سوره عبس و شأن پیامبر
با توجه به آیات ۱ تا ۳ سوره عبس چگونه آیه عبس و تولی با شأن پیامبر سازگار است؟
سلام : در پاسخ به توضیح زیر توجه کنید : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ عَبَسَ وَ تَوَلَّى (1) أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى (2) وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى (3) أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرى (4)أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى (5) فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى (6) وَ ما عَلَیْکَ أَلاَّ یَزَّکَّى (7) وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى (8) وَ هُوَ یَخْشى (9)فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (10)آیات سوره مبارکه عبس اجمالا نشان مى دهد که خداوند کسى را در آنها مورد عتاب قرار داده به خاطر اینکه فرد یا افراد غنى و ثروتمندى را بر نابیناى حق طلبى مقدم داشته است، اما این شخص مورد عتاب کیست؟ در آن اختلاف نظر است:مشهور در میان مفسران عامه و خاصه این است که:عده اى از سران قریش مانند عتبة بن ربیعه، ابو جهل، عباس بن عبد المطلب، و جمعى دیگر، خدمت پیامبر ص بودند و پیامبر مشغول تبلیغ و دعوت آنها به سوى اسلام بود و امید داشت که این سخنان در دل آنها مؤثر شود (و مسلما اگر اینگونه افراد اسلام را مى پذیرفتند گروه دیگرى را به اسلام مى کشاندند و هم کارشکنی هاى آنها از میان مى رفت و از هر دو جهت به نفع اسلام بود) در این میان عبد اللَّه بن ام مکتوم که مرد نابینا و ظاهرا فقیرى بود وارد مجلس شد، و از پیغمبر ص تقاضا کرد آیاتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعلیم دهد، و پیوسته سخن خود را تکرار مى کرد و آرام نمى گرفت، زیرا دقیقا متوجه نبود که پیامبر ص با چه کسانى مشغول صحبت است.او آن قدر کلام پیغمبر ص را قطع کرد که حضرت ص ناراحت شد، و آثار ناخشنودى در چهره مبارکش نمایان گشت و در دل گفت: این سران عرب پیش خود مى گویند پیروان محمد ص نابینایان و بردگانند، و لذا رو از عبد اللَّه برگرداند، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.در این هنگام آیات فوق نازل شد (و در این باره پیامبر ص را مورد عتاب قرار داد) رسول ص بعد از این ماجرا عبد اللَّه را پیوسته گرامى مى داشت، و هنگامى که او را مى دید مى فرمود: مرحبا بمن عاتبنى فیه ربى: مرحبا به کسى که پروردگارم به خاطر او مرا مورد عتاب قرار داد و سپس به او مى فرمود: آیا حاجتى دارى آن را انجام دهم؟ و پیامبر ص دو بار او را در غزوات اسلامى در مدینه جانشین خویش قرار داد «1».شان نزول دومى که براى آیات فوق نقل شده این است که این آیات درباره مردى از بنى امیه نازل شده که نزد پیامبر نشسته بود، در همان حال عبد اللَّه بن ام مکتوم وارد شد، هنگامى که چشمش به عبد اللَّه افتاد خود را جمع کرد، مثل اینکه مى ترسید آلوده شود و قیافه درهم کشیده و صورت خود را برگردانید، خداوند در آیات فوق عمل او را نقل کرده، و مورد ملامت و سرزنش قرار داده است، این شان نزول در حدیثى از امام صادق ع نقل شده است «2».محقق بزرگ شیعه مرحوم سید مرتضى این شان نزول را پذیرفته است.البته در آیه چیزى که صریحا دلالت کند که منظور شخص پیامبر ص است وجود ندارد تنها چیزى که مى تواند قرینه اى بر این معنى باشد خطابهایى است که از آیات 8 تا 10 این سوره آمده که مى گوید: کسى که پیوسته (براى شنیدن آیات خدا) به سرعت سراغ تو مى آید، و از خدا مى ترسد، تو از او غافل مى شوى! این چیزى است که بهتر از هر کس در مورد پیامبر ص مى تواند صادق باشد.ولى به گفته مرحوم سید مرتضى قرائنى نیز در این آیات وجود دارد که نشان مى دهد منظور شخص پیامبر ص نیست از جمله اینکه: عبوس بودن از صفات پیامبران مخصوصا پیغمبر اسلام نیست، او حتى نسبت به دشمنان خود با چهره گشاده سخن مى گفت، تا چه رسد به مؤمنان حقیقت جو.دیگر اینکه پرداختن به اغنیا و غافل شدن از فقراى حق طلب با اخلاق آن حضرت که در آیه 4 سوره ن به آن اشاره شده وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ: تو اخلاق عظیم و برجسته اى دارى هرگز نمى سازد، (بخصوص اینکه معروف است سوره ن قبل از سوره عبس نازل شده است) «1».ولى به فرض که شان نزول اول واقعیت داشته باشد این مطلب در حد ترک اولایى بیش نیست: و کارى که منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمى شود.زیرا اولا پیامبر ص هدفى جز نفوذ در سران قریش، و گسترش دعوت اسلام از این طریق، و درهم شکستن مقاومت آنها، نداشت. ثانیا چهره درهم کشیدن در برابر یک مرد نابینا مشکلى ایجاد نمى کند چرا که او نمى بیند، به علاوه عبد اللَّه بن ام مکتوم نیز رعایت آداب مجلس را نکرده بود زیرا که هنگامى که مى شنود پیامبر ص با گروهى مشغول صحبت است نباید سخن او را قطع کند.ولى از آنجا که خداوند اهمیت فوق العاده اى به محبت و ملاطفت کردن با مؤمنان مستضعف حقیقت طلب مى دهد همین مقدار بى اعتنایى را در برابر این مرد مؤمن براى پیامبرش نمى پسندد و او را مورد عتاب قرار مى دهد، اینها همه از یک سو.از سوى دیگر، اگر به این آیات از زاویه حقانیت و عظمت پیامبر ص نگاه کنیم، مى بینیم در سرحد یک معجزه است، چرا که رهبر بزرگ اسلام در کتاب آسمانى خود آن چنان مسئولیت براى خود ذکر مى کند که حتى کوچکترین ترک اولى، یعنى بى اعتنایى مختصرى نسبت به یک مرد نابیناى حق طلب، را مورد عتاب خداوند مى بیند، این دلیل زنده اى است بر اینکه این کتاب آسمانى از سوى خدا است و او پیامبر صادق است، مسلما اگر این کتاب از سوى خداوند نبود چنین محتوایى نداشت.و عجب تر اینکه پیامبر ص طبق روایتى که در بالا آوردیم هر وقت عبد اللَّه بن ام مکتوم را مى دید به یاد این ماجرا مى افتاد و او را بسیار احترام مى کرد.و از سوى دیگر این آیات مى تواند بیانگر فرهنگ اسلام در بر خورد با مستضعفان و مستکبران باشد، که چگونه مرد فقیر نابیناى مؤمنى را بر آن همه اغنیا و سران قدرتمند مشرک عرب مقدم مى شمرد، این به خوبى نشان مى دهد که اسلام حامى مستضعفان و دشمن مستکبران است.در پایان این سخن بار دیگر تکرار مى کنیم که مشهور در میان مفسران گرچه شان نزول اول است ولى باید اعتراف کرد که در خود آیه چیزى که صریحا دلیل بر این معنى باشد که منظور پیامبر ص است وجود ندارد .تفسیر نمونه، ج 26، ص: 124در اینجا مناسب است که بخشی از کلام متین علامه طباطبائی (رحمة اللَّه علیه) را در مورد تفسیر آیات ابتدائی سوره ی مبارکه ی عبس متذکر شویم. علامه (رحمة اللَّه علیه) می گویند: «آیات سوره مورد بحث دلالت روشنى ندارد بر اینکه مراد از شخص مورد عتاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) است، بلکه صرفا خبرى مى دهد و انگشت روى صاحب خبر نمى گذارد، از این بالاتر اینکه در این آیات شواهدى هست که دلالت دارد بر اینکه منظور، غیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) است، چون همه مى دانیم که صفت عبوس از صفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) نبوده، و آن جناب حتى با کفار عبوس نمى کرده، تا چه رسد به مؤمنین رشد یافته، از این که بگذریم اشکال سید مرتضى (رحمة اللَّه علیه) بر این روایات وارد است، که مى گوید اصولا از اخلاق رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نبوده، و در طول حیات شریفش سابقه نداشته که دل اغنیاء را به دست آورد و از فقراء رو بگرداند. و با اینکه خود خداى تعالى خلق آن جناب را عظیم شمرده، و قبل از نزول سوره مورد بحث، در سوره نون که به اتفاق روایات وارده در ترتیب نزول سوره هاى قرآن، بعد از سوره اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ نازل شده فرموده: وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ، چطور تصور دارد که در اول بعثتش خلقى عظیم (آن هم بطور مطلق) داشته باشد، و خداى تعالى به این صفت او را بطور مطلق بستاید، بعدا برگردد و بخاطر پاره اى اعمال خلقى، او را مذمت کند، و چنین خلق نکوهیده اى را به او نسبت دهد که تو به اغنیاء متمایل هستى، هر چند کافر باشند، و براى به دست آوردن دل آنان از فقراء روى مى گردانى، هر چند که مؤمن و رشد یافته باشند؟علاوه بر همه اینها مگر خداى تعالى در یکى از سوره هاى مکى یعنى در سوره شعراء ، آیه ی 27 به آن جناب نفرموده بود: وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ؛ خویشاوندان نزدیکت را انذار کن و بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى کنند بگستر. و اتفاقا این آیه در سیاق آیه وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ است، که در اوائل دعوت نازل شده.از این هم که بگذریم مگر به آن جناب نفرموده بود: لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ ؛ هرگز چشم خود را به نعمتهایى که به گروه هایى از آنها (کفار) دادیم میفکن و به خاطر آنچه آنها دارند غمگین مباش و بال و پر خود را براى مؤمنین فرود آر. (سوره حجر، آیه 88). پس چطور ممکن است در سوره حجر که در اول دعوت علنى اسلام نازل شده به آن جناب دستور دهد اعتنایى به زرق و برق زندگى دنیاداران نکند، و در عوض در مقابل مؤمنین تواضع کند، و در همین سوره و در همین سیاق او را مامور سازد که از مشرکین اعراض کند، و بفرماید: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ ،(سوره حجر، آیه 94). آن وقت خبر دهد که آن جناب بجاى اعراض از مشرکین، از مؤمنین اعراض نموده، و به جاى تواضع در برابر مؤمنین در برابر مشرکین تواضع کرده است! علاوه بر این زشتى عمل مذکور چیزى است که عقل به زشتى آن حکم مى کند، و هر عاقلى از آن متنفر است، تا چه رسد به خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله وسلم)، و چنین قبیح عقلى احتیاج به نهى لفظى ندارد، چون هر عاقلى تشخیص مى دهد که دارایى و ثروت به هیچ وجه ملاک فضیلت نیست، و ترجیح دادن جانب یک ثروتمند بخاطر ثروتش بر جانب فقیر، و دل او را به دست آوردن، و به این رو ترش کردن رفتارى زشت و ناستوده است. با در نظر گرفتن این اشکالها جواب از گفتار بعضى از مفسرین روشن مى شود که گفته اند: خداى تعالى آن جناب را از این رفتار نهى نکرده مگر در این مورد، پس این کار معصیت نبوده مگر بعد از نهى اما قبل از آن، آن جناب مى توانسته چنین رفتارى داشته باشد.وجه نادرستى این سخن این است که: اولا به چه دلیل آن جناب نهى نشده مگر در آن هنگام، نه بعدش و نه قبلش؟ و ثانیا گفتیم: این رفتار به حکم عقل ناستوده است، و صدورش از شخصى کریم الخلق که خدایش قبلا او را به خلق عظیم ستوده محال است، آن هم با بیانى مطلق و بدون قید وى را ستوده و فرموده: وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ، علاوه بر این کلمه ی خلق به معناى ملکه راسخه در دل است، و کسى که داراى چنین ملکه اى است عملى منافى با آن انجام نمى دهد. » . ( ترجمه المیزان، ج 20، ص 331 – 332 ).جهت اطلاع بیشتر ر. ک:- تفسیر المیزان، ج 20، ذیل تفسیر سوره ی مبارکه ی عبس.- تفسیر نمونه، ج 26، ذیل تفسیر سوره ی مبارکه ی عبس.- – تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 437.
سوره عبس و شأن پیامبر