دین و اندیشه

پرورش عقل و خروج از نادانی

پرسش و پاسخ

چه کارهایی باید انجام دهیم که جاهل یا همان نادان نباشیم

دوست گرامی. راه خلاصی از جهت و نادانی کسب علم و حقیقت است. دل معنای علم گفته اند که علم انکشاف واقع در ذهن انسان است یعنی همان رسیدن به حقیقت. شناخت حقایق بنیادین هستی به خصوص حقایق ماورای طبیعی مانند خدا و دین و معاد و روح، انسان را به دانش می رساند و از جهل و بی خبری نجات می دهد. تقویت اراده و ایمان منوط به شناخت حقیقت است. شما باید با مطالعه و تحقیق کارتان را شروع کنید و مدتی از عمر خودر ا در زمینه شناختن حقیقت سپری نمایید تا با ایمان و اراده قوی وارد علم شوید و دچار این مشکلات نشوید. سیر و سلوک نظری همان جستجوی حقیقت است. در جستجوی حقیقت!

همه می‌دانیم که در نهان وجودمان، کشش مرموزی وجود دارد که ما را به کشف حقیقت،‌ فرامی‌خواند. خدای متعال است که این کشش را در فطرت بشر قرار داده است.
اگر رنج تحصیل علم را به جان می‌خریم بدین جهت است که علم را ابزاری برای نیل به حقیقت می دانیم! اگر پی دلیل و مدرک می‌رویم و سخن بی دلیل را نمی پذیریم، از این رو است که طالب درک حقیقت ایم.
برای هر کاری که می خواهید انجام دهید نیاز به اطلاعات دارید. هر قدر این اطلاعات حقیقی تر باشد ضریب موفقیت شما در آن کار بالاتر می رود.
انسانیت و کمال انسان از درک حقیقت شروع می شود. افراد بی سواد و ناآگاه با کمال انسانی فاصله زیادی دارند. خودسازی با تحقیق و پژوهش شروع می شود، کسی که در مسیر علم آموزی و کشف حقیقت نیست، در راه خودسازی قرار ندارد.
بنابراین اولین گامی که خودسازی توحیدی باید برداری، جستجوی حقیقت است. تمام کسانی که به کمال انسانی رسیده اند از جستجوی حقیقت آغاز کرده اند. امکان ندارد کسی که با حقیقت رابطه ندارد، به کمال انسانیت برسد.
اگر زندگینامه عارفان و عالمان واصل را مطالعه کنید، متوجه می شوید که تمامی آنها حرکت سلوکی خود را با جستجوی حقیقت آغاز کرده اند.
بنابراین قبل از اینکه وارد گام های عملی خودسازی توحیدی شوید، باید در حقایق هستی و زندگی و دین، تحقیق کنید، ایمان و عمل صالح رابطه ای است که ما با حقیقت بر قرار می کنیم.
این گام همان سلوک نظری و حرکت فکری است که انسان به سوی حقیقت برمی دارد.
هرانسانی درفطرت خود حق‌طلب است و گرایش به حقیقت دارد، زیرا کمال‌گرایی و نقص‌گریزی در انسان، فطری و طبیعی است و از آنجایی که کمال تنها در حق یافت می‌شود و باطل چیزی جز نقص نیست، همه مردم به حق گرایش دارند و از باطل گریزان اند.
می توان گفت: تمام افراد بشر خواسته یا ناخواسته، در جستجوی حقیقت اند و این چیزی نیست که کسی آنرا به ما آموزش داده باشد، خداوند فطرت حقیقت جویی را از همان ابتدای خلقت در نهاد بشر قرار داده و او را از درون به جستجوی حقیقت فراخوانده است.
حقیقت مایه حیات فکری انسان است. جستجوی حقیقت دقیقا مانند جستجوی چشمه آب حیات می ماند. آدمی با حقیقت زنده و بیدار می شود، انسان با حقیقت به جاودانگی می رسد. العلماء باقون ما بقی الدهر.
بنابراین انسان، با توجه به ساختار فطری‌اش باید جویای حق و پیرو حقیقت باشد و به خاطر مسئولیت و هدفی که از خلقت، برایش تعریف شده، همواره راه درست را برگزیده و با حقیقت همراه و همدم گردد و همچنین با تمسک به حق و مصادیق تعریف شده آن، با باطل پیکار کند.
حدود پنجاه درصد خودسازی و سیر و سلوک انسان در مسیر تکامل، فکری و نظری است.
علم و تفکر و کشف حقیقت است که انسان را می سازد. به قول مولوی، ای برادر تو همه اندیشه ای – ما بقی تو استخوان و ریشه ای.
صفت علم نقش اساسی در ساخت انسان و جامعه و مدیریت زندگی دارد. حتی خدای متعال هم با صفت علم خدایی می کند.
در ترتیب امهات اسماء الهی (حیات، علم، قدرت، سمع و بصر)بعد از صفت حیات که بزرگترین صفت خداوند است، صفت علم قرار دارد.
بقیه صفات کمالی خداوند تحت تاثیر صفت علم هستند. این به این معنا است که خدای متعال هم از طریق علم جهان را آفریده و اداره می کند.

ریشه عصمت انبیای الهی و پیامبر اسلام (ص) و جانشینان بعد از ایشان (ع) هم در علم است، علم باعث می شود که آنها از هر خطا و اشتباه و گناهی مصون باشند. ریشه نبوت و رسالت و ولایت همه در علم به حقیقت نهفته است.
طلبه ها بیشترین کاری که انجام می دهند، علم آموزی و تفکر در حقایق تکوینی و تشریعی است و بیشتر از طریق صفت علم به خدا نزدیک می شوند.
ایمان، اخلاص، عمل صالح و عبادت در جای خود ضرورت دارد، ولی همه این امور وقتی ارزش پیدا می کند و تاثیر گذار می شود که مبتنی بر علم و سلوک نظری باشد.
کمیت، معیار ارزش عمل و عبادت انسان نیست، عمل کم از عالم پذیرفته می شود و در انسانیت و کمال و قرب او به خداوند تاثیر می گذارد، در حالی که عمل و عبادت زیاد، اما بدون آگاهی از فرد عامی، چندان ارزشی ندارد و تاثیر گذار نیست.
رسول گرامی فرمودند: من عمل علی غیر علم کان ما یفسده اکثر مما یصلح، کسی که عمل کند، ولی بدون علم و آگاهی، فساد اش بیشتر از صلاح اش است .
امام صادق (ع) نیز فرمودند: العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیر الطریق و لا یزیده سرعه السیر من الطریق الا بعدا – عمل کننده غیر بصیر و نا آگاه، مثل سیر کننده در بیراهه است که هر قدر سریعتر حرکت کند، از مقصد دورتر می شود.
جاهل وقتی زیاد عبادت می کند، دچار انواع مشکلات، همچون عجب، تکبر، بداخلاقی و ریا و مانند آن می شود، اما عالم با عبادت و بندگی، خشوع اش بیشتر می شود. انما یخشی الله من عباده العلماء.
پیامبر خدا (ص) فرمود: اطلبوا العلم من المهد الی الهد. زگهواره تا گور دانش بجوی. یعنی یکی از وظایف مهم انسان در تمام زندگی کشف حقیقت و آگاهی، در تمام زندگی است.
راه خودسازی با علم و آگاهی به حقیقت شروع می شود و با عرفان و کشف و شهود حقیقت به نتیجه می رسد.
ایمان تحقیقی و تقلیدی!

ایمان، یعنی عمیقا باور کنیم که جهان، خالق و مالکی دارد و زندگی انسان محدود به دنیا نیست و بعد از دنیا آخرتی هست و ما در این دنیا وظیفه ای جز حرکت در صراط مستقیم الهی و آماده سازی خود برای سفر آخرت نداریم.
ایمان، یعنی باور کنید که تنها با قرب به خدا و توحید و خداپرستی انسان در زندگی به کمال و سعادت می رسد و برای حیات آخرتی آماده می گردد.
چنین باوری باید مستند به دلیل باشد، دلیل و برهان خواستن یک خاصیت انسانی است. انسان واقعی بدون دلیل و منطق و عقلانیت صحیح هیچ سخنی را قبول نمی کند.
بنابراین هویت انسانی اقتضا می کند که هرعقیده را با برهان و عقل بپذیرد، حتی اگر در جایی لازم شود که تقلید کند، مانند احکام دین، حتی تقلید کردن نیز بایستی مبتنی بر برهان و دلیل عقلی باشد.
اهمیت بعضی امور آن قدر نیست که لازم باشد در مورد حکم آن هزینه زیادی برای کسب یقین عقلی صرف کنیم، ضمن آن که ادله عقلی و نقلی بر جواز تقلید و مراجعه به کارشناس در مورد بعضی از امور دنیوی و اخروی وجود دارد.
ولی در مورد اصول دین اولاً، احتمال ضرر و زیان در نادانی، آن قدر زیاد است که حصول یقین و شناخت قطعی ضرورت پیدا می کند.
چرا که زیان بی عقیدگی و بی ایمانی وحتی تزلزل ایمان و عقیده قابل جبران نیست و آثار منفی آن سرتاسر حیات بشر را در بر می گیرد.
در مقابل، منفعت ایمان و یقین به این اصول و لوازم آن، آن قدر زیاد است که تمام شئون و ابعاد زمانی و وجودی فرد را تحت تاثیر قرار میدهد.
آسیب شناسی ایمان تقلیدی:
ما در اندیشه های بنیادین به ایمان یقینی نیازمندیم، ایمان نمی تواند حاصل تقلید باشد، زیرا چنین ایمانی ناپایدار است و با اندکی شبهه در معرض زوال قرار می گیرد.
ایمانی در باب اعتقادات معتبر است که حاصل تحقیق و استدلال عقلی قطعی و یقین آور باشد تا بتواند اراده و انگیزه انسان را برای عمل تقویت نماید.
البته تقلید در اصول عقاید نیز می تواند ابزار شناخت باشد، ولی دین داری تقلیدی، همانگونه که اشاره شد، عمق و پشتوانه علمی ندارد و با پیش آمدن شبهاتی ساده، دچار تزلزل می‌شود.
علاوه بر آن، ممکن است چنین فردی در اصل انتخاب دین خود نیز اشتباه کرده باشد و به دینی نادرست معتقد شده باشد.
ایمان اگر ناشی از تحقیق باشد، کمتر در معرض آسیب قرار دارد و ضعیف نمی شود، ولی ایمان تقلیدی که با شنیده ها و اطلاعات سطحی شکل می گیرد، به شدت در معرض انواع آسیب ها قرار دارد و ضعیف می شود.
هجوم فرهنگی دشمن و شبهات فکری و شایعات و خرافات و اندیشه های انحرافی و القائات شیطانی و تحریکات نفسانی و حتی رفتار متناقض اهل دین و مسئولین کشوری می تواند ایمان تقلیدی را مورد هجوم قرار دهد و تضعیف کند.
حقایق خرد و کلان زندگی!

ما دو نوع حقیقت در پیرامون خود داریم:
1- حقایق تکوینی که در عالم طبیعت و ماورای طبیعت وجود دارد، مانند خدا و توحید و روح انسان و شیطان و دنیا و آخرت و برزخ و قیامت
2- حقایق تشریعی که مراد حقایق دین توحیدی و دین شرک است.
علم، یعنی کشف حقیقت، همه علوم به دنبال کشف حقیقت اند، اما منظور ما از حقیقت در این مباحث، بیشتر حقایق کلان و استراتژیک زندگی است.
در زندگی انسان حقایق کلانی وجود دارد که تحقیق و پژوهش و وصول نظری به آنها بسیار سرنوشت ساز و سازنده است. سیر و سلوک نظری برای رسیدن به این حقایق است.
حقایق کلان عالم تکوین بیشتر در علوم عقلی و عرفانی مورد بحث قرار می گیرد. این علوم تبیین حقایق کلی عالم وجود را به عهده دارند.
حقایق خرد که بیشتر مربوط به عالم طبیعت و عالم تشریع و زندگی فردی و اجتماعی انسان است، در علوم جزئی تر مانند علم فقه و اخلاق و علوم طبیعی و ریاضی و انسانی و تاریخی و اجتماعی مورد بحث قرار می گیرند.
شناخت حقایق خرد هم لازم است اما شناخت حقایق کلان زندگی و اثبات حقانیت آنها با دلیل عقلی و نقلی به ما کمک می کند تا راه درست زندگی را بشناسیم و انتخاب کنیم.
بدون درک عمیق حقایق هستی و زندگی و دین نمی توانیم در خودسازی توحیدی موفق شویم و به کمال انسانی و سعادت جاودانی برسیم.
بیداری و آگاهی و ایمان و عقلانیت توحیدی و اراده قوی که شرایط و نیازهای ضروری خودسازی توحیدی هستند، محصول تحقیق و پژوهش در حقایق کلان زندگی اند.
ضرورت تحقیق در سه حقیقت کلان زندگی!

توحید و ولایت و معاد سه محور استراتژیک و عمده دین اسلام است، بنابراین در راس تمام حقایقی که باید یک مسلمان بداند و درباره آنها تحقیق کند، توحید و ولایت و معاد است.
دین اسلام در قرائت شیعی آن دو محور اساسی دارد که عبارت است از توحید و ولایت. توحید راهبرد دین و ولایت مفسر و مجری و راهبر آن در زندگی فردی و اجتماعی انسان است.
دین بدون توحید، دین نیست و توحید بدون ولایت، کارآمد نیست و دچار افراط و تفریط می شود.
مشکلاتی که امروزه غربیان دچار آن هستند، ناشی از نفی توحید و کثرت گرایی است و انحراف و افراطی گری اهل سنت به خصوص وهابیت، حاصل نفی ولایت و درک غلط از توحید است.
بنابراین سه حقیقت کلان بیشتر بر جهان و دین و انسان حاکم نیست و آن حقیقت توحید و ولایت و معاد است.
اگر کسی این سه حقیقت مهم را مورد مطالعه و تحقیقات گسترده خود قرار دهد، به طور قطع به ساحت علم و کشف حقیقت نایل می شود و به درستی می توان او را اهل معرفت دانست.
1- حقیقت توحید:
توحید دو جهت دارد. 1- یگانگی خداوند و مبدا هستی 2- یگانه پرستی انسان و رابطه ای که انسان با خدای یگانه برقرار می کند.
توحیدی که قرآن کریم به عنوان راهبرد اسلام مطرح کرده است، همان یگانه پرستی است که به نظر می رسد راهبرد دین اسلام برای پرورش و کمال انسان است.
همه ما می دانیم که پیامبر خاتم (ص) دعوت خود را با توحید آغاز کرد و فرمود: قولوا لا اله الا الله تفلحوا؛ یعنی از طریق توحید و خداپرستی و نفی شرک و کفر است که به رستگاری می رسید.
به لحاظ فنی راهبرد راهی است که انسان را می برد و به مقصد مشخصی می رساند. راهبرد، مانند شاسی ماشین می ماند که همه چیز روی آن سوار می شود و بر محور آن شکلی می گیرد.
توحید همان راهبرد اسلام است، یعنی راهی است که انسان را می برد و به قرب خدا و کمال انسانی می رساند.
اعتقادات توحیدی، باورهایی هستند که رابطه انسان را با حقیقت توحید برقرار می کنند و به زندگی انسان جهت الهی می دهند و او را به صراط مستقیم هدایت می کنند.
انبیاء و امامان و عالمان دینی، راهبران این راه هستند و احکام و اخلاق توحیدی هم قوانین و مقررات راه اند که توسط راهبران آموزش داده شده و توصیه می شوند.
2- حقیقت ولایت:

حقیقت ولایت که مقام قرب الهی و شان انسان کامل است هم یکی از مهمترین حقایقی است که انسان را به معرفت نفس و معرفت رب می رساند.
ولایت، ریشه تمام مناصب و مقامات معنوی و دینی است و کمال نهایی انسان هم در وصول به مقام ولایت است.
خودسازی و رفتن در راه توحید و خدایی شدن بدون تمسک به ولایت و رهبری انبیاء و اولیای معصومین (ع) و علمای ربانی دین در زمان غیبت معصوم (ع) ممکن و شدنی نیست.
مهمترین دلیل حقانیت شیعه هم همین است. مذهب شیعه با وجود ولایت است که می تواند به عنوان یک مذهب کامل و راهگشا و نجات دهنده بشر باشد.
مقام ولایت خاص معصومین نیست. ولایت کمال انسان است و تمام انسان های طالب کمال برای رسیدن به این مقام تلاش می کنند.
ولایت یکی از موضوعات مهمی است که انسان طالب کمال و خودسازی باید مقداری از عمر خود را صرف تحقیق در آن نماید و به حقیقت واصل گردد.
3- حقیقت بقاء روح و معاد:
یک حقیقت هم مسئله بقاء روح و حیات پس از مرگ و موضوع معاد و جهان آخرت است که از حقایق کلان زندگی انسان است و اعتقاد به آن بسیار مهم و سرنوشت ساز می باشد.
اعتقاد به معاد و اینکه مرگ پایان زندگی نیست و روح انسان به عالم آخرت و برزخ منتقل می شود و زندگی ادامه دارد، تاثیر کلان در جهت گیری زندگی انسان و قرار گرفتن او در صراط مستقیم دارد.
ما معتقدیم که در قیامت رفتارهای دنیوی انسان مورد ارزیابی قرار می گیرد و هر کسی به سزای نیک و بد خود به صورت بهشت یا جهنم خواهد رسید.
الباقی حقایق تکوینی و تشریعی که در زندگی انسان مطرح هستند، همگی زیر مجموعه همین سه حقیقت مهم هستند و ذیل آن تحقیق می شوند.
ضرورت علم آموزی در خودسازی توحیدی!

برای تبیین ضرورت علم آموزی به چند نکته مهم اشاره می کنیم:
1- اهمیت راهبردی صفت علم:
در علم الهی گفته شده که خدای متعال چند صفت ذاتی و اصلی دارد که عبارتند از: حیات، علم، قدرت، اراده، سمع و بصر.
از میان این صفات، صفت علم از جایگاه ویژه ای برخوردار است، زیرا تمام صفات و کمالات بعدی مبتنی بر صفت علم است.
در انسان هم همین وضعیت حاکم است، یعنی قوت حیات، قدرت، اراده، سمیع بودن و بصیر بودن انسان، منوط به علم و معرفت است. بدون معرفت تمامی صفات کمالی در انسان تعطیل می شود.
فردوسی گفته: توانا بود هر که دانا بود زدانش دل پیر برنا بود.
علم آموزی آنقدر ضرورت دارد که فرموده اند: اطلب العلم من المهد الی اللهد. از گهواره تا گور دانش بجوی.
هیچ کسی نیست که از علم آموزی استثنا شده باشد. پیامبر خدا(ص) فرمود: طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه. علم آموزی برای هر زن و مرد مسلمان واجب و ضروری است.

2- تحقق هویت انسانی:

اصولا علم به معنای انکشاف الحق است و لذا مهمترین علت و فلسفه علم آموزی کشف حقیقت می باشد.
وصول به حقیقت چیزی است که اصل هویت و انسانیت ما به وجود آن بستگی دارد.
انسان ابتدا حیوانی است که روی دو پای خود راه می رود و به این دلیل که با غریزه زندگی می کند و نه با اختیار، ارزش چندانی ندارد.
این حیوان دوپا یا همان بشر معروف، تنها با علم آموزی و تفکر و کشف حقیقت است که به زندگی اختیاری می رسد و انسان می شود و ارزش پیدا می کند.
کسی که نسبت به حقایق زندگی بی خبر است، از انسانیت و هویت انسانی بی بهره می باشد.
از دیدگاه قرآن کریم انسان هنگامی جایگاه رفیع خود را در آفرینش پیدا کرد که خداوند به او اسمای حسنای خویش را تعلیم داد. و علم آدم الاسماء کلها.
آگاهی به این حقایق بود که به انسان آنچنان هویت و ارزشی بخشید که همه ملائک در مقابل او سجده کردند. و سجد الملائکه کلهم اجمعین.
مولوی می گوید:
ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی تو استخوان و ریشه ای.
3- علم و اختیار انسان:
خودسازی برای این است که ابتدا ما از هویت بشری خود به هویت انسانی کوچ کنیم و انسان شویم و بعد مراتب کمال انسانیت را طی کنیم.
شما می دانید که ویژگی اصلی هویت انسانی، اختیار است و بدون اختیار انسانیت شکوفا نمی شود.
از طرفی اختیار، ترکیبی از آگاهی و آزادی است، از طرفی هم خود آزادی انسان، مرهون آگاهی است.
این بدین معنا است که بدون آگاهی و معرفت، انسان نه به آزادی می رسد، نه به اختیار و نه به انسانیت.
اگر بخواهیم این مطلب را ساده تر بیان کنیم باید بگوییم:
اصل انسانیت و کمال انسان از مطالعه و تحصیل علم و تفکر و شناخت و آگاهی و معرفت شروع می شود و بدون سیر و سلوک نظری، هرگز کسی انسان نمی شود.

4- کمال و شکوفایی انسان:
علاوه بر اینکه اصل انسانیت و ارزشمندی انسان در گرو علم و دانش است، کمال و قدرت و توانایی و شکوفایی انسان نیز در گرو علم می باشد.
البته دانشی ارزش دارد که حقیقت باشد و انسان را به مقام اصلی خودش بازگرداند و از مقام هبوط، به عروج رساند و صعود دوباره ای را از خاک به افلاک و تا سدره المنتهی آغاز کند.
از این رو قرآن کریم ارزش و اعتبار آدمی را به دانش اسمایی دانسته است. این دانش، توانایی و ظرفیت به همه کمالاتی است که خداوند را به خداوندی متصف ساخته است. آدمی با علم به حقیقت توحید و اسماء و صفات الهی به کمال مطلوب خود می رسد.
تفاوت اسماء و صفات در خداوند با انسان در این است که اسماء در خداوند عین ذات و ازلی و ابدی است و در انسان عین ذات نیست، بلکه به شکلی ظهور یافته از ذات الاهی است.
با این همه این انسان است که می تواند با دانش خویش به جایی برسد که کسی در هستی بدان دست نیافته است.
حکیم فردوسی گفته:
توانا بود هرکه دانا بود. زدانش دل پیر برنا بود.
معنای امروزی و ساده‌اش این است: هر کس به دانش و کشف حقیقت مجهز باشد، ابر قدرت می‌شود! به همین سادگی! آری هر کس دانش دارد، قدرت و توانایی هم دارد.
نزدیک به هزار سال است که ما ایرانی‌ها از زبان یکی از نوابغ مان، این «بسته فرهنگی» را در لابلای همین بیت نازنین و روان پیچانده ایم و برای انسانی که می خواهد سر از اسرار خدا در آن سوی آسمان‌ها در آورد، هدیه داده ایم.
 
در واقع، پیشرفت شگفت انگیز بشر در عرصه‌های گوناگون علمی، ترجمان همین اشاره لطیف حکیم توس است و بدین خاطر باید اعتراف کنیم، فردوسی به نسل ما رهنمودی عظیم داده است، نسلی که در پی برداشتن گام‌های بلند دانش و دانایی است
نسلی که می‌خواهد کاستی‌ها و سستی‌های علمی خویش را جبران کند و با تکیه بر فرهنگ پربار و گرانسنگ خویش به سمت فتح قله‌های دانش، خیز بردارد.
در جای دیگری فردوسی حکیم گفته است:
ز شب روشنایی نجوید کسی
کجا بهره دارد ز دانش بسی
تو را دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی
به رنج اندر آری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست.
اگر خداوند نسبت به جهان، علم نداشت؛ می توانست آن را اداره کند؟ .. أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکلِّ شَی ءٍ عِلْما؛ خداوند متعال با احاطه علمی، بر همه امور عالم آگاه است» (طلاق، 12(
آیا آصف بن برخیا، می توانست؛ بدون علم، تخت بلقیس را نزد حضرت سلیمان (ع) حاضر کند. قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکتابِ أَنَا آتیک بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک.
کسی که دانشی از کتاب [لوح محفوظ] نزد او بود گفت: من آن را (تخت بلقیس را) پیش از آنکه پلک دیده ات به هم بخورد، نزد تو می آورم. [و آن را در همان لحظه آورد]»(نمل، 40(
مراحل کلی کمال انسان عبارت است از: آگاهی، بیداری، ایمان، آزادی و بندگی.
تمام چهار مرحله آخر مبتنی بر مرحله اول، یعنی کسب آگاهی است، بنابراین اگر کسی در کسب آگاهی و معرفت نکوشد، هرگز به ادامه راه موفق نخواهد شد.

5- نقش علم در خودسازی توحیدی:
خودسازی توحیدی از اعتقاد به جهان بینی توحیدی آغاز می شود و مبنای این نوع جهان بینی، اعتقاد به حقایق ماورای طبیعت است.
اولین و مهمترین رابطه ما با حقایق ماورای طبیعت، یعنی خداوند و روح انسان و آخرت و شیطان و ملائکه و عالم برزخ و قیامت، رابطه معرفتی است.
این بدین معنا است که خودسازی یا تغییر وضعیت انسانی موجود به مطلوب، از تغییر وضعیت فکری و معرفت افزایی نسبت به حقیقت توحید شروع می شود و جز از طریق معرفت و شناخت توحیدی جهان و انسان و دین، امکان پذیر نیست.
حداقل پنجاه درصد از فعالیت های سلوکی انسان در مسیر کمال، اختصاص به سلوک نظری و علمی دارد و تا کسی سلوک نظری نداشته باشد؛ موفق به سلوک عملی آگاهانه و موثر نخواهد شد.
ممکن است کسی پنجاه سال نماز بخواند و روزه بگیرد و دین داری کند، ولی از رشد انسانی بی بهره باشد، دلیل این عدم موفقیت را باید در ضعف دانش و بینش توحیدی جستجو کرد.
در طرح سلوک هم گفته شده که ابتدا لازم است سالک سیر و سلوک نظری داشته باشد و با حقایق آشنا شود و با شناخت و ایمان و اراده ای قوی آماده ورود به سلوک عملی گردد.
نتیجه اینکه: در خودسازی توحیدی همه چیز بستگی به علم و دانش و معرفت دارد و بدون آن انسان راه به جایی نمی برد.

پرورش عقل و خروج از نادانی

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا