دین و اندیشه

فلسفه تحلیلی

پرسش و پاسخ

سلام اصل تفاوت های فلسفه تحلیلی و قاره ای درچیه؟من دیدم بعضی این تفاوت قائل شدن رو قبول نداره یا درست نمیدونه

پاسخ کوتاه:
اصطلاح تحلیل (Analisis) ریشه یونانی دارد که به معنای تلاش برای تجزیه و باز کردن چیزی است و تحلیل فلسفی نوعی روش پژوهش است که در آن نظام‌های پیچیده را با تحلیل به اجزا و عناصر بسیط‌تر به قصد مشخص کردن دقیق روابط بین اجزا مورد بررسی قرار می‌دهد. این روش پیشینه‌ای طولانی دارد اما رواج آن به آغاز قرن بیستم برمی‌گردد.به‌طور کلی جریان‌های فلسفی معاصر را می‌توان به دو دسته عمده فلسفه تحلیلی و فلسفه اروپای متصل تقسیم‌بندی کرد. از فیلسوفان تحلیلی می‌توان به ویتگنشتاین، فرگه و راسل و از فیلسوفان اروپای متصل می‌توان به ‌هایدگر، فوکو و دریدا اشاره کرد. نظام‌مند بودن، تاکید بر نقش مفهوم صدق، بهره‌گیری از دستاوردهای معرفتی در حوزه‌های مختلف، توجه به دلایل و بحث‌های استدلالی، عینیت و وضوح را از ویژگی‌های این فلسفه می‌شمارند. فیلسوفان تحلیلی از قلمروهای مختلف خواه فیلسوف منطق، خواه علم و نظایر آن، عقلانیت را در حوزه کارشان به‌عنوان یک مساله اساسی مدنظر قرار می‌دهند و تلاش می‌کنند با دقت بیشتری داعیه‌های معنایی مختلف این مساله را بشکافند و قلمروهایش را مشخص کنند. فلسفه تحلیلی علی‌رغم تنوعی که در قلمروهایش دیده می‌شود از نوعی وحدت واقعی و نه صرفا شباهت خانوادگی در میان اجزای خود برخوردار است. این وحدت محصول عرصه‌های این فلسفه را به هم پیوند می‌زند.تاکید این فیلسوفان بر آن است که آنچه از نتیجه کاوش‌های فلسفی پدید می‌آید باید در منظر عام قرار بگیرد و قابل نقادی باشد. وضوح هم ازجمله اموری است که فیلسوفان تحلیلی بر آن تاکید دارند. آنان اصرار دارند که شخص نباید خود و اندیشه‌هایش را پشت پیچیدگی‌های زبان پنهان کند. بازی‌های زبانی با پنهان شدن پشت پیچیدگی‌های زبان، کمکی به رشد معرفت و حل مشکلات معرفتی نمی‌کند.


اصطلاح تحلیل (Analisis) ریشه یونانی دارد که به معنای تلاش برای تجزیه و باز کردن چیزی است و تحلیل فلسفی نوعی روش پژوهش است که در آن نظام‌های پیچیده را با تحلیل به اجزا و عناصر بسیط‌تر به قصد مشخص کردن دقیق روابط بین اجزا مورد بررسی قرار می‌دهد. این روش پیشینه‌ای طولانی دارد اما رواج آن به آغاز قرن بیستم برمی‌گردد.به‌طور کلی جریان‌های فلسفی معاصر را می‌توان به دو دسته عمده فلسفه تحلیلی و فلسفه اروپای متصل تقسیم‌بندی کرد. از فیلسوفان تحلیلی می‌توان به ویتگنشتاین، فرگه و راسل و از فیلسوفان اروپای متصل می‌توان به ‌هایدگر، فوکو و دریدا اشاره کرد. نظام‌مند بودن، تاکید بر نقش مفهوم صدق، بهره‌گیری از دستاوردهای معرفتی در حوزه‌های مختلف، توجه به دلایل و بحث‌های استدلالی، عینیت و وضوح را از ویژگی‌های این فلسفه می‌شمارند. فیلسوفان تحلیلی از قلمروهای مختلف خواه فیلسوف منطق، خواه علم و نظایر آن، عقلانیت را در حوزه کارشان به‌عنوان یک مساله اساسی مدنظر قرار می‌دهند و تلاش می‌کنند با دقت بیشتری داعیه‌های معنایی مختلف این مساله را بشکافند و قلمروهایش را مشخص کنند. فلسفه تحلیلی علی‌رغم تنوعی که در قلمروهایش دیده می‌شود از نوعی وحدت واقعی و نه صرفا شباهت خانوادگی در میان اجزای خود برخوردار است. این وحدت محصول عرصه‌های این فلسفه را به هم پیوند می‌زند.تاکید این فیلسوفان بر آن است که آنچه از نتیجه کاوش‌های فلسفی پدید می‌آید باید در منظر عام قرار بگیرد و قابل نقادی باشد. وضوح هم ازجمله اموری است که فیلسوفان تحلیلی بر آن تاکید دارند. آنان اصرار دارند که شخص نباید خود و اندیشه‌هایش را پشت پیچیدگی‌های زبان پنهان کند. بازی‌های زبانی با پنهان شدن پشت پیچیدگی‌های زبان، کمکی به رشد معرفت و حل مشکلات معرفتی نمی‌کند.
اما درمورد تاریخچه فلسفه تحلیلی باید گفت نخستین فلاسفه تحلیلی کار خود را از مباحث زبانی شروع کردند. از همان ابتدا دو گرایش در فلسفه‌های تحلیلی زبانی قابل تشخیص است، یکی فلسفه تحلیلی زبان متعارف و یکی فلسفه تحلیلی زبان صوری. که اولی در حدود دهه 60 به پایان دوره رشد و شکوفایی خود رسید و فلسفه تحلیلی زبانی صوری نیز تقریبا در اواخر دهه 70 به پایان رسید و از دهه 80 به بعد دیگر فلسفه زبان به هیچ‌وجه شاخص فلسفه تحلیلی نیست. این فیلسوفان به تبع تحولات اخیر فعالیت خود را به حوزه‌های دیگر و به‌خصوص حوزه فلسفه ذهن معطوف کرده‌اند. فیلسوفان تحلیلی در جریان یک تطور تاریخی موضوعاتی را که هدف پژوهش‌های خود قرار می‌دهند متنوع‌تر کرده‌اند و ارتباط خود را با عالم تجربی و دیگر معرفت‌های مرتبه اول مستحکم‌تر کرده‌اند، اینان به مسائلی که در اروپای متصل وجود دارد توجه نشان می‌دهند و کوشش می‌کنند راه‌حل‌های مناسبی برای آنها بیابند، اما این کار را به مدد ابزار معرفتی قدرتمند و رشدمندی که طی یکصدو‌اند سال گذشته فراهم آورده‌اند به انجام می‌رسانند و تصور بر این است که تلاش‌های آنها در این جهت ناموفق نبوده است. یکی از امتیازات فلسفه تحلیلی این است که وقتی به‌عنوان یک محصول معرفتی بدان نظر می‌کنیم، سوای آن چیزهایی که در حوزه‌های علمی پیدا شده، می‌بینیم که تلاش فیلسوفان تحلیلی در چارچوبی که نامش علوم انسانی است و ابزار اصلی آن استدلال است، نه تجربه علمی، نتایج قابل توجهی از حیث بسط معرفت به بار آورده است. در حالی که در نحله‌های فلسفی دیگر در این حد توفیق نداشته‌اند.
در موارد بسیاری فلسفه تحلیلی نه‌تنها به رفع ابهام‌های معرفتی و حل مشکلات نظری کمک کرده که در موارد متعددی به رشد فرقه‌های علمی نیز مدد رسانده است. یک نمونه درخشان این امر کمک فیلسوفان زبان به ازدیاد دقت کاوش‌های نظری در قلمروهای زبان‌شناسی است. نمونه دیگر مشارکت فیلسوفان علم در ابهام‌زدایی از دشواری‌های نظری فیزیک بنیادی و کیهان‌شناسی است. مشارکت پرثمر فیلسوفان تحلیلی در تکمیل مدل‌هایی که برای ‌شناسایی ساختار و نحوه کارکرد ذهن و مغز آدمی ارائه می‌شود نیز از دستاوردهای چشمگیر این نحله فلسفی است. فیلسوفان تحلیلی همچنین در پیشرفت‌هایی که در قلمروهای ریاضیات و منطق طی یکصد سال اخیر به دست آمده سهم بسزایی داشته اند. به این ترتیب فیلسوفان تحلیلی در حوزه‌های مختلف درون این فلسفه موفق شده‌اند با بهره‌گیری از ابزارهای تحلیلی استدلالی کارآمد، به دقیق‌تر شدن فهم ما از جهان واقع کمک بکنند.
اما نکته مهم این است که فلسفه تحلیلی در ایران به صورت دانشگاهی کمتر آموزش داده شده که این مشکل تنها به فلسفه تحلیلی مربوط نیست، فلسفه اروپای متصل جدید هم به دانشگاه‌های ما وارد نشده است. چیزی که ما در ایران به آن نیازمندیم پرداختن جدی به فلسفه جدید است، به همه طیف فلسفه جدید و یکی از گام‌های مهم برای اینکه پرداختن به فلسفه جدی شود حرفه‌ای شدن آن است و حرفه‌ای شدن فلسفه با غیرایدئولوژیک شدن آن ملازمه دارد. نه‌تنها فلسفه اسلامی ایدئولوژیک است، بلکه تلقی ما از فلسفه‌های جدید هم ایدئولوژیک است، چه تحلیلی و چه غیرتحلیلی. در این صورت است که حلقه‌ها و سنت‌ها و مسائل فلسفی واقعی پیدا می‌شود.
به علت ارتباط نزدیک فلسفه تحلیلی با علم و اینکه حوزه‌های علمیه ما با علم تجربی جدید ارتباط نداشتند، اقبال زیادی به این فلسفه نشده است. عدم آشنایی با علم جدید و ارتباط وثیق آن با مباحثات فلسفی سبب شده بود برخی از کسانی که فلسفه اسلامی درس می‌دادند اصرار بورزند طبیعیات فلسفه اسلامی را هم به اندازه الهیاتش جلوه دهند و بگویند آنها هم درست است. نکته دیگری که در خصوص عدم توجه به فلسفه تحلیلی در حوزه‌ها باید مورد توجه قرار داد، آن است که آنچه به اسم فلسفه عرضه می‌شود احیانا در همه موارد فلسفه به معنی دقیق کلمه نیست. برای اینکه وقتی فیلسوف خواهی بود که عقل را بالاترین مرجع بدانید و دیگر بالای حرف عقل چیز دیگری قرار ندهید. در حالی که بسیاری از آنان که در قلمرو فلسفه اسلامی تلاش می‌کنند، از پیش یک خط قرمزهایی دارند و بعد عقل را برای توجیه برخی مسائل به کار می‌گیرند و به همین اعتبار هم بیشتر کارشان به متکلمان شبیه می‌شود تا فیلسوفان. نکته مهم دیگری که درمورد فلسفه تحلیلی باید مدنظر قرار گیرد آن است که این فلسفه همان‌طور که از تاریخ یکصدو‌اند ساله آن برمی‌آید با سرعت در حال تطور و تحول و پیشرفت است. به‌عنوان مثال آرای فرگه که زمانی انقلابی اساسی در منطق و معرفت‌شناسی پدید آورد، اکنون در پرتو تحولات بعدی – که البته به برکت همان اندیشه‌های اولیه امکان‌پذیر شدند – به شکل نقطه درخشان در یک کهکشان پرستاره درآمده است. از این رو در ترجمه آثاری که در حوزه فلسفه تحلیلی منتشر شده می‌باید در عین توجه به کلاسیک‌های این مکتب، به آثار جدید نیز توجه شود. اگر به این قبیل تولیدات تازه پرداخته نشود نظیر آن خواهد بود که در حوزه فیزیک، اندیشه‌های نیوتن (فی‌المثل) به فارسی برگردانده شود، اما به تحولات تازه در حوزه‌ها مثلا کوانتوم گرانشی توجهی نشود. البته در این حال باز هم مشکلات دشواری مطالب و ضرورت آشنایی عمیق با مباحث مطروحه رخ می‌نماید.
به مقاله کشاکش فلسفه قاره ای و فلسفه تحلیلی نوشته محمد ضیمران مراجعه فرمایید :

http://ensani.ir/file/download/article/20100905105203-%DA%A9%D8%B4%D8%A7%DA%A9%D8%B4%20%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87%20%D9%82%D8%A7%D8%B1%D9%87%20%D8%A7%DB%8C%20%D9%88%20%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87%20%D8%AA%D8%AD%D9%84%DB%8C%D9%84%DB%8C.pdf

فلسفه تحلیلی

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا