حمله به خانه حضرت زهرا(س)
کیفیت حمله به خانه حضرت زهرا(س) چگونه بوده و چرا در این جریان،حضرت علی(ع) نقشی منفعلانه داشته اند؟
در مورد هجوم به خانه وحی، ابوبکر بن ابى شیبه (159- 235) مولف کتاب المصنف، به سند صحیح چنین نقل مى کند:
«انه حین بویع لابى بکر بعد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم کان على و الزبیر یدخلان على فاطمه بنت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فیشاورونها و یرتجعون فى امرهم.فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمه، فقال: یا بنت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و الله ما من احد احب الینا من ابیک و ما من احد احب الینا بعد ابیک منک، و ایم الله ما ذاک بما نعى ان اجتمع هولاء النفر عندک، ان امرتهم ان یحرق علیهم البیت. قال: فما خرج عمر جاءوها، فقالت: تعلمون ان عمر قد جاءنى، و قد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت، و ایم الله لیمضین لما حلف علیه».
«هنگامى که مردم با ابى بکر بیعت کردند، على و زبیر در خانه فاطمه با او به گفتگو و رایزنى مى پرداختند. زمانى که این مطلب به گوش عمر بن خطاب رسید ، به خانه فاطمه آمد و گفت: اى دختر رسول خدا! به خدا قسم محبوبترین فرد نزد ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود شما، ولى به خدا سوگند این محبت، مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شدند دستور دهم خانه را بر سر آنها به آتش بکشند. این جمله را گفت و بیرون رفت. وقتى على و زبیر به خانه بازگشتند دخت گرامى علیهاالسلام به على علیه السلام و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر تجمع شما در این خانه تکرار شود خانه را بر سر شماها خواهد سوزاند. به خدا سوگند! او آنچه را که قسم خورده انجام مى دهد.[1]
احمد بن یحیى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، رویداد تاریخى فوق را در کتاب «انساب الاشراف» به گونه ى زیر نقل مى کند: « انّ أبابکر أرسل إلى علیّ یرید البیعة، فلم یبایع. فجاء عمر و معه فتیلة. فتلقته فاطمةُ على الباب، فقالت فاطمة: یا ابن الخطاب! أتراک محرّقاً علیّ بابی؟ قال: نعم، و ذلک أقوى فیما جاء به أبوک…».
«ابوبکر به دنبال على (علیه السلام) فرستاد تا بیعت کند، ولى على (علیه السلام) از بیعت با او امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد و با فاطمه در مقابل در خانه رو به رو شد. فاطمه گفت: اى فرزند خطاب! آیا در صدد سوزاندن خانه من هستى؟ عمر گفت! بلى، این کار کمک به چیزى است که پدرت براى آن مبعوث شده است!».[2]
بلاذرى این رویدادد تاریخى را با چنین سندى نقل مى کند: مدائنى، از مسلمه بن محارب، از سلیمان التیمى و از ابن عون.مورخ شهیر عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى (212- 276) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پر کار حوزه تاریخ و ادب اسلامى است، مولف کتاب تاویل مختلف الحدیث و ادب الکاتب و غیره. (الاعلام 4/ 137)وى در کتاب «الامامه والسیاسه» چنین مى نویسد:
«انّ أبابکر رضی اللَّه عنه تفقد قوماً تخلّفوا عن بیعته عند علی کرم اللَّه وجهه فبعث إلیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب و قال: و الّذی نفس عمر بیده لتخرجنّ أو لا حرقنّها على من فیها، فقیل له: یا أباحفص انّ فیها فاطمة فقال: و إن». [3]
« ابوبکر از کسانى که از بیعت با او سر برتافته و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد. او به در خانه على آمد وآنان را صدا زد که بیرون بیایند ولى آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع، عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایى که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید والا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (کنیه ى عمر) در این خانه فاطمه دخت پیامبر است، او گفت: باشد».
ابن قتیبه دنبال داستان را سوزناکتر و دردناکتر نوشته است:
«ثمّ قال عمر، فمشى معه جماعه، حتى أتوا باب فاطمة، فذقّوا الباب، فلما سمعت أصواتهم نادت بأعلى صوتها: یا أبتِ یا رسول اللَّه! ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن أبی قحافة. فلما سمع القوم صوتها و بکائها انصرفوا باکین و کادت قلوبهم تتصدع و اکبادهم تنفطر و بقی عمر و معه قوم فأخرجوا علیاً، فمضوا به إلى أبی بکر، فقالوا له: بایِع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ قالوا: إذاً و اللَّه الّذی لا إله إلّا هو نضرب نقک…».[4]
«عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند در خانه را زدند، هنگامى که فاطمه صداى آنها را شنید، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا! پس از تو چه مصیبت هایى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسید؟! وقتى مردم که همراه عمر بودند صداى زهرا را شنیدند گریه کنان برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بیرون کشیدند و نزد ابى بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن. على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى شود؟، گفتند: به خدایى که جز او خدایى نیست گردنت را مى زنیم!!…».
(مسلما این بخش از تاریخ ، براى علاقمندان به شیخین بسیار سنگین و ناگوار بوده است، لذا برخى درصدد برآمدند که در نسبت کتاب الإمامه والسیاسه به ابن قتیبه تردید کنند، حال آن که ابن ابى الحدید، استاد فن تاریخ، این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و تحریفگران بخشى از مطالب آن را به هنگام چاپ، حذف کرده اند. غافل از آنکه مطالب مزبور در شرح نهج البلاغه ى ابن ابى الحدید موجود است.
زر کلى در اعلام، کتاب الامامه والسیاسه را از آثار ابن قتیبه مى داند و سپس مى افزاید: «برخى از علما در انتساب این کتاب به ابن قتیبه تأمل دارند». یعنى شک و تردید را به دیگران نسبت مى دهد نه به خویش، همچنان که الیاس سرکیس [5] (این کتاب را از آثار ابن قتیبه مى داند.)
محمد بن جریر طبرى (متوفاى 310)، فقیه و تاریخ نگار برجسته اهل سنت در تاریخ خود، رویداد فجیع هتک حرمت به خانه ى وحى را چنین بیان مى کند:
« أتى عمر بن الخطاب منزل علىّ وفیه طلحة و الزبیر و رجال من المهاجرین، فقال واللَّه لاُحرقنّ علیکم أو لتخرُجُنّ إلى البیعة، فخرج علیه الزبیرُ مُصلِتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فأخذوه».[6]
« عمر بن خطاب به در خانه ى على آمد، در حالى که گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش مى کشم مگر این که براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالى که شمشیرى بر دست داشت، ناگهان پاى او لغزید و شمشیر از دست او بر زمین افتاد. در این موقع دیگران بر او هجوم آورده و شمشیر را از دست او گرفتند».
این صحنه ى تاریخى، حاکى از آن است که اخذ بیعت براى خلیفه ى اول، با تهدید و ارعاب صورت گرفته و آزادى و انتخابى در کار نبوده است حال، آیا این نوع بیعت ارزشى دارد یا نه؟ خواننده باید در آن داورى نماید.شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبدربه اندلسى» مؤلف کتاب «العقدالفرید» (متوفاى 463 ه) در کتاب مزبور بحثى مشروح درباره ى تاریخ سقیفه انجام داده و با اشاره به کسانى که از بیعت ابى بکر تخلف جسته اند چنین مى نویسد:
«فأمّا علی و العباس و الزبیر فقعدوا فى بیت فاطمة حتى بعث إلیهم أبوبکر عمر بن الخطاب لیُخرجهم من بیت فاطمة و قال له: إن أبوا فقاتلهم، فأقبل بقبس من نار على أن یُضرم علیهم الدار، فلقیته فاطمة فقالت: یا ابن الخطاب أجئت لتحرق دارنا؟! قال: نعم، أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأُمّة».[7]
«على و عباس و زبیر در خانه ى فاطمه نشسته بودند تا این که ابوبکر، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند با آنان نبرد کن. عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه ى فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد. در این هنگام فاطمه با او روبه رو شد و گفت: اى فرزند خطاب! آمده اى خانه ى ما را بسوزانى؟! او در پاسخ گفت: بلى، مگر این که شما نیز آن کنید که امت کردند (با ابوبکر بیعت کنید»).
ابوعبید قاسم بن سلام (متوفاى 224) در کتاب نفیس خود به نام «الأموال» که مورد اعتماد فقیهان بزرگ مسلمان قرار دارد، به طور مستند از عبدالرحمان بن عوف نقل مى کند که مى گوید: در بیمارى ابوبکر، براى عیادتش ، وارد خانه ى او شدم. او پس از گفتگوى زیاد، به من گفت: آرزو مى کنم کاش سه چیز را که انجام داده ام انجام نداده بودم همچنان که آرزو مى کنم کاش سه چیز را که انجام نداده ام انجام مى دادم. همچنین آرزو مى کنم سه چیز را از پیامبر سؤال مى کردم. اما آن سه چیزى که انجام داده ام و آرزو مى کنم اى کاش انجام نمى دادم عبارتند از: « وددت أنّی لم أکشف بیت فاطمة و ترکته وان اُغلِقَ على الحرب ». [8]«کاش، پرده ى حرمت خانه ى فاطمه را پاره نمى کردم و آن را به حال خود وا مى گذاشتم، هرچند براى جنگ بسته شده بود».ابوعبید هنگامى که به اینجا مى رسد به جاى جمله: «لم اکشف بیت فاطمه و ترکته…» مى گوید: کذا و کذا. و اضافه مى کند که من مایل به ذکر آن نیستم. ولى اگر «ابوعبید» روى تعصب مذهبى یا علت دیگر از نقل حقیقت سر بر تافته، خوشبختانه محققان کتاب «الأموال» در پاورقى توضیح داده اند که: جمله هاى حذف شده ى فوق، در کتاب «میزان الاعتدال» (به نحوى که بیان گردید) وارد شده است و افزون بر آن، طبرانى در معجم خود، ابن عبدربه در عقدالفرید و افراد دیگر در جاهاى دیگر، عبارت حذف شده را آورده اند.ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى (260- 360) شخصیتى است که ذهبى در «میزان الاعتدال» در حق او مى نویسد: حافظ و ثبت. (میزان الاعتدال 2/ 195)مولف کتاب «المعجم الکبیر»- که کرارا چاپ شده است- آنجا که درباره ى ابى بکر و خطبه ها و وفات او سخن مى گوید یادآور مى شود: ابى بکر به هنگام مرگ، آرزو کرد: کاش سه چیز را انجام نمى دادم و کاش سه چیز را انجام مى دادم و کاش سه چیز را از رسول خدا سؤال مى کردم. سپس، درباره ى آن سه چیزى که ابوبکر آرزو مى کرد کاش آن را انجام نمى دادم، چنین مى گوید: « فأمّا الثلاث اللاتی وددت أنی لم أفعلهنّ، فوددت انّی لم أکن کشفت بیت فاطمة و ترکته»[9] «آن سه چیزى که آرزو مى کنم کاش انجام نمى دادم چنین بود: آرزو مى کنم حرمت خانه ى فاطمه را زیر پا نمى نهادم و آن را به حال خود واگذار مى کردم». [1] . المصنف ابن ابى شیبه ج8،ص 572[2] . انساب الأشراف 1/ 586، ط دار معارف، قاهره
[3] . الامامه والسیاسه، ص 12، چاپ المکتبه التجاریه الکبرى، مصر
[4] . الامامه والسیاسه، ص 13، چاپ المکتبه التجاریه الکبرى، مصر
[5] . معجم المطبوعات العربیه 1/ 212
[6] . تاریخ طبرى 2/ 443، چاپ بیروت
[7] . عقدالفرید 4/ 260، چاپ مکتبه هلال
[8] . الأموال، ص 195، چاپ نشر کلیات ازهریه، الأموال، ص 174، چاپ بیروت
[9] . المعجم الکبیر طبرانى 1/ 62، شماره حدیث 43، تحقیق حمدى عبدالمجید سلفى
حمله به خانه حضرت زهرا(س)