دین و اندیشه

نقش زنان در انقلاب عاشورایی

پرسش و پاسخ

چرا امام حسین(ع) با اینکه می دانست به شهادت می رسد، خانواده خود را به همراه برد؟ جایگاه و نقش زنان در انقلاب عاشورایی حسین(ع) چه بود؟

دانش و آگاهى پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام بر دو قسم است: نخست، علوم و دانشهایی است که از راههاى عادى براى آنان فراهم مى آید که دراینگونه از دانشها با دیگر مردم تفاوت زیادى ندارند. و دیگر، علومى است که براى آنان از راههاى ماوراء طبیعى (وحى و الهام) حاصل مى گردد. علامه طباطبایى (ره)- صاحب تفسیر المیزان- در این باره مى گوید: علم امام(ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع- طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقلیه بر مى آید- دو قسم است: قسم اول: امام(ع) در هر شرایطى- به اذن خداوندى- به حقایق جهان هستى آگاه است، اعم از آنها که تحت حس قرار دارند یا آنها که از دایره حس بیرون مى باشند مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقایع آینده. قسم دوم: علم عادى است که پیامبر(ص) و نیز امام(ع) مانند سایر افراد، در مجراى اختیار و بر اساس علم عادى است و آنچه را شایسته مى بیند، انجام مى دهد».( ربانى خلخالى، على، چهره درخشان حسین بن على(ع) ص 134- 140) بدیهى است که پیشوایات ما وظیفه نداشتند در تمام موارد طبق علومی که از راههاى غیر عادى براى آنها حاصل مى شد عمل کنند بلکه تکالیف دینى آنها همواره بر طبق علومى بوده که از مجارى عادى براى آنها پیدا مى شده است. مثلا پیامبر(ص) و امامان علیهم السلام منافقین را خوب مى شناختند و مى دانستند که آنها ایمان واقعى ندارند ولى هرگز با آنها مثل کفار رفتار نمی کردند؛ بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آنها مانند سایر مسلمانان رفتار مى کردند. و همچنین هنگامیکه در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم مى نشستند، مطابق قوانین قضایى اسلام حکم مى کردند و از علوم غیر عادى خود استفاده نمى نمودند. بنابراین در موضوع اطلاع ائمه علیهم السلام از کشته شدن خود و خصوصیات آن از دانشهایی است که از راههاى غیر عادى براى آنها حاصل مى شد، می گوییم که آنان وظیفه نداشتند به مقتضاى آن علم از آن پیش آمدها جلوگیرى نمایند بلکه وظیفه آنان این بود که مثل سایر مردم با این پیش آمدها روبرو شده و به علم خود ترتیب اثر ندهند؛ بلکه اساساً نمی توانستند که ترتیب اثر دهند ؛ چون متعلّق علم غیب امام، همان قضای حتمی خداست که تغییر آن غیر ممکن می باشد. به بیان دیگر بدیهى است که سر انجام هر انسان مرگ خواهد بود و هیچ آفریده اى در این جهان عمر ابدى نخواهد داشت، قرآن مجید هم مى فرماید:«کل نفس ذائقه الموت»( سوره عنکبوت/ 57) یعنى هر زنده اى سرانجام مزه مرگ را خواهد چشید و هر کس به علتى ازدنیا خواهد رفت. ائمه اطهار علیهم السلام نیز ازاین قانون مستثنى نبودند تنها فرق آنان با دیگران در این است که، دیگران از علت و وقت مرگ خود خبر ندارند اما آنان خبرداشتند، مثلا امیرالمومنین على(ع) در ماه رمضان سال آخر عمر مى دانست که عمرش بپایان رسیده و به وسیله شمشیر ابن ملجم شهید خواهد شد. و همچنین امام حسین علیه السلام مى دانست که از این مسافرت برنمى گردد و درصحنه کربلا شهید خواهد شد، اما چون مى دیدند که رضاى خدا در شهادت آنان است به خواست خدا کاملا تسلیم و راضى بودند، زیرا مى دانستند که خداوند بدون مصلحت چیزى را نمى خواهد و اصولا معرفت و شناخت پیامبران و امامان نسبت به خدا و عظمت اوبه اندازه اى سرشار و عمیق بوده که خود را در برابر اراده آفریدگار به حساب نمى آوردند و در پیشگاه او کاملا مطیع و فرمانبردار بودند و چیزى جز رضا و خشنودى خدا در نظر نداشتند بلکه اصلا خود را فراموش مى کردند و فقط متوجه فرمان وخواسته خدا بودند. (بیست پاسخ، هیئت تحریریه موسسه در راه حق)
مطلب دیگراینکه: زمانی که در جامعه اسلامی چاره ای نباشد در اینکه یا امام وحجت خدا زنده بماند یا مؤمنین زنده بمانند در این زمان باید مؤمنین جان خود را برای حفظ جان امام فدا کنند. و زمانی هم که کل دین خدا در معرض تحریف یا نابودی قرار گیرد باید تمام مؤمنین وحتی امام، جان خود را فدای اصل دین کنند تا دین خدا پا بر جا بماند. و این وظیفه ای است که خود دین بر عهده ی همه از جمله پیشوایان امت قرار داده و در اینجا دیگر حفظ جان واجب نیست و همان کسی که حفظ جان را برای همه از جمله امام واجب نموده همان کس (یعنی خداوند متعال) نیز در چنین موقعیتهای واجب کرده که حتی امام معصوم – که جان او بر همه مسلمین و همه مخلوقات شرافت دارد و حفظ جان او نه تنها برای خود ایشان بلکه برای تمام مؤمنین واجب است – نیز جان خود را فدا کند. پس دانستن و ندانستن نیز در این موقعیت هیچ تفاوتی ندارد. پیشوایان ما در مواردی که موضوع مهمتر از حفظ بدن در کار نبود تا سرحد امکان خودرا از خطر حفظ کرده و مراعات سلامتى جسم را مى نمودند، اما جایی که مصلحتى مهمتر و هدفى برتر از حفظ بدن پیش مى آمد آنان از حفظ بدن چشم پوشیده و آن هدف عالى و مقدس را تعقیب مى کردند. مثلا امام حسین(ع) در طول زندگى خود هیچگاه بدون جهت جان خود و سلامتى خود رابه مخاطره نینداخت بلکه همواره طبق وظیفه دینى در حفظ بدن خود کوشا بود، اما روزی که دید یا باید از جان خود بگذرد و کشته شود و یا باید از اسلام عزیز چشم بپوشد و به عبارت دیگر یا باید یزید را به حال خود بگذارد و در نتیجه اسلام درخطر بیفتد، یا قیام کند و کشته شود ولى در اثر این شهادت و کشته شدن اسلام محفوظ بماند در این روز اگر امام حسین(ع) با علم به اینکه کشته مى شود قدم درصحنه کربلا بگذارد هیچکس نمى گوید امام حسین(ع) بدون جهت خود را از بین برد بلکه همه مى گویند این بالاترین فداکارى در راه دین مقدس اسلام بود و روشن است که فداکارى و از خودگذشتگى در راه دین را نباید با خودکشى و اقدام به مرگ اشتباه نمود.اگر این امر خودکشی تلقّی گرددُ، اساساً فریضه ی جهاد معنی نخواهد داشت. اسارت اهل بیت آن حضرت نیز در همین مسیر لازم بود ؛ چون اگر اسارت آن ذوات نورانی نبود قیام امام حسین(ع) عقیم می ماند و پیام نهضت حسینی منتشر نمی گشت.
نهضت امام حسین(ع) دو چهره داشت و بر اساس هر یک از آنها، یک تقسیم کار صورت گرفت: یکى فداکارى و جانبازى و «شهادت» و دیگرى «ابلاغ پیام». البته ابلاغ پیام جز با فداکارى ها و زحمات طاقت فرسا ممکن نبود. جایگاه و نقش اصلى زنان در عمل به وظیفه دوم، تبلور یافت. گرچه زنان در تربیت رزمندگان، تهییج آنان و سایر اقدامات پشتیبانى نقش ایفاء کردند؛ اما وظیفه اصلى آنان، «پیام رسانى» بود.
براى بحث راجع به نقش زنان در تبلیغ نهضت حسینى و اسلام، ابتدا دو مقدمه را باید بیان کرد. یکى اینکه طبق روایات، تمام کارهاى سیدالشهدا(ع) روى حساب بوده است و علت اینکه به رغم آگاهى از خطرات سفر، اهل بیت را همراه خود به سوى کوفه برد، این بود که به واسطه الهامى که از عالم معنا به اباعبدالله(ع) شد و پیامبر(ص) در عالم رؤیا به ایشان فرمود: «ان الله شاء ان یراهنّ سبایا»؛ بحارالانوار، ج 44، ص 364. حضرت فهمید که اسارت اینها مورد رضاى حق است؛ یعنى، حضرت مصلحت تشخیص داد که اهل بیت خود را همراه ببرد. در حقیقت امام(ع) با این کار، مبلغان خود را به شهرهاى مختلف و حتى به قلب حکومت دشمن فرستاد و پیام خود را به گوش همگان رساند.
مطلب دوّم بحثى درباره نقش زن در تاریخ است، هیچ کس منکر نقش زن در طول تاریخ نیست و لااقل نقش غیرمستقیم زن را همه قبول دارند؛ بدین صورت که زن، مرد را مى سازد و مرد تاریخ را و نقشى که زن در ساختن مرد دارد، بیشتر از نقشى است که مرد در ساختن تاریخ دارد. به طور کلى، زنان، از نظر نقش داشتن یا نداشتن در طول تاریخ، به سه دسته تقسیم مى شوند:
الف. زنانى که مثل شى ء گران بها، اما بدون نقش بودند؛ مثل بسیارى که زن براى آنها یک شى ء – نه شخص – گران بها بوده که باید در حریم خود محفوظ بماند و به دلیل همان گران بهایى اش بر مرد اثر مى گذاشت. مى توان گفت: سازنده چنین جوامعى تنها جنس مذکر بوده است.
ب. در بعضى از جوامع، زن از حالت شى ء بودن خارج شده، وارد اجتماع مى شود؛ اما حریم خود را گم مى کند و چون در همه جا حضور مى یابد، ارزش خود را از دست مى دهد و بى ارزش مى شود! زن در این جوامع «شخص» است؛ اما شخصى بى ارزش. از نظر رشد برخى استعدادهاى انسانى – از قبیل علم، اراده، شخصیت اجتماعى، حضور در مشاغل مختلف و … – به او شخصیت مى دهند و از شى ء بودن خارجش مى سازند؛ ولى از طرف دیگر، ارزش او را براى مرد از بین مى برند. از طبیعت زن این است که براى مرد گران بها باشد وا گر این را از او بگیرند، روحیه او متلاشى مى شود. سازنده این جوامع گرچه مذکر – مؤنث است، اما زن، کالاى ارزان است؛ بدون اینکه در نظر هیچ مردى عزت و احترام لایق یک زن را داشته باشد!
ج. از نظر اسلام، زن باید ارزشمند باشد؛ یعنى، از طرفى شخصیت روحى و معنوى و کمالات انسانى، – مثل علم، هنر، اراده قوى، شجاعت، خلاقیت و حتى فضایل معنوى – را در سطح عالى داشته باشد و از طرف دیگر مبتذل نباشد. قرآن کریم نیز به زنان چنین ارزشى داده است؛ مثلاً حوا را در کنار آدم مخاطب قرار داده، از هر دو مى خواهد که به آن درخت نزدیک نشوند.درباره این فکر غلط مسیحیت که آدم (مرد) اصالت دارد و حوا (زن) تبعیّت، و مبارزه قرآن با این تفکر، استاد مطهرى مفصل بحث کرده است. ر. ک: حماسه حسینى، ج 1، صص 406-404. ساره نیز مانند ابراهیم خلیل(ع) فرشته ها را مى بیند و با آنان صحبت مى کند. مریم(س) از خداوند رزق و روزى هایى مى گیرد که زکریا در تعجب فرو مى رود و فاطمه زهرا(س) کوثر (خیرکثیر) خوانده مى شود.
در تاریخ اسلام، بهترین نمونه چنین زنى حضرت زهرا(س) است. او که خوشحال مى شود تنها کارهاى داخل منزل از سوى پیامبر(ص) به او واگذار شده، در مسجد، چنان خطبه اى مى خواند که امثال بوعلى نیز قادر به چنین انشایى در مسائل توحیدى نمى باشند. اما در عین حال، آن حضرت خطبه خویش را از پشت پرده مى خواند؛ یعنى، در عین حفظ حریم خود با مردان، نشان مى دهد که یک زن چقدر مى تواند مؤثر در جامعه باشد.
با این دو مقدمه باید گفت: که تاریخ کربلا، یک تاریخ مذکر – مؤنث است؛ یعنى، زن و مرد هر دو در آن نقش دارند؛ ولى هر یک در مدار خودش و بدون خارج شدن از حریم خود.
نقش مردان در حادثه عاشورا روشن است؛ اما نقش زنان به خصوص با حضرت زینب(س) از عصر عاشورا به بعد تجلّى پیدا مى کند و تمام کارها از این پس به او واگذار مى شود. او در مقابل پیکر مطهر امام، کارى مى کند که دوست و دشمن به گریه در مى آیند و در واقع اولین مجلس عزادارى امام حسین(ع) را برپا مى کند. از امام سجاد(ع) و دیگر زنان و کودکان، پرستارى مى کند و در مقابل دروازه کوفه با خطبه خود، شجاعت على(ع) و حیاى فاطمه(س) را در هم مى آمیزد و خطابه هاى عالى علوى را به یاد مردم مى آورد و مردم کوفه را نسبت به کارى که انجام داده بودند، متنبه مى سازد. این است زنى که اسلام مى خواهد. شخصیت رشد یافته اجتماعى در عین حیا و عفت و رعایت حریم.حماسه حسینى، ج 1، صص 411-397 و ج 2، صص 236-231.
با توجه به آنچه گفته شد، همراهى خانواده امام حسین(ع) در نهضت عاشورا از چند جهت حائز اهمیت است؛
1. زنان و کودکان توانایى تبلیغ و پیام رسانى را دارند.
2. علاوه بر توانایى تبلیغ، دشمنان نیز از مقابله با آنان عاجزند؛ زیرا باید حریم آنان را حفظ کنند و در صورت آسیب رسانى به زنان و کودکان، عواطف همگان جریحه دار مى شود و نزد افکار عمومى در طول تاریخ محکوم خواهند شد. چنان که در واقعه کربلا دشمنان حتى نزد خانواده هاى خود، سرافکنده شدند.
دیگر آنکه از نگاه عرفانى، امام حسین(ع) تمام هستى خود و اطرافیان خود را بدون هرگونه کاستى، در طبق اخلاص گذاشت و به درگاه خداوند آورد. ثمره چنین اخلاصى آن شد که نهضت عاشورا در طول و عرض تاریخ، براى مسلمانان و غیر مسلمانان، تأثیرگذار باشد و در قیامت نیز به درجه اى برسند که همگان غبطه آن را بخورند. براى توضیح بیشتر در این باره، چند نکته قابل ذکر است:

یک. پیام رسانى

تکلیف اجتماعى در آیین اسلام، ویژه مردان نیست؛ بلکه زنان متعهد و مسلمان نیز در برابر جریان حق و باطل و مسأله ولایت و رهبرى، وظیفه دارند و باید از رهبرى حق، دفاع و پیروى کنند و از حکومت هاى فساد و مسؤولان نالایق، انتقاد نمایند و در صحنه هاى گوناگون اجتماعى، حضورى مؤثر داشته باشند.
در تداوم مسیرى که حضرت زهرا(س) در حمایت از امام معصوم(ع) و افشاگرى علیه رویه هاى ناسالم زمامداران داشت؛ زنان به خصوص حضرت زینب(س) نیز در نهضت کربلا دوشادوش امام حسین(ع) مشارکت داشتند.
هر قیام و نهضتى، عمدتاً از دو بخش «خون» و «پیام» تشکیل مى گردد. مقصود از بخش «خون»، مبارزات خونین و قیام مسلحانه است که مستلزم کشتن و کشته شدن و جانبازى در راه آرمان مقدس است. مقصود از بخش «پیام» نیز، رساندن و ابلاغ خواسته هاى انقلاب و بیان آرمان ها و اهداف آن است.
با بررسى قیام مقدس امام حسین(ع)، این دو بخش کاملاً در آن به چشم مى خورد؛ زیرا انقلاب امام حسین(ع) تا عصر عاشورا مظهر بخش اول، یعنى (بخش خون و شهادت)، بود و رهبرى و پرچم دارى نیز بر عهده خود ایشان قرار داشت. پس از آن، بخش دوم به پرچم دارى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) آغاز گردید. آنان با سخنان آتشین خود، پیام انقلاب و شهادت سرخ حضرت سیدالشهدا و یارانش را به آگاهى افکار عمومى رسانیدند و طبل رسوایى حکومت پلید اموى را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنه دارى که حکومت اموى از زمان معاویه، علیه اهل بیت(ع) – به ویژه در منطقه شام به راه انداخته بود – بى شک اگر بازماندگان امام حسین(ع) به افشاگرى و بیدارسازى نمى پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت هاى وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ، کم ارزش و چهره آن را وارونه نشان مى دادند؛ همچنان که برخى در تهمتى درباره امام حسن(ع) گفتند: «بر اثر ذات الریه و سل از دنیا رفت».
اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سیدالشهدا(ع) در دوران اسارت – که کینه توزى سفیهانه یزید چنین فرصتى را براى آنان پیش آورده بود – اجازه چنین تحریف و جنایتى را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسى و مطالعه در حکومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن مى شود.

دو. خنثى سازى تبلیغات بنى امیه

شام از آن روز که به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره فرمان روایانى چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین، نه سخن پیامبر(ص) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را مى دانستند و نه اسلام را دست کم آن گونه که در مدینه رواج داشت، مى شناختند؛ البته 113 تن از صحابه پیامبر اکرم(ص) یا در فتح این سرزمین شرکت داشتند، و یا به تدریج در آنجا سکونت گزیده بودند؛ ولى بررسى زندگى نامه این افراد نیز روشن مى کند که جز چند تن، بقیه آنان براى مدت کمى محضر پیامبر گرامى اسلام(ص) را درک کرده و جز یک یا چند حدیث، روایت نکرده بودند.
گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حکومت معاویه، وفات کردند و در زمان قیام امام حسین(ع) تنها یازده تن از آنان زنده بوده و در شام به سر مى بردند.
اینان مردمانى در سنین هفتاد تا هشتاد سال بودند که گوشه نشینى را بر آمیختن با توده ترجیح داده و در عامه مردم نفوذى نداشتند. و در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقى چیزى نمى دانستند و شاید در نظر آنان، اسلام هم حکومتى بود مانند حکومت کسانى که پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان مى راندند! و تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومى، ساختن کاخ هاى بزرگ و تبعید و زندانى کردن و کشتن مخالفان، براى آنان امرى طبیعى بود؛ زیرا چنین نظامى نیم قرن پیش از آن سابقه داشت و به یقین کسانى بودند که مى پنداشتند آنچه در مدینه عصر پیامبر گذشته، نیز این چنین بوده است.شهیدى، سید جعفر، قیام امام حسین(ع)، ص 185.
معاویه حدود 42 سال در شام حکومت کرد و در این مدت نسبتاً طولانى، مردم شام را به گونه اى پرورش داد که فاقد بصیرت و آگاهى دینى باشند و در برابر اراده و خواست او، بى چون و چرا تسلیم شوند.آیتى، محمد ابراهیم، بررسى تاریخ عاشورا، ص 47. معاویه در طى این مدت، نه تنها از نظر نظامى و سیاسى مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد که از نظر فکرى و مذهبى نیز مردم آن منطقه را کور و کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه مى کند، بى هیچ اعتراضى بپذیرند.
حکومت پلید بنى امیه با تبلیغات زهرآگین و کینه توزانه، خاندان پاک پیامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد و در مقابل، بنى امیه را خویشان رسول خدا و نزدیک ترین افراد به او معرفى کرده؛ به طورى که پس از پیروزى قیام عباسیان و استقرار حکومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امراى شام نزد وى رفتند و همه سوگند خوردند که ما تا زمان قتل مروان آخرین (خلیفه اموى)، نمى دانستیم که رسول خدا(ص) جز بنى امیه خویشاوندى داشت که از او ارث ببرند، تا آنکه شما امیر شدید.ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 159.
بنابراین، جاى شگفتى نیست اگر در مقاتل مى خوانیم: به هنگام آمدن اسیران کربلا به دمشق، مردى در برابر امام زین العابدین(ع) ایستاد و گفت: سپاس خدایى را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده کرد! حضرت کمى صبر کرد تا شامى هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛ سپس با تلاوت آیاتى مانند:
«إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً».احزاب (33): آیه 33 «بى شک خداوند مى خواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک سازد، پاک ساختنى». فرمود: این آیات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود که مرد فهمید آنچه درباره این اسیران شنیده، درست نیست. آنان خارجى نیستند؛ بلکه فرزندان پیامبر هستند؛ و از آنچه گفته بود، پشیمان شد و توبه کرد.اخطب خوارزمى، مقتل الحسین(ع)، ج 2، ص 61؛ اللهوف، ص 74.
بنابراین با حرکت منزل به منزل خاندان امام حسین(ع) و خطبه ها و روشنگرى هاى امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س)، تحریفات چندین دهه بنى امیه – حتى در «شام» به عنوان مرکز خلافت دشمنان – خنثى شد.

سه. افشاى چهره ظالمان

بُعد دیگر علت حضور خانواده امام حسین(ع)، نشان دادن چهره سفاک، بى رحم و غیرانسانى یزید و حکومت وى بود. یکى از عوامل مؤثر در پذیرش پیام از سوى مردم و رساتر بودن تبلیغات از سوى پیام آوران، عنصر مظلومیت است. از این رو برخى از جناح ها، گروه ها و احزاب سیاسى هنگام تبلیغات براى نفوذ بیشتر در اذهان مردم و افکار عمومى، مظلوم نمایى مى کنند؛ چون انسان، فطرتاً از ظلم و ظالم بیزار و متنفر است، همچنان که مظلوم، محبوب و حداقل مورد عواطف و احساسات مثبت مردم است.
در حادثه کربلا، نه مظلوم نمایى؛ بلکه حقیقت مظلومیت با فداکارى اهل بیت آمیخته شد و آنان پیام سالار شهیدان و اصحاب را با عالى ترین صورت به همه مردم ابلاغ کردند؛ به گونه اى که امروز نیز صداى آنان، در وجدان بشریت به گوش مى رسد.
خردسالان و زنان، که نه سلاح جنگى داشتند و نه توان رزم؛ ولى با قساوت بارترین شکل ممکن مورد ضرب و شتم و هتک حرمت و آزردگى عواطف و احساسات قرار گرفتند. طفل شش ماهه با لب هاى تشنه در کنار شط فرات جان داد؛ دخترک خردسال کنار پیکر خونین و قطعه قطعه پدر کتک خورد؛ خیمه هاى آنان به آتش کشیده شد و … این عوامل در ابلاغ پیام و افشاى ماهیت حکومت یزید کمتر، از آن شهادت و جانبازى اصحاب نبود. همین «صداى العطش» طفلان امام حسین و قنداقه خونین على اصغر(ع) است که آن شمشیرزدن ها و خون هاى ریخته شده را زنده نگه داشته است.
امام سجاد(ع) در شام همین که خواست دستگاه بنى امیه را رسوا کند، فرمود: پدرم امام حسین(ع) را به نحو مُثله و قطعه قطعه کردن، شهید کردند. همچون پرنده اى در قفس، پر و بال او را شکستند تا جان داد.
اینجا اگر امام سجاد(ع) مى فرمود: «پدرم را شهید کردند»، در چشم مردم شام – که شناخت عمیقى نسبت به اهل بیت نداشتند – خیلى مهم نبود؛ زیرا مى گفتند: «در جنگ، افرادى کشته مى شوند و یکى از آنان امام حسین بوده است».
امام سجاد(ع) فرمود: بر فرض قصد کشتن دارید؛ اما چرا این گونه کشتید؟ چرا مثل پرنده بدنش را پاره پاره کردید؟ چرا کنار نهر آب، او را تشنه کشتید؟ چرا او را دفن نکردید؟ چرا به خیمه هاى او حمله کردید؟ چرا کودک او را شهید کردید؟ این کلمات به قدرى در نزد افراد غیرقابل خدشه بود که شام را طوفانى کرد و یک جنبش فکرى و فرهنگى، علیه رژیم اموى به راه انداخت.
نکته پایانى آنکه، یزید مى خواست با کشتن مردان و به اسارت کشیدن خاندان اهل بیت، همه حرکت ها را در نطفه خفه کند؛ به طورى که همگان از چنین سرنوشتى ترسان و بیمناک باشند و خود بر اریکه قدرت تکیه بزند. اما قیام با عزت امام حسین(ع) و پیام رسانى افشاگرانه و مظلومانه خاندان او، هسته هاى ظلم ستیزى را براى خونخواهى امام حسین(ع) و از بین بردن بنى امیه در نقاط مختلف سرزمین هاى اسلامى به وجود آورد.

نقش زنان در انقلاب عاشورایی

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا