دین و اندیشه

خدا معلولیتها و آزمایش انسان

پرسش و پاسخ

دوقلوهای تک تخمکی به خاطر لقاح دو اسپرم با یک تخمک می‌افتد و از ان دو کودک مشابه با عنایت خداوند حاصل می شود اما در مواردی این دو کودک از هم جدا نمی‌شود مثل لادن و لادن و لاله را پدید می اورند کلی عذاب و مشکلات برای انها در اینجا نقش خداوند چگونه است؟

بیماری و رنج و نقص عضو و امثال آنها نه گناهند نه عذاب؛ بلکه اموری هستند که هم تخیف در تکلیف در دنیا می آورند؛ هم در آخرت عوض داده می شوند. چون خداوند متعال، جبّار (جبران کننده) است؛ و محرومیّتهای غیر خود خواسته را با عوض اخروی جبران می کند. ظرف ظهور عدالت مطلق خدا نیز در آخرت است. لذا نباید عالم هستی را خلاصه نمود در دنیا و ظهور تمام اسماء و صفات خدا را در همین دنیای محدود دید. ـ به طور طبیعی درصدی از اسپرمها و تخمکها معیوبند ؛ و این تقصیر کسی نیست. پس اگر از لقاح این گونه اسپرمها و تخمکها فرزندی متولّد شد، نقص عضو خواهد داشت . اگر عمیقتر نظر شود اساساً در این حالت شرّی نیست تا دنبال مقصّر آن بگردیم. از آن اسپرم و تخمک خاصّ محال است که غیر همین موجود متولّد گردد. کما اینکه از هر اسپرم و تخمک دیگر نیز موجودی دیگر متولّد می شود. اگر آن اسپرم و آن تخمک خاصّ باهم لقاح نمی کردند ، و به جای آنها دو اسپرم و تخمک دیگر لقاح می نمودند آن فرزند ناقص ، فرزند سالم نمی شد ؛ بلکه اساساً متولّد نمی گشت. و روشن است که وجود ـ هر چند ناقص ـ بهتر از عدم می باشد. اگر از یک اسپرم یا تخمکِ طبیعتاً معیوب فرزندی معیوب به دنیا آمد، در این حالت حقیقتاً نقصی نیست؛ بلکه موجودی کامل متولّد گشته که ما او را در قیاس با دیگران ناقص می شمریم. حال آنکه او یا باید به همان شکل متولّد می شد یا از اساس متولّد نمی گشت.

امّا چرا گفتیم چنین معلولیّتی یک وصف نسبی و قیاسی است نه حقیقی؟چون تفاوت ، به اشکال گوناگون ، بین همه انسانها و همه موجودات وجود دارد ؛ که با توجّه به حکمت بالغه الهی ، این تفاوتها نیز حکیمانه اند. این تفاوتها به خودی خود رنجی ندارند ؛ رنج زمانی پدیدار می شود که شخص خود را با دیگری مقایسه می کند. انسانهای عادی زمانی که به انسانهای متعالی فکر نکنند خود را نرمال خواهند یافت ولی اگر ما انسانهای عادی خود را با انسانهایی همچون انبیاء علیهم السلام مقایسه کنیم ، در آن صورت خود را بسیار ناقص خواهیم یافت. همانطور که یک نابینای مادرزاد خود را در مقایسه با افراد عادی ناقص می یابد ، انسانهای عادی نیز در مقایسه با انبیاء علیهم السلام نابینای مادرزادند. چون آنها اموری را ادراک می کنند که انسانهای عادی قادر به ادراک آن نیستند. اگر همه ی انسانهای روی زمین نابینا یا فاقد پا یا فاقد دست بودند در آن صورت به فکر کسی هم نمی رسید که چشم داشتن و پا داشتن و دست داشتن کمال است ؛ همانطور که الآن انسانهای عادی از نداشتن چشم بصیرت و کرامت و معجزه و طیّ الارض و علم غیب و امثال آنها احساس رنج نمی کنند ؛ امّا زمانی که خود را با انسانهای صاحب این فضائل مقایسه می کنند آرزو می کنند که: ای کاش ما هم چنین ویژگیهایی می داشتیم. بلی اگر هدف از خلقت انسان ازدواج کردن و بچه دار شدن و اشتغال به فلان کار دنیایی و از پلّه بالا رفتن و امثال آنها بود در آن صورت می شد این گونه افراد را ناقص نامید ، کما اینکه در این صورت همه یا خیلی از انسانها را می شد ناقص شمرد ؛ چون هیچکس از افراد عادی نیست که همه ی استعدادها را یکجا داشته باشد.

آیا به ظاهر معلولی که این استعداد را داشته که به دانشگاه راه پیدا کرده مهندس کامپیوتر شود ناقص است؟ در حالی که بسیاری از افراد به اصطلاح غیر معلول ، استعداد ورود به دانشگاه را هم ندارند چه رسد به این که مهندس کامپیوتر شوند. آیا سزاوار است که اینها هم معلول خوانده شوند یا نه؟ اگر نداشتن استعداد حرکت جسمانی معلولیّت است پس نداشتن استعداد علم آموزی هم معلولیّت است. لکن معلولیّت نوع اوّل ملموس ولی دومی ناملموس است. 2ـ گاه اسپرم و تخمک، سالم هستند ولی شرائط رحم زن یا دیگر شرائط مربوطه چنان است که در آن شرائط امکان رشد متوازن برای نطفه نیست. در این حالت نیز نظام طبیعی علّی و معلولی است که موجب تولّد مثلاً یک فرد ناقص العضو می شود. این حالت نیز شبیه حالت قبلی است ؛ یعنی در آن شرائط طبیعی، محال است غیر از این فرد با این مشخّصات متولّد شود. لذا در اینجا نیز کسی مقصّر نیست. بلی اگر والدین یا پزشک بدانند که شرائط برای رشد متوازن نطفه مهیّا نیست و امکان اصلاح شرائط نیز باشد و اقدام به اصلاح شرائط نکنند ، مقصّرند و در روز قیامت خداوند متعال با عدالت خویش از مقصّرین امر تاوان خواهد گرفت. لذا چنین فرزندی در عوض نقص خود در قیامت از حسنات مقصّرین مطالبه خواهد نمود و یا بخشی از گناهان خود را بر آنها بار خواهد کرد. امّا اگر کسی مقصّر نباشد، خداوند متعال خودش از فضل خویش او را عوض خواهد داد. چه بسا گروه نخست نیز چنین عوضی دریافت نمایند.
ـ گروه دیگری از نقصها در اثر عملکرد والدین یا دیگران مثلاً پزشکان حاصل می شود. مثلاً زن حامله ای را در معرض پرتوهای رادیولوژی قرار می دهند یا داروی خاصّی را به او تجویز می کنند یا خود مادر اقدام به کار مضرّی برای جنین می کند و … . این کارها اگر از روی آگاهی و بی احتیاطی یا به عمد باشد ، بسته به میزان آگاهی و عمد ، عامل آن مقصّر است ؛ و مقصّر آن در قیامت تاوان خواهد داد. لذا خداوند متعال در روز قیامت بین گناهان آن فرد ناقص و ثوابهای آن فرد مقصّر موازنه خواهد نمود.
خداوند متعال شخص ناقص را به تناسب نقصش عوض خواهد داد. توجّه شود! عوض می دهد نه ثواب. عوض در مقابل نقصها و محدودیّتهاست و ثواب در مقابل کار اختیاری است. البته این عوض، لزوماً در آخرت نیست؛ بخشی از این عوض در آخرت است و برخی دیگر در دنیاست به صورت تخفیف تکلیف ؛ و زیادت ثواب ؛ به این نحو که برخی تکالیف از اینها برداشته می شود ؛ یا ثواب برخی اعمال آنها افزونتر نوشته می شود ؛ یا برخی گناهان آنها به اندازه ی دیگران جدّی گرفته نمی شود. اگر نقصها به سبب برخی انسانها باشند ، در این صورت افزون بر تخفیفهای دنیوی فوق الذّکر ، اینها از عامل مقصّر نیز طلبکارند. لذا اگر در همین دنیا آن عامل مقصّر را بخشیدند اجر این بخشش را برای خود ذخیره خواهند نمود ؛ و اگر نبخشیدند، در روز قیامت خداوند متعال بخشی از گناهان او را بر گردن مقصّر خواهد گذاشت ؛ و اگر با این کار توازن حاصل نشد، حسنات مقصّر را به نامه ی اعمال فرد ناقص منتقل می کند. اگر با این کار نیز توازن حاصل نگشت ،

خداوند متعال از فضل خویش او را راضی می کند. افزون بر اینها، اگر فرد ناقص بر مشکلات ناشی از آن نقص خود صبر جمیل نمود و لب به شکایت از خداوند عادل و حکیم نگشود، اجر صابران را هم خواهد داشت ؛ و اگر افزون بر صبر ، راضی به این امر نیز بود ، اجر شاکران را هم می برد. لذا چه بسیار از این گونه افراد که در روز قیامت آرزو می کنند ای کاش نقصی بیش از این داشتیم. چون از داشته ها حساب می کشند و نداشته را حساب نیست که هیچ، چه بسا لطفی نیز در پی دارد. در قیامت از دست و پا و چشم و گوش و هوش و استعداد و مال و مقام و شهرت و … حساب خواهند کشید که این نعمتها را کجا و به چه صورت مصرف نمودی؟ اگر درست مصرف شده اجر دارد و در غیر این صورت مجازات در پی دارد. و شکّ نیست که اکثر مردمان از نعمتها درست استفاده نمی کنند. امّا آنکه مثلاً پا ندارد، حساب پا را هم ندارد؛ و بابت نداشتن آن، عوضی هم می گیرد.امّا عدل خدا.در اصل دادن وجود، خداوند متعال به هر موجودی تا آن مقدار که قابلیّت دارد افاضه ی وجود می کند. لذا از سوی خدا بخلی در کار نیست. و البته هر چه می دهد فضل و احسان است نه حقّ مخلوق. چون کسی را از خدا طلبی نیست تا اگر نداد ظالم خوانده شود. ظلم در مورد شخصی فرض دارد که دیگری بر او حقّی داشته باشد، و او آن حقّ را ندهد. و روشن است که کسی را بر خدا حقّی نیست.
او اگر ندهد، حقّ کسی را نخورده است؛ و اگر بدهد، احسان نموده. اگر زیاد بدهد، زیاد احسان کرده و اگر کم بدهد، باز احسان نموده است. بنده اگر یک میلیون تومان به شما بدهم و پنج میلیون تومان هم به همسایه ی شما بدهم، در حقّ هر دوی شما احسان نموده ام؛ و شما نمی توانید بگویید: چرا به من کم دادی؟! بلکه اگر بخشی از آن یک میلیون را از شما بازپس گیرم باز هم منطقاً حقّ اعتراض نخواهید داشت. امّا در مقام عمل، ناراحت می شوید و احساس می کنید که در حقّ شما ظلمی شده است. این احساس از آنجا ناشی می شود که ما انسانها خودخواهیم و خیال می کنیم همه چیز باید برای من باشد. امّا اولیای الهی حتّی در بزرگترین مصیبتها نیز شاکرند؛ و احساس نمی کنند که به آنها ظلمی شده است. چون خود را از خدا طلبکار نمی دانند.
عدالت خدا در دنیا به این است که بر هر کسی تنها به میزان توانش تکلیف می کند. یعنی بسته به امکانات وجودی افراد برای آنها سوالات امتحانی طرح می نماید. و کلّ زندگی ما امتحان است. سلامتی و بیماری ، باهوش بودن و کم هوش بودن ، فقر و ثروت ، زشتی و زیبایی و … ، همه سوالات امتحانی اند. لذا نه داشتن دست و پا برای کسی کمال حقیقی است نه نداشتن آنها برای کسی نقص حقیقی می باشد؛ بلکه هر دوی اینها امتحانند؛ و البته بودشان امتحان خطرناکتری است. پس بدا به حال آنکه اینها را غیر از سوال امتحانی چیز دیگری ببیند؛ و خیال کنند که داشته های دنیایی حقیقاً برای او هستند. امّا عدل خدا در آخرت به این است که از هر کسی تنها به اندازه ی تکلیفش و به اندازه ی امکانات وجودی اش حساب می کشد. لذا حساب آنکه چشم نداشت با حساب آنکه چشم داشت برابر نخواهد بود.

هیچ گروهى و هیچ فردى نیست که مورد آزمایش و امتحان قرار نگیرد و بلکه همه انسان ها لحظه به لحظه و دم به دم مورد آزمایش قرار مى گیرند. انسان در مسیر تکامل زندگی؛ حتما با موانع و دشواری هایی هم روبرو است؛ برخی از دشواری ها و تلخی ها بازتاب اعمال بد و گناهان خود شخص یا دیگران است. بیشتر دشواری ها و تلخی هایی که برای اهل ایمان پیش می آید؛ بلاء حسن است و ممکن است پیامدهایی چون خطر مالی و جانی را به دنبال داشته باشد ولی پاداش ها و مقاماتی که در سایه این بلاها پیدا می شود بسیار بزرگتر و مهمتر است. خلاصه کلام، ابتلاء و آزمایش اهل ایمان خیر و نیکو است: «ولیبلی المؤمنین منه بلاء حسنا (انفال 17)؛ و بدینوسیله مؤمنان را به آزمایش نیکو، بیازماید» (توضیح بیشتر را با عنایت به فهرست موضوعی تفسیر نمونه، ص 347 – 348 به مجلدات مختلف تفسیر نمونه مراجعه فرمایید.).
خداوند را سنت های زیادی است که بخشی از آنها مربوط به آزمایش و امتحان بشر است و بخش دیگر مربوط به اعمال و کارهای مردمان. خداوند سنتش بر این است که بشر را در مسیر زندگی با عوامل مختلف و وقایع گوناگونی آزمایش و امتحان نماید تا انسان خود را دریابد که جایگاهش در سرای پیسن چگونه است. او را گاهی با فقر می آزماید و گاهی با ثروت، گاهی با موفقیت، مهم آن است که بشر آنگاه که می گوید خداوندا جزء تو خدای نیست و من به غیر از تو توکل نمی کنم زمانی که در بوته آزمایش قرار می گیرد خود را دریابد که به قول معروف چند مرده حلاج است و آیا این سخنان را از سر عادت به زبان می راند و یا واقعا بدانها معتقد بوده است؟ آیا واقعا خود را در محضر خداوند و یا خداوند را فقط زمانی نیاز دارد که زندگی به او روی خوش نشان نمی دهد؟ آیا واقعا حق بندگی را به جا می آورد و در مقابل مولی و هستی بخش خود کاملا خاضع و مطیع است و یا اینکه فردی خود قریب و شعارگو است.
گاهی نیز سنت خداوند به این است که فرد با تلاش خود موفقیتی را کسب کند و یا با تنبلی و بی تحرکی خود توفیق و سعادتی را از خود دور کند. چرا که خداوند وضعیت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آن که آنان خود دست به کار شوند: «لا یغییر الله ما بقوم الا ما بانفسهم»
در آیات قرآن با تعابیر مختلفی همچون: ابتلاء، امتحان، تمحیص، اختبار و فتنه، از سنت آزمایش سخن به میان آمده است.
«محص» و «فتنه» دراصل به معنای پاک و خالص کردن طلا می باشد، که طلا را در آتش سوزان قرار می دهند تا مواد زائدش از بین رفته و خالص و ناب گردد. واژه های دیگر مانند: «ابتلاء»، «اختبار» و «امتحان» نیز در معنایی نزدیک به معنای یادشده استعمال شده اند. ماده «محص» و «فتنه»، پس از استعمال در معنای لغوی یاد شده، در امتحان انسان استعمال شده اند؛ بدین معنا که انسان در بوته آزمایش قرار می گیرد تا خبث باطنی افراد منافق ظاهر شود و فضیلت و صفات پسندیده اشخاص من بروز نماید.
این معنای اصطلاحی در روایات معصومین علیهم السلام نیز مورد توجه قرار گرفته است. از حضرت رضا علیه السلام در ذیل آیه اول سوره مبارکه عنکبوت، نقل شده است که حضرت فرمودند: «امتحان می شوند همان گونه که طلا در کوره، آزمایش می شود. سپس فرمود: خالص و پاک می شوند همچنان که آتش، ناخالصی های طلا را از بین می برد و آن را خالص و ناب می گرداند.»(کافی/2/196)
سنت آزمایش الهی نسبت به بندگانش یکسان نیست؛ خداوند بعضی را با سختی و تلخی، گرسنگی و تهیدستی، یا بیماری و ناراحتی می آزماید و برخی را با مال و ثروت، قدرت و ریاست، یانعمت و آسایش آزمایش می کند، وعده ای دیگر را نیز با قراردادن در محیط آلوده یا سالم امتحان می نماید. البته دلیل گوناگونی وتنوع در امتحان الهی روشن است. زیرا ممکن است افرادی تحمل سیری و آسایش را داشته باشند و عده دیگر این تحمل را نداشته باشند؛ ممکن است افراد تحمل ناز و نعمت را داشته باشند، ولی در مقابل گرسنگی و فقر، در مقام امتحان تحمل خود را از دست بدهند؛ یا اینکه افرادی تا وقتی دارای مقام و پستی نشده اند، متواضع و خوش برخورد باشند و ذره ای غرور و نخوت در آنها مشاهده نشود، اما پس از رسیدن به قدرت و ریاست، در مقام امتحان متکبر و خودخواه شوند. یا اینکه تا زمانی که در محیط سالم هستند، پای بند به حلال و حرام باشند، ولی با قدم گذاردن در محیط ناسالم به دستورات شرع بی اعتنا شوند وآنها را نادیده بگیرند. از این رو، برای اینکه انسان در ابعاد مختلف راه تعالی را بپیماید و به کمال برسد، لازم است در تمام جهات مورد آزمایش قرار گیرد. قرآن می فرماید: ما آنچه را روی زمین است، زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازمائیم، کدامینشان بهتر عمل می کنند؟» (کهف/7)
یکی از رموز موفقیت در برابر آزمایش های الهی، صبر و پایمردی در برابر مشکلات و حوادث گوناگون است. صبر و استقامت، به آدمی قدرت تحمل شداید و مصائب را می دهد و توان او را در مسیر امتحانات دنیوی فزونی می بخشد. همان گونه که در آیه بالا اشاره شد، قرآن کریم صابران را بشارت داده است.
توجه به گذرا بودن حوادث این جهان و سختی های آن نیز عامل دیگری برای پیروزی محسوب می شود. ضمن این که توجه به تاریخ گذشتگان و بررسی موضع آنان در برابر آزمایش های الهی، برای آماده ساختن روح انسان، نسبت به امتحانات پروردگار بسیار مؤثر است. اگر انسان در مسائلی که برای او پیش می آید احساس تنهائی کند، از نیروی مقاومتش کاسته خواهد شد، اما توجه به این حقیقت که این مشکلات طاقت فرسا و آزمایش های سخت الهی، برای همه اقوام و ملت ها در طول تاریخ وجود داشته است، سبب افزایش نیروی پایداری در انسان می گردد. به همین دلیل قرآن کریم، به منظور دلداری پیامبر و تقویت روحیه او و مؤمنان، اشاره به تاریخ گذشتگان و حوادث دردناک زندگی آنها می کند و می گوید: «(اگر تو را تکذیب کنند تعجب نیست)، پیامبران پیشین را نیز تکذیب کردند، آنها در برابر تکذیب مخالفان پایداری و شکیبائی به خرج دادند و آزار شدند تا اینکه سرانجام نصرت و یاری ما به سراغشان آمد.»(انعام/34)
یکی دیگر از رموز موفقیت در امتحان بزرگ الهی، توجه به این است که همه این حوادث دنیا در پیشگاه خداوند رخ می دهد و او به همه چیز آگاه و بینا است؛ به عنوان مثال کسانی که در یک مسابقه مشکل و طاقت فرسا شرکت دارند، همین که احساس می کنند جمعی از دوستانشان در اطراف میدان مسابقه آنها را می بینند، تحمل مشکلات برای آنها آسان می شود و با شوق و عشق بیشتری کوشش می کنند. پس توجه به این حقیقت که خداوند مجاهدتهای ما را در صحنه های آزمایش می بیند، باعث می شود که شوق و اشتیاق بیشتری در ما ایجاد و به راحتی امواج بلایا را به سینه صبر و شکیبایی بسپاریم. چنان که حضرت سیدالشهدا علیه السلام ، در صحنه کربلا به هنگامی که بعضی از عزیزانش به فجیع ترین صورت به شهادت رسیدند، فرمود: «همین که می دانم این امور در برابر دیدگان پروردگار انجام می گیرد، تحمل آن بر من آسان است.»(1) فلسفه امتحانات الهی به دلیل وجود آثار تربیتی و نقش سازنده ای است که به وسیله آنها عاید انسان می شود.
پی نوشت :

1- تفسیر نمونه، ج 1 ص 533

خدا معلولیتها و آزمایش انسان

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا