دین و اندیشه

معنای خودشناسی

پرسش و پاسخ

خود شناسی از نگاه دین چیست؟

دوست گرامی. سوال بسیار خوبی کرده اید. از دیدگاه روان شناسان، خودشناسی یا خودآگاهی، شناخت سیستم روان و قوانین حاکم بر آن تا رسیدن به مرحله عمل است. بر اساس این سیستم، رفتار اکثر انسان ها تحت تاثیر احساسات آنها شکل می گیرد و احساس هم تحت تاثیر افکار ساخته می شود. به قول بزرگی هر کس آنچنان زندگی می کند که می اندیشد. تاکنون به این موضوع فکر کرده اید که رفتاری از شما صادر می شود، از کجا می آید؟ چه چیز باعث می شود که در اوقات گوناگون، احساسات مختلفی داشته باشید؟ بله، انچه که احساس و رفتار ما را شکل می دهد، افکار و گفتگوهای درونی ما است. ما بر اساس آنچه که فکر می کنیم، دست به عمل می زنیم. بنابراین ریشه احساسات و رفتار ما در افکار ما قرار دارد و ما با شناخت افکار و اندیشه های خود که نوعی نگاه به هستی و موضع گیری درباره امور زندگی هستند، به شناخت بهتر و ریشه ای تر احساسات و رفتار خود می رسیم و آگاهی عمیق تری نسبت به شخصیت خود خواهیم داشت.
در این زمینه عالمان اخلاقی نیز شبیه روان شناسان سخن گفته اند و نوعی وحدت نظر میان آنها وجود دارد. ایشان سیستم درونی روح را با سه عنوان: علم، حال و عمل تعریف کرده اند که در حقیقت همان حرف روان شناسان است.
البته بین این عناصر سه گانه، یک رابطه خطی به شکل زیر وجود ندارد: افکار، احساسات، رفتار. بلکه این ارتباط به صورت تعاملی بوده و هر یک بر دیگری تأثیر می گذارد.
ولی در هر صورت این چرخه معمولاً با فکر کردن آغاز می گردد و اگر این افکار منفی باشند، روی احساسات و رفتار ما نیز اثر خواهند گذاشت.

توجه به روح و عالم درون:
هدف کلی خودشناسی، شناخت عالم درون است. همانطور که هستی ظاهر و باطنی دارد، انسان نیز از دو عالم ظاهری و باطنی برخوردار است. روح انسان یک حقیقت درونی و باطنی است که در خودشناسی به ابعاد و ویژگی های آن پرداخته می شود.
البته شناخت خود، بیشتر ناظر به شناخت ویژگی های شخصی خود است، اما قبل از آن باید اعتراف کنیم که حقیقت ما روح است نه بدن و به تبع آن اصالت روح و مجرد بودن و بقای آن بعد از مرگ را باور کنیم، این شناخت و باور باعث می شود که به خودسازی روحی بپردازیم و برای زندگی پس از مرگ آماده شویم.
معمولا ما عادت داریم به بدن خود توجه کنیم و نیازهای بدن را بشناسیم و توجهمان به روح خیلی کم است. باید از این عادت دست برداریم و توجه مان را به روح زیاد کنیم.
تا می گویند سلامتی ذهن ما به سلامتی بدن متوجه می شود و اصلا متوجه روح و حقیقت خود نیستیم. در حالی که حقیقت ما روح ما است و لازم است بیشتر به آن بپردازیم و بدانیم که انسان یک موجود روحانی و فراطبیعی است، بدن تنها مرکب و ابزار او برای زندگی و سیر و سلوک روحانی است.
خودشناسی، یعنی بیشتر به سلامتی روح و کمال روح بیاندیشیم و همه حواسمان به بدن نباشد، در حال حاضر متاسفانه ما بیشتر بدنی شده ایم و فقط در بدن خود سیر می کنیم و از روح خود غافل ایم. غفلت از روح چالش بزرگ زندگی انسان در این دنیا است.
حتی قرآن هم که می خوانیم بدنه قرآن را می خوانیم، بدنه قرآن را می شناسیم، به عبارات و الفاظ و تجوید و قرائت و مانند آن می پردازیم و به روح قرآن که توحید است کاری نداریم. فرهنگ ما به صورت یک فرهنگ بدنی در آمده است. روح و معنویت و روحانیت در فرهنگ ما فراموش شده است.
ما آنقدر به بدن خود اهمیت می دهیم و دائم به راحتی و آسایش و نیازهای آن فکر می کنیم که گویا بدن شده ایم و نیازهای روح خود را فراموش کرده ایم. در حالی که ما در حقیقت باید روی روح خود متمرکز شویم و به بدن نگاه ابزاری کنیم.
این تفکر مبتنی بر نگاه اصولی تر و جامع تری است که باعث می شود انسان علاوه بر طبیعت به بعد فراطبیعی خود نیز احاطه داشته باشد. ما و تمام طبیعت از ماورای طبیعت به این دنیا و طبیعت آمده ایم و به سوی ماورای طبیعت و خداوند باز خواهیم گشت. انا لله و انا الیه راجعون.
ما الان در ظاهر هستی هستیم و در طبیعت زندگی می کنیم، ولی طبیعت نیستیم. ما از باطن هستی آمده ایم و روزی که چندان دور نیست به جایگاه اصلی خود که ماورای طبیعت و باطن هستی است، بازخواهیم گشت.
این بازگشت ممکن است همین امروز اتفاق بیافتد. هیچ کسی تضمین ندارد که فردا یا یک ساعت دیگر زنده باشد. در روایات داریم که – صلوا صلاه مودع – هر نمازی که می خوانید فکر کنید که نماز آخر خود است و آنرا به صورت نماز وداع بخوانید، یعنی شما مسافر ماورای طبیعت هستید و باطن هستی شما را دائم به سوی خود فرا می خواند و در حال جذب شما است. کافی است یک لحظه قلب شما از کار بایستد، فورا به سوی باطن هستی کشیده می شوید.
شما از عالم خاک نیستید، پس روح خود را برای مسافرت به عالم آخرت و ماورای طبیعت آماده کنید.
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم.
من عرف نفسه فقد عرف ربه. یعنی کسی که خود را شناخت که او روح است نه بدن، رب خود را هم خواهد شناخت، یعنی می فهمد که طبیعت رب او نیست، طبیعت قادر نیست روح را پرورش دهد. روح انسان ماورایی است و باید توسط ماورای طبیعت ربوبیت شود.
کار دین و روحانیت تربیت روح است. موضوع اصلی علوم دینی دنیا و طبیعت نیست. موضوع دین روح انسان و بعد ماورای طبیعی انسان است. دین سفر انسان به ماورای طبیعت را مدیریت می کند و او را برای ملاقات با خداوند آماده می سازد و به سمت او هدایت می کند.
روح باوری، باعث می شود که تو بیدار شوی و غرق در خواسته ها و آرزوهای دینوی نباشی و آگاهانه زندگی کنی و در مسیر صحیح زندگی قرار بگیری.
باور به حقیقت روحانی خود، حب دنیا را نیز در دل تو ضعیف می کند و علاقه به حقایق ماورای طبیعت و عالم آخرت را در تو تقویت می نماید و هدف زندگی ات را اصلاح می نماید.
کسی که خود را به درستی می شناسد وقت خود را برای رسیدن به دنیا تلف نمی کند، چون می داند که این دنیا برای او ماندنی نیست و از زمان عمر خود برای پرورش روح و آماده شدن برای آخرت بهره می برد.
لذا در ابتدا، خودشناسی، برای آن است که متوجه روح و خود حقیقی خود شوی و بدانی که تو از عالم خاک نیستی و از ماورای طبیعت به این دنیا آمده ای و به زودی به جایگاه اصلی خود سفر خواهی کرد، بنابراین خود را برای این سفر آماده کنی و سپس معبود خود را بشناسی و بدانی که تحت تربیت کدام رب تربیت می شوی. خدایان گوناگون مادی، یا رب واحد. به قول قرآن کریم: اارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار. تا بتوانی با خودسازی بعد پرستشی خود را برای خدای متعال خالص نمایی و به سعادت برسی.

اهمیت شناخت ویژگی های شخصی خود:
انسان موجودی است که دارای ابعاد مختلف (زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی) است. زمانی انسان به حداکثر رضایت از زندگی می رسد که بتواند در همه ی ابعاد رشد کافی داشته باشد. از آن جا که نوع رفتار ما ناشی از احساسات، افکار، نگرش‌ها، برداشت‌ها، باورها، میزان اعتماد به نفس و عزت نفس ما است؛ شناخت مکانیزم ذهنی و شخصیتی خود، عامل مهمی در ارتباطات، موفقیت‌ها و شکست‌های ما به شمار می‌رود.
در حقیقت افکار، باورها و ارزش‌های ما چارچوب و ساختار ذهنی ما را تشکیل می‌دهد و ما بر اساس این چارچوب یا ساختارهای ذهنی اطلاعات دریافتی از محیط پیرامون را پردازش می‌کنیم و بر مبنای آن به دنیا و محیط پیرامون‌مان نگاه می‌کنیم و در خصوص دیگران، خودمان و محیط اجتماعی خود رفتار و قضاوت می‌کنیم.
برای اکثر ما توصیف ویژگی های اخلاقی و رفتاری خود برای دیگران کار سخت و دشواری است. اغلب ما فقط به واسطه یک سری ویژگی های کلی و عمومی از جمله سن، جنس، نام خانوادگی، تحصیلات، وضعیت شغلی و خانوادگی و … که هنگام معرفی خود به دیگران ارائه می کنیم، خودمان را می شناسیم و از ویژگی های شخصیتی و رفتاری خود اطلاع کافی و مناسبی نداریم.
به عنوان مثال نمی دانیم که چه کارهایی را خوب می توانیم انجام دهیم؟ در چه کارها و زمینه هایی استعداد کافی نداریم؟ چه ویژگی های اخلاقی خوب و مثبتی داریم؟ ویژگیهای اخلاقی بد ما کدام اند؟ در زندگی چه اهداف کوتاه مدت و یا بلند مدتی برای خود داریم؟ علائق و اولویت های زندگی ما چیستند؟ باورها و ارزش های ما کدامند؟
شما هر چه بیشتر و بهتر خود شخصی تان را بشناسید، بهتر می توانید آنچه را که هستید، بپذیرید و یا تغییر دهید. زمانی که فرد تصویر تاریک و مبهمی از خود دارد، در واقع شناخت واقعی از خود نداشته و در کشمکش های درونی خود باقی می ماند.
وقتی ما شناختی از خود نداشته باشیم، خویش را به دست محیط و اطرافیان مان می سپاریم و در نتیجه این نیروهای بیرونی هستند که شخصیت ما را شکل داده و برای ما قالب و ساختار تعیین می کنند. در اینصورت از بسیاری از پتانسیل های وجودی خود غافل مانده و آنها را سرکوب می کنیم. از سوی دیگر وقتی شخصیت و رفتار ما براساس نیروهای بیرونی شکل گرفته باشد، بسیار شکننده و دائماً در حال تغییر خواهد بود و لذا دشواری های زیادی از جمله شکست های مکرر را می تواند به دنبال داشته باشد.
همه چیز با آگاهی و شناخت شروع می شود. آگاهی، اولین گام در ایجاد خودآگاهی است. چنانچه آگاهی تان را افزایش دهید، بهتر می دانید که چرا این احساس را دارید؛ الان چه در ذهنتان می گذرد و علت رفتارتان در موقعیت های مختلف چیست.
این دانش، فرصت و آزادی تغییر مواردی که برایتان ناخوشایند است را در اختیارتان قرار می دهد و شما می توانید زندگی تان را مطابق با شرایط و خواسته های خود بسازید و از آن لذت ببرید.
بدون داشتن دانش در مورد “کیستی” پذیرش خود و تغییر غیر ممکن خواهد بود. داشتن دید روشن و واضح از آنچه که هستی و آنچه که می خواهی باشی و همچنین علت این خواسته به شما کمک می کند تا این خواسته ها را هشیارانه و فعالانه به واقعیت تبدیل کنید.
اهمیت خودشناسی و خودآگاهی در زندگی انسان آن قدر مهم است که در عرفان و حتی در ادبیات نیز به آن توجه فراوانی شده است. حدیث معروف ” من عرف نفسه، فقد عرف ربه ” هر کس خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است، اهمیت این موضوع را به خوبی نشان می دهد.
مهارت خودآگاهی بیشتر مربوط به قدرت شناخت نقاط ضعف و قوت هر فرد است. اگر هر فرد بتواند تصویری واقع بینانه از خود کسب کند و افکار و استعداد ها و توانایی ها و باورها و نیازها و تمایلاتش را به خوبی بشناسد، می‌تواند با رفع نقاط ضعف و نقایص شخصیتی، در جهت شکوفا سازی خود اقدام نماید و همچنین با حقوق و مسئولیت‌های فردی و اجتماعی‌اش آشنا شود.

روش خودشناسی دینی:
در این قسمت روش هایی را مورد بررسی قرار می دهیم که باعث می شود هر چه بهتر به خودشناسی برسیم.

1. شناخت ساختار ذهنی خود:
به طور کلی ساختار ذهنی شامل باورها، ارزش ها و نگرش های هر فرد روی ادراک وی از دنیای پیرامون و چگونگی پاسخ او به محیط اثر می گذارد. در واقع ما بر اساس یک چهارچوب ذهنی منحصر به فرد عمل می کنیم و برای شناخت خود، آگاهی از این چهارچوب ذهنی امری لازم و ضروری است. باورهای ما شامل اصولی هستند که باطناً آنها را پذیرفته و قبول داریم. ارزش ها نیز عبارتند از ملاک و معیارهایی که به وسیله آنها افکار و رفتار خود و دیگران و هر آنچه که در محیط رخ می دهد را ارزشیابی می کنیم. این ارزش ها پایه احساس ما را تشکیل می دهند و باعث می شوند ما چیزهایی را دوست بداریم و به سمت آنها گرایش داشته باشیم و برعکس از چیزهایی متنفر شویم. نگرش یا دیدگاه افراد نسبت به مسائل نیز از باورها و ارزش های آنها نشأت می گیرد.
ساختار ذهنی افراد مختلف متفاوت از یکدیگر بوده و گاهی نیز این ساختارها تحت تأثیر دیگران شکل گرفته و ناکارآمد می باشند.
البته باورها و ارزش های فرد امری مطلق نبوده و قابلیت اصلاح و تغییر دارند. آگاهی یافتن از افکار، باورها و ارزش ها و ساختار ذهنی خود، و همچنین آگاهی یافتن از این واقعیت که باورها و ساختارهای ذهنی ما قابلیت انعطاف دارند، تأثیر بسزایی در شناخت هر چه بیشتر ما از خود و پرورش خودآگاهی دارد.
اما هدف ما از شناخت ساختار ذهنی در مباحث مربوط به خودشناسی توحیدی این است که بفهمیم این باورها، ارزش ها و نگرش ها و به تبع آنها احساسات و گرایش های ما که روی هم ساختار ذهنی ما را می سازند،‌ سمت و سوی الهی دارد یا مادی. اگر سمت آن الهی باشد ما از ساختار ذهنی سالمی برخورداریم و در صورتی که سمت و سوی الهی نداشته باشد، ساختار ذهنی ما ناقص و بیمار است و نیاز به اصلاح و درمان دارد.

2. شناخت ساختار شخصیت خود:
شخصیت معمولا ارائه الگوهای معینی از رفتار، و افکار و احساسات است که ویژگی یک فرد را بیان می کند و در سازگاری وی با موقعیت های زندگی تاثیر می گذارد. قرآن کریم می فرماید: قل کل یعمل علی شاکلته فربکم اعلم بمن هو اهدی سبیلا(اسرا،‌ 84) بگو: هر کسى براساس ساختار روانى خود عمل مى کند، پس پروردگار شما بهتر مى داند که چه کسى راه یافته تر است.
در قرآن کریم واژه شخصیت با این لفظ خاص به کار برده نشده است، لکن کلمه شاکله همان معنی را بیان می نماید.
شاکله از ماده شکل به معنی بستن پای چهار پای می باشد و آن طنابی که با آن پای حیوان را می بندند، شکال می گویند و شاکله به معنی خلق و خو در اخلاق می باشد. خلق در تعاریف علمای اخلاق همان ملکه نفسانی است، که رفتار و افعال به راحتی و بدون هیچ تدبر و اندیشه ای از آن صادر می شود.
پس در نتیجه می توان گفت: که شخصیت همان شاکله است و شاکله همان ملکات نفسانی است که مقتضی رفتار، پندار، و گفتار و احساسات خاص است و اعمال انسان را در جهت خاص شکل می دهد.
شاکله، عامل تعیین کننده رفتار است و چون قید و بندی است که حرکات و سکنات فرد را محدود و مشخص می سازد و مانند طریق و مذهبی است که سمت و سوی حرکت آدمی را در مسیر زندگی مشخص می کند.
شاکله نسبت به عمل همچون روح جاری در بدن است که بدن با اعضاء و اعمال خود آن را مجسم نموده و معنویات او را نشان می دهد. و این معنا هم با تجربه و هم از راه بحثهای علمی بثبوت رسیده که میان ملکات نفسانی و حالات روحی از یک طرف و میان ملکات نفسانی و اعمال بدنی از سوی دیگر رابطه خاص وجود دارد.
اسلام و قرآن برای شناخت انواع یا تیپ های شخصیتی از ملاک ویژه استفاده می کنند که در هیچکدام از مکتبهای روانشناسی به آن توجه نشده است، و آن ملاک عقیده است.
قرآن کریم افراد را از لحاظ شخصیتی به سه نوع تقسیم بندی کرده است : 1- مؤمنان 2- کافران و 3- منافقان . هر یک از این انواع سه گانه خصوصیات اصلی و عمومی ویژه خود را دارند که شخصیت هر کدام را از دو نوع دیگر مجزا می کند.
تقسیم بندی بر اساس عقیده نشان دهنده اهمیت عقیده در ساختار شخصیت انسان و تشخیص خصوصیات متمایز کننده هر کدام است. عقیده رفتار انسان را به شکلی خاص و مشخص که موجب تمایز او از دیگران شود جهت می دهد.
این تقسیم بندی نشان می دهد عامل اصلی ارزشیابی شخصیت از نظر قرآن عقیده است، از آنجا که هدف قرآن کریم هدایت مردم است این نوع تقسیم بندی با این هدف سازگار است. برای رسیدن به خودشناسی توحیدی، لازم است ساختار شخصیت خود را بررسی کنیم و با تحقیق علمی تیپ بندی شخصیت خود را بیابیم و بفهمیم از شخصیت ایمانی برخورداریم یا نه.

3. پاسخ به سوالات روانشناختی در زمینه خودشناسی:
پاسخ گویی به سوالاتی که در زمینه خودشناسی با رویکرد روانشناسی دینی مطرح است، روش خوبی است که باعث خودشناسی می شود، اما این روش مشروط به این است که استادی این پاسخ ها را تحلیل کند و مورد کارشناسی قرار دهد و شما را در جریان قرار دهد. برخی از این سوالات عبارتند از:
• شما چه میزان خود را می شناسید؟
• درباره چه موضوعاتی فکر می کنید و معمولا چه نوع افکاری شما را آزار می دهد؟
• چه چیزهایی را عمیقا قبول دارید و برایش ارزش قایل هستید؟
• اهداف میانی و هدف اصلی شما در زندگی چیست؟
• رویاهایتان برای آینده کدامند؟چه برنامه ای برای رسیدن به این اهداف دارید؟
• چه توانمندی ها و نقاط قوتی در خودتان سراغ دارید؟
• نقاط ضعف و کمبودهای شما کدامند؟ چه چیزهایی را در خودتان دوست ندارید؟
• ارزش ها و شایستگی های شما کدامند؟
• چه خصوصیات اخلاقی دارید؟ بین دوستانتان چطور هستید؟ درمورد غریبه ها چطور؟
• از چه چیزهایی خوشت می آید و دوست می داری و از چه چیزهایی بدت می آید و متنفری؟
• جامعه نسبت به شما چه قضاوتی دارد آیا شخصیت شما را مثبت ارزیابی می کند یا منفی؟
• در چه موقعیت هایی بیشتر احساس آرامش می کنید؟ این احساس آرامش بیشتر به خاطر وجود کدام عناصر بیرونی یا درونی است؟
• آیا دوست داری در جمع باشی و با گروه همکاری کنی یا در کارها به صورت انفرادی اقدام می کنی؟
• آیا از خودت راضی هستی؟ فکر می کنی خدا از تو راضی است؟
افرادی که پاسخ های فوری و واقع بینانه ای به سؤالات فوق داشته باشند، از خوداگاهی خوبی برخوردار هستند. اما واقعی آن است که اکثر افراد در پاسخ به اغلب این پرسش ها به این نکته برخورد می کنند که “تا به حال راجع به این موضوع فکر نکرده ام” و یا “نمی دانم”. اینان کسانی هستند که شناخت کافی نسبت به خود ندارند و نیازمند کسب مهارت خودآگاهی می باشند.

هدف خودشناسی دینی:
هدف خودشناسی، خودسازی است، ولی چون محور خودسازی، اصلاح بعد پرستشی خود و تخلیه از شرک و رسیدن به اخلاص در توحید است، هدف خودشناسی نیز شناخت بعد پرستشی خود است، اینکه بفهمیم خدا و رب ما کیست تا در خودسازی بتوانیم بعد پرستشی خود را آنگونه که باید اصلاح نماییم.
به همین دلیل هدف اصلی خودشناسی، شناخت رب است. من عرف نفسه فقد عرف ربه. با شناخت خود در حقیقت می خواهیم بدانیم تحت چه نیرویی تربیت شده ایم و می شویم و چه مربی و معبودی شخصیت ما را شکل داده است؟
خالقیت در عالم واحد است، اما سیستم ربوبیت دو قطبی است. خدای یگانه هم خالق است و هم ربی است که موجودات تحت تربیت خود را به سوی خوبی ها هدایت می کند و در مقابل، نیروهای شیطانی و نفسانی قرار دارند که خالق ما نیستند، اما مربی و هدایت کننده انسان به سوی بدی ها هستند.
خودسازی در حقیقت تغییراتی است که می خواهیم در بعد پرستشی خود ایجاد کنیم و با تخلیه درون از شرک، خود را از بدی ها و ولایت نیروهای منفی و شیطانی برهانیم و تحت ولایت و ربوبیت خدای متعال و نیروهای مثبت هستی و اولیای الهی به تمام خوبی ها نایل شویم.
بنابراین ما برای اینکه خودسازی کنیم و به کمال برسیم، نیازمند شناخت رب خود هستیم و شناخت رب، همان خودشناسی اصیل دینی است. در این نوع خودشناسی می خواهیم بدانیم تاکنون تحت تربیت الله بوده ایم یا تحت تربیت شیطان و نفس اماره! آیا تربیت ما مثبت بوده است و از شخصیت مثبتی برخورداریم، یا تحت تاثیر نیروهای منفی شخصیت ما منفی شده است و به چه مقدار.

ابعاد گوناگون شناخت خود:
انسان ابعاد بسیار گوناگونی دارد که پرداختن به تمامی آنها در این بخش از کتاب مقدور نیست و نیاز به کتاب مستقلی دارد. بنابراین تنها به برخی از مهمترین آنها اشاره می کنیم:
• آشنایی با فیزیک و بدن خود:
شما چقدر بدنتان را می شناسید، نحوه کار اعضای درونی بدن خود مانند قلب و ریه و کبد و کلیه و روده و روابطی که این اجزاء با هم دارند را می می دانید؟ توانایی های بدنی، محدودیت ها، تعادل و انعطاف پذیری تان را تا چه اندازه می شناسید؟
آیا تابه حال گفته اید: بدن من این کار را نمی تواند انجام دهد یا نوع بدن من بدرد این کار نمی خورد؟ بهتر است وقت بگذارید تا با بدنتان، صمیمی تر شوید.
به قول علمای اخلاق بدن مرکب سالک است و سلوک بدون داشتن مرکب سالم و راهوار با دشواری های فراوان روبرو می شود، بنابراین یکی از وظایف مهم سالک نگه داری و تیمار بدن خود است. مگر نشنیده اید که گفته اند عقل سالم در بدن سالم است؟
بدن ما نیازهای فراوانی دارد، آیا نیازهای غذایی و دارویی بدن خود را می شناسید؟ علم تغذیه بدن بسیار گسترده است و لازم است همه افراد انسانی تا حدودی از آن مطلع باشد. شما بدن دارید و این بدن نیاز به سلامتی و قوت و قدرت دارد و تامین این نیازها بدون علم و اطلاع ممکن نمی شود.
بنابراین حفظ سلامتی بدن و داشتن تغذیه مناسب و درمان آن در صورت بیمار شدن، نیاز به این دارد که شما با بدن خودتان انس داشته باشید، نحوه کارکرد آنرا بدانید، با مزاج و نیازهای غذایی و دارویی بدن خود آشنا باشید و روش دارو و درمان را تا حدودی که به آن نیازمندید بیاموزید.
برای این منظور دانستن مقدار کالری و ویتامین و مواد مفید غذاها و میوه ها و آشنایی با خاصیت گیاهان دارویی و ادویه جات به مقداری که نیاز شما را تامین نماید لازم است.
هر کسی مزاج خاصی دارد و به این دلیل غذاها و میوه های خاصی با مزاج او سازگاری دارد که اگر رعایت نکند، بدن او به سمت بیماری سوق پیدا می کند.
رعایت موارد بهداشتی و درمانی، نیاز به علم تغذیه و مزاج شناسی دارد و لازم است هر کسی که در مسیر کمال حرکت می کند تا حدودی با آن آشنا باشد. مثلا کسی که مزاج اش سرد است، نیاز به گرمی بیشتری دارد و کسی که مزاج اش گرم است، باید غذاهای سردتری بخورد، تا تعادل مزاجی او حفظ شود.
همچنین ما اغلب نسبت به ویژگی های جسمانی و ظاهری خود دارای حس مثبت یا منفی هستیم. ممکن است دارای ویژگی هایی باشیم که مورد علاقه مان باشند و یا در بعضی موارد ویژگی‌هایی داشته باشیم که مورد علاقه‌مان نباشند. برخی از این ویژگی‌ها احساس خوب و بعضی احساس بدی به من می دهند، بعضی از این ویژگی‌ها قابل تغییر و برخی غیر قابل تغییر و بقیه تا حدودی قابل تغییر هستند.
با شناسایی آن دسته از ویژگی‌های منفی در ظاهرتان که قابل تغییر اند، سعی کنید برای بهبود آنها تلاش کنید، تا به احساس رضایت بیشتری نسبت به خود دست یابید.

• شناخت افکار و گفتگوهای ذهنی خود:
در بحث چیستی خودشناسی گفته شد که احساسات، باورها، ارزش ها و عملکرد انسان همه تحت تاثیر افکار او قرار دارند و حیات معنوی و مادی انسان از اندیشه هایش شروع می شود، این اندیشه یا گفتگوهای درونی ما می تواند مثبت یا منفی باشند.
اندیشه های مثبت، احساس، باور و عملکرد مثبت را می آفریند و اندیشه های منفی خروجی ها و کارکردهای منفی به همراه دارد.
به یک مثال روان شناختی در مورد نقش افکار مثبت و منفی توجه کنید! آنها می گویند: افکار منفی معمولاً یک سری گفتگوهای درونی منفی را بدنبال خواهد داشت، مثلاً: “من نمی توانم”؛” دوباره شکست می خورم”؛ “هیچ چیز عوض نخواهد شد” و نتیجه چنین افکاری عدم رابطه احساسی با موضوع و ضعف اراده عملی و شکست خواهد بود.
به همین دلیل است که شما باید این قبیل گفتگوهای درونی نامتعارف تان را شناخته و اجازه ندهید که این افکارمنفی، کنترل احساسات و اعمال شما را در دست داشته باشند.
با شناخت صحیح این افکار می توانید آنها را با افکار منطقی و واقع بینانه جایگزین نموده و کنترل درونی احساسات و اعمال تان را خودتان به دست بگیرید.
برای تمرین این مهارت می توانید موقعیت های مختلفی که با آنها روبرو می شوید را مورد توجه قرار داده و سعی کنید به جای افکار و گفتگوهای منفی، به گفتگوهای درونی مثبت روی آورید و به تأثیر آنها روی احساسات و رفتارتان دقت نمایید. با این تمرین ملاحظه خواهید کرد که نسبت به قبل، احساس مثبت تری داشته و رفتارهای مقبول تری از شما صادر می گردد.
به دلیل تاثیر عمیق افکار بر سایر مولفه های ساختار درونی انسان، لازم است برای بررسی افکار خود وقت بگذارید و کمی در خود فرو روید و فضای ذهنی خود را بررسی کنید تا ببینید معمولا در مورد چه موضوعاتی فکر می کنید و ذهن شما درگیر چگونه اندیشه هایی است.
با نگاه دینی افکار و اندیشه های ما به دو دسته کلی تقسیم می شوند، الهی و مادی. کسانی که معمولا افکار و اندیشه های معنوی و الهی دارند، باورها و ارزش ها و احساس آنها هم بر محور همان اندیشه ها شکل می گیرد و این سیستم در نهایت به عملکرد معنوی می انجامد و شخصیت معنوی فرد را می سازد.
اما کسانی که محور اندیشه هایشان مادی و دنیوی است، به همین صورت باورها و ارزش ها و احساس آنها هم مادی می شود و تنها از مادیات و موفقیت های مادی لذت می برند و منش، کنش و شخصیت ایشان نیز در حوزه حیات مادی شکل می گیرد.
تفاوتی که میان یک شخصیت روحانی و عالم دینی با یک دانشمند علوم تجربی هست در همین است، یعنی بستگی به نوع افکار آنها دارد، تفکرات معنوی و تفکرات مادی و دنیوی کاملا بر شخصیت ما اثر گذار هستند، لذا به هیچ وجه نمی توان درباره یک عالم دینی که عمری را در تفکرات الهی سپری کرده با یک دانشمند تجربی که عمر خود را در دانستن قوانین حاکم بر ماده و طبیعت گذرانده قضاوتی شبیه به هم داشت.
تفاوتی که میان طلبه های علوم دینی و دانشجویان دانشگاه های سکولار غربی مشاهده می شود، بیشتر به تفاوت اندیشه ها و فضای ذهنی آنها مربوط می شود. اندیشه های الهی، انسان های معنوی می سازد و اندیشه های سکولار، انسان های مادی.

• شناخت باورها و ارزش های خود:
باورهای ما شامل اصولی هستند که باطناً آنها را پذیرفته و قبول داریم. ارزش ها نیز عبارت اند از ملاک و معیارهایی که به وسیله آنها افکار و رفتار خود و دیگران و هر آنچه که در محیط رخ می دهد را ارزشیابی می کنیم. نگرش یا دیدگاه افراد نسبت به مسائل نیز از باورها و ارزش های آنها نشأت می گیرد.
لازم است به این آگاهی برسید که ارزش های اصلی شما آن قوانین و اصول اخلاقی هستند که نزدیک قلبتان نگه می دارید و به هیچ وجه حاضر نیستید از آنها کوتاه بیایید. در محل کار، در خانه، در همه جنبه های زندگی، کدام ارزش ها را هیچ وقت نمی توانید نادیده بگیرید؟ اینها ارزش های اصلی شما هستند.
صداقت، راستی، امنیت، انعطاف پذیری، متعهد بودن به دیگران، عقلانیت، یادگیری، آسایش مالی، خوش گذرانی، وفاداری، مسئولیت پذیری، خلاقیت و پیشرفت ارزش هایی هستند که ممکن است شما حاضر نباشید بر سر آنها با کسی معامله کنید.
قابل انکار نیست که ارزش های هر فرد کاملا تحت تاثیر افکار و باورهای او شکل می گیرد و اصول پذیرفته شده در ارزش دادن به امور نقش تعیین کننده ای ایفا می کند.
این افکار و باورها و ارزش ها ساختار ذهنی افراد را می سازند. البته ساختار ذهنی افراد مختلف متفاوت از یکدیگر بوده و گاهی نیز این ساختارها تحت تأثیر دیگران شکل گرفته و ناکارآمد می باشند.
آگاهی یافتن از افکار، باورها و ارزش ها و ساختار ذهنی خود، و همچنین آگاهی یافتن از این واقعیت که باورها و ساختارهای ذهنی ما قابلیت انعطاف دارند، تأثیر بسزایی در شناخت هر چه بیشتر ما از خود و پرورش خودآگاهی دارد.
هر یک از ما بر اساس محیطی که در آن متولد می‌شویم، خانواده‌ای که در آن رشد می‌یابیم، افراد و شرایطی که تحت آن تربیت می شویم، اجتماعی که در آن زندگی می کنیم، و بطور کلی طی فرایند اجتماعی شدنمان، ارزش‌هایی را کسب می‌کنیم.
افکار، باورها و ارزش‌هایی که به صور مختلف کسب نموده‌ایم، در ذهن ما چارچوب‌ها و ساختارهایی را می سازند و ما بر اساس این چارچوب ها یا ساختارهای ذهنی مان اطلاعات دریافتی از محیط پیرامون را پردازش می‌کنیم. این ساختارهای ذهنی در افراد مختلف متفاوت است و به همین دلیل نگرش افراد مختلف نیز به زندگی با یکدیگر فرق می کند.
به طور مثال، وقتی کودکی متولد می شود در اثر یک سری رویدادها که شامل تجربیات وی از ارتباطش با والدین، همسالان و دیگران می باشد، به یک سری باور در مورد خودش می رسد. این باور ها، شامل افکار ما در مورد خودمان، دیگران و آینده می باشد.
مثلا فرض کنید کودکی با یک مشکل پزشکی به دنیا می آید و به علت این مشکل مراقبت افراطی از مادر خود دریافت می کند، هم زمان با بزرگ تر شدن، مادر به کودک اجازه فعالیت مستقل نمی دهد و وی فردی وابسته بار می آید.
یکی از باورهایی که ممکن است در این کودک شکل بگیرد این است که من ناتوان هستم. یا مثلا کودکی که در دورانی از زندگی به وی بی توجهی شده است و این طور نتیجه گیری می کند که دنیا جای امنی نیست و یا من دوست داشتنی نیستم .
پس همه ما در اثر یه سری تجربیات تکرار شونده دوران کودکی خود، باورهای بنیادینی را تشکیل داده ایم، بعضی از این باورها مثبت هستند و بعضی منفی. شناخت این باورها، یکی از مولفه های خودآگاهی در فرد است که تلاش علمی و تحقیق و فکر در خود بدست می آید.
البته تحقیقات نشان داده‌اند که ساختارهای ذهنی و نحوه نگرش افراد به زندگی قابلیت تغییر دارند و افراد می‌توانند هر کجا که لازم باشد با تغییر در افکار و باورهای خود به اصلاح و تعدیل ساختارهای ذهنی خود بپردازند.
این مکانیزم در حوزه دین داری و سلوک هم جاری و ساری است. در این حوزه نیز افکار معنوی و باورهای دینی ارزش های اخلاقی ساختار ذهنی ما را می سازند و کاملا بر منش و کنش ما تاثیر گذار هستند.
در رویکرد دینی ما به نوعی دو قطبی در ساختار ذهنی اعتقاد داریم. ساختار ذهنی ای که تحت تاثیر افکار و باورها و ارزش های مادی گرایانه شکل می گیرد، کاملا در تقابل با ساختار ذهنی یک انسان مومن و کسی است که ساختار ذهنی اش تحت تاثیر آموزه های دینی و الهی شکل می گیرد.
بنابراین یکی از مولفه های با اهمیت در خودشناسی دینی، شناخت مکانیزم شکل گرفته از باورها و ارز ش هایی است که تحت تاثیر افکار، ساختار ذهنی ما را ساخته اند، چرا که الهی یا مادی بودن آن تاثیر مستقیمی بر شخصیت و منش ما دارد.

• شنخت منش و شخصیت اخلاقی خود:
یکی از مولفه های مهم خودشناسی، شناخت شخصیت اخلاقی خودتان است. شخصیت ویژگی ها و ملکات و صفات اخلاقی و عادت هایی است که در شما نهادینه شده است.
برای این منظور شما به مجموعه ای از نظرات دیگران نسبت به خودتان و همچنین مجموعه اطلاعات شخصی در مورد اینکه چه نوع شخصیتی دارید و یا در اوقات تنهایی یا در جمع چطور آدمی هستید نیاز دارید.
موضوع این است که شخصیت خود را چه از درون و چه از بیرون بشناسید، تا بفهمید چه شکلی هستید. باید بفهمید چه چیز باعث می شود در یک موقعیت خاص زندگی به طریقی خاص واکنش نشان دهید.
از خودتان سؤال کنید: چرا اینکار را کردم؟ چه خصوصیات اخلاقی دارید؟ بین دوستانتان چطور هستید؟ درمورد غریبه ها چطور؟ دنیای بیرون چه شخصیتی از شما می بیند؟ در روزها خوب و روزهای بد چه واکنشی دارید؟ به دنیای اطرافتان چطور واکنش می دهید؟
پاسخ دهی به این سوالات شما را با شخصیت درونی مثبت و منفی خود آشنا می کند، شخصیت مثبت و منفی حاصل همان اندیشه ها، باورها و ارزش های دو قطبی پیش گفته است.
شخصیتی که تحت تاثیر افکار و باورهای دینی رشد می کند از آرامش خاص و بردباری و سازش پذیری با بندگان خدا برخوردار است، در حالی که شخصیت منفی به دلیل اینکه چنین باورها و افکاری در او موثر نبوده است، ناآرام و بی قرار، گاهی پرخاش گر و سازش ناپذیر می شود.
اخلاقی بودن یا نبودن شخصیت، بی ارتباط با باورداشت های مذهبی شما نیست. شخصیت ظاهری شما صیرت درونی شما را نشان می دهد. به قولی: از کوزه همان برون تراود که در او است. لذا از این طریق نیز می توان به باورها و ارزش های درونی خود پی برد و در مورد شخصیت خود و دیگران ارزیابی و قضاوت داشت.
• شناخت دلبستگی ها، علائق و احساسات خود:
عقلانیت تنها یک قسمت از وجود شما است، قسمت مهمتر دیگری در قوای درونی شما هست که اتفاقا بسیار تعیین کننده است و آن احساس و دلبستگی های شما است. این قسمت از وجود شما به قدری قوی است که گاهی عقل را بازیچه خود قرار می دهد. عقل در انتخاب های شما دخیل است، اما نه به اندازه احساس و دوست داشتن، گاهی احساس حرف اول را می زند، زیرا وقتی چیزی را دوست نداشته باشید، انتخاب ا ش نمی کنید.
اینکه چه چیزهایی را دوست دارید و چه چیزهایی را دوست ندارید؟ سؤالی ساده و معصومانه است، اما دانستن آن در مورد خودتان اطمینان زیادی در شما ایجاد می کند.
خیلی ها در زندگی شان چیزهایی که همه دوست دارند را دوست داشته و از چیزهایی که بقیه دوست ندارند، خوششان نمی آید. این افراد استقلال فکری ندارند، شما سعی کنید برای اینکه علایق و عدم علایق خودتان را مشخص کنید، وقت بگذارید و این کار را برحسب نظر دیگران انجام ندهید، بلکه خودتان تصمیم بگیرید.
البته تعریف کردن علایق مثبت و منفی شجاعت می خواهد، شاید تصور کنید دوست نداشتن شرکت کردن در جشن عروسی یکی از افراد فامیل غیرمؤدبانه به نظر برسد، اما شاید بهتر باشد به جایگزین های آن فکر کنید.
اگر به انجام کارهایی که خسته و کسل کننده است، ادامه دهید و چیزهایی که به شما لذت می دهند را نادیده بگیرید، بخشی از آنکه هستید را فراموش خواهید کرد و مطمئناً چنین راهی شما را به سمت خوشبختی نخواهد برد.
نسبت به چیزهایی که به آنها علاقه دارید یا علاقه ندارید روراست باشید. کسی جز شما نمی تواند آنها را دوست داشته یا نداشته باشد!
اینها توصیه های روان شناسان است. از این توصیه ها که بگذریم، این شناخت که حکایت از گرایش شما به سمت و سوی خاصی دارد، نیز برخواسته از ساختار ذهنی شما است. ما در حقیقت می خواهیم از این طریق به ساختار درونی خود برسیم و گرایش مثبت و منفی خود را به سوی خیر و سعادت یا بدی و شقاوت بررسی کنیم. می خواهیم بدانیم گرایش های درونی، ما را به کدام سمت و سو هدایت می کند. این موضوع نقش تعیین کننده ای در خودشناسی دارد.

• شناخت استعداد، توانایی و نقاط قوت خود:
همه افراد از برخی ویژگی های مثبت و نقاط قوت برخوردارند. شاید شما هم بسیاری از آنها را در خود سراغ داشته باشید، در عین حال ممکن است از برخی نقاط قوت در خودتان غافل باشید. نقاط قوت افراد عبارتند از خصوصیات و ویژگی های مثبت، استعدادها و توانایی ها، مهارتها، و توانمندی ها، و پیشرفت ها و موفقیت ها. شناسایی این نقاط قوت به شما کمک می کند تا اعتماد به نفس و خودباوری بیشتری پیدا کرده و استعدادهای بالقوه تان را شکوفا کنید.

• شناخت ناتوانی و نقاط ضعف خود:
علاوه بر شناخت نقاط قوت، آگاهی از نقاط ضعف نیز برای برای شناخت هر چه بیشتر خود لازم است. برخی افراد نقاط ضعف خود را انکار می کنند چون توانایی روبرو شدن با آنها را ندارند، برخی نیز نقاط ضعف شان را به قدری بزرگ می کنند که خود را فردی ضعیف و سرشار از ویژگی های منفی می پندارند.
هر دو گروه مذکور قادر به شناخت واقعی خود نخواهند بود و از رسیدن به خودآگاهی ناتوانند. کمی فکر کنید و ببینید آیا کسی را سراغ دارید که هیچ گونه نقطه ضعفی نداشته باشد؟ به نظر شما اگر کسی خود را دوست نداشته باشد و همیشه آرزو کند ایکاش جای کس دیگری بود، می تواند زندگی شاد و موفقی داشته باشد؟ واقعیت آن است که توانایی همه انسان ها محدود است و همه ما ممکن است نقاط ضعفی داشته باشیم.
وقتی نقاط ضعف خود را شناخته و آنها را بپذیریم، می توانیم در جهت اصلاح آنها گام برداریم. در واقع آگاهی از نقاط ضعف خود و پذیرش آنها و رسیدن به این باور که هر فردی ممکن است اشتباه کند و از اشتباهات خود درس بگیرد، شرط کاملاً ضروری برای پیشرفت و رسیدن به خودآگاهی است.
سعی کنید خودتان را با وجود داشتن نقاط ضعف پذیرفته و دوست بدارید. در آن صورت است که خودباوری خوبی خواهید داشت و می توانید در مسیر پیشرفت قدم بردارید.
شناخت نقاط ضعف شخصیت خود ممکن است به لحاظ فکری یا ارادی یا اخلاقی و یا عملی باشد، این شناخت که خود حاصل نوعی محاسبه نفس است، به شما کمک می کند تا بهتر خود را بشناسید و در جهت رفع نقایص خود اقدام کنید.
همین‌ که شما در مسیر تفکر و محاسبۀ نفس به عیب خودت پی‌می‌بری و آن را نگاه می‌کنی، حس می‌کنی چقدر زشت است! این موجب ضعیف شدن آن عیب در وجودت می‌شود! امیرالمؤمنین می‌فرماید: مَنْ وَبَّخَ نَفْسَهُ عَلَى الْعُیُوبِ ارْتَدَعَتْ عَنْ کَثِیرٍ مِنَ الذُّنُوبِ»(غررالحکم، حدیث 7511) هرکسی خودش را سرزنش کند برای عیب‌های خودش از گنا‌هان بزرگ جدا می‌شود.

• شناخت اهداف، امیدها، آرزوها و خواسته های خود:
یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های افراد خودآگاه، هدفمند بودن آنها است؛ بدین معنی که این افراد دارای مجموعه روشنی از اهداف از پیش تعیین شده هستند.
ایده‌آل ها و آرمان‌های ما چیزهایی هستند که دوست داریم به آنها برسیم و ریشه در ارزش‌های ما دارند. روان شناس ها این بعد از شناخت خود را تحت عنوان خودآرمانی مطرح می کنند.
با خودآگاهی و رسیدن به شناخت صحیح از توانایی ها، استعدادها، نقاط قوت و نقاط ضعف خود ممکن است به این نتیجه برسید که باید در برخی اهداف تان تجدید نظر کرده و کمی آنها را تعدیل کنید و شاید هم متوجه آن گردید که اهدافی که تا کنون داشته اید، خیلی سطحی بوده و شما باید بدنبال اهداف با ارزش تری باشید.
افراد خودآگاه برای تعیین اهداف فردی هم به توانایی‌ها و ضعف‌های خود و هم به شرایط موجود دقت کافی مبذول می‌دارند.
طبیعی است که هر فردی در زندگی برای خود اهدافی را دنبال می کند. وقتی به مدرسه می روید، وقتی در محل کارتان حاضر می شوید، وقتی برای تعطیلات تان برنامه ریزی می کنید، هدف و برنامه ای خاص در ذهن تان دارید.
برخی از این اهداف کوتاه مدت اند مثلا کار می کنید تا در پایان ماه، حقوقی دریافت کرده و با آن امورات خود را بگذرانید. برخی اهداف نیز میان مدت می باشند مثلاً: هدف شما از اشتغال به یک کار خاص، کسب آمادگی برای مراتب بهتر شغلی است و به طور موقت در این شغل مشغول به کار هستید. گاهی نیز افراد اهداف بلند مدت در سر دارند و در جهت رسیدن به آن گام بر می دارند مثلاً ممکن است هدف فرد از اشتغال به یک کار دولتی، استفاده از مزایا و سابقه آن در دوران بازنشستگی باشد. فرد برای تحقق این هدف 20 تا 30 سال تلاش می کند و لازمه رسیدن به آن گذراندن اهداف کوتاه مدت و میان مدت قبلی است.
برنامه ریزی و هدفمند بودن در زندگی و آگاهی از این اهداف، برای رسیدن به خودآگاهی و شکوفا نمودن پتانسیل های افراد ضروری است. چگونه می توانید تصمیم هوشمندانه و قطعی برای زندگی تان بگیرید، وقتی نمی دانید چه می خواهید و چرا آن را می خواهید؟
بسیار مشکل است به شیوه ای زندگی کنید که هرگز ندانید بازخورد و اقدام بعدی شما در زندگی چه خواهد بود. وقتی ندانید که هدفتان از زندگی چیست، نمی توانید جایگاه خودتان را یافته و به خودآگاهی کاملی دست یابید.
برخی افراد چون شناخت کاملی از خود و آرزوهایشان ندارند، نمی توانند برای خود و زندگی شان برنامه ریزی کرده و اهدافی را در نظر بگیرند. این افراد اگر هدفی نیز داشته باشند، غالباً غیر واقع بینانه و نامتناسب با شرایط خودشان است. اهداف غیر واقع بینانه نه تنها محقق نمی شوند، بلکه فرد را نیز با احساس شکست و ناامیدی روبرو می سازند. هدفی جزء اهداف غیرواقع بینانه محسوب می گردد که با توانایی ها و مقتضیات موجود برای فرد همخوانی نداشته باشد.
آرزوها و امیدها راه شما را به سوی آینده می سازند و به شما کمک می کنند تا زندگی خود را بسازید آنگونه که به داشتن آن افتخار کنید. آرزوها خیلی مهم اند و ارزش دنبال کردن دارند. سعی کنید آرزوهای تان را هم خوب بشناسید و جزییات و خصوصیات آنها را تحلیل کنید.
آرزوها و رویاها را بخشی از وظایف روزانه ببینید و آنها را جدی بگیرید و روی آنها کار کنید. به جای مخفی کردن یا خجالت کشیدن به خاطرشان، آنها را با افتخار مطرح کنید.
آرزو آن چیزهایی است که در ذهن خود داریم و یا بر زبانمان جاری می‌کنیم، اما هدف چیزی یا جایی است که با تمام وجود می‌خواهیم به آن برسیم و برای رسیدن به آن برنامه‌ریزی و تلاش می‌کنیم.
فرایند خودآگاهی به افراد کمک می کند تا اهدافی را برگزینند که منطبق با خود واقعی آنها بوده و ایشان را به سوی رضایت بیشتر از خود سوق دهند.
شایان ذکر است که برخی افراد شناخت صحیح و واقعی از خود و توانایی هایشان ندارند و بر اساس آنچه که واقعاً هستند (خود واقعی شان) برنامه ریزی و عمل نمی کنند، بلکه اهدافشان را براساس آنچه که دوست دارند باشند (خود ایده آل) طراحی می کنند.
تفاوت قائل شدن میان این دو مقوله حائز اهمیت می باشد چون پرداختن بیش از حد به خود ایده آل و آرزوهایی که ممکن است به راحتی نتوان به آن دست یافت، ما را از رسیدن به شناخت واقعی از خودمان باز می دارد.
مثلاً پزشکی را در نظر بگیرید که همواره آرزو داشته در تمام علوم پزشکی دانش و اطلاعات کافی داشته و بتواند هر دردی را شخصاً درمان کند. این تصور ممکن است پس از مدتی جزء وجود وی شده و باور کند که واقعاً همینطور است و لذا سعی می کند بیمارانش را خودش درمان کرده و کمتر آنها را به سایر منابع تخصصی دیگر ارجاع می دهد.
اما این تصور، ایده آلی و آرمانگرایانه بوده و واقعیت اینچنین نیست؛ لذا باعث روبرو شدن با شکست های متعدد و آفت اعتماد به نفس و کاهش رضایت از خود در وی می گردد. چه بسا این احساس ناکارآمدی به حدی برسد که او دیگر نتواند از توانایی های واقعی خودش هم بهره بگیرد و به کلی درمان بیماران را کنار بگذارد.
این بخش از خودشناسی مربوط به این می شود که انسان خواستنی‌های خودش را بشناسد. برای شناسایی خواستنی‌ها، با خودت خلوت کن بگو تو چه می‌خواهی؟ مثلا می‌گوید: «یک واحد آپارتمان نقلی می‌خواهم.» رد نشو بایست از نفست پرس‌وجو کن و بگو: «نقلی کفایت می‌کند؟» نفست جواب می‌دهد: «بله» ولی دروغ می‌گوید. اگر دو سال در واحد نقلی بنشیند، می‌گوید: اگر بشود اینجا بزرگ‌تر شود خوب است، خفه شدیم. باز بپرس: «برای چه می‌خواهی؟» نفست می‌گوید: «می‌خواهم راحت باشم». حالا اگر بدون خانه به تو راحتی دادند، حل است؟ نفست جواب می‌دهد: «نه! مگر می‌شود؟!» چرا می‌شود، تازه چقدر صاحبان خانه هستند که برای رسیدن به آرامش به‌ وسیلۀ خانه از خودشان سلب آرامش کردند و مقروض شدند و به آرامش دلخواه نرسیدند.
یا اگر می خواهید فیزیک دان شوید، از خودتان سؤال کنید: به چه سطح حرفه ای در این علم می خواهید برسید؟ می خواهید این بخش از زندگی تان تا چه اندازه بزرگ شود؟ و آن قدر پیش بروید تا همه چیز را در مورد آرزوهایتان بفهمید.
البته اینها خواسته های دم دستی ما است، خواسته های انسانی ما چیزهای دیگری است. ما خواسته های متعالی تری داریم که به هیچ وجه با آن خواسته های بشری دم دستی قابل مقایسه نیست.
اکنون اگر به بعد عرفانی خودت بروی و عمیق تر بیاندیشی، می‌بینی به غیر خدا، چیزی نمی‌خواهی! وگرنه به خودت داری دروغ می‌گویی، داری اشتباه می‌کنی، خودت را بشناس! آن‌یک ساعت تفکر و محاسبۀ نفسی که اهل معرفت توصیه می کنند، کاری می‌کند تو به اینجا برسی.
حقیقت خودشناسی همین است که بدانی اصل ماجرا چیست و تو در حقیقت به دنبال رسیدن به چه چیزی هستی؟ نیاز اصلی روح خود را بدانی، به راستی خواست معنوی و واقعی تو چیست و می خواهی به چه حقیقت بزرگ و متعالی برسی!
یکی از سوالات مهم در محاسبۀ نفس این است که به خودت بگویی: «برای چه داری خودت را می‌کُشی؟ دنبال چی هستی؟» محاسبۀ نفس راهی است برای معرفت خواسته های عمیق خودت.

معنای خودشناسی

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا