رژیم پهلوی و تربیت شهدا؟
تمام شهدایی که با جان و تن برای این کشور جنگیدند ، تربیت یافته آموزش و پرورش شاه بودند.
جوانان این مرز و بوم که با لبیک به ندای حضرت امام و برای دفاع از خاک و امنیت کشور جان خود را تقدیم نمودند گرچه در نظام شاهنشاهی بزرگ شده بودند، اما تربیت یافته مکتب امام بودند و همین جوانان بودند که با رهبری حضرت امام و روحانیت، مبارزه با رژیم فاسد و وابسته ستمشاهی را که عزت و استقلال کشور را فدای وابستگی به غرب نموده بود، را دنبال نمودند.محصول نظام فاسد و وابسته شاه و آموزش و پرورش غرب مأبانه و اسلام ستیز شاه ، چیزی جز به فساد کشاندن جوانان به عنوان سرمایه های این کشور نبود ، این قدرت و نفوذ معنوی حضرت امام بود که از چنین جوانانی که در فضای فساد آلود رژیم شاه بزرگ شده بودند ، سربازانی در راه برپایی حکومت اسلامی و ریشه کن نمودن رژیم وابسته شاه ، تربیت نمود .عناصر حقیر و فاسدی چون فرح که چنین سخنان بی پایه و منطقی را مطرح می کند چرا پاسخ نمی دهند که این رژیم با جوانانی که خواهان استقلال و عزت و کرامت خویش بودند و حاضر به وابستگی به غرب نبودند ، چه کرد و چگونه آنها را به خاک و خون کشید و یا در زندان ها مورد شکنجه قرار داد؟ چه شده که به یاد جوانانی افتاده که به هدایت و حمایت اربابان آنها و به دست نوکر و سرسپرده ای همچون صدام معدوم و منافقان کور دل به خاک و خون کشیده شدند؟چنین سخنانی با هدف انحراف فکر جوانان از ماهیت فاسد و پلید رژیم شاه است که استقلال و عزت این کشور را به بیگانگان فروخت و برای مردم هیچ ارزشی قائل نبود.حقیقت این است که انقلاب اسلامی چون توفانی سرکش در مدت کوتاهی کشور را درنوردید و همان فرزندان ایران نوگرا و مدرن که شب و روز در میانشان شاهدوستی و غربگرایی ترویج شده بود، بساط سلطنت شاهنشاهی را برای همیشه برچیدند و از میان همه نیروهای سیاسی ایران، از چپگرا گرفته تا روشنفکران لیبرال به ندای حضرت امام که با فطرت آنان سازگار بود ، پاسخ مثبت دادند .
این واقعیتی غیر قابل انکار است که انقلاب ایران یک حرکت مردمی از پایین به بالا بوده و تودههای مردم و بهویژه نسل جوانی که الفبای فکری خود را در دهههای سی و چهل شمسی در نظامهای آموزشی مدرن آموخته بودند، به سراغ یک حکومت اسلامی به رهبری روحانیت رفتند. نه کودتایی و نه قدرت مافوقی حکومت روحانیان را بر مردم ایرانزمین تحمیل نکرد. ولی واقعاً چرا روحانیت در میان همه جناحهای سیاسی دیگر برنده شد؟ چرا جامعه ایرانی راهی بر خلاف موج غالب جهانی پیش گرفت؟ چرا از میان همه مخالفان رژیم پهلوی که در میان آنان سیاستمداران کارکشته، متخصّصان برجسته و مبارزان چپ و راست بود، مردم ایران، به اختیار خود، با اجماعی کمنظیر رهبری حضرت امام و روحانیت را برگزیدند.پاسخ این سؤال را باید در فرهنگ ناب اسلام یافت که توسط حضرت امام برای مردم تبیین شد و چشم انداز روشنی برای آنان در برابر همه تحقیر ها و سرسپردگی ها و ظلم ها ترسیم نمود . « بی شک از جان گذشتگی و مبارزه خستگی ناپذیر با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه از مظلوم وصداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذیری این رهبری در انتخاب او به مقام رهبری نقش داشته است ، اما مطلب اساسی چیز دیگری است و آن اینکه ندای امام خمینی از قلب فرهنگ و از اعماق تاریخ و از ژرفای روح این ملت بر میخاست ، مردمی که در طول چهارده قرن حماسه محمد ، علی ، زهرا، حسین، زینب ، سلمان، ابوذر … و صدها هزار زن و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسه ها با روحشان عجین شده بود ، بار دیگر همان ندای آشنا را از حلقوم این مرد شنیدند . علی را و حسین را در چهره او دیدند، او را آینه تمام نمای فرهنگ خود که تحقیر شده بود ، تشخیص دادند امام چه کرد؟ او به مردم ما شخصیت داد . خود واقعی و هویت اسلامی آنها را به آنان باز گرداند. آنها را از حالت خود باختگی و استسباع خارج کرد این بزگرترین هدیه ای بود که رهبر به ملت داد او توانست ایمان از دست رفته مردم را به آنها بازگرداند و آنها را به خودشان مؤمن کند. او با صراحت اعلام کرد که تنها اسلام نجات بخش شماست . (شهید مطهری ، پیرامون انقلاب اسلامی ، تهران: صدرا ، 1374، ص 119-120)
مقام معظم رهبری در تحلیل ماهیت رژیم فاسد شاه و حرکت حضرت امام و مردم فرمودند: «انقلاب ما یک حرکت عظیم مردمی علیه حکومتی بود که تقریباً تمام خصوصیّات یک حکومت بد را داشت؛ هم فاسد بود، هم وابسته بود، هم تحمیلی و کودتایی بود و هم بی کفایت بود.
آن حکومت، اوّلاً فاسد بود؛ فساد مالی داشتند؛ فساد اخلاقی داشتند؛ فساد اداری داشتند. در فساد مالیشان همین بس که خود شاه و خانواده او در بیشتر معاملات اقتصادی کلان این کشور داخل می شدند. خود او و برادران و خواهرانش، جزو کسانی بودند که بیشترین ثروت اندوزی شخصی را کردند. رضاخان در دوران شانزده، هفده ساله سلطنت خود، ثروت کلانی اندوخت. بدنیست بدانید که بعضی از شهرهای این کشور، به حسب سند، دربست متعلّق به رضاخان بود! مثلاً شهر فریمان تماماً ملک رضاخان بود! بهترین املاک و زمینهای این کشور، متعلّق به او بود. او به این چیزها و به جواهرات علاقه داشت. البته بچه هایش قدری مَشرب وسیعتری داشتند؛ هرگونه ثروتی را دوست می داشتند و جمع می کردند! بهترین دلیل هم این است که وقتی اینها از این کشور رفتند، میلیاردها دلار ثروتشان در بانکهای خارجی انباشته شده بود! شاید بدانید که ما بعد از انقلاب خواستیم که ثروت شاه را به ما برگردانند و البته طبیعی هم بود که جواب ندهند. آن وقت تخمینی که از مال مجموع این خانواده زده می شد، دهها میلیارد دلار بود! رفتند در جاهای مختلف دنیا مستقر گردیدند و همه شان جزو ثروتمندان شدند. این پولهای کلان را با زحمتکشی که به دست نیاورده بودند، کاسبی مشروع که نکرده بودند؛ اینها پولهایی بود که زراندوزیها و ثروت اندوزیهای غیرمشروع آن را به وجود آورده بود. نظامی که در رأس خودش این قدر فساد مالی داشت، ببینید چگونه نظامی بود و با مردم چه می کرد!
از لحاظ اخلاقی هم فاسدبودند. باندهای تبهکار معاملات قاچاق، زیر دست برادران و خواهران این شخص قرار داشتند. از لحاظ مسائل اخلاقی و جنسی، چیزهایی هست که گفتن و شنیدنش عرق شرم بر پیشانی انسان می آورد. البته گوشه ای از خاطرات این چیزها را، بعدها کسان و نزدیکان و دستیاران خودش نوشتند و منتشر کردند.
از لحاظ فساد اداری هم رو به تباهی بودند. در مدیریّتها، صلاحیتها را رعایت نمی کردند؛ وابستگیهای به خودشان و دستورات سرویسهای اطّلاعاتی و امنیتی بیگانه را ملاک قرار می دادند و کسانی را سرِکار می آوردند. ببینید؛ حکومتی که در رأس خودش رشوه می گیرد، ثروت اندوزی می کند، معامله قاچاق می کند و به مردم خیانت می کند، چگونه حکومتی است. اگر کسی بخواهد اینها را با دلایل و شواهدش بگوید، کتابها خواهد شد.
آنها وابسته بودند. وابستگیشان به خاطر این بود که از مردم به کلّی بریده بودند. برای حفظ حکومت خودشان، خود را ناچار می دانستند که به خارجیها متّکی شوند. رضاخان را انگلیسیها سرِکار آوردند، که جزو تواریخ مشخص و مسلّم و روشن است. محمّدرضا را هم انگلیسیها تثبیت کردند. بعد از دوره حکومت دکتر مصدّق، کودتا را امریکاییها به راه انداختند و البته از دست انگلیسیها ربودند و آنها خودشان تسلّط پیدا کردند. اینها در اغلب امورِ این کشور، وابسته بودند. مستشاران امریکایی و دهها هزار امریکایی دیگر در مهمترین مراکز نظامی، اطّلاعاتی، اقتصادی و سیاسی این کشور شغلهای حسّاس و درآمدهای گزاف داشتند و آنها در حقیقت کارها را انجام می دادند و به آنها خط می دادند. دستگاه اطّلاعاتی این کشور را امریکاییها و اسرائیلیها به وجود آوردند. در سیاستها، تابع نظرات انگلیسیها و در این اواخر، تابع نظرات امریکاییها بودند. در زمینه منطقه ای و جهانی، حتّی در زمینه های اقتصادی – مثلاً قیمت نفت چقدر باشد، فروش نفت چگونه باشد، وضع شرکتهای خارجی در نفت ایران به چه کیفیّت باشد – در همه این مسائل مهم و حسّاس، آن چیزی کاری را انجام می دادند که از آنها خواسته شده بود! البته منافع خودشان را هم در نظر داشتند. برای خارجیها فداکاری نمی کردند، بلکه برای حفظ حکومت خودشان، صددرصد به بیگانگان میدان می دادند و به آنها تکیه می کردند و دست آنها را در تطاول به این کشور و این ملت باز می گذاشتند.
حکومت آنها تحمیلی و کودتایی بود. با کودتا سرِکار آمده بودند؛ هم رضاخان با کودتا سرِکار آمده بود، هم محمّدرضا با کودتا سرِکار آمد. حکومت کودتایی، معلوم است چطور حکومتی است: برمردم تحمیل بودند و از آراءِ مردم، عقاید مردم، دلبستگیهای مردم، فرهنگ مردم و درخواست و اراده آنها هیچ نشانی نبود. آنها برای آراءِ مردم، برای خواست مردم، برای عقاید مردم، برای دین مردم و برای فرهنگ مردم، هیچ احترامی قائل نبودند؛ هیچ رابطه صمیمی و دوستانه ای با مردم نداشتند. رابطه، رابطه خصمانه بود؛ رابطه ارباب و رعیّت بود؛ رابطه آقایی و نوکری بود؛ سلطنت بود دیگر! سلطنت و پادشاهی، معنایش همین است؛ یعنی حکومت مطلقه ای که هیچ تعهّدی در مقابل مردم ندارد. خانواده پهلوی، پنجاه سال در کشور ما این گونه زندگی کردند.
و بالاخره، آنها بی کفایت بودند. شما وضع کنونی کشور را مشاهده می کنید. شکی نیست که هرکسی در این کشور می داند – بخصوص شما جوانان – که ما در میدانهای علمی دنیا و در میدان صنعت و فنآوری و پیشرفتهای علمی و تحقیقات، جزو کشورهایی هستیم که سالها باید تلاش کنیم تا خودمان را به آن نقطه ای که شایسته ماست، برسانیم. این عقب افتادگی، بر اثر پنجاه سال حکومت رژیم بی کفایتی است که نتوانست از ظرفیت عظیم این کشور و از استعداد خروشان این ملت استفاده کند. شما این استعدادِ امروز را نگاه می کنید و می بینید. ببینید جوانان ما در میدانهای مسابقات علمی دنیا، چه بُروز و ظهور و تبرّزی پیدا می کنند! در گذشته، از این استعدادها استفاده نمی شد و به آنها بی اعتنایی می شد. صرفاً در جهت اهداف و خواسته های نامشروع خودشان از آن استفاده می کردند. البته بعضیها می گذاشتند می رفتند، خیلیها هم می ماندند؛ لیکن بدون آن که در استعدادهای آنها هیچ درخششی به وجود آید و کاری انجام گیرد.
مملکت را ویرانه رها کرده بودند. بعد از جنگ، یکی از بزرگترین کارهای ما، اصلاح ویرانیهای جنگ بود. می دیدیم که آنچه جنگ برسر این ملت آورده، به مراتب کمتر از آن چیزی است که حکومت سالهای متمادی خاندان پهلوی آورده بود! چنین حکومتی، سالها بر مردم حکومت کرده بود. وقتی در سال چهل و یک فریاد امام بلند شد، بغض مردم ترکید. مردم در طول دهها سال بغض کرده بودند. بعضیها به آن وضع عادت کرده بودند، بسیاری هم بغض کرده بودند. حرف امام به دلها نشست. بدانید آن روزی که امام این فریاد را بلند کردند، هنوز مرجع تقلیدِ معروفی نبودند. البته ایشان در قم بین علما و بزرگان، فضلا و طلّاب حوزه، خیلی موجّه بودند و پایگاه بسیار بلندی داشتند؛ اما در بین مردم سراسر کشور، آن چنان شناخته شده نبودند. این فریاد که بلند شد، چون درست بود، چون بحق بود – زیرا متّکی به خواستهای مردم و در اصل به اسلام و دین متّکی بود – بلافاصله همه جا به طور طبیعی منتشر شد؛ دهن به دهن، دست به دست، دل به دل سیر کرد، به همه جا رسید و مردم را به امام علاقه مند کرد. امام بزرگوار ما که در سال چهل و یک به هنگام شروع مبارزات، چندان معروفیتی نداشتند، در خرداد چهل و دو وضع و پایگاهشان در دلهای مردم به آن جایی رسیده بود که حادثه پانزده خرداد چهل و دو در تهران اتّفاق افتاد و هزاران نفر در راه امام جان خودشان را فدا کردند. این براثر حقانیت آن فریاد بود.
امام تعالیم اسلام را برای مردم بیان کردند؛ معنای حکومت را بیان کردند؛ معنای انسان را بیان کردند و برای مردم تشریح کردند که چه بر آنها می گذرد و چگونه باید باشند. حقایقی را که اشخاص جرأت نمی کردند بگویند، ایشان به طور صریح – نه به شکل درون گوشی، نه به شکل شبنامه، نه آن طوری که گروهها و احزاب به صورت بسته و سلّولهای حزبی و برای کادرهای حزبی بیان می کنند – روان، آسان، در فضا، برای عموم مردم بیان کردند. این بود که مردم پاسخ گفتند. البته از آن روزی که امام شروع کردند، تا آن روزی که این انقلاب پیروز شد، پانزده سال طول کشید؛ پانزده سال دشوار. شاگردان امام، دوستان امام، دست پروردگان امام، آحاد مردم و افراد روشن بین جامعه، اعماق و روح این پیام را درک کردند، آن را گرفتند و در نقاط مختلف و در محافل مختلف و در قشرهای مختلف، آن را گفتند. گفت و باز گفتِ این سخنان و ایستادگی در راه این سخنان، مشکلات فراوانی ایجاد کرد. هزاران نفر به شهادت رسیدند و تعداد چند برابر اینها زیر شکنجه ها افتادند. دوران خیلی سختی گذشت. بعضیها در طول این پانزده سال، یک شب با امنیت و راحت به خانه هایشان نرفتند؛ یک روز با اطمینان از این که به آنها آسیب نمی رسد، از خانه هایشان بیرون نیامدند. سختیها گذشت و امام در تمام این دوران، مرشدانه، حکیمانه و شجاعانه رهبری می کردند و بالاخره در یکی، دو سال آخر، این امواج خروشان مردمی به وجود آمد. هرجا که آحاد مردم با انگیزه دینی، با انگیزه خدایی و بدون چشم داشت مادّی وارد میدان شوند، هیچ قدرتی نمی تواند در مقابلشان ایستادگی کند. همان طور که امام فرمودند، آنها با همه آن ساز و برگشان، در مقابل ملتِ دست خالی ما نتوانستند بایستند؛ لذا این انقلاب به وجود آمد و پیروز شد.»
(بیانات معظم له در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان،77/11/13)
رژیم پهلوی و تربیت شهدا؟