هنر متعهد
تعهد در هنر به چه معناست؟-ریشه «تعهد» چیست و اصلا به چه معنی است؟-آیا انسان می تواند بدون تعهد باشد؟
پاسخ کوتاه:
تعهد به عهد و پیمان داشتن و معنای مسئولیت طلبی در برابر خداوند و بندگان خداست و از ریشه عهد است. هنر و هنرمندان نیز از این مطلب مستثنا نیستند. تعهد در هنر (هنر ارزشی) و آثار هنری هم تراز با ارزشهای انسانی و دینی و اخلاقی، به معنای در نظر گرفتن رضایت خدا ماورای رضایت مردم در هنر است و صرف رضایت مردمی بدون رضایت الهی، بی معنا و نوعی سکولاریسم هنری است.
1ـ تعهد به عهد و پیمان داشتن و معنای مسئولیت طلبی در برابر خداوند و بندگان خداست و از ریشه عهد است. هنر و هنرمندان نیز از این مطلب مستثنا نیستند. تعهد در هنر (هنر ارزشی) و آثار هنری هم تراز با ارزشهای انسانی و دینی و اخلاقی، به معنای در نظر گرفتن رضایت خدا ماورای رضایت مردم در هنر است و صرف رضایت مردمی بدون رضایت الهی، بی معنا و نوعی سکولاریسم هنری است.
2- علم سیاست و علم اقتصاد و علم هنر، هر سه جزء علوم پاییندستی هستند؛ یعنی جزء علومی هستند که مبانی و اصول خود را از علمی برتر میگیرند. این علم برتر، علوم مربوط به جهانبینی هستند مثل کلام و فلسفه و عرفان. حتّی مدل الحادی این علوم هم مبانی خود را از فلسفههای الحادی میگیرند. لذا پشت سر هر کدام از این علوم در فرهنگهای مختلف، یک نوع جهانبینی قرار دارد.نظامهای سیاسی و نظامهای اقتصادی و مکاتب هنری هم ناشی از یک نوع جهانبینی هستند.
هنر آزاد نیز بیمعنی است؛ چون محال است هنرمند، دارای جهانبینی نباشد؛ و محال است جهانبینی شخص، در هنرش تأثیر نگذارد. انسان فاقد جهانبینی، در واقع انسان نیست بلکه مجسمهای گوشتی از انسان است. حتّی حیوانات هم جهانبینی دارند؛ بالاخره یک گربه هم نگرشی به جهان دارد که چه بسا با نگرش یک گوسفند فرق دارد؛ بلکه حتّی نگرش یک گربهی اهلی با نگرش یک گربهی وحشی هم فرق دارد. بلکه حتّی نگرش دو گربهی اهلی به جهان هم، لزوماً یکسان نیست.بیدینی هم غیرممکن است؛ یعنی غیر ممکن است که انسانی دین نداشته باشد. دین یعنی راه و روش زندگی کردن. مگر بدون راه و روش، می توان زندگی کرد؟! حتّی گوسفند هم نمی تواند بدون راه و روش زندگی کند کجا رسد انسان. شما اگر سبک زندگی گوسفند را با سبک زندگی گربه مقایسه کنید میبینید که هر کدام سبک مخصوصی برای زندگی دارند؛ یعنی هر کدام دین خاصّی برای خود دارند. حتّی کفّار هم دین دارند، یعنی راه و روشی برای زندگی دارند. بتپرستی هم نوعی دین است؛ ضدیّت با خدا هم نوعی دین است. خدای متعال « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ـ قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ (1) لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ (2) وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (3) وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ (4) وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ (5) لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ.» پس کفر و شرک هم نوعی دین هستند که فرمود: « لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ ــ دین شما برای شما و دین من برای من.»
خلاصه آنکه، اساساً غیر ممکن است انسانی بدون دین (سبک زندگی) باشد. حال سوال این است که از بین این همه ادیان (سبکهای زندگی) کدام دین، حقّ است و سعادت ابدی انسان را تأمین میکند؟ پاسخ این است: آن دینی که صد در صد از سوی خداست. چون فقط خدا میتواند راه و روشی برای زندگی بشر ارائه دهد که سعادت ابدی او را تأمین کند. غیر خدا، به خاطر ناقص بودن علمشان توان ارائهی چنین برنامهای را ندارند. پس عقل حکم میکند که انسان تابع دینی باشد که صد در صد از سوی خداست. اگر تابع چنین دینی نشد، چنین نیست که بی دین بماند، بلکه در هر حال دین خواهد داشت؛ لکن وقتی دین الهی نداشت، دین بشری یا شیطانی خواهد داشت. هنر و اقتصاد و سیاست هر کسی هم خواهی نخواهی، تابع دین او خواهد بود. اگر مسلمانی هم هنر و اقتصاد و سیاست غیر اسلامی دارد، یعنی در ظاهر، مسلمان است ولی در واقع، دین او، همان است که آن مکتب اقتصادی یا سیاسی یا هنری، از آن برآمده است.
3ـ سیاست اسلامی و اقتصاد اسلامی و هنر اسلامی و دیگر علوم فنون اسلامی، باید از منبع عقل و قرآن و احادیث استخراج شوند؛ و استخراج این علوم خارج از توان فقهاست. چنین علومی باید توسّط افرادی پدید آیند که اوّلاً از علوم مختلف، اطلاعات کافی داشته باشند. ثانیاً باید دارای نبوغ لازم برای فرضیّهسازی و نظریّهپردازی باشند.
البته چنین افرادی هم باید از طرف حوزه و دانشگاه و دیگر مراکز علمی و فرهنگی و … مورد حمایت قرار گیرند؛ که در کشور ما، متأسفانه تا الآن مورد حمایت قرار نگرفتهاند. مراکز یاد شده، بیشتر تیزهوشپروری میکنند نه نابغهپروری؛ بلکه حتّی اینها فرق بین تیزهوش و نابغه را هم نمیدانند. زمین تا آسمان تفاوت است بین افراد نابغه و افراد تیزهوش. افراد تیزهوش، افرادی هستند که فهم و درک عمیقی از علوم و فنون موجود داشته، و در حیطهی آن علوم، توان نوآوری دارند؛ امّا افراد نابغه، افرادی ساختارشکن هستند که علوم و فنون رایج را به چالش کشیده و علوم و فنونی برتر از آن را جایگزین آن میکنند. لذا این گونه افراد، معمولاً جلوتر از زمان خود زندگی میکنند؛ و اغلب توسّط افراد معاصرشان درک نمیشوند.
افراد تیزهوش، اساساً نیاز چندانی به حمایت ندارند؛ چرا که خودشان توان مدرک گرفتن و مطرح شدن را دارند؛ امّا نوابغ، اغلب افرادی منزوی و گریزان از مدرک و گریزان از ادارات و گریزان از امتحان و گریزان از روشهای متداول آموزشی هستند. بلکه اغلب نوابغ، به خاطر اینکه متفاوت از جریانهای رایج فکر میکنند از طرف محافظهکاران، کوبیده میشوند؛ تا آنجا که بسیاری از آنها در طول تاریخ، تکفیر و تبعید و اعدام شدهاند. لذا اگر سیستمهای آموزشی و حکومتی، از این گونه افراد، حمایت ویژه نکنند، اغلبشان زیرپای کارمندان و صاحبان مدرک و افراد محافظهکار، له میشوند. تعداد این گونه افراد هم بسیار بسیار اندک است. لذا برخی کشورهای غربی، در جذب این گونه افراد، مرزی برای خود قائل نیستند و هر نابغهای را در هر جای دنیا بیابند، جذب کرده و مورد حمایت مالی و سیاسی و اجتماعی قرار میدهند. برخی کشورهای غربی بر خلاف کشور ما، سازکارهایی هم برای جذب نوابغ دارند هم برای جذب تیزهوشان. المپیادها، در واقع راهی برای شناسایی تیزهوشان هستند؛ که غربیها از این طریق، تیزهوشان دیگر کشورها را شناسایی و جذب میکنند. امّا شناسایی نوابغ، کار آسانی نیست.
4ـ تفکیک هنر از اخلاق هم غیر ممکن است. هر جهانبینی، همان گونه که مکاتب هنری مخصوص خود را پدید میآورد، سیستم اخلاقی خاصّ خود را هم پدید میآورد؛ مثل اخلاق شیعی، اخلاق سلفی، اخلاق صدرایی، اخلاق عرفانی، اخلاق مسیحی، اخلاق یهودی، اخلاق شیطانپرستی، اخلاق بودایی، اخلاق مارکسیستی، اخلاق داروینی و … .
لذا هیچ هنرمندی نیست که هنرش تابع یکی از مکاتب اخلاقی نباشد. تولید اثر هنری، نوعی رفتار است؛ و هر رفتاری ریشه در صفات شخص دارد؛ و صفات شخص، همان خلقیّات او هستند. اگر از همین خلقیّات شخص، یک مدل کلّی استخراج کنیم، این مدل کلّی، بیانگر نظام اخلاقی آن فرد خواهد بود. لذا از رفتار یک شخص و از آثار هنری او میتوان به نظام اخلاقی او و جهانبینی او پی برد.
هنر متعهد