دین و اندیشه

فرقه های تصوف

پرسش و پاسخ

فرقه های تصوف رو در کاپادوکیه توضیح بدید.

الف ) معرفی اجمالی کاپادوکیه
کاپادوکیه یا کَتپَتوکه (فارسی باستان: 𐎣𐎫𐎱𐎬𐎢𐎣 (Katpatuka)[1]) یا هاسپادوجا یا کاپادوسیه در پارسی باستان: Haspaduja، به معنای «جای اسب‌های زیبا»[2]) یونانی: Καππαδοκία) نام سرزمین باستانی پهناوری در آسیای کوچک (ترکیه کنونی) است. نام کاپادوکیه پس از روزگار باستان در زمان چیرگی مسیحیت بر این بخش پایدار ماند و امروزه هم در زمینه گردش‌گری بدین بخش تاریخی کاپادوکیه گفته‌می‌شود. توریستی‌ترین بخش کاپادوکیه استان نوشهر ترکیه کنونی را دربرمی‌گیرد.نام این منطقه در متون اسلامی به صورت قبدوقیه آمده‌است.[3]کاپادوکیه سرزمینی است در مرکز آناتولی (خود آناتولی بمعنای محل برآمدن خورشید بزبان یونانی می‌باشد و از اینجهت می‌توان برابر با خراسانش دانست) و محوطه‌ای را در بر می‌گرفت که امروز میان نوشهیر، نیغده، آکسرای، کرشهیر و قیصریه قرار دارد. از نامی‌ترین قسمتهای این سرزمین امروزه بنام گورمه یاد می‌گردد که مجسمه‌های باستانی را در دل خود جای داده‌است. این محوطهٔ باستانی از سال 1985 از طرف یونسکو جزو میراث فرهنگی جهان شناخته شده و ثبت گردیدند. از دیگر دیدنیهای باستانی این دیار شهر زیرزمینی است که در درین کویو واقع است و هرساله گردشگران زیادی را بسوی خود جلب می‌کند و بر شهرت خویش میفزاید.در سال 90 تا 88 پیش از میلاد، فتح کاپادوکیه در آسیای صغیر به وسیله مهرداد ششم پنتوس روی می‌دهد.[4]
ب ) تصوف در آسیای صغیر (آناطولی)
با توجه به مطالب بالا کاپادوکیه بیشتر به مکان باستانی و گردشگری معروف است ، اما از آنجا که کاپادوکیه در مرکز آناطولی قرار دارد ، به طور کلی به سابقه معنوی و تصوف در آناطولی می پردازیم .
سابقه معنوی در آسیای صغیر یا همان آناطولی از قبل اسلام وجود داشته است ولی تصوف اسلامی و فعالیت گروه‌های صوفی در دوران سلجوقیان و عثمانیان بوده است.
ورود تصوف در قالب اجتماعی و به صورت گروه‌های مختلف با نفوذ در سرزمین‌های بالکان ، پس از فتح آن مناطق به دست عثمانیان رخ داد.
تصوف در آناطولی
سرزمینی که در منابع تاریخی از آن با نام‌هایی مانند « آسیای صغیر »، « دیار روم » یا « آناطولی » یاد شده و امروزه محل استقرار حکومت جمهوری ترکیه است، حتی پیش از فتح آن به دست مسلمانان ، سابقه معنوی طولانی داشته است.
وجود صدها معبد، مذبح ، صومعه و مکان‌های ویژه اعتکاف کنده شده در صخره‌ها در سرزمین آسیای صغیر نشان می‌دهد که این منطقه مکان مناسبی برای کسانی بوده است که تمایلات عرفانی و رهبانی و روحانی داشته‌اند.
مسلمانان نیز برای فتح این مناطق، بویژه استانبول ، حملات زیادی کردند، اما تصرف کامل آسیای صغیر از سوی مسلمانان به دست سلجوقیان و متعاقباً عثمانیان صورت پذیرفت.
بنابراین، فعالیت اولین گروه‌های صوفی در آسیای صغیر نیز پس از 463 آغاز شد.
اولین گروه‌های صوفی در آناطولی
در باره این‌که اولین گروه‌های صوفی در این سرزمین‌ها چه کسانی بوده‌اند اطلاعات اندکی در دست است.
اما ظاهراً نخستین درویشان بیشتر «آلپ ـ اَرن» ها، یعنی « صوفیان مجاهد » بوده‌اند که از جانب شرق، یعنی آسیای مرکزی و نواحی خراسان ، به آناطولی می‌آمدند و در ترویج اسلام در آن‌جا مؤثر بوده‌اند. زبان رسمی سلاجقه روم فارسی بود. از سوی دیگر، چون سلجوقیان آناطولی به خلافت عباسی در بغداد وابسته بودند، در نتیجه فتوحات (مسلمانان)، برخی صوفیان عرب زبان نیز از آن سرزمین‌ها به آناطولی آمدند و آثاری به زبان عربی نوشتند.
دروایش وفایی
گروهی از این درویشان به نام دراویش وفایی منتسب به سید ابوالوفای بغدادی (متوفی 500) معروف به « تاج العارفین » بودند.
هر چند در تحقیقات راجع به تصوف در آناطولی، اهمیت این موضوع به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته، اما تأثیرات بعدی این مسلک در آن نواحی بسیار زیاد بوده است.
بدینسان که در دوره‌های بعد، صوفیان یاد شده با باباییان آن نواحی هم‌جوشی یافتند (بابایی) و طریقه‌های اَخی / اخیان ، بکتاشیه و قلندریه را تشکیل دادند.
ورود کبرویه به آناطولی
از سوی دیگر، هجوم مغولان موجب شد تا برخی از مشایخ کُبْرَویه به جانب غرب بیایند و آناطولی را مسکن خود سازند.
در این بین، بویژه سه شخصیت مهم جلب نظر می‌کنند: بهاءالدین ولد ، پدر مولانا جلال الدین رومی ، نجم الدین رازی و مجدالدین بغدادی .
شیخ نجم الدین رازی ملقب به « نجم رازی » یا « نجم دایه »، که در پی استیلای مغول در 617، همراه برخی از مریدان از همدان حرکت کرد و باگذر از اربیل و موصل به آناطولی رفت، ابتدا در قیصریه ساکن شد و نگارش اثر فارسی خود، مرصاد العباد ، را آغاز کرد و در 628، هنگامی که در سیواس اقامت داشت، آن را تمام کرد.
او در صفحات آغاز این اثر [1]در باره حمایت بسیار پادشاهان و امیران آناطولی از اهل عرفان و وجود خانقاه‌ها خبر داده است.
احترام سلاجقه به مشایخ
احترامی که سلاطین سلجوقی برای مشایخ قائل بودند مانند احترام مرید به شیخ بود؛ برای نمونه، وقتی که غیاث‌الدین کیخسرو اول (متوفی 608) برای دومین بار بر تخت نشست، نخستین اقدامش دعوت از شیخ مجدالدین اسحاق (متوفی 616) بود.
وی به شام سفر کرده بود و غیاث‌الدین کیخسرو او را نه تنها بهترین مشاور خود، بلکه مربی فرزندانش کرد.
سال‌ها بعد، زمانی که پسر او عزالدین کیکاووس جلوس کرد، مربی پدر و خودش، یعنی شیخ مجدالدین اسحاق را نزد خلیفه الناصر لدین‌اللّه فرستاد و مجدالدین اسحاق نیز پس از بازگشت، بر کیکاووس « سروال فتوت » و « خرقه درویشی » پوشاند.
رواج اندیشه‌های ابن عربی
شیخ مجدالدین مذکور پدر صدرالدین قونیوی و دوست محیی‌الدین ابن عربی معروف به «شیخ الاکبر» بود.
ازین‌رو، پس از درگذشت وی، دوستش ابن عربی پرورش صدرالدین را به عهده گرفت و زمینه انتشار اندیشه‌های ابن عربی با واسطه صدرالدین قونیوی در آناطولی و ایران فراهم آمد.
ابن عربی که خود در اوایل 602 در قونیه به سر می‌برد، در همان‌جا با شیخ اوحدالدین کرمانی ملاقات کرد و بعدها رساله‌هایی مانند رسالة الانوار ، کتاب العظمة و الامر المحکم را نوشت.
ابن عربی به شهر مَلَطیه ، که به تمام معنی مرکز علم و عرفان، و از مرکز ( حکومت سلجوقی ) نسبتاً دور بود، نیز رفت و حدود پنج سال در آن‌جا اقامت کرد.
وی رمضان 612 را در سیواس سپری کرد و در آن‌جا رؤیایی دید.
در بازگشت به ملطیه، رؤیای خود را به صورت مژده‌ای برای فتح آتیِ انطاکیه (به دست کیکاووس) تعبیر کرد و آن را در نامه‌ای به اطلاع سلطان عزالدین کیکاووس رساند.
بدین ترتیب در دوران سلجوقی و سپس در عهد عثمانی، اندیشه‌ها و جریان‌های صوفیانه در آناطولی تأثیر از ابن عربی پذیرفتند، تا آن‌جا که آثار وی نه تنها در تکیه‌ها، بلکه در مدارس و حتی در محافل دربار نیز خوانده می‌شد.
شاگردان قونیوی
شاگرد وی صدرالدین قونیوی بیش‌تر به زبان فارسی تدریس می‌کرد، ازین‌رو در حلقه درس او کسانی از نواحی آسیای مرکزی و ایران نیز حضور داشتند.
از آن جمله، سعیدالدین فرغانی ، میدالدین جَنْدی ، عبدالرزاق کاشانی ، فخرالدین عراقی و قطب‌الدین شیرازی را می‌توان نام برد که در زمان‌های متفاوت از مکتب او بهره‌مند شدند.
در میان ایشان، قطب‌الدین شیرازی شخصیت برجسته‌ای است که مکتب ابن عربی و اشراقی در وی جمع شده بود.
شیخ اشراق
شیخ اشراق شهاب‌الدین سهروردی مقتول ، نیز پیش از عزیمت به حلب ، مدتی در آناطولی به سر برده و اثر خود، الالواح العمادیة را برای امیر سلجوقیِ خَرپوت، عمادالدین قره ارسلان، در آن‌جا نوشته بود.
اندیشه‌های وی در آناطولی، بیش از محافل فلسفی، در محافل صوفیانه خوانده می‌شد.
بعدها اسماعیل رسوخی آنْقُرَوی (متوفی 1041)، شیخ مولویه و شارح مشهور مثنوی ، کتاب حکمة الاشراق وی را، با برخی توضیحات، به ترکی ترجمه کرد.
فخرالدین عراقی
یکی دیگر از صوفیان مهم (آن دوره) فخرالدین عراقی بود که متأثر از تدریس فصوص قونیوی در قونیه ، اثر فارسی خود لَمَعات را نوشت.
شارحان ابن عربی
همچنین، اشخاصی چون سعیدالدین فرغانی و میدالدین جندی، که در درس‌های صدرالدین قونیوی شرکت داشتند، آثار خود، یعنی شرح فصوص و شرح تائیه را در آناطولی نوشتند.
آنان‌که از مکتب ابن عربی ، از طریق درس‌های صدرالدین قونیوی و شاگردانش آشنا شده بودند خود از روشن‌فکران دینی در حکومت عثمانی شدند.
رفاعیه
یکی دیگر از تشکل‌های صوفیانه در آناطولی آن دوران، به گفته ابن بطوطه ، به دست رفاعیه به وجود آمد. گسترش این گروه، که آن زمان، به نام احمدیه شناخته می‌شدند، مخصوصاً به دست نوه مؤسس طریقت ایشان، پیر سیداحمد رفاعی ، یعنی سیداحمد کوچک رفاعی ، که در شهرستان لادیق ایالت آماسیه خانقاه داشت، صورت گرفت.
به نقل از برخی منابع، این شخص با ابن عربی ملاقات داشته و مرید او شده بوده است.
خلوتیه
حضور یوسف خلوتی ، نیز که در قرن هفتم در نیغده/ نیکْده تکیه داشته است، نشان می‌دهد که اندکی پیش از آغاز حکومت عثمانی، طریقه خلوتیه در آناطولی راه یافته بوده است.
تأثیر مولوی بر تصوف آناطولی
تأثیر صوفی بزرگ مولانا جلال الدین بلخی در آناطولی دو جنبه داشته است: نخست تأثیری که وی با بیان اندیشه‌هایش در قالب اشعار پرسوز و عاشقانه، از آن زمان تا امروز، بر همه اهل عرفان و عشق، از هر طریقت و مسلکی که باشند، بر جای گذاشت.
اشعار مولانا منبع الهام شعر در آناطولی بوده است.
اشعار وی همواره بیشترین تأثیر را بر همه شاعران صوفی و غیر صوفی بر جای گذاشته است.
شارحان مولوی
از سویی، در آناطولی و کشورهای بالکان شرح‌های بسیاری بر تمام و یا بخشی از اشعار او، بویژه مثنوی، نوشته شده است.
مهم‌ترین آن‌ها شرح‌های اسماعیل آنقروی ، صاری عبداللّه افندی ، و آخرین آن‌ها نیز شرح احمد عونی بیگ است.
طریقت مولویه
دومین تأثیر مولوی در آناطولی به صورت خاص‌تر، با طریقت مولویه تشخص یافته است که پسرش ولد چَلَبی ( بهاءالدین سلطان ولد ) و نوه‌اش اولوعارف بیگ پدید آوردند. پس از درگذشت مولانا در 672، احتمالاً سلطان ولد بنیان‌گذار نخستین تکیه مولویه بوده است. در پی فوت سلطان ولد در 712، پسرش اولوعارف چلبی، نه تنها این طریقه را در مناطق دورتر معرفی کرد، بلکه شرط کرد که هرکس بر مسند شیخی می‌نشیند، باید از نسل مولانا و ملقب به «چلبی» باشد.
وی قونیه را مرکز این طریقه کرد. بدینسان، طریقه مولویه با شیوه موروثی و به صورت مرکزْمدار، به دست او قاعده‌مند شد.
حمایت عثمانیان
این طریقه که حکومت‌هایی چون سلجوقیان ، قره مانیان و ساروخانیان / صاروخانیان از آن حمایت و پشتیبانی می‌کردند، پس از یک دوره کوتاه فترت ، مورد حمایت عثمانیان نیز قرار گرفت. حوزه تأثیر دیدگاه‌های مولانا به صورت سازماندهی شده در قالب طریقه‌ای که پسر و نوه‌اش بنیاد نهادند، فقط به مرزهای امپراتوری عثمانی محدود شد.
حیدریه
در آناطولی آن روزگار، گروهی به نام حیدریه بودند که از پیروان قطب‌الدین حیدر محسوب می‌شدند. ایشان همان عقاید و اندیشه‌های قلندریه را داشتند و طوقی آهنین بر گردن می‌بستند که « طوق حیدری » نامیده می‌شد ، از یکی از مشایخ حیدری به نام حاجی مبارک حیدری که در تکیه‌اش در قونیه می‌زیست و با مولانا آشنا بود، یاد کرده است. این گروه و طریقه بکتاشیه مناسب‌ترین زمینه ادغام گروه‌ها در یکدیگر را فراهم کردند.
یونس اَمره
یکی از درویشانی که در قرن هفتم مرکز آناطولی به خود دید یونس اَمره (متوفی 720) بود. این درویش ترکمن ، که مظهر عقاید «مولانا خداوندگار» (مولوی) و نیز همتِ تَبْتوق / طاپدق اَمره بود، با اشعار خود ــ که به شیوه شعر «عاشق» ها (شاعر ـ نوازنده‌های مردمی) بود ــ پیشرو شعر عرفانی ترک در حوزه آناطولی شد.
برای اشعار این شاعر صوفی تا امروز، بیش از اشعار دیگر (شاعران) آهنگ ساخته شده و این اشعار را بیش از اشعار دیگران در محافل صوفیانه خوانده‌اند.
تأثیر یونس امره (بویژه در شعر عرفانی آناطولی) به قدری زیاد بود که مانند دوران پس از عطار در زبان فارسی ــ که یونس نیز از آن متأثر بود ــ پس از او نیز شاعران بسیاری تخلص «یونس» و «امره» را برگزیدند.
شکیلات اَخیان
یکی دیگر از جریان‌های قوی این دوره، تشکیلات اَخیان ( اهل اخوت / فتوت ) بود. بنیان‌گذار این تشکیلات حرفه‌ای ـ تصوفی ــ که پایه‌های فکری آن بر عقاید ملامتیان خراسان و فِتْیان بغداد استوار بود ــ در آناطولی اَخی اِوْرَن بود. به گفته برخی از مورخان، اخی اورن که ادامه دهنده عقاید جوان‌مردان یا فتیان در آناطولی شمرده می‌شود، در واقع، همان نصیرالدین محمود بن احمد خویی است که با صدرالدین قونیوی نامه‌نگاری داشت.
به روایتی نیز جوان‌مردی را نخستین بار، اخی ترک ارومیه‌ای ، پدر نیای حسام الدین چلبی ، مرید مولانا، در آناطولی انتشار داد.
که به بیش‌تر نقاط آناطولی سفر کرده بود، تکیه‌های بسیار متعلق به اخیان در آن سرزمین وجود داشته است. ابن بطوطه هر کدام از آن‌ها را صاحب پیشه‌ای معرفی کرد. در بین اخیان، زن‌ها نیز جداگانه و با عنوان « باجیان روم » تشکیلاتی ایجاد کرده بودند.
طریقه اخیان ، که به عنوان تشکیلات صنفی به وجود آمد، نقش مهمی در اقتصاد آناطولی ایفا کرد.
حتی امروز نیز در بین اصناف آناطولی می‌توان ردپای اصول اخیان را مشاهده کرد.
عثمانیان
در باره دوران عثمانی نیز، بسیاری از مورخان، در میان بنیان‌گذاران آن، چهار گروه درویشی را با عنوان‌های « غازیان روم »، « اخیان روم »، « باجیان روم » و « ابدالان روم » در ایجاد حکومت بسیار مؤثر دانسته‌اند.
در نخستین سال‌های تشکیل دولت عثمانی ، بویژه با صوفی‌ای به نام شیخ اده بالی و مریدانش، از جمله، قومرالْ ابدال، گِییکْلی بابا/ گیکلوبابا و ابدالْموسی، روبرو می‌شویم.
شیخ اده بالی، که در مرو به دنیا آمد و در اثنای تحصیل علوم ظاهری (متعارف) در شام به تصوف روی آورد، گمان می‌رود که چند طریقه را باهم آمیخته بود از جمله طریقه وفایی و طریقه‌های منتسب به فتوت.
هم‌چنین به احتمال زیاد، وی در اثنای تحصیلاتش در شام، از مکتب ابن عربی و صدرالدین قونیوی بهره‌مند شده بود.
عثمان غازی (عثمان اول)، که دولت عثمانی نام خود را از وی گرفته بود، رؤیایی را که دیده بود برای این شیخ بازگو کرد.
وی رؤیای عثمان غازی را چنین تعبیر کرده بود که خداوند به نسلی که از ازدواج عثمان غازی و دختر شیخ اده بالی به وجود خواهد آمد سلطنت عطا خواهد کرد.
عثمان غازی همان‌گونه که شیخ اده بالی گفته بود، با دختر او ازدواج کرد. ازین‌رو، عثمانیان همواره شیخ اده بالی را مؤسس معنوی سلسله خود معرفی می‌کردند.
از سوی دیگر، چون روایت شده است که شیخ اده بالی شاگرد ابن عربی بوده است، و نیز این عقیده وجود دارد که در الشجرة النعمانیة
منسوب به ابن عربی، تأسیس چنین دولتی نوید داده شده، این نظریه نیز مطرح شده که حامی معنوی دولت عثمانی، ابن عربی بوده است.
سرمدرس اولین مدرسه
چنان‌که انتصاب شیخ داود قیصری به عنوان سرمدرس اولین مدرسه عثمانی در اِزْنیق مید همین مطلب است.
زیرا در آن دوران، سرمدرس مدرسه ازنیق بودن به این معنی بود که شخص مذکور هم زمان، شیخ الاسلام دولت محسوب می‌شد.
هم‌چنین تعیین شیخ ملاحمزه فَناری به عنوان رئیس تشکیلات شیخ الاسلامی ، که پس از داود قیصری به صورت رسمی ایجاد شد مطلب یاد شده را بیش‌تر تأیید می‌کند.
زیرا حمزه فناری شخصیت کاملی بود که نه تنها فقیهی برجسته محسوب می‌شد بلکه از مشایخ طریقه زینیّه نیز بود.
طریقه کازرونیه
گذشته از تشکل‌های صوفیانه‌ای که پس از سلجوقیان به حیات خود در قلمرو عثمانی ادامه دادند، در قرن‌های هشتم و نهم نیز مسلک‌های جدید صوفیانه دیگری از ماوراءالنهر و ایران وارد این قلمرو شدند.
در میان آن‌ها، طریقه اسحاقیه یا کازرونیه ، که شیخ ابواسحاق کازرونی (متوفی 426) در ایران تأسیس کرده بود، در رأس قرار داشت. اولین تکیه کازرونی در خاک عثمانی به امر ایلدرم بایزید در بورسه/ بروسه افتتاح شد.
از کتیبه‌ای به تاریخ 821 نیز برمی آید که یک خانقاه اسحاقی از سوی قره‌ مانیان در قونیه دایر شده بود، درویشان این طریقه، که ماهیتی جنگ‌جو و مبلّغ داشتند، بویژه در فتوحات (عثمانیان)، نقش مهمی ایفا می‌کردند. این طریقه پس از قرن دهم، به مرور، در سلسله نقشبندیه حل شد و از بین رفت.
طریقه زینیه
طریقه زینیّه که بنیان‌گذار آن صوفی مشهور زین‌الدین خوافی (متوفی 839) مدفون در هرات است، از قرن نهم از طریق سه شاخه جداگانه در سرزمین‌های عثمانی انتشار یافت؛ عبداللطیف مقدسی در بورسه، شیخ عبدالرحیم در مرزیفون، و پیرالیاس در آماسیه پیش‌گامان این طریقت در آناطولی بودند.
اما بعدها، پس از درگذشت شیخ وفا ، که نماینده این طریقت در استانبول بود، این طریقت روی به ضعف نهاد و از بین رفت.
طریقه بیرامیه
یکی دیگر از طریقه‌های مهم صوفیانه آن دوران، طریقت بیرامیه است که بیرام ولی (متوفی 833)، متولد آنکارا بنیاد نهاد و پس از درگذشت وی در 833، این طریقت را دو خلیفه‌اش با دو شیوه متفاوت ادامه دادند.
طریقه اشرفیه
در کنار این دو شاخه بیرامیه نشئت گرفته از حاجی بیرام ولی ، طریقه‌ای به نام اشرفیه به وجود آمد که آمیزه‌ای از قادریه و بیرامیه است و دامادِ حاجی بیرام، اشرف اوغلی رومی ، آن را بنیاد نهاده است.
نسب اشرف اوغلی رومی، که در بین پیروان این شاخه با لقب «عبدالقادر گیلانی ثانی» معروف است، به حضرت علی علیه‌السلام می‌رسد.
کتاب مزکّی النّفوس وی در باب تزکیه نفس ، تا امروز، در آناطولی بیش از هر متن کهنِ (کلاسیک) صوفیانه خوانده شده است.
طریقت‌‌نامه او نیز اثر با ارزشی است که در آن اصول و ارکان اهل طریقت خلاصه شده است.
وی در این اثر در باب عقیده صحیح درویشان می‌گوید که آنان باید خلفای راشدین را دوست داشته باشند، اما لازم است که حبّ علی علیه‌السلام در آن‌ها بیش‌تر باشد.
اشرف اوغلی که دیوانی نیز دارد، در 874 در ازنیق وفات یافت. طریقه اشرفیه وی، که شاخه‌ای از قادریه محسوب می‌شود، تا ابتدای عصر حاضر (قرن چهاردهم/ بیستم) ادامه داشت.
طریقه خلوتیه
طریقه خلوتیه بر حسب تعداد پیروان و پراکندگی تکیه‌هایش در نواحی آناطولی جای‌گاه نخست را دارد.
ازین‌رو، عده ای از محققان معاصر، حتی تعبیر «کارخانه طریقت» را برای آن، که بیش از پنجاه شعبه در آناطولی داشته است، به کار برده‌اند. برخی نیز آن را به درختی پر شاخه تشبیه کرده‌اند، زیرا در طریقه خلوتیه هر شخصی که به مقام ( ارشاد ) رسیده بود، شاخه وی به نام خود او خوانده می‌شد. گر چه خانقاه اخی یوسف خلوتی در نیغده/ نیکده، و تقریباً یک قرن بعد نیز خانقاه پیر الیاس آماسیه‌ای (متوفی 837) در آماسیه آغازگر فعالیت طریقت خلوتیه در آناطولی ــ که بنیان‌گذار آن ابوعبداللّه عمر خلوتی لاهیجی (متوفی 750)، در ایران بود ــ محسوب می‌شوند؛ گسترش واقعی طریقه خلوتیه در آن‌جا به سعی «پیر ثانی» خلوتیان، یعنی سید یحیی شیروانی باکویی (متوفی 869)، صورت پذیرفت.
سلسله نقشبندیه
در دوران عثمانیان، دومین طریقه‌ای که پس از خلوتیه، بیش از بقیه گسترش یافته بود نقشبندیه بود.
ظاهراً، یکی از خلفای شاه نقشبند به نام خواجه رکن‌الدین محمود بخاری به آناطولی آمد و خانقاه محمود چلبی را در 807 در آماسیه بنیان نهاد. پس از آن، یکی از خلفای عبیداللّه احرار به نام ملاعبداللّه الهی سِماوی (متوفی 896) به دیار خود، یعنی به بخش سِماو در ایالت کوتاهیه بازگشت و در آن‌جا دومین تکیه نقشبندی را تأسیس کرد.
آوازه ملاعبداللّه سماوی موجب شد که وی به استانبول دعوت شود و در نتیجه، او دومین تکیه خود را در استانبول تأسیس کرد و یکی از خلفای خود به نام سیدامیر احمد بخاری نقشبندی (متوفی 922) را، که سلسله نسبش به امام حسین علیه‌السلام می‌رسید، در رأس آن قرار داد.
خود نیز به (ناحیه) ینیجه (ینیتسای کنونی یونان) در واردار رفت و تکیه‌ای هم در آن‌جا بر پا کرد.
در آن‌جا شرحی عربی بر واردات « بدرالدین بن قاضی سَماوْنه » نوشت.
هنگامی که تعداد مریدان سید امیر احمد بخاری در استانبول افزون گشت، وی تکیه دیگری افتتاح کرد. پس از فوت او، به ترتیب، محمود چلبی (متوفی 938) و عبداللطیف افندی (متوفی 971) مسندنشین تکیه شدند. یکی از خلفای عبداللطیف افندی شیخ نعمت اللّه (متوفی 969) بود که لغت فارسی را تدوین کرد و یکی دیگر از خلفایش شیخ عبدالرحمان غباری (متوفی 974) بود که نظیره شبستان خیال را به فارسی نوشت؛ وی در عین حال، یک خطاط بود.
طریقه مولویه
طریقه مولویه نسبتاً دیرتر وارد قلمرو عثمانی شد و به مرور جای‌گاه سوم را بین طریقه‌های آن‌جا کسب کرد.
مولویه از نظر عقیده نیز به دو شاخه تقسیم شد.
یکی شاخه ولد بود که منسوبانش زهد و احکام شریعت را اساس قرار می‌دادند، و دیگری شاخه شمس بود که منسوبانش مانند قلندریان ، منش باطنیان را داشتند، یعنی به شریعت چندان پای‌بند نبودند سبیل‌هایشان را بلند نگه می‌داشتند، اما موی سر و ریش و ابرو را تماماً می‌تراشیدند (چارضرب). بهترین نمونه برای شاخه شمس در آن دوران، دیوانه محمد چلبی (متوفی پس از 951)، شیخ مولوی‌خانه آفیون قره حصار بود.
وی با عبای قلندری و کلاه مولویان و با وضع چارضرب، مانند دیوانه‌ای در دشت‌ها و بیشه‌ها می‌گشت.
او با این وضع، و با شیشه شرابی که در دست داشت، از سوی مردم تقبیح می‌شد و بدین وسیله، مقام خود را از مردم پنهان می‌داشت.
وی با چنین وضعی به همراه مریدانش پس از زیارت مدفن امامان اهل بیت علیهم‌السلام در نجف ، کربلا و سامرا ، به زیارت امام رضا علیه‌السلام در مشهد رفت.
در این بین، مولوی‌خانه غَلَطه/ گالاتا به عنوان نخستین مولوی‌خانه استانبول نیز با کوشش وی تأسیس شد.
یکی از برجسته‌ترین مشایخ این مولوی‌خانه اسماعیل رسوخی آنقروی دده شارح مثنوی بود که 22 سال مسندنشینی آن‌جا را به عهده داشت.
شرح مثنوی او به اندازه‌ای مقبول افتاده بود که پس از آن، مهم‌ترین شرط صدور مجوز تدریس مثنوی این بود که مدرسان از شیوه و اصول او پیروی کنند.
او نیز در مقابل قاضی زادگان، رساله‌ای در باب جایز بودن سماع نوشته است.
طریقه بکتاشیه
یکی دیگر از طریقه‌هایی که تأثیرات عمیق بر تاریخ و فرهنگ عثمانی نهاده، بی‌تردید طریقه بکتاشیه است. رابطه مطلوب این طریقه با حکومت، پس از مرگ بایزید دوم به مرور تیره شد.
بویژه سلطان سلیم (یاووز) که با صفویان در تعارض بود، در مقابل چندین گروه رافضی ، که ایشان را جاسوسان شاه ایران در آناطولی تلقی می‌کرد، تدابیر سختی اتخاذ نمود. این گروه‌های باطنی، که از لحاظ عقیده، بیشتر به گروه‌های « اهل حق » در ایران شبیه بودند، در تکیه‌های بکتاشی نفوذ کردند و به مرور، این طریقه را از آن خود نمودند، پس از آن دیگر به تعالیم حاجی بکتاش ولی توجه نمی‌شد. بعدها منسوبان این طریقه در لشکر نفوذ کردند که با سرپیچی از مقررات و ارتکاب کارهای خلاف شرع همراه بود، در نتیجه، سلطان محمود دوم شورایی برای رسیدگی به اتهامات آن‌ها تشکیل داد. این شورا سرانجام نظر خود را، مبنی بر حفظ تکیه‌های بکتاشیِ بالای شصت سال قدمت و تخریب بقیه آن‌ها، و نیز مآخذه برخی از «بابا» های بکتاشی، به اطلاع سلطان رساند.
طریقه‌های دیگر آناطولی
در دوران عثمانی، علاوه بر طریقه‌های مشهور، طریقه‌های دیگری نیز با پیروان کمتر و به ترتیبِ حجم و گستره فعالیت، شامل قادریه و رفاعیه و شاذلیه و بدویه و سعدیه و ملامیه دارای نفوذ بودند.
طریقت علوی‌ها
در باره ساختار اعتقادی گروه دیگری به نام « علوی‌ها »، که امروز نیز وجود دارند، اختلاف نظر هست؛ برخی از محققان علوی شناس عقاید این گروه را تأویلی از مکتب اهل بیت و عده‌ای دیگر شیعه جعفری یا غیرجعفری، و بعضی نُصیری دانسته‌اند؛ و بعضی علوی پژوهان نیز آنان را خارج از اسلام و پیرو عقاید استوار بر زردشتی‌گری و مزداپرستی دانسته و گفته‌اند که عقایدشان هیچ‌گونه ربطی به اسلام ندارد.
سیر پیدایش علوی‌ها
با توجه به اسناد تاریخی و تجربیات عامه، این گروه یکی از گروه‌های پرطرفدار در بین ترکمن‌های آناطولی، از قبیل حیدریان ، قلندریان و جولقیان ، بوده‌اند که بعدها، در نتیجه تعالیمی که از «داعی» ( مرشد ) های صفویه گرفته‌اند، ماهیت باطنیان و غلاة شیعه را یافته‌اند و بیش‌تر شبیه خاکساریه و یا اهل حق در ایران‌اند. آیین آن‌ها بیش از دین یا مذهب ، به طریقه شبیه است، مرشدِ خود را « دده » خطاب می‌کنند و جایی را که در آن گرد می‌آیند « درگاه » یا «جمع اِوی» (جمع خانه) می‌خوانند. نام مراسم آیینی آن‌ها « آیین جمع » و « سماع » است.
هر از گاه، و حتی در زمان‌های غیر معمول، نمازی می‌خوانند یا روزه‌ای می‌گیرند. ایشان زکاتی می‌پردازند که به آن « دده حقّی » (حقِّ دده) می‌گویند.
انشعابات علوی‌ها
امروزه اقلیتی از این گروه وجود دارند که ادعا می‌کنند جعفری مذهب‌اند و گروه کوچک دیگری نیز که بیش‌تر در روستاهای اطراف سوریه زندگی می‌کنند خود را نُصیری می‌خوانند.
برخی از ایشان نیز خود را بکتاشیان روستا می‌نامند ازین‌رو نام بکتاشی و علوی همواره باهم به کار رفته است.
البته عده‌ای از باباهای بکتاشی از این موضوع بسیار ناخشنودند و ادعا می‌کنند که علوی‌ها از نام آن‌ها سوءاستفاده کرده‌اند.
وضعیت فعلی تصوف ترکیه
امروزه نیز همان قانون منع فعالیت طریقه‌های صوفیه باقی است و فعالیت طریقه‌ها در کشور جمهوری ترکیه از لحاظ حقوقی جرم است.
باقی بودن تصوف
با وجود این ممنوعیت قانونی، از جراید برمی آید که اینان عملاً از بین نرفته‌اند و به صورت مخفی به فعالیت‌های خود ادامه می‌دهند و چون فعالیت‌های ایشان صورت رسمی ندارد، نظارت بر آن‌ها ممکن نیست.
در نتیجه، مکان‌هایی که ایشان در آنجاها فعالیت می‌کنند به مکان‌هایی تبدیل شده است که در آن‌ها عده‌ای حقه‌باز و دعانویس برای کسب منافع شخصی، مردم را اغفال می‌کنند.
در برنامه‌های تلویزیونی، همواره به رسوایی‌های این‌گونه مشایخ قلابی پرداخته می‌شود.
هم‌چنین هر سال، چند افسر با اتهام انتساب به یکی از طریقه‌ها از ارتش اخراج می‌شوند.
در این بین، جشن‌های سماع مولویان و بکتاشیان ، که جنبه جهان‌گردی دارد، هر سال از سوی وزارت فرهنگ برگزار می‌شود.
بنا بر جراید، برخی از دَده‌های مولویه در تکیه‌های خود، آشکارا «آیین جمع» (مراسم اجتماع دراویش) برگزار می‌کنند.
همه این‌ها نشان می‌دهد که در قانون مصوبه 1303 ش/ 1925، که هنوز معتبر است، رخنه ایجاد شده است.

فرقه های تصوف

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا