چیستی خودسازی توحیدی
چه کنیم باوجودتمام اشتغالات دنیوی وهمه ی درگیری های زندگی دچارغفلت نشویم؟ برایم عجیب است که انسان چیزی رابداندولی چنان دچارغفلت شودکه انگارهیچگاه نمیدانسته.وقتی کتابی میخوانم سخنرانی بزرگانی مثل استادالهی قمشه ای راگوش میدهم شعری میخوانم و…چنان حس خوب ولذت بخشی به سراغم می آیدوحس میکنم که دیگرهدف زندگی راپیداکرده وبه سوی ان حرکت خواهم کردولی بافاصله گرفتن ازاین چیزها ودرگیرزندگی روزمره شدن انگار گردفراموشی به زندگیم می پاشند.دلم میخواهدحضورخداوندرااحساس کنم وکمترغفلت به سراغم بیاید،میترسم پس ازمرگ سهم من ازلدت بی نهایت قرب خداوند وبودن کناراولیاء اش تنهاحسرت باشد.
وصف راهبردی توحیدی:
گفتیم که تمام این تغییرات وضعیتی از موجود به مطلوب، در سایه توحید، اتفاق می افتد.
انسان در این دنیا مسافر و راهرو است و مقصد سفر او هم آخرت و ماورای طبیعت است. انا لله و انا الیه راجعون.
به همین دلیل نیاز به راهبرد و راهبر و راهکار دارد. این نیازهای توسط دین تامین شده است. توحید راهبرد آن است و انبیاء و معصومین (ع) راهبر آن هستند و دین راهکارها و دستورالعمل های آن را بیان کرده است.
نکته: اصل راهبرد از راهکار و راهبری مهمتر و ضروری تر است، لذا به توحید ثقل اکبر و به ولایت ثقل اصغر گفته می شود. به همین دلیل روح و حقیقت دین ما توحید است و بقیه امور نیازها و پیش زمینه ها و اقتضائات توحید می باشد.
امام رضا (ع) در حدیث سلسله الذهب فرمود: خداوند فرموده است: کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی بشروطها و انا من شروطها. توحید حصن من است و ولایت شرط آن است.
الگوی خودسازی توحیدی:
الگوی حرکت و تغییر وضعیت در خودسازی توحیدی، کلمه مقدس لا اله الا الله است.
لذا توحید ترکیبی از آزادی و بندگی است. آزادی از پرستش غیر خدا و پرستش خالصانه خداوند یکتا.
اسلام بر اساس شعار: قولوا لا اله الا الله تفلحوا، کار خود را آغار کرد. این شعار به این معنا است که رستگاری وکمال انسان در گرو خداپرستی و مبارزه با شرک است.
آیه (قد افلح من تزکی) هم یعنی رستگار شد کسی که از شرک و کفر خود را پاک کرد و به اخلاص در توحید رسید.
بنابراین توحید، یعنی انسان باید در این مسیر از پرستش تمام بت های نفسانی و مادی خودساخته بشری مانند بت پرستی و پول پرستی، قدرت پرستی، شهرت پرستی، شهوت پرستی، خودپرستی رها و آزاد شود و تنها خدای متعال را بپرستد.
انسان تنها با مبارزه با شرک و یکتاپرستی می تواند از وضعیت بشری موجود به وضعیت انسانی مطلوب ارتقا پیدا کند و به کمال برسد، این سخن روح دعوت تمام انبیای الهی به خصوص اسلام است.
الگوی توحید کلمه لا اله + الا الله است که به معنای آزادی + بندگی است. آزادی و بندگی سیستم کاملی است که می تواند هر موضوعی را توحیدی کند.
مثلا اگر علم اقتصاد از تمام سازوکارهایی که روح آن شرک است و لیبرال ها و سرمایه داران سکولار ساخته اند تخلیه شود و در مسیر بندگی خدا و تحقق آرمان های الهی و تعالی فرهنگ توحیدی برنامه ریزی شود، توحیدی می شود.
لا اله یعنی آزادی از شرک و بندگی هر خدایی غیر الله. یعنی شرک ستیزی. کفر ستیزی. یعنی جهاد اکبر و اصغر و کبیر. یعنی مبارزه با سلطه انسان بر انسان. یعنی ظلم ستیزی. یعنی استکبار ستیزی، یعنی مبارزه با رزایل اخلاقی.
یعنی مبارزه با تکبر و عجب و غرور و دروغ گویی. ریشه تمام رزایل اخلاقی در شرک است. یعنی مبارزه با گناهان در جامعه و فرد. یعنی نهی از منکر. یعنی تبری از مشرکین و گمراهان. یعنی نفی کثرت گرایی.
یعنی مبارزه با خودپرستی و دنیا پرستی و ماده پرستی. یعنی سازش ناپذیری با کفار. یعنی مقاومت در برابر دشمنان خدا. یعنی مبارزه با تمام بدی ها.
الا الله، یعنی. خداپرستی یعنی بندگی الله (ذات مستجمع جمیع کمالات) . یعنی رسیدن به تمام خوبی ها و کمالات. یعنی وحدت یافتن جامعه بر محور خداپرستی. یعنی یگانگی بندگان خدا؛ یعنی اخوت و برادری مومنین. یعنی اطاعت فرمان خدا.
یعنی فانی شدن در اراده خدا. یعنی تمرکز یافتن بر رضای خدا و خلاصی از کثرت و اختلاف. یعنی عدالت خواهی. یعنی قرب به خدا و شبیه خدا شدن. یعنی مهربان شدن. یعنی دوست داشتن بندگان خدا. یعنی حکیم شدن یعنی خدایی شدن رنگ خدا گرفتن.
یعنی تکیه کردن به قادر متعال. یعنی تحت ربوبیت خدا بودن. یعنی تنها خدا را پرستیدن و تنها از او کمک خواستن. یعنی قدرت گرفتن از خدا. یعنی امیدوار بودن به خدا. یعنی اطمینان یعنی آرامش یافتن.
در روایت دارد که من قال لا اله الا الله دخل الجنه. این به این معنا نیست که با زبان بگوید و دلش به انواع شرک و رزایل اخلاقی و گناه آلوده باشد .
این گفتن هیچ فایده ای ندارد. قال یعنی این جمله را در خودش پیاده کند در افکار و اخلاق و رفتارش پیاده کرده باشد. اگر اینطور شد حتما دخل الجنه می شود.
قولوا لا اله الا الله تفلحوا هم به همین معنا است. اگر توحید را در زندگی و هویت خود پیاده کند حتما رستگار می شود.
تمام دین توحیدی و خوسازی توحیدی و اقتصاد توحیدی و سیاست توحیدی و حکومت توحیدی و مدیریت توحیدی و احکام فردی و اجتماعی اسلام از همین کلمه توحید استخراج می شود.
گام اول خودسازی توحیدی:
آزادی توحیدی:
آزادی توحیدی و عرفانی، همان آزادی معنوی است، ولی در آن نگاه عمیق تری به آزادی وجود دارد. آزادی توحیدی به معنای آزاد ساختن خود از هرگونه پرستش غیر خدا است.
امتیاز این کتاب این است که ریشه های توحیدی آزادی را کاملا شفاف بیان می کند، اینجا ما بر این اعتقادیم که قرآن کریم راه رسیدن به آزادی واقعی انسان را رسیدن به یکتاپرستی و نفی پرستش غیر خدا می داند.
چرا که انسان با یکتاپرستی ساخته می شود و یکتاپرستی بدون آزادی از پرستش غیر خدا محقق نمی گردد، بندگی خدا با آزادی شروع می شود و تا انسان آزاد نباشد نمی تواند بنده خدای یگانه باشد.
البته به لحاظ اجتماعی هم انسان خودپرست و دنیاپرست و شهوت پرست و شکم پرست و مانند آن، مجال آزاد اندیشی و آزادی بیان را نداشته و در اجتماع هم، اسارت های فراوانی گریبان گیر او است و اجازه نمی دهد تا آزادی واقعی را بدست آورد .
کلمه توحید (لا اله الا الله) با لا اله شروع می شود، لا اله یعنی نفی و آزادی از هر معبود بیرونی و درونی. خودسازی، سلوک عملی، بندگی و تقرب به خدای متعال، از آزادی توحیدی آغاز می شود. تا شما لا اله نگویید و تمام خدایانی که شما را بنده خود ساخته اند را از فکر و زندگی خود نرانید، نمی توانید الا الله بگویید. توحید از مبارزه با شرک شروع می شود.
آزادی توحیدی بدین معنا است که هیچ کسی یا چیزی جز خدا بر شما حکومت نکند، دستور ندهد، به شما تسلط نداشته باشد، اراده خود را به شما تحمیل نکند. شما را مجبور به کاری نکند.
بنابراین انسان باید در این مسیر از پرستش تمام بت های نفسانی و مادی خودساخته بشری مانند بت پرستی و پول پرستی، قدرت پرستی، شهرت پرستی، شهوت پرستی، خودپرستی رها و آزاد شود و تنها خدای متعال را بپرستد، تا به سعادت برسد.
شما ممکن است اسیر و در بند خیلی چیزها باشید. نیروهای زیادی در حال حاضر بر شما حکومت می کنند و شما قادر نیستی خودت را از حاکمیت آنها خلاص کنی. همه این نیروها زیر مجموعه نفس هستند. دشمن اصلی نفس شما است. به قول مولوی: مادر بت ها بت نفس شما است. انسان دشمنی بزرگتر از نفس ندارد. در روایت است که: اعدا عدوک نفسک التی بین جنبیک. دشمن ترین دشمنان تو نفس تو است.
آزادی واقعی خلاصی از اطاعت و بندگی نفس است. تا زمانی که نفس به شما فرمان می دهد و شما مطیع آن هستید بنده و اسیرید، راه رسیدن به آزادی گذشتن از خود است. به قول اهل معرفت: از خود بگذر به حق رسیدی!
خیلی از ماها اصلا احساس بردگی نمی کنیم و نمی دانیم که در اسارت زندگی می کنیم. نیروهای زیادی از درون و بیرون ما را برده خود کرده اند. ما با این حالت خو گرفته ایم. اکثر مردم کاملا راضی به نظر می رسند.
در روایت دارد که دنیا زندان مومن است، یعنی روح انسان مومن در دنیا چنین احساسی دارد. دنیا چنان روح انسان را در اسارت گرفته و به بندگی خویش فرا می خواند، که امکان هرگونه رشد معنوی از آن سلب شده است.
آدمی با آزادی از شرک، یعنی دنیاپرستی و نفس پرستی و مانند آن، انسان می شود. روح تو با آزادی توحیدی پرواز می کند. بدان تا زمانی که در بند نفس خود اسیری، مزه انسانیت را نمی چشی، بال های روح تو را نفس کاملا بسته است.
آزادی که ما از آن سخن می گوییم، آزادی خود از پرستش ناخود است. نفس تو خواسته ها و آرزوهای افراطی فراوانی دارد که تو را به بردگی گرفته اند، ولی چون تو به این حالت عادت کرده ای احساس نمی کنی و به آن اعتراضی هم نداری!
مهمترین کاری که در خودسازی توحیدی باید انجام دهی این است که اهمیت آزادی را درک کنی و تمام تلاش خود را برای رهاسازی روح از انواع شرک و بندگی غیر خدا به انجام برسانی، خود را از اسارت تن، نفس و دنیا نجات دهی. از هر نیرویی که تو را به بند می کشد جز الله رها شوی.
اینجا گردنه راه خدا است. تمام سختی های خودسازی در این مرحله است. بندگی و توحید سخت است، اما نه به اندازه آزادی از شرک. اگر به آزادی رسیدی، پرواز کردن برای تو چندان دشوار نیست. تازه لذتی دارد که قابل توصیف نیست.
بعد از اینکه از زندان شکم پرستی و شهوت پرستی آزاد شدی تازه خودت را پیدا می کنی، خودت می شوی، خودت را حس می کنی. تاکنون تو خودت نبودی. شکم و شهوت بود که جای تو را گرفته بود و بر تو سلطه یافته بود.
وقتی از شهرت، مقام، منیت، قدرت و پول پرستی رها شدی و آزادی خود را بدست آوردی، اکنون وارد معبد خورشید می شوی. تازه پرواز برایت معنا می شود و لذت عروج معنوی را درک می کنی، نماز برای تو حکم معراج را پیدا می کند.
همه اتفاق های خوبی که باید برای تو بیافتد با آزادی معنوی و توحیدی محقق می شود. انسان بدون آزادی حیوانی بیش نیست. جانوری که در بند شکم و شهوت اسیر است و دائم نشخوار می کند. اولئک کالانعام بل هم اضل.
متاسفانه باید اعتراف کنیم که همه ما کم و بیش اسیر و بنده نفس خود هستیم. ما اسیر خودمان هستیم. یا بهتر بگویم ناخود. تا وقتی که از نفس تبعیت می کنیم، مزه آزادی را نمی چشیم. مزه انسانیت را نمی چشیم. مزه بندگی خدا را هم نمی چشیم.
اگر می خواهید به معبد وارد شوید و غرق شعف و شادی با خداوند گردید، باید از روی جنازه خودتان عبور کنید. باید از خودتان تخلیه شوید. نفس شما را به راهی می برد که پایان آن جهنم است.
گام دوم خودسازی توحیدی:
مقام بندگی:
آری ثمره و میوه دین رساندن انسان به اوج مقام بندگی و فناء فی الله است، زیرا انسان مظهر خدا است و شکوفایی استعدادهای مظهری او تنها از طریق بندگی و قرب به خدا شکوفا می شود.
همه ما می دانیم که نقطه عطف دعوت تمامی انبیای الهی، عبودیت و بندگی خداوند بوده است و آنان در سیستم تربیتی خود انسان ها را به بندگی خدا دعوت می کردند و از این طریق به رشد و شکوفایی مطلوب خود می رساندند.
در بحث معروف گوهر و صدف دین نظرات فراوانی وجود دارد اما نظر نهایی و حقیقت این است که گوهر دین توحید است و سایر مسایلی که در دین مطرح می شود حکم صدف را برای این گوهر دارد.
البته توحید دو معنا دارد، یکتایی خداوند و یکتاپرستی انسان و اگر چه یکتایی خداوند از مباحث مهم توحیدی است، اما محور دعوت انبیای الهی و آموزه های قرآن کریم یکتاپرستی انسان است. وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ….و هر آینه در میان هر امتی رسولی فرستادید و پیام او این بود که به مردم می گفت تنها خدای یکتا را بپرستید (نحل، 36) این پیام کلی ادیان الهی و انبیاء است.
لذا یکتاپرستی همان بندگی خالصانه خدای متعال است که ثمره نهایی دین حساب می شود.
دلیل دیگر آن ریشه ای بودن بندگی برای تمام مقامات معنوی انسان است، یعنی تمام کسانی که به مقاماتی نظیر نبوت و رسالت و امامت و ولایت و کرامت و معرفت شهودی و مقام یقین رسیده اند و اقتدار علمی و عملی ولایت در آنها به ظهور رسیده است، از طریق کسب مقام بندگی بوده است.
به طور مثال حضرت ابراهیم (ع) وقتی تمام وظایف بندگی را به نحو احسن انجام داد و در قضیه ذبح حضرت اسماعیل (ع) امتحان بندگی را به خوبی گذراند، خدای متعال به او مقام امامت عطا نمود.
به عبارت دیگر، بندگی خداوند است که برای انسان شایستگی این مقامات را به همراه می آورد و قدرت های معنوی و همت و کرامت عرفانی، نتیجه عبادت خالصانه خدای متعال می باشد.
لذا ما وظیفه داریم که در مسیر بندگی حق تعالی بکوشیم و نتیجه را به خداوند واگذار نماییم، او است که به هر بنده ای که بخواهد بسته به مقدار شایستگی و موفقیتی که در مسیر بندگی بدست آورده، از مقامات و مناصب معنوی خویش عطا می کند.
با این بیان روشن می شود که قدرت های ماورایی و ولایی، هدف سالک نیست و نباید برای رسیدن به چنین مقاماتی خدای متعال را عبادت کند و اگر چنین کند عباداتش بی ثمر خواهد بود، کما اینکه هیچ کدام از بزرگان دین و عرفای حقیقی اسلام برای رسیدن به چنین قدرت و مقاماتی خدای متعال را عبادت نکردند.
هدف و نیت عبادت، قرب به خدا و رسیدن به مقام بندگی و تسلیم محض بودن در برابر خدای متعال برای کسب رضایت و محبت او است و کشف و کراماتی که به سالک عطا می شود، به صورت پاداش از ناحیه خدای متعال و به اراده او به بندگان خالص عطا می شود.
اصولا بخشیدن مقام و نعمت های مادی و معنوی، کار خدای متعال است و کار بنده تنها بندگی و اثبات عبودیت خود است. اگر خدای متعال از بنده اش راضی شود، حتما او را نیز راضی و خوشنود خواهد ساخت.
تو بندگی به شرط مزد مکن حافظ
که خواجه خود روش بنده پروی داند.
چیستی خودسازی توحیدی