اخلاق اجتماعی و فلسفه دوستی
سلام.ایا وظیفه اجتماعی که شامل رابطه خوب با همه مردم است، همان وظیفه دوست و رفیق داشتن است؟پس بایستی با همه مردم رفیق بود که این خلاف روایاته!پس رفیق داشتن با خوب بودن با همه مردم چه فرقی داره؟تشکر
اخلاق اجتماعی ، و یا آداب اجتماعی ؛ دستورها وروشهایی است که فرد درقبال جامعه پیرامونش اعمال میکند وشاید مهمترین وبیشترین تاکید دین مبین اسلام بر رعایت این آداب است (البته تازمانی که با دستورات دین ناسازگاری نداشته باشد) بسیاری از اوقات ، حتی تاکیدهای مکرر بر احکام فردی ، بر ای این است که بعضی از تبعات عمل کردن آن حکم ویا مراعات نکردن آن منجر به یک اختلال وفساد در جامعه می شود مانند نماز خواندن ، راست گویی، غیبت نکردن ، حیا داشتن و…همه اینها ، بعضی از حکمتهای وجوبشان، این است که این اعمال موجب سلامت فرد وجامعه می شود. قرآن به پیغمبر مى فرماید«وَ انَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ» همانا تو بر خُلقى عظیم هستى. در اینجا خُلق پیغمبر اکرم به عظمت یاد شده است. همین طور که بعضى از مفسرین فرموده اند، این آیه بیشتر ناظر به اخلاق اجتماعى پیغمبر است، یعنى تو از نظر اخلاق اجتماعى فوق العاده اخلاق عظیمى دارى،«اخلاق عظیم» آن اخلاقى را که ناشى از عظمت روح باشد مى گویند ؛ «اخلاق عظیم»، یعنى استقامتها، «تحمل شداید» ها، صبرها، حلمها، گذشتها. خدا پیغمبر را به خلق عظیم یاد مى کند، که بیشتر آن در عکس العمل هایى بود که پیغمبر در مقابل کفار و مشرکین از خود بروز مى داد. هر انسانى از آن نظر که انسان است باید داراى خُلقها و خویهاى پسندیده و بزرگوارانه باشد. رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: عَلَیْکُمْ بِمَکارِمِ الْاخْلاقِ فَانَّ رَبّى بَعَثَنى بِها بر شما باد به اخلاق بزرگوارانه که خداوند مرا براى همینها مأموریت داده است. آنگاه فرمود: وَ انَّ مِنْ مَکارِمِ الْاخْلاقِ انْ یَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطى مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ یَعودَ مَنْ لایَعودُهُ « وسائل، ج 2/ ص 224.». یعنى از جمله اخلاق بزرگوارانه این است که آدمى در مقابل بدیهاى مردم خوبى کند ،از انتقام صرف نظر کند و ببخشاید و به کسى که از احسان به او دریغ داشته است احسان کند، با کسى که پیوند با او را بریده است از نو پیوند برقرار کند و کسى را که از او عیادت نکرده است عیادت کند. اخلاق بر دو قسم است: عمومى و خصوصى. اخلاق عمومى وظایفى است که انسان در همه جا و همه وقت باید رعایت کند. ولى اخلاق خصوصى ناشى از وظایف و تکالیفى است که انسان در شرایط خاص و زمان خاص و یا نسبت به افراد خاص پیدا مى کند. مثلًا اخلاق خانوادگى نوع خاصى از اخلاق است، اخلاق کسبى نوعى دیگر است. فلسفه دوستی از نظر اسلام:به طور کلی هر پیوندی، یک سبب می خواهد. باید چیزی به عنوان «محور رفاقت» باشد تا دو نفر با هم رفیق شوند. دو نفر که دارند در خیابان راه می روند که یکدفعه با هم رفیق نمی شوند! یک چیزی باید باشد تا اینها را به هم ربط بدهد. به طور خلاصه، آن چیزی که می خواهد محور قرار بگیرد و سبب این پیوند بشود، یا یک امر مادی است و یا یک امر معنوی.کار دین و معنویت اسلام این است که انسان ها را به سوی وحدت و خدای واحد بخواند و حرکت دهد و تلاش تکاملی انسان نیز در حقیقت حرکت و سلوک از کثرت به وحدت است. فلسفه دوستی از نظر اسلام هم همین است که دو نفر در این مسیر به وحدت برسند و برای رسیدن به خداوند به هم کمک کنند، رفیق راه باشند، با هم تلاش کنند، عیب های یکدیگر را در این مسیر رفع نمایند، از هم در برابر دشنمان خدا دفاع کنند و همدل و همراه هم باشند.
یعنی در حقیقت محور دوستی دو نفر یا چند نفر از نظر اسلام راه خداوند و توحید گرایی است. اگر دوستی فی الله شد و محور خدا بود، دوستان با هم متحد می شوند و اختلافی بروز نمی کند و بینشان صفا و صمیمیت حاکم می شود، ولی اگر محور دنیا و کثرات دنیوی شد، اگر منافع مادی شد، خودخواهی بروز می کند و ریشه اختلاف و دشمنی در همین خودخواهی و منفعت طلبی است، لذا در آخرت هم همین تشتت و دشمنی بروز خواهد کرد.
ما در معارفمان داریم رفاقت هایی که بر محور مادیت و امور دنیایی درست شده است، در آخرت به دشمنی تبدیل می شود. «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» امّا اگر رفاقت بر محور معنویت و امور اخروی باشد چنین نمی شود؛ «إِلاَّ الْمُتَّقینَ» رفاقت پرهیزکاران استثناء شده است. یعنی اگر پیوند رفاقت بر محور معنویت باشد، به دشمنی و عداوت تبدیل نمی شود و باقی می ماند. این رفاقت در قیامت کارساز نیز هست. این یک قضیه و مطلب کلّی است که در متن معارف ما هست.
روایتی از امام صادق(علیه السلام) است که مثل «ضرب قانون» می ماند. گویی حضرت در باب دوستی یک قانون کلی را مطرح می فرمایند. حضرت می فرماید: «أَلَا کُلُّ خَلَّةٍ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا فِی غَیْرِ اللَّهِ فَإِنَّهَا تَصِیرُ عَدَاوَةً یَوْمَ الْقِیَامَة» حرفی که من زدم متن فرمایش حضرت است، ایشان می فرماید: آگاه باشید! هر دوستی رفاقتی که در دنیا «فی غیر الله» بر محور معنویت نباشد، «تصیر عداوة یوم القیامة» در روز قیامت، تبدیل به دشمنی می شود. حضرت این آیه شریفه را کاملاً توضیح می دهد: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ» ایشان، این آیه را در این قالب می ریزد و بیان می کند.
آیا کافی است که من با کسی رفیق شوم که اهل دوز و کلک نیست، دنبال مال و مقام من هم نیامده و خیالم از او راحث است؟ آیا اینها کافی است که من با او دوست شوم یا نه؟ جواب این است که در یک بُعد بله و در یک بُعد نه. مهم آن بُعد نفیی است. در نشئه دنیا چنین آدمی برای رفاقت خوب است. روایتهایی هم داریم که خوبی این دوستی را در دنیا تأیید میکند. البته صحّت و درستی صد درصدی این حرف هم محل حرف است که چنین آدمی در دنیا کاملاً مورد اعتماد است.
امّا نکتة ظریفی که در روایات هم به آن اشاره شده، مطلب دیگری است؛ غیر از اینها، یعنی دوستی را با ملاحظات دیگری مفید و سودمند میداند.
محور محبّت ها
محبّت، خودش محور می خواهد و دلیلی خاصّی موجب میشود که انسان از چیزی یا کسی خوشش بیاید. محور محبّت در انسان، بهطور کلّی یا یک امر مادی است و یا یک امر معنوی است. لذا ما وارد این بحث شدیم که محبّت پایدار، رفاقت پایدار را در پی دارد. لذا اگر محور رفاقت و دوستی الله تعالی باشد، یعنی محور رفاقت جنبه های معنوی باشد، این محبّت این پایدار است. امّا اگر محور، امور مادی باشد، این محبّت ناپایدر است. من روایاتی را نیز در این رابطه مطرح کردم و گفتم که در روایات هم این معنا مطرح شده است.
حتّی این پیوند رفاقتی، از نظر قدرت و بُرد، با پیوندهایی که انسان در این عالم دارد، نسبت سنجی می کنند. در میان پیوندهای انسان با موجودات عالم، نزدیکترین و قوی ترین پیوند، بهطور معمول و غالب پیوند نسبی است. مثلاً پیوند پدر و فرزند، یک پیوند نسبی است و از قوی ترین پیوندها است. امّا وقتی که ما در باب محبّت وارد میشویم، میبینیم که اگر پیوندی بر اساس محبّت و حول محور دوستی ایجاد شود، از پیوند نَسَبی هم اَقوی میشود و بُردش نیز بیشتر خواهد بود. علی(علیهالسلام) در روایتی پیرامون دوستی و پیوندی که محور و سببش «الله تعالی» باشد، می فرماید: «المودّةُ لله أقربُ نَسَبٍ».
حبّ لِلّه و حبّ فی الله
ما دو تعبیر در روایاتمان داریم؛ یکی حبّ «لِلّه» داریم و یکی حبّ «فِی الله». حبّ لله یعنی اینکه من تو را برای خاطر خدا دوست دارم. حبّ فِی الله یعنی اینکه من تو را فی سبیل الله و در راه خدا دوست دارم. این دو تفاوت هایی با هم دارند، امّا هر دو از یک چشمه میجوشند. تعبیرات مختلف است، امّا یک چیز بیشتر نیست. هر دوی اینها در باب رفاقت، در روایات ما وارد شده است. مجموعه روایات به ما میگوید رفاقت هایتان لِلّه و فِیالله باشد. رابطه هایتان با دیگران را، بر این محور تشکیل دهید، چون محور این روابط محبّت است و محبّت یعنی دلبستگی.
برخوردهای اجتماعی زودگذر است. مثلاً ما با کسی که رفیق نیستیم و به عنوان مشتری در مغازه آمده است، کار داریم ولی دلبستگی نداریم. این روابط عادی اجتماعی است. امّا در جایی که با کسی رفاقت داریم، مسأله فرق میکند. دوستی یعنی جایی که محبّت مطرح می شود؛ جایی که من می خواهم دل بستگی درست کنم. اینها را با هم اشتباه نکنید. روایات ما مسأله حبّ لِلّه و حبّ فِی الله را مطرح می کنند، لذا این دو رابطه با هم فرق دارد. آنچه مورد تأکید واقع شده دوستی لِلّه و پیوند فی الله است و این رابطه از پیوند نسبی هم نزدیکتر و قویتر است. «المودّةُ لله أقرَبُ نَسَبٍ».
محکمترین پیوند
تعبیر دیگری در این رابطه وجود دارد که حضرت میفرمایند: «المودّةُ فِی اللهِ آکَدٌ مِن وَشِیجِ الرَّحِمِ». محبّت در راه خدا، محکمتر از پیوند نسبی است. «وشیج» یعنی پیوستگی خویشاوندی؛ یعنی رابطه قوی میان پدر و فرزند، یا مادر و فرزند که بهطور معمول قوی ترین رابطه است، پیوستگی اش از محبّت فی الله بیشتر نیست. به عنوان مثال در طول تاریخ خصوصاً در صدر اسلام، بسیار اتفاق افتاده که افرادی اسلام میآوردند در حالی که خویشاوندان نزدیکشان با اسلام مخالف بودند. هرچه هم که آنها را نهی میکردند و با آنها مبارزه می کردند، باز هم دست از پیغمبر برنمی داشتند.
اینکه علی(علیهالسلام) میفرماید دوستی برای خدا و در راه خدا، محکمترین پیوند است، یعنی همین؛ یعنی آنها دوستی برای خدا را بر دوستی پدر و مادر ترجیح میدادند و از رسول خدا دست برنمی داشتند. چون حبّشان فی الله بود. پس حبّ و دوستی اینطور در بینش انسان تأثیر میگذارد که انسان برای دینی که پذیرفته و برایش جا افتاده است، اینطور استقامت کند و حتّی در برابر خانواده و خویشان خود، بایستد.
اینها اگر دست از پیغمبر بر نمیداشتند به خاطر حبّ فی الله بود، وگرنه پیغمبر اکرم هیچ کس را با ابزارهای مادی، به خودش جذب نمیکرد. پیغمبر چنین کارهایی نکرده بود و در هیچجای تاریخ هم چنین مطلبی نقل نشده است که پیغمبر کسی را به خودش جذب کند. هم خودش گرسنه بود، هم کسانی که اطرفش بودند؛ سنگ به شکمشان می بستند تا جلوی گرسنگیشان را بگیرند. یاران حضرت، پیغمبر را لله و فیالله دوست داشتند و نسبت به اسلام بینش پیدا کرده بودند، که اینطور ایستادگی میکردند.
علّت ناپایداری دوستی های دنیایی
این روایات نکتهای را به ما میفهماند که اگر محور دوستی خدا باشد، دوستی دوام پیدا کرده و بسیار محکم خواهد بود. توجه کنید! اینها دو ویژگی متفاوت دوستی برای خدا است؛ یکی از نظر کمّی و زمانی است که میگوییم دوستی برای خدا دوام و پایداریاش بیشتر است و تا قیامت پابرجا خواهد ماند. امّا یک بحث هم کیفی است و میگوییم دوستی برای خدا و در راه خدا، محکمترین پیوند است. بحث ما در جلسات گذشته در مورد کمّیت رابطهها بود که گفتیم اگر محور دوستی امور دنیایی باشد، چون سبب ناپایدار است، رفاقت هم ناپایدار میشود؛ «وُدُّ أبنَاءِ الدُّنیَا یَنقَطِعُ لِإنقِطاعِ سَبَبِهِ وُدُّ أبنَاءِ الآخِرَةِ یَدُومُ لِدَوَامِ سَبَبِهِ». انقطاع و دوام، مطرح بود که کدام دوستی پایدار است و کدام ناپایدار است. امّا امروز بحث کیفی را مطرح کردیم و گفتیم که روایات میفرماید: اگر محور دوستی لله و فی الله باشد، این پیوند خیلی محکم خواهد بود، تا جایی که از پیوند خویشاوندی هم محکمتر خواهد شد.
معیار ارزیابی دوستی ها
من گام به گام پیش می روم و مباحثم با یکدیگر ارتباط دارد. حالا ببینیم در معارف ما، از نظر ارزیابی دوستی که آیا فی الله هست یا نه چه معیاری مطرح شده است. از طرفی میبینیم که برای چنین دوستیای که بر محور معنویّت است، در روایات ارزش بسیاری قائل شدهاند. ارزش این دوستیها عند الله، ارزش خود این رفاقتهای فی الله، نسبت به باقی صالحات و کارها و اعمالی که انجام میدهد، از همه بیشتر است. نفس این رابطه محبّتی و دوستی و خود این دلبستگی فی الله و لله، در مقایسه با اعمالی که انسان انجام می دهد، عندالله ارزش بیشتری دارد.
افضل اعمال، دوستی برای خدا
حالا من روایتی را در همین رابطه می خوانم. «أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ لِمُوسَى هَلْ عَمِلْتَ لِی عَمَلًا قَطُّ»؛ خداوند به موسی گفت آیا تا به حال کاری برای من انجام دادهای؟ حضرت موسی که پیغمبر مرسل است، گفت: «قَالَ صَلَّیْتُ لَکَ»؛ برای تو نماز خواندهام. «وَ صُمْتُ وَ تَصَدَّقْتُ وَ ذَکَرتُ لَکَ»؛ روزه گرفتم، صدقه دادم و ذکر گفتم. «قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَهُ: أَمَّا الصَّلَاةُ فَلَکَ بُرْهَانٌ»؛ خداوند فرمود نمازی که خواندی دلیل این است که تو دین داری و مسلمانی. «وَ الصَّوْمُ جُنَّةٌ»؛ روزه هم سپری است که در جهنم نروی. «وَ الصَّدَقَةُ ظِلٌّ»؛ صدقه هایی هم که دادی برای این است که در روز قیامت زیر سایه بان آنها قرار بگیری و از حرارت روز قیامت که می گویند چهقدر زیاد است و طولانی، در امان بمانی. «وَ الذِّکرُ نُورٌ»؛ ذکر هم که برای این است که نورانیّت پیدا کنی. «فَأَیَّ عَمَلٍ عَمِلْتَ لِی»؛ چهکار برای من کردی؟
حضرت موسی در پاسخ درماند. «قَالَ مُوسَى دُلَّنِی عَلَى الْعَمَلِ الَّذِی هُوَ لَکَ»؛ عرض کرد خدایا، خودت مرا راهنمایی کن تا من آن را انجام دهم. «قَالَ یَا مُوسَى هَلْ وَالَیْتَ لِی وَلِیّاً»؛ خداوند فرمود ای موسی! آیا پیوند دوستی با دوستان من برقرار کردهای؟ یعنی آیا شده که به خاطر من کسی را دوست بداری؟ رفاقت برای خدا و رابطه برای خدا، عملی است که برای خدا است. قطع رابطه برای خدا هم هست که آن هم باید باشد. «وَ هَلْ عَادَیْتَ لِی عَدُوّاً قَطُّ»؛ آیا با کسی به خاطر من قطع رابطه کردهای؟ «فَعَلِمَ مُوسَى أَنَّ أَفْضَلَ الْأَعْمَالِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّه». پس موسی دانست که بافضیلتترین عمل، دوستی برای خدا، و جدایی برای خدا است. دقت کنید که تعبیر روایت داشت: «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ» بالاترین عمل این است. خیال نکنید که دوستی یک چیز خیلی ساده است! اصلاً و ابداً اینطور نیست. دوستی برای خدا و دوستی در راه خدا از همه اعمال خیر، برتر است و ارزشش نزد خدای متعال، از همه آنها بالاتر است.
دوستی برای خدا، محکمترین دست آویز ایمان
حالا چند روایت می خوانم و بعد می گویم که سرّش چیست که اینطور روی آن تأکید شده است. این روایات را هم عامه در منابعشان دارند و هم خاصه. از هر دو طریق نقل شده است که: «رُوِیَ عَن رَسُولِاللهِ(صَلَّیاللهعلیهِوَآلِهِوَسَلَّمَ): أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ». افضل اعمال همین بود که در روایت قبلی راجع به خطاب به حضرت موسی بود. روایت دیگر دوباره از پیغمبر اکرم: «مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِیمَانِ أَنْ تُحِبَّ فِی اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِی اللَّهِ». یکی از محکمترین دستآویزهای ایمان، این است که برای خدا دوست بداری و برای او دشمن بداری. در منابع خاصّه دارد: «مِن أَوْثَقِ عُرَى الْإِیمَانِ»، ولی در عامه نقل می کنند: «إنَّ أَوْثَقِ عُرَى الإسلام أَنْ تُحِبَّ فِی اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِی اللَّهِ». مضمونها یکی است. اختلافشان فقط در همین یک کلمه است. هر دو هم روایت را از پیغمبر نقل میکنند. تمام شد. تعبر دیگری هست از پیغمبر اکرم هست که فرمودند: «الْحُبُّ فِی اللَّهِ فَرِیضَةٌ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ فَرِیضَةٌ». یعنی بر روی دوستی برای خدا و دشمنی برای او تأکید شده است.
مراقب دلبستگی هایت باش!
حال سؤالی در اینجا مطرح میشود که چرا اینقدر روی این نوع رابطه تأکید شده است؟ پاسخ این است که چون این رابطه نقش سرنوشت ساز دارد. این دوستی و پیوند، یک پیوند سرنوشت ساز در ابعاد گوناگون وجودی انسان است. یعنی دلبستگی چه در بعد اعتقادی، چه در بعد نفسانی و چه در بعد عقلی و چه در بعد رفتاری، اعم از کردار و گفتار، تأثیرگذار است. برای همین است که تا این اندازه روی این تأکید میکند که مراقب باش رفاقت، دلبستگی و محبّتت فی الله و لله باشد. اگر غیر این باشد، برای تو خطرناک است. نعوذ بالله؛ زمانی چشمت باز می شود که دیگر راه برگشت نداری.
دلبستگی های انسان، ملاک ارزیابی هر شخص
مطلب دیگری در روایات هست که خیلی هم عجیب است؛ تا اینجا سخن از این بود که رفیقت را ارزیابی کن و بعد خود رفاقت را محک بزن و عیارش را بسنج، امّا در روایات این نکته را داریم که اگر میخواهی خودت را ارزیابی کنی باز هم به رفاقتها و دلبستگیهایت نگاه کن! مثلاً من می خواهم خودم را بشناسم که آدم خوبی هستم یا آدم بدی هستم؟ شما دلتان نمی خواهد بفهمید؟ هر کسی می خواهد این را بفهمد که خودش آدم خوبی است، یا آدم بدی است؟ با چه چیزی خودمان را بسنجیم؟ معیار سنجش «خودم» چیست؟
حالا من روایت می خوانم تا مسأله روشن شود. در روایتی جابر جعفی که از اصحاب امام باقر(علیهالسلام) است، نقل می کند که حضرت فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِیکَ خَیْراً»؛ اگر می خواهی بفهمی که تو از نظر درونی آدم خوبی هستی یا نه، «فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِکَ»؛ به دلت نگاه کن! «نظر» هم که حضرت می فرماید، یعنی «نگاه با دقت» که با رؤیت فرق می کند. «فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِکَ»؛ برو به انتهای دلت، نگاه کن که چه چیزی در آنجا هست. «فَإِنْ کَانَ یُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفِیکَ خَیْرٌ»؛ اگر در عمق قلبت دیدی که دوستان خدا و کسانی که اهل طاعت خدا هستند را دوست داری و از کسانی هم که گناهکاراند و از فرمان الهی سرپیچی می کنند، خوشت نمی آید، بفهم که تو درون خوبی داری. برو و از انتهای دلت خبر بگیر و ببین در آنجا چه خبر است! حضرت برای اینکه انسان خودش را بشناسد، «دوستی» را مطرح می کند. «وَ اللَّهُ یُحِبُّکَ»؛ بدان که خدا هم تو را دوست می دارد. «وَ إِذَا کَانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ یُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فِیکَ خَیْرٌ»؛ امّا اگر دیدی، اهل طاعت و بندگی و کسانی را که با خدا پیوند دارند، دوست نمیداری، و برعکس، اهل معصیت را دوست داری، بفهم که در تو خیری نیست و آدم خوبی نیستی، «وَ اللَّهُ یُبْغِضُکَ». و خدا هم از تو بدش میآید. حتی معیار ارزیابی خود انسان هم همین است؛ یعنی ببین که آیا حبّ و بغضت فی الله هست یا نه.
من دو مطلب را از هم جدا کردم؛ دقّت کنید! گاهی میخواهیم دوستی و رفاقت را ارزیابی کنیم، این مطلبی بود که در ابتدای بحث گفتیم. امّا اگر میخواهی خودت را ارزیابی کنی و ارزش خودت را بفهمی، راه این است. در اینجا بحث این است که می خواهم خودم را ارزیابی کنم. حضرت می گوید: خودت را نیز با همین دوستی ارزیابی کن! من جداسازی کردم و امیدوارم که ان شاءالله، مطلب روشن شده باشد.
رفیقی برگزین که پاپیچت شود!
لذا من بحث را به یک جنبه ظاهری میکشم که انسان در روابط اجتماعی خود، خودش تشخیص میدهد که چرا با یک نفر رفاقت دارد و چرا با دیگری رابطه را قطع کرده است. اینطور نیست که انسان تشخیص ندهد. گفتیم که آدم پیش از انتخاب باید اختبار کند که آیا طرف مقابل مهارگسیخته است یا قید عقل و شرع دارد. حال که اختبار کردیم و دیدیم که مثلاً آدم متدیّنی است امّا پاپیچ می شود، باید ببینیم که برای خدا با او رفاقت میکنیم یا نه! مثلاً تا من می آیم حرفی بزنم، می گوید: پشت سر مردم حرف نزن! این کار حرام است عزیز من! تا میخواهم کاری انجام دهم، سنگ جلوی پایم می اندازد، ولی سنگ هایش، سنگ های الهی است. پاپیچم می شود ولی برای این است که من خلافی را مرتکب نشوم. آیا با این آدم رفاقت میکنی یا با کسی که خودش خوب است و کاری به کار تو ندارد؟! خودت میفهمی که این رفاقت هر چند که سنگاندازی دارد، ولی به نفع تو است. این موجب نشود که تو رابطه ات را با او قطع کنی. این به نفع تو است که او در هر جایی تو را نهی از منکر کند. دوستی باید فی الله باشد، یعنی برای انجام دستورات خدا باشد وگرنه ضرر دارد.
با کسی که برای اصلاح تو با تو کلنجار می رود قطع رابطه نکن!
البتّه ممکن است که چنین رفیقی و چنین رفاقتی در این نشئه مادیت و دنیا که موافق با هوای نفس است، خوب باشد و من آن را بپسندم، و اگر مخالف با نفس باشد، من آن را نپسندم، ولی نباید از این رفاقت گریز داشته باشی! نباید از افرادی که برای تو از نظر الهی، نقش سازندگی دارند، نباید فرار کنی! دوستی برای خدا در بعد اجتماعی یعنی همین که با چنین افرادی رفاقت کنی. ما در روایت داریم که دوست بدار کسی را که با تو کلنجار می رود؛ برای اینکه تو را اصلاح کند. این اعتراضها و بگو مگوها موجب نشود که پیوند دوستی الهی شما با یکدیگر تضعیف شود. آدمی باش که اگر در رفاقت و دوستی، برخوردهایی پیدا شد که در راستای اوامر الهی بود، دست از این رفاقت نکشی! علی(علیهالسلام) میفرماید: «أحبِب فِی اللهِ مَن یُجَاهِدُکَ عَلَی صَلاحِ دِینٍ»؛ کسی که برای نفع دینت با تو کلنجار می رود را در راه خدا دوست بدار! «وَ یَکسِبُکَ حُسنَ یَقِینٍ». و کسی را دوست بدار که باعث میشود یقین نیکو پیدا کنی! البتّه این قسمت مربوط به جنبه های درونی است. یعنی او کاری می کند که تو را از نظر بعد معنوی و پیوند الهی درست می کند، یقینت را محکم میکند. کلنجار رفتنش موجب نشود که دوستی بر محور الهی شما ضربه بخورد. برخوردهای ظاهری با خواسته های نفسانی نمی سازد. لذا مواظب باش که به خاطر نفس، دوستی الهی را کنار نگذاری و قطع پیوند در راه هوای نفس نکنی!
در نتیجه ما به اینجا می رسیم که محیط رفاقتی نقش سازندگی اش از دو محیط قبلی، اَقوی است؛ آن هم نسبت به تمام ابعاد وجودی انسان. لذا در محیط رفاقتی از آنجا که رابطه تنگاتنگ وجود دارد و این رابطه محبّت را در پی دارد، باید محور محبّت خدا باشد. رفاقت ها باید برای خدا باشد. رابطه برای خدا، قطع رابطه هم برای خدا! آنجا که می بینم من نمی توانم کسی را درست کنم و بلکه او ممکن است من را خراب کند، انسان بایدرابطهاش را قطع کند. این یعنی همان معیاری که روایات به دست ما داده است: «الحبُّ فی الله و البغضُ فی الله».
برگرفته از درس استاد اخلاق حاج آقا مجتبی تهرانی
موفق ومؤید باشید.
اخلاق اجتماعی و فلسفه دوستی