعنی حقیقت تعبیر قرآن : «الله یعلم حیث یجعل رسالته»؛ (2) که خداوند آگاه تر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد!!
اگر فردی بخواهد پیامبر باشد، لاجرم لازم بود که در موقعیت 1400 سال قبل و در سرزمین حجاز و در شرایط خاص خانوادگی مشخصی به وجود می آمد . اگر این گونه بود، آن فرد دیگر همان محمد بن عبدالله بود، نه مثلا آقای محمد از ایران .
ممکن است تصور شود، در پیامبر یا امام شدن، مزیتی است که در نشدن آن نیست که در این صورت تبعیضی بر ما روا داشته شده است؛ اما با توضیح دقیق روشن می شود که اصلا این گونه نیست؛ در واقع میزان مسئولیت و شدت آزمایش الهی و سطح توقعات خداوند از یک بنده با مقام و موقعیتی که خداوند به او اعطا می کند، رابطه ای مستقیم دارد . هر چه مقام بالا رود، مسئولیت سنگین تر می شود و تلاش و مجاهدت بیش تری می طلبد.
این گونه نیست که این مقام را به کسی بدهند و او دیگر خیالش راحت و آسوده باشد، بلکه هر چه مقام بالاتر رود، مسئولیت ها بیش تر، تکالیف سنگین تر، هجمه های شیطانی بیش تر و تلاش و سختی و مصیبت و امتحان افزایش می یابد؛ بلکه رسیدن به مقام نبوت و یا مقامات بعد از آن هم تنها با گذراندن سختی ها و تلاش ها و امتحاناتی سخت امکان پذیر است، مانند داستان حضرت ابراهیم علیه السلام و ذبح فرزند و…!!
در هر حال هر انسانی در هر موقعیت و وضعیتی که قرار دارد، اگر به وظایف و تکالیف خود عمل کند و از آزمون های خود نمره عالی کسب نماید، به موفقیت و سعادت کامل رسیده است. وضعیت انسانی عادی که از هوش و درک و معرفت و ایمانی متوسط برخوردار است، اما به همه وظایف خود عمل کرده،همانند وضعیت پیامبری است که با سطع بالای معرفت و عنایات الهی و امدادهای غیبی به وظایف سنگین خود عمل کرده، و در آزمون های خود، نمره عالی گرفته است.
وضعیت این دو فرد همانند سطح دانش آموز ابتدایی و دانشجوی دکترا است که اگر هر دو تلاش کنند، قادرند نمره بیست بگیرند؛ اگر هر دو بیست گرفتند – از یک جهت- وضعیتی مساوی داشته، به یک اندازه قابل تقدیرند.شاید بتوان گفت روایاتی که اشاره به همجواری پیامبران با برخی افراد عادی در بهشت دارد(3)، بیانی از این مطلب و صورتی از همین حقیقت باشد.
با توجه به آنچه ذکر شد، مقوله عصمت و سایر کمالاتی که خداوند به فرستادگان خاص خود می دهد ،هم روشن می شود، زیرا این امور لوازم و ابزار کار یک پیامبر یا امام هستند . البته در عین بهره مندی ایشان از این ابزار و توانمندی ها تکالیف و مسئولیت ها و سختی های امتحانات الهی برای آن ها باقی است. نباید تصور کرد که بهره مندی از عصمت به معنی آسایش و راحتی و دوری از دغدغه و فشار در انجام وظایف و مسئولیت ها است .
در واقع این بزرگواران بی آن که اختیار آن ها برای انجام یا ترک گناه سلب شده باشد ، به خاطر علم و محبت درونی به حقایق عالم و به خداوند ، در رفتارهای خود گزینه ای را که موجب خشم و ناراحتی پروردگار گردد، انتخاب نمی نمایند . ترک گناه به خاطر این علم و معرفت درونی عملی جبری و غیر ارادی نیست .
مثلا اگر به سمت گناه زشتی مانند زنا نمی رویم ، یعنی آن که در عدم ارتکاب این گناه در طول زندگی هیچ سختی و زحمتی متحمل نمی شویم ؟ آیا ممکن نیست فردی میل جنسی داشته باشد و شرایط انجام گناه برای او فراهم شود ،ولی به خاطر خدا و علمی که به زشتی این عمل دارد، آن را ترک نماید و از ابتدا هم به خود اطمینان داشته باشد که مرتکب این گناه نمی گردد، اما در عین حال برای این ترک گناه فشاری متحمل گردد ؟ به نظرمی رسد درک این معنا برای همه ما آسان است ؛ به همین نسبت باید دانست که علم و معرفت ائمه به قبح و زشتی گناه و آگاهی شان از معصوم بودن شان باعث مجبور بودن ایشان در ترک گناه نمی گردد .
پی نوشت ها:
1. کهف (18) آیه 110.
2. انعام (6) آیه 124.
3. شیخ صدوق ، أمالی ، انتشارات اعلمى ، بیروت ، 1400 ق ، ص 298 .

چرا من امام نشدم

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا