دین و اندیشه

راه رسیدن به معرفت و لقای خداوند

پرسش و پاسخ

بنام خدا سلام راه رسیدن به معرفت و لقای پروردگار مهربان عالم چیست با تشکر

دوست گرامی. راه رسیدن به معرفت خدا سیر و سلوک نظری و عملی است. سلوک نظری یعنی جستجوی حقیقت تا رسیدن به یقین علمی و سلوک عملی برای رسیدن به حقیقت از طریق علم و عبادت است. البته هر دو را به معرفت ختم می شود و منظور ما البته معرفت شهودی و عین الیقین است. در ادامه توضیحاتی در مورد سلوک نظری و عملی خواهیم داشت و در نهایت در باره روش سلوک نظری بیشتر سخن خواهیم گفت. معرفت چیست و چگونه به آن برسیم؟1-به شما تبریک می گوییم که نخستین قدم را برای پاکی و پاکیزگی روحی و معنوی و سلوک الی الله برداشته اید و این چنانکه بزرگان ما می فرمایند یقظیه و بیداری از خواب غفلت است که همه ما را دربرگرفته است. اما چنانکه بزرگان گفته اند, امکان ندارد ره چهل ساله را یک شبه رفت و به تعبیر زیبای استاد بزرگوار حضرت آیت الله حسن زاده آملی روزی؛ روز به روز است. پس نباید در سیر و سلوک عجله به خرج داد و در عین حال امروز را به فردا سپرد.پس تلاشتان را ارج می نهیم و روحیه معنوی و رو به کمال شما را می ستاییم و برای شما در این مسیر آرزوی توفیق روزافزون داریم. می دانید که هدف دین بیان روش و هدایت انسان در مسیر قرب الهی است و این موضوع به گستره تمامی آموزه های دینی است ، بنابر این امکان این که بخواهیم تمامی جزئیات برنامه سیر و سلوک به سوی خدای تعالی را شرح دهیم، واقعا نیست، آنچه در ذیل، به عنوان پاسخ، خدمت شما ارسال می شود، خلاصه و بیان کلی راه است، آشنایی با جزئیات راه را باید در طی مطالعات فراوان و توسط اساتید اخلاق و عرفان بیابید. ما به سهم خود می کوشیم تا در این زمینه تا حدودی راه گشا باشیم.
ضمنا یک نکته اساسی برای ورود وجود دارد که باید مورد دقت قرار بگیرد و آن توجه به موانع معرفت است. لقمه حرام و گناه دو مانع اصلی معرفت است که باید برطرف گردد. معرفت نوری است که خدای متعال به قلب انسان می تاباند. العلم نور یقظفه الله فی قلب من یشاء من عباده. و این نور در قلب آلوده به گناه وارد نمی شود و لقمه حرام هم اگر در شکمی باشد جلوی ورود معارف و آرزوهای معنوی انسان را می گیرد. بنابراین قبل از اینکه کسی در طلب معرفت کوشش کند لازم است در جهت تزکیه نفس و جهاد اکبر بکوشد و زندگی خود را از گناه و لقمه حرام پاکسازی نماید.
2- در مورد چیستی معرفت و علم و فرق بین آن دو مباحث فراوانی مطرح است و بعضا نظرات ارائه شده در این باب متعارض یا متفاوتند ؛ لذا ما از ورود مفصل در این بحث دامنه دار پرهیز نموده و به ذکر نکاتی کوتاه در این باره بسنده می کنیم .
علم و معرفت از امور بدیهی بوده و قابل تعریف نیستند ؛ چون شناخت هر چیزی به علم ومعرفت است ؛ و چیزی ظاهر تر از این دو نیست که این دو را به ما بشناساند. لذا در یک تعریف تشبیهی گفته اند: علم ومعرفت مثل نور است که خود ، روشن است و هر چیزی را روشن می کند.
راغب در مفردات ، در واژه عَرَفَ ، گفته است : معرفت شناختن شیء است با تفکّر و تدبّر در آثار آن شیء ، و آن اخصِ از علم است ؛ لذا می گویند فلانی به خدا معرفت دارد و نمی گویند به خدا علم دارد ؛ چون شناخت خدا با تفکر در آثار او است و انسان شناخت کلی و احاطی به خداوند ندارد. و می گویند خدا به موجودات علم دارد چون شناخت خدا کلی و احاطی است. در اقرب الموارد ، در واژه عَرَفَ ، گفته است : معرفت ، شناختن به یکی از حواسّ پنجگانه است.
از توجه به استعمالات مختلف واژه معرفت و علم در علوم مختلف چنین به نظر می رسد که این دو واژه کاربردهای متفاوتی در علوم مختلف دارند ؛ لذا لغویین نیز با توجه به استعمالات گوناگون این دو کلمه ، برای آن دو معانی مختلفی را بیان کرده اند. ولی با توجّه به استعمال واژه معرفت و علم در آیات و روایات اهل بیت (ع) و اقوال لغویین چنین به نظر می رسد که معرفت در مقابل علم ، آگاهی جزئی است ؛ یعنی نسبت بین آنها ، نسبت جزء به کل است ؛ به همین علّت نیز صحیح است که گفته شود فلانی به خدا معرفت دارد ؛ ولی نمی توان گفت فلانی به خدا علم دارد. چون تنها خود خداست که به خودش آگاهی کامل دارد.
بر این اساس شاید بتوان گفت: علم آن نوع آگاهی است که همراه با احاطه کامل وجودی باشد ؛ و معرفت آن نوع آگاهی است که یا همراه با احاطه وجودی نیست یا همراه با احاطه وجودی ناقص است . البته علم و معرفت لدنی که به افاضه حق تعالی است، مرتبه ای فراتر از تحصیل است که بدان اشاره خواهد شد.
3- راه رسیدن به معرفت خداوند دو مرحله اساسی دارد.
1- معرفت نظری: در این زمینه گفتنی است:معرفت خداوند مبتنی بر تصور صحیح از او است. خدای متعال متن وجود و حیات و قدرت ساری و جاری در تمام هستی است. هیچ ذره ای در جهان هستی نیست که در باطن و ظاهر آن خدای متعال با وجود، حیات و قدرت و علم و سایر صفات خویش حضور و ظهور نداشته باشد. تمامی پدیده های جهان، ظهور صفات خداوندی هستند و شما می توانید از پس هر پدیده و صفت کمالی که در هستی مشاهده می کنید، ذات وجود و خدای متعال را مشاهده نمایید، خداوند، یعنی منبع وجود، حیات، علم، قدرت و سایر کمالاتی که در طبیعت و تمام هستی ظهور و نمود دارد. رسیدن به شناخت عمیق و عرفانی خداوند مستلزم تلاش فراوان و گذر از مراحل و مراتب خداشناسی است که درادامه بدان اشاره خواهیم نمود.
مشکل شناختى انسان نسبت به خداوند، یک مشکل تصدیقى نیست، تا بحث شک که از مباحث تصدیقى است بر آن مطرح باشد. مشکل انسان در این زمینه بیشتر یک مشکل تصورى است. وجود خداوند موضوعى است که اگر خوب تصور شود، تصدیق آن از بدیهیات است و از نظر علمى شک در بدیهیات بى معنا است.
انسان برای رسیدن به خداوند و وصول به لقای پروردگار به دو نوع سیر و سلوک نظری و سیر و سلوک عملی نیاز دارد. سلوک نظری برای شناخت هر چه بهتر خداوند و قرب علمی به او است و سلوک عملی برای نزدیک شدن و قرب عملی به خدای متعال می باشد. هر یک از سلوک نظری و عملی دارای مراحل و منازل و روش ها و شرایط فراوانی است که اشاره به آنها در یک پاسخ نامه نمی گنجد. پس در حال حاضر و به ناچار تنها به روش کلی آن اشاره می کنیم و منابعی نیز معرفی می گردد.
روش شناخت خداوند:
ما برای شناخت خدای متعال سه راه در پیش روی خود داریم که به صورت مرحله ای طی می شوند.
مرحله اول شناخت او با آیات آفاقی و انفسی است. این همان راه شناخت خداوند از طریق نشانه های او در طبیعت و روش تجربی است و لازم است که انسان در ابتدای راه شناخت از طریق شناخت طبیعت و نشانه های تکوینی و و همچنین مطالعه آیات تدوینی قرآن کریم به معرفت خدای متعال دست یابد.
البته شناخت خداوند منان با آیات انفسی مفیدتر است ( من عرف نفسه فقد عرف ربه) چون معمولاً با اصلاح صفات و اعمال نفس همراه است.
بنابراین اندیشیدن در آیات آفاقی و انفسی به شناخت خداوند منتهی می‌شود و این نیز به نوبة خود راهنمای انسان به سوی حق و شریعت الهی خواهد بود.
این راه که در کتاب شریف توحید مفضل پی گیری شده است بهترین راه خدا شناسی برای مبتدیان است.
دوم شناخت خداوند از طریق عقل است. نیرویی که بیشتر عمل کردش محاسبه و درک وجودات وصفی و صفات الهی است. این روش طریق خواص از مردم می‌باشد، کسانی که پس از مطالعه در طبیعت و آیات تکوینی او در خلقت، از طریق استدلال و برهان عقل و فلسفه و حکمت به شناخت خدای تعالی می پردازند.
سوم شناخت خداوند لطیف از طریق رؤیت و ابزار دل می‌باشد که طریق اولیاء است و همگان را به آن راه نیست مگر مسیری که به عنوان سیر و سلوک ترسیم شده طی نمایند, یعنی از طریق طبیعت و شناخت آفاقی و انفسی به عقل و استدلال عقلی راه یابند و با گذر از عقل به عشق و عرفان برسند و اهل مشاهده و معاینه و وصول به حق تعالی شوند.
این سخن مولای عارفان علی(ع) و همچنین اهل معرفت است که گفته اند: من در همه چیز خدا را می بینم. خدای واقعی همان است که در همه چیز ظهور دارد و نهایت عرفان اهل معرفت هم همین است که خدا را در همه چیز ببینند. از دیدگاه عرفان خدای تعالی همان متن وجود و هستی است و هر چه که غیر ذات هستی وجود دارد مظاهر او است. مظاهر هم در حقیقت او را نشان می دهند چون ظهور او هستند و اگر انسان دقت کند خداوند را در تمام مظاهر هستی خواهد دید و می توان گفت اشیا در حقیقت آینه هایی هستند که خداوند را نشان می دهند و به قول قرآن کریم آیه ها و نشانه های او هستند. منتهی باید توجه کنید که اینگونه رویت مخصوص اهل معرفت است و اهل عقل و فلسفه و همچنین اهل تجربه و علم از آن محرومند، مگر اینکه ایشان نیز چنین اعتقاد و کنکاشی را بپذیرند و رو به سوی عرفان و شهود خدای متعال بیاورند.
به بیان دیگر ، انسانها به سه صورت، معرفت حق تعالی را حاصل می‌کنند. اول تقلید که در این روش خداوند به واسطه حواس و امور قابل احساس شناخته می‌شود، دوم تحقیق و استدلال که در این روش خداوند به واسطه عقل و برهان شنـاخته می‌شود و سوم کشف و رویت که در این روش خدای متعال به واسطه مکاشفات درونی، شناخته می‌شود.
در پایان توجه به یک نکته حایز اهمیت فراوان است و آن اینکه سیر و سلوک دارای دو مرحله است. سیر و سلوک نظری و سیر و سلوک نظری بنابراین در این روش سیر و سلوک نظری انسان که به سوی معرفت نظری خدای متعال است اگر با سیرو سلوک عملی همراه نشود، بی نتیجه و ابتر خواهد بود. انسان از طریق علم و عمل به کمال می رسد و لازم است این دو سیر همزمان با هم و هماهنگ با هم طی شوند.
روش خداشناسی تجربی و خدایابی از طریق رجوع و توجه به طبیعت و خلقت، اولین و همگانی ترین روش خداجوئی است. آنگاه که انسان به آسمان و زمین و آنچه در آنهاست نظر می کند و از فرط هیجان و شگفتی ساعت ها به آن ها خیره می ماند، ناخواسته اقرار می کند به حکمت و دانش و تدبیری که در پس این مناظر شگفت انگیز وجود دارد. و چون دانش و حکمت از آن موجودی عاقل و داناست، به وجود او نیز اعتراف و اذعان می کند.
انسان آنگاه که دارای جهان بینی الهی باشد به هر چه نگاه کند خدا را در پس آن حاضر خواهد دید. چه آنگاه که به طبیعت چشم دوخته است و چه آنگاه که با قوانین فیزیکی و شیمیائی حاکم بر طبیعت سر و کار دارد. چرا که انسان فقط کاشف آن قوانین و بینده آن مناظر است نه خالق آنها. پس جا دارد که از خود بپرسید اینها از کجا آمده اند و چه کسی آنها را آفریده است.
کتاب «توحید مفضل» که حضرت امام جعفر صادق (ع) به مفضل املاء کردند و وی نیز گفته های ایشان را به رشته تحریر درآورند، پر است از توجه به خلقت و اندیشیدن در آفرینش الهی. چرا که یکی از راههای شناخت خداوند تفکر در آثار، مخلوقات و معلولات او و اندیشیدن درباره ظرافت آفرینش آنهاست. روشی که هر فردی را و یا هر مقدار دانش و معلوماتی، به درک و تامل وا می دارد. و در واقع آنکه از دانش بهره بیشتری دارد با دیدن شگفتی های آفرینش بیشتر شگفت زده شده و به فکر می رود.
رسیدن از معلول به علت در واقع یکی از دلایل فلسفی اثبات خداوند است که فلیسوفان به عنوان اولین دلیل برای اثبات وجود خداوند از آن مدد می جویند.
خداوند در قرآن نیز بسیار از طبیعت و آفرینش موجودات یاد کرده و ما را به توجه بدان ترغیب نموده است، آیاتی که یا اشاره به خود طبیعت و آثار آن دارد و یا به واقع و حوادث واقع شده در جهان اشاره می کند، آیاتی مانند؛ آیه 17 و 18، سوره غاشیه: «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى اْلإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ* وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ؛ آیا به شتر نمى نگرند که چگونه آفریده شده و به آسمان که چگونه برافراشته شده».
و آیه 5 سوره طارق: «فَلْیَنْظُرِ اْلإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ؛ پس انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است».
آیه 185، سوره اعراف: «أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیْ ءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیّ ِ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ؛ آیا در ملکوت آسمانها و زمین و هر چیزى که خدا آفریده است ننگریسته اند و اینکه شاید هنگام مرگشان نزدیک شده باشد پس به کدام سخن بعد از قرآن ایمان مى آورند».
آیه 5، سوره ق: «أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ؛ مگر به آسمان بالاى سرشان ننگریسته اند که چگونه آن را ساخته و زینتش داده ایم و براى آن هیچ گونه شکافتگى نیست».
و آیات بسیار دیگر که گویای توجه خاص آیات قرآن به طبیعت و آثار خلقت است.
چند کتاب برای خدا شناسی:
– راه خداشناسی، استاد جعفر سبحانی
– راه شناخت خدا، محمدی ری شهری
– آفریدگار جهان، آیت الله مکارم شیرازى
– خدا را چگونه بشناسیم، آیت الله مکارم شیرازى
– اصول عقاید، استاد محسن قرائتی
– خدا در قرآن، شهید بهشتی
– دوره پنج جلدی مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی، استاد شهید مرتضی مطهری(ره)
– توحید، شهید دستغیب شیرازی
– نشان از بى نشان ها، مرحوم حسنعلى اصفهانى، ص 166 153
– تبیین براهین اثبات خدا، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء قم.
2- معرفت عملی: اهل معرفت به شناختی که حاصل عمل و عبودیت خداوند است، معرفت شهودی می گویند. این نوع معرفت چیزی فراتر از شناخت و معرفت تحصیلی از طریق مدرسه و کتاب و قلم و استاد است. این نوع معرفت علمی است که خدای متعال در نتیجه سلوک عملی و ریاضت های شرعی به انسان عطا می کند.
از دیدگاه عرفان اسلامی تمام فعالیت های نظری و عملی انسان در سیر و سلوک به معرفت شهودی خدای متعال می انجامد و عارف تمام مقصدش در زندگی سلوکی، وصول به این پایه از عرفان است. با این رویکرد انسان مظهر خدای تعالی است و نهایت مظهریت او در این است که مظهر صفت علم الهی شود. این علم نه علمی است که با تحصیل و کتاب و استاد و تلاش خود او حاصل می شود، بلکه اثر فیض رحمانی حق تعالی است که در اثر عبودیت عاید بنده صالح و خالص می گردد. العلم نور یقذفه الله فی قلوب من یشاء من عباده. علم نوری است که خدای متعال به قلب هر بنده ای از بندگان خود که بخواهد، می افکند. راه رسیدن به معرفت شهودی خداوند، روش عبودیت و سیر و سلوک عملی و اخلاقی است.
سلوک عملی هم دارای مراحلی است:
الف) تحقق ظرف عبودیت که خود دارای دو مرحله می باشد.
1- قرب فرایض : در وهله سالک می کوشد واجبات الهى را بدون اندک کم و کاست انجام دهد و از محرمات و معاصى با تمام وجود چشم پوشد.
2- قرب نوافل: در مرحله دوم که مرحله بالاتری است سالک می کوشد تا به مستحبات و نوافل بپردازد و از مکروهات دورى گزیند.
این دو مرحله برای سالک بسیار مهم و اساسی است و نباید نسبت به آنها اهمال کرد. اما روش کار این است که تمرین و ممارست کنید و تمام تلاش خود را بکار بندید و حتی المقدور خود را از گناهان دور کنید و همه واجبات را – همان گونه که در رساله های عملیه آمده است – انجام دهید. این کار تمرین مستمر می خواهد و مدتی وقت شما را می گیرد تا ملکه شما شود. اگر در ابتدای کار دچار مشکلی یا گناهی یا کاهلی شدید, غم به خود راه ندهید و خود را به خدا بسپارید و از شر شیطان و نفس به خدا پناه ببرید و با آب توبه خود را شستشو بدهید تا خداوند شما را پاک کند و توکل خود را از دست ندهید و ناامید نشوید. زیرا در این مرحله شیطان همه تلاش خود را می کند تا شما را از راه بدر کند و با القاء ناامیدی و ناتوانی شما را خسته کند. اما چنانکه گفتیم روزی روز به روز است و باید حلاوت اتیان دستورات الهی و دوری گناه را به خود بچشانید. می توانید برنامه چهل روزه و تمرینهای چهل روزه برای خود بگذارید. آنگاه که در مرحله قرب نوافل به نتیجه مطلوب رسید و نفس خود را بر آن آماده کردید، به سراغ قرب نوافل بروید و همین روش را در آنجا پیاده کنید. در این راه اهتمام به نمازهای پنجگانه شبانه روز و نافله های آن به ویژه نافله شب و سحر خیزی حتی 10 تا 15 دقیقه به اذان صبح توصیه می شود.
ب) در این مرحله سالک می کوشد تا خویش را از تمامى اوصاف رذیله دور سازد و خود را به زیور اخلاق حسنه وملکات فاضله بیاراید ، زیرا وجود صفات رزیله مانع تحقق ظرف عبودیت و قرب است و وجود صفات حسنه در این زمینه به سالک کمک خواهد کرد. به طور مثال کسی که دارای زیله بخل است ، در ظرف عبودیت قادر به انجام واجبات مالی و انفاق در راه خدا نیست و به عکس کسی که جواد است این فرایض و نوافل را به راحتی انجام می دهد.
ج) همگام با سایر مراحل کار بزرگ دیگری که باید در دستور و برنامه سالک قراربگیرد مرحله آزاد سازی و کسب حریت است.
آزاد ساختن نفس از هر آنچه که او را اسیر خود ساخته و توان پیشرفت و سلوک را از او سلب نموده است ، آزادی او پر خوری ، پر خوابی، پر گویی ، لذت گرایی افراطی، اسارت ثروت ، قدرت ، شهرت، شهوت، عادت، دلبستگی های افراطی به امور دنیوی، وابستگی های افراطی به اشیاء و افراد، مد گرایی، غرب گرایی و خلاصه هر چیزی که به نحوی انسان را اسیر می سازد و امکان حرکت در مسیر عبودیت و قرب را از او سلب می نماید.
در این مرحله لازم است از آنچه که او را از خدا دور مى دارد، دورى گزیند و سراپاى وجود خویش و همه اعمال خود را الهى کند. حتى خواب و خوراک و لباس خویش را براى خدا وطبق آنچه او مى پسندد انجام دهد.
براى انجام این امور دستور کلی که سالک نیاز دارد تنبه و بیدارى وتوجه و مراقبت دائمى نسبت به خود و افعال و احوال خویش و از همه مهمتر حضور قلب و توجه به معبود در نماز است. مرحوم علامه طباطبائی تأیید بسیاری بر مشارطه و مراقبه و محاسبه دارند. به این معنی که ابتدای صبح با خود شرط کنید که کارهایتان برای خدا باشد و در برنامه ریزی منظم برنامه زندگی معنوی خود را بریزید و در وسط روز مراقب خود باشید که از جاده سلوک خارج نشوید و آخرت شب و پیش از خواب از خود حساب بکشید که تا چه حد بر اساس روش درست عمل کرده اید.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: من اَخلَص للّه اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمة من قلبه الى لسانه. مقصود از این سخن آن است که اگر کسى در چهل روز تمام رفتار و فعالیت ها واندیشه هایش را براى رضاى خدا و در راستاى خشنودى او انجام دهد و نه تنها هیچ گناهى انجام ندهد، بلکه هیچ سخنى و کارى بدون قصد قربت نداشته باشد، پاداشى که خداوند به او عنایت مى کند آن است که پرده ها و حجاب ها را از مقابل دیده و گوش او بر خواهد داشت تا حقایقعالم را بشنود و ببیند، و هنگامى که حقایق عالم و حکمت هاى خلقت را شناخت، قلب او آیینه حکمت الهى مى شود و آن حکمت همچون آب زلال کوثر بر زبان او جارى شده و دیگران را از عطش معنوى نجات خواهد داد.
آب کم جو تشنگى آور به دست – تا بجوشد آبت از بالا و پست
تو به هر حالى که باشى مى طلب – آب مى جو دائما اى خشک لب
کان لب خشکت گواهى مى دهد – کو به آخر بر سر منبع رسد
به طور کلی برخی از آداب و لوازم سلوک الی الله به طور اختصار در این بیت بیان شده است:
صمت و جوع و سهر و عزلت وذکری به دوام ناتمامان جهان راکند این پنج تمام
که به طور اختصار پیرامون آن توضیح می دهیم:
1. صمت (سکوت) : مراد از آن نگهداری و حفظ و کنترل زبان از زیاده روی و گفتار غیر ضروری است . سالک باید در گفتار به قدر ضرورت و اقل امکان اکتفا نماید. و این صمت در همه دوران سلوک در همه اوقات لازم است. در حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده است: «الصمت باب من ابواب الحکمه و انه دلیل علی کل خیر، یعنی: سکوت دری از درهای حکمت و راهنمای به هر خیر و نیکی است.»
2. جوع (گرسنگی) و کم خوری: البته به اندازه ای که باعث ضعف نگردد و احوال انسان را پریشان نسازد. حضرت صادق(ع) در حدیثی می فرماید: «الجوع ادام المؤمن و غذاء الروح و طعام القلب؛ گرسنگی خورش مومن و غذای قلب و روح او است» گرسنگی موجب سبکی و نورانیت نفس میگردد و فکر در حال گرسنگی می تواند به پرواز در آید غذای زیاد نفس را ملول و خسته و سنگین می کند و از سیر در آسمان معرفت باز می دارد. البته لقمه حلال هم در این رابطه از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است، زیرا لقمه حرام و مشکوک از موانع جدی راه سلوک و وصول الی الله است.
3. سهر : منظور بیداری سحرگاهی و به پا خاستن برای عبادت پروردگار در نیمه شب است که از موثرترین وسیله برای تقرب به پروردگار و وصول به رضای حق است و همه بزرگان اهل کمال بر آن تأکید داشته و آیات و روایات فراوانی در این باره داریم و برخی بزرگان رسیدن به کمال را بدون نماز شب و شب زنده داری ناممکن دانسته اند.
خداوند در باره بندگان خاص حق می فرماید: «کانواقلیلا من اللیل مایهجعون . و با لاسحار هم یستغفرون؛ مقدار کمی از شب می خوابند و در دل شب و سحرگاه از پروردگار طلب غفران و آمرزش می کنند» (ذاریات، آیه 17 و 18).
4. عزلت: هر چند اسلام دینی اجتماعی است و دستورات اجتماعی آن فراوان است و پیروانش را به ارتباط با یکدیگر و تقویت آن سفارش فراوان نموده و در متن اسلام عزلت و گوشه نشینی و خلوت وجود ندارد ولی در حاشیه آن و به عنوان دارویی مسکن و وضعیتی موقت سفارش به عزلت شده است و منظور کناره گیری از غیر اهل الله است که در ابتدا به صورت کناره گیری ظاهری و فیزیکی است ولی در افرادی که نفس قوی تری دارندمانند انبیا و اولیا و پیروان خاص آنها ، این عزلت ، عزلت با قلب و روح است نه کناره گیری ظاهری و فیزیکی ، هر چند همه پیامبران در طول عمر خود دوره ای از عزلت و خلوت را به صورت چوپانی و انس با طبیعت و دوری از مردم گذرانده اند و هدف این است که نفس ضعیف با تفکر و تقویت معنوی خود ، بتواند در اجتماع حضور یابد و مردم را ارشاد نماید و خود آلوده به آلودگی های اجتماع و انحرافات آن نگردد.
5. ذکر: منظور یاد پروردگار است که یا به صورت ذکر لفظی است و یا ذکر قلبی و عمده توجه و یاد قلبی است و ذکر لفظی وسیله و مقدمه ای برای آن ذکر قلبی است.
برنامه مراقبه در اسلام:
از عواملی که در سلوک دارای نقشی محوری و زیربنایی است «مراقبه» است که مورد تأکید قرآن کریم و روایات اهل بیت(ع) و بزرگان سلوک است و به منزله عمود خیمه سیر و سلوک است. معنای مراقبه آن است که سالک در همه احوال مراقب و مواظب باشد از آن چه وظیفه اوست تخطی نکند.
البته مراقبه معنای عامی دارد و به اختلاف مقامات و درجات و منازل سالک تفاوت می کند در ابتدای امر سلوک، مراقبه عبارت است از آن که از آن چه به حال دین و دنیای او نفعی ندارد، اجتناب کند و سعی کند خلاف رضای خداوند در گفتار و کردارش نباشد و به تدریج بالاتر می رود تا آن جا که گاهی مراد از مراقبه توجه به سکوت نفس و گاهی توجه به مراتب حقیقت اسماء و صفات کلی الهی می باشد.
از نکات مهم در راه سلوک و آداب آن رعایت «رفق» و مدارا در سلوک است و این از امور مهمی است که باید سالک الی الله آن را رعایت کند، چون غفلت و بی توجهی به آن سالک را از ترقی و سیر باز می دارد و گاهی به طور کلی از سفر ممنوع خواهد شد. سالک در ابتدای سفر در خود شور و شوق زاید الوصفی می یابد و به دنبال آن سعی می کند اعمال زیاد و عبادات فراوانی انجام دهد و بیشتر وقت خود را صرف عبادت و گریه و تضرع می کند و به هر عملی دست می زند و از هر کسی کلمه ای می آموزد و از هر غذای روحانی لقمه ای بر می دارد.
این طرز عمل نه تنها سودمند نمی باشد بلکه زیانبار نیز می باشد چون در اثر تحمیل بار سنگین بر نفس، نفس عکس العمل نشان می دهد و عقب می زند و در نتیجه سالک از همه کارها باز می ماند و دیگر در خود میل و رغبتی برای انجام جزئی ترین کارهای مستحبی پیدا نمی کند. بنابراین سالک نباید فریب شوق اولیه خود را بخورد و بار سنگین بر دوش نفس بگذارد بلکه باید با دوراندیشی استعداد و ویژگی های روحی و وضع کار و شغل و میزان ظرفیت خود را بسنجد و آن مقدار عمل و عبادت که از استعداد او کمتر و کوچکتر است انتخاب کند و بر آن مداومت ورزد تا کاملا بهره روحی و معنوی خود را از آن عمل دریافت کند و وقتی مشغول عبادت است با آن که هنوز میل و رغبت دارد از عبادت دست بکشد تا همیشه خود را تشنه عبادت ببیند. در مورد خوراک و خواب باید حد وسط و اعتدال را رعایت کرد به گونه ای که هم شکم پرور و تنبل بار نیاید و هم باعث مریضی و بی حال و ضعف نشود و رعایت اعتدال در امر سلوک در همه امور شرط اساسی این راه است.
از مسائل مهم در امر سلوک وجود مرشد و استاد راه است که واقعا راه رفته و وارسته باشد و بتواند دست سالک را گرفته و منزل به منزل راه ببرد. از برخی بزرگان نقل شده که اگر انسان نیمی از عمرش را صرف یافتن استادی مناسب و خبره نماید ارزش دارد.
البته شناخت استاد راه کار ساده ای نمی باشد و این شناخت جز با مصاحبت و همراهی با او در آشکار و پنهان و اطمینان از او حاصل و عملکرد او حاصل نمی گردد. مدعیان کمال و عرفان فراوانند و همواره کسانی که از کمال و معنویت بهره ای ندارند برای باز کردن دکان و جلب منافع شخصی ادعای ارشاد و راهنمایی سالکان و شیفتگان کمال را داشته اند و باعث گمراهی وانحراف جوانان پاک دل و طالب معنا شده اند و ظهور کرامات و خوارق عادات و خبر دادن از اموری غیبی و سایر کارهای غیر عادی دلیل بر استاد بودن و راهنما بودن کسی نمی باشد.
البته اگر دسترسی نداشتن به استادی شایسته و راه رفته معنایش محروم ماندن از کمال و معنویت نمی باشد بلکه می توان با استفاده از راهنمایی ها و هدایت های قرآنی و پیروی از دستورات پیشوایان دینی و دعا و تضرع و توسل به اهل بیت(ع) راه کمال را بپیماییم و با لبیک به ندای فطرت خداجو و رعایت تقوا و انجام واجبات و دوری از محرمات چراغ بندگی را در دل برفروزد و به مقام قرب الهی متناسب با ظرفیت خود برسد.
باید توجه داشت پیمودن راه بندگی و قرب با فعالیت های اجتماعی و تحصیل و کار هیچ گونه منافاتی ندارد و این از ویژگی های دین مبین و سعادت آفرین اسلام است که بین این گونه فعالیت ها و قرب حق هیچ منافاتی قائل نیست و اتفاقا راه کمال از همین کانال می گذرد و اگر نیت خدمت به بندگان خدا و حل مشکلات آنها و پیشرفت میهن اسلامی باشد، تحصیل و خدمت و کار عین خشنودی حق و عمل به دستورات او و موجب تسریع در رسیدن به کمال می گردد.
یکی دیگر از کارهایی که توصیه می شود مطالعه کتابهای مفید در این زمینه است:
1ـ کتابهای استاد آیت الله حسن زاده آملی
2ـ چهل حدیث امام خمینى (ره)
3ـ آداب الصلاه امام خمینى (ره)
4ـ نقطه هاى آغاز در اخلاق اسلامى مهدوى کنى
5ـ رساله سیرو سلوک علامه بحر العلوم
6 – رساله لب اللباب در سیر و سلوک اولی الالباب درس اخلاق علامه طباطبائی و نگارش علامه طهرانی. کتاب ردیف 5 و6 مکمل هم هستند و انتشارات حکمت در تهران آنها را منتشر کرده اند و دستور العمل مناسبی توسط دو تن از بزرگان عرفان برای راهیان کوی دوست نگارش داده اند که مطالعه و تدبر در آن دو کتاب توصیه می شود. این دو کتاب مبتنی بر روایت ذیل هستند که خود منبع درجه یک برای سیر و سلوک عارفان است.آری اگر این دو کتاب را مطالعه کنید، حقیقت مطلب بیشتر برای شما روشن می شود.
7 – کتابهای مرحوم میرزا جواد ملکی به ویژه رساله لقاء الله ایشان که انتشارات فیض آن را منتشر کرده است.
8 – کتابهای استاد آیت الله جوادی آملی به ویژه اسرار عبادات و تفاسیر موضعی ایشان
9 – کتابهای استاد آیت الله محمد شجاعی به ویژه مقالات ایشان که در سه جلد و در آداب سیر و سلوک نگاشته شده و انتشارات سروش آنها را منتشر کرده است.
10 – حقایق ملامحسن فیض کاشانی و ترجمه ساعد خراسانی
در جستجوی حقیقت!
همه می‌دانیم که در نهان وجودمان، کشش مرموزی وجود دارد که ما را به کشف حقیقت،‌ فرامی‌خواند. خدای متعال است که این کشش را در فطرت بشر قرار داده است.
اگر رنج تحصیل علم را به جان می‌خریم بدین جهت است که علم را ابزاری برای نیل به حقیقت می دانیم! اگر پی دلیل و مدرک می‌رویم و سخن بی دلیل را نمی پذیریم، از این رو است که طالب درک حقیقت ایم.
برای هر کاری که می خواهید انجام دهید نیاز به اطلاعات دارید. هر قدر این اطلاعات حقیقی تر باشد ضریب موفقیت شما در آن کار بالاتر می رود.
انسانیت و کمال انسان از درک حقیقت شروع می شود. افراد بی سواد و ناآگاه با کمال انسانی فاصله زیادی دارند. خودسازی با تحقیق و پژوهش شروع می شود، کسی که در مسیر علم آموزی و کشف حقیقت نیست، در راه خودسازی قرار ندارد.
بنابراین اولین گامی که خودسازی توحیدی باید برداری، جستجوی حقیقت است. تمام کسانی که به کمال انسانی رسیده اند از جستجوی حقیقت آغاز کرده اند. امکان ندارد کسی که با حقیقت رابطه ندارد، به کمال انسانیت برسد.
اگر زندگینامه عارفان و عالمان واصل را مطالعه کنید، متوجه می شوید که تمامی آنها حرکت سلوکی خود را با جستجوی حقیقت آغاز کرده اند.
بنابراین قبل از اینکه وارد گام های عملی خودسازی توحیدی شوید، باید در حقایق هستی و زندگی و دین، تحقیق کنید، ایمان و عمل صالح رابطه ای است که ما با حقیقت بر قرار می کنیم.
این گام همان سلوک نظری و حرکت فکری است که انسان به سوی حقیقت برمی دارد.
هرانسانی درفطرت خود حق‌طلب است و گرایش به حقیقت دارد، زیرا کمال‌گرایی و نقص‌گریزی در انسان، فطری و طبیعی است و از آنجایی که کمال تنها در حق یافت می‌شود و باطل چیزی جز نقص نیست، همه مردم به حق گرایش دارند و از باطل گریزان اند.
می توان گفت: تمام افراد بشر خواسته یا ناخواسته، در جستجوی حقیقت اند و این چیزی نیست که کسی آنرا به ما آموزش داده باشد، خداوند فطرت حقیقت جویی را از همان ابتدای خلقت در نهاد بشر قرار داده و او را از درون به جستجوی حقیقت فراخوانده است.
حقیقت مایه حیات فکری انسان است. جستجوی حقیقت دقیقا مانند جستجوی چشمه آب حیات می ماند. آدمی با حقیقت زنده و بیدار می شود، انسان با حقیقت به جاودانگی می رسد. العلماء باقون ما بقی الدهر.
بنابراین انسان، با توجه به ساختار فطری‌اش باید جویای حق و پیرو حقیقت باشد و به خاطر مسئولیت و هدفی که از خلقت، برایش تعریف شده، همواره راه درست را برگزیده و با حقیقت همراه و همدم گردد و همچنین با تمسک به حق و مصادیق تعریف شده آن، با باطل پیکار کند.
حدود پنجاه درصد خودسازی و سیر و سلوک انسان در مسیر تکامل، فکری و نظری است.
علم و تفکر و کشف حقیقت است که انسان را می سازد. به قول مولوی، ای برادر تو همه اندیشه ای – ما بقی تو استخوان و ریشه ای.
صفت علم نقش اساسی در ساخت انسان و جامعه و مدیریت زندگی دارد. حتی خدای متعال هم با صفت علم خدایی می کند.
در ترتیب امهات اسماء الهی (حیات، علم، قدرت، سمع و بصر)بعد از صفت حیات که بزرگترین صفت خداوند است، صفت علم قرار دارد.
بقیه صفات کمالی خداوند تحت تاثیر صفت علم هستند. این به این معنا است که خدای متعال هم از طریق علم جهان را آفریده و اداره می کند.

ریشه عصمت انبیای الهی و پیامبر اسلام (ص) و جانشینان بعد از ایشان (ع) هم در علم است، علم باعث می شود که آنها از هر خطا و اشتباه و گناهی مصون باشند. ریشه نبوت و رسالت و ولایت همه در علم به حقیقت نهفته است.
طلبه ها بیشترین کاری که انجام می دهند، علم آموزی و تفکر در حقایق تکوینی و تشریعی است و بیشتر از طریق صفت علم به خدا نزدیک می شوند.
ایمان، اخلاص، عمل صالح و عبادت در جای خود ضرورت دارد، ولی همه این امور وقتی ارزش پیدا می کند و تاثیر گذار می شود که مبتنی بر علم و سلوک نظری باشد.
کمیت، معیار ارزش عمل و عبادت انسان نیست، عمل کم از عالم پذیرفته می شود و در انسانیت و کمال و قرب او به خداوند تاثیر می گذارد، در حالی که عمل و عبادت زیاد، اما بدون آگاهی از فرد عامی، چندان ارزشی ندارد و تاثیر گذار نیست.
رسول گرامی فرمودند: من عمل علی غیر علم کان ما یفسده اکثر مما یصلح، کسی که عمل کند، ولی بدون علم و آگاهی، فساد اش بیشتر از صلاح اش است .
امام صادق (ع) نیز فرمودند: العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیر الطریق و لا یزیده سرعه السیر من الطریق الا بعدا – عمل کننده غیر بصیر و نا آگاه، مثل سیر کننده در بیراهه است که هر قدر سریعتر حرکت کند، از مقصد دورتر می شود.
جاهل وقتی زیاد عبادت می کند، دچار انواع مشکلات، همچون عجب، تکبر، بداخلاقی و ریا و مانند آن می شود، اما عالم با عبادت و بندگی، خشوع اش بیشتر می شود. انما یخشی الله من عباده العلماء.
پیامبر خدا (ص) فرمود: اطلبوا العلم من المهد الی الهد. زگهواره تا گور دانش بجوی. یعنی یکی از وظایف مهم انسان در تمام زندگی کشف حقیقت و آگاهی، در تمام زندگی است.
راه خودسازی با علم و آگاهی به حقیقت شروع می شود و با عرفان و کشف و شهود حقیقت به نتیجه می رسد.
سوالات اساسی و حقایق زندگی!
سوالات اساسی زندگی و پاسخ یابی آنها یکی از راه کارهای اساسی و مناسب برای برنامه ریزی جهت کسب آگاهی و کشف حقایق است.
این سوالات و حقایق عبارت اند از:
1- مبدا و مقصد شناسی (خدا، دنیا، آخرت، طبیعت و ماورای طبیعت.
در پاسخ به این سوال که چه کسی مرا آفریده و از کجا آمده ام و به کجا خواهم رفت؟

1- راهبرد شناسی ( دین توحید، دین شرک
در پاسخ به این سوال که راه رسیدن به کمال و سعادت چیست؟

1- راهبر شناسی (ولایت، امامت، نبوت، رسالت، شیطان
در پاسخ به این سوال که در راه زندگی و کمال چه کسی ما را هدایت و راهنمایی می کند؟

1- راهکار شناسی (شریعت و احکام دینی، عبادت، واجبات و مستحبات، اخلاق و روابط اجتماعی.
در پاسخ به این سوال که اکنون در دنیا چه باید بکنم تا رستگار شوم؟

1- راهرو شناسی (انسان شناسی، خودشناسی، روح، کمال و سعادت.
در پاسخ به این سوال که من کیستم؟
منابع اصلی کسب آگاهی، قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) و علوم دینی و عرفانی و کلامی و فلسفی است.

ما دو نوع حقیقت در پیرامون خود داریم:
1- حقایق تکوینی که در عالم طبیعت و ماورای طبیعت وجود دارد، مانند خدا و توحید و روح انسان و شیطان و دنیا و آخرت و برزخ و قیامت
2- حقایق تشریعی که مراد حقایق دین توحیدی و دین شرک است.
علم، یعنی کشف حقیقت، همه علوم به دنبال کشف حقیقت اند، اما منظور ما از حقیقت در این مباحث، بیشتر حقایق کلان و استراتژیک زندگی است.
در زندگی انسان حقایق کلانی وجود دارد که تحقیق و پژوهش و وصول نظری به آنها بسیار سرنوشت ساز و سازنده است. سیر و سلوک نظری برای رسیدن به این حقایق است.
حقایق کلان عالم تکوین بیشتر در علوم عقلی و عرفانی مورد بحث قرار می گیرد. این علوم تبیین حقایق کلی عالم وجود را به عهده دارند.
حقایق خرد که بیشتر مربوط به عالم طبیعت و عالم تشریع و زندگی فردی و اجتماعی انسان است، در علوم جزئی تر مانند علم فقه و اخلاق و علوم طبیعی و ریاضی و انسانی و تاریخی و اجتماعی مورد بحث قرار می گیرند.
شناخت حقایق خرد هم لازم است اما شناخت حقایق کلان زندگی و اثبات حقانیت آنها با دلیل عقلی و نقلی به ما کمک می کند تا راه درست زندگی را بشناسیم و انتخاب کنیم.
بدون درک عمیق حقایق هستی و زندگی و دین نمی توانیم در خودسازی توحیدی موفق شویم و به کمال انسانی و سعادت جاودانی برسیم.
بیداری و آگاهی و ایمان و عقلانیت توحیدی و اراده قوی که شرایط و نیازهای ضروری خودسازی توحیدی هستند، محصول تحقیق و پژوهش در حقایق کلان زندگی اند.

1- حقیقت توحید:
توحید دو جهت دارد. 1- یگانگی خداوند و مبدا هستی 2- یگانه پرستی انسان و رابطه ای که انسان با خدای یگانه برقرار می کند.
توحیدی که قرآن کریم به عنوان راهبرد اسلام مطرح کرده است، همان یگانه پرستی است که به نظر می رسد راهبرد دین اسلام برای پرورش و کمال انسان است.
همه ما می دانیم که پیامبر خاتم (ص) دعوت خود را با توحید آغاز کرد و فرمود: قولوا لا اله الا الله تفلحوا؛ یعنی از طریق توحید و خداپرستی و نفی شرک و کفر است که به رستگاری می رسید.
به لحاظ فنی راهبرد راهی است که انسان را می برد و به مقصد مشخصی می رساند. راهبرد، مانند شاسی ماشین می ماند که همه چیز روی آن سوار می شود و بر محور آن شکلی می گیرد.
توحید همان راهبرد اسلام است، یعنی راهی است که انسان را می برد و به قرب خدا و کمال انسانی می رساند.
اعتقادات توحیدی، باورهایی هستند که رابطه انسان را با حقیقت توحید برقرار می کنند و به زندگی انسان جهت الهی می دهند و او را به صراط مستقیم هدایت می کنند.
انبیاء و امامان و عالمان دینی، راهبران این راه هستند و احکام و اخلاق توحیدی هم قوانین و مقررات راه اند که توسط راهبران آموزش داده شده و توصیه می شوند.
2- حقیقت ولایت:

حقیقت ولایت که مقام قرب الهی و شان انسان کامل است هم یکی از مهمترین حقایقی است که انسان را به معرفت نفس و معرفت رب می رساند.
ولایت، ریشه تمام مناصب و مقامات معنوی و دینی است و کمال نهایی انسان هم در وصول به مقام ولایت است.
خودسازی و رفتن در راه توحید و خدایی شدن بدون تمسک به ولایت و رهبری انبیاء و اولیای معصومین (ع) و علمای ربانی دین در زمان غیبت معصوم (ع) ممکن و شدنی نیست.
مهمترین دلیل حقانیت شیعه هم همین است. مذهب شیعه با وجود ولایت است که می تواند به عنوان یک مذهب کامل و راهگشا و نجات دهنده بشر باشد.
مقام ولایت خاص معصومین نیست. ولایت کمال انسان است و تمام انسان های طالب کمال برای رسیدن به این مقام تلاش می کنند.
ولایت یکی از موضوعات مهمی است که انسان طالب کمال و خودسازی باید مقداری از عمر خود را صرف تحقیق در آن نماید و به حقیقت واصل گردد.
3- حقیقت بقاء روح و معاد:
یک حقیقت هم مسئله بقاء روح و حیات پس از مرگ و موضوع معاد و جهان آخرت است که از حقایق کلان زندگی انسان است و اعتقاد به آن بسیار مهم و سرنوشت ساز می باشد.
اعتقاد به معاد و اینکه مرگ پایان زندگی نیست و روح انسان به عالم آخرت و برزخ منتقل می شود و زندگی ادامه دارد، تاثیر کلان در جهت گیری زندگی انسان و قرار گرفتن او در صراط مستقیم دارد.
ما معتقدیم که در قیامت رفتارهای دنیوی انسان مورد ارزیابی قرار می گیرد و هر کسی به سزای نیک و بد خود به صورت بهشت یا جهنم خواهد رسید.
الباقی حقایق تکوینی و تشریعی که در زندگی انسان مطرح هستند، همگی زیر مجموعه همین سه حقیقت مهم هستند و ذیل آن تحقیق می شوند.
ضرورت علم آموزی در خودسازی توحیدی!

برای تبیین ضرورت علم آموزی به چند نکته مهم اشاره می کنیم:
1- اهمیت راهبردی صفت علم:
در علم الهی گفته شده که خدای متعال چند صفت ذاتی و اصلی دارد که عبارتند از: حیات، علم، قدرت، اراده، سمع و بصر.
از میان این صفات، صفت علم از جایگاه ویژه ای برخوردار است، زیرا تمام صفات و کمالات بعدی مبتنی بر صفت علم است.
در انسان هم همین وضعیت حاکم است، یعنی قوت حیات، قدرت، اراده، سمیع بودن و بصیر بودن انسان، منوط به علم و معرفت است. بدون معرفت تمامی صفات کمالی در انسان تعطیل می شود.
فردوسی گفته: توانا بود هر که دانا بود زدانش دل پیر برنا بود.
علم آموزی آنقدر ضرورت دارد که فرموده اند: اطلب العلم من المهد الی اللهد. از گهواره تا گور دانش بجوی.
هیچ کسی نیست که از علم آموزی استثنا شده باشد. پیامبر خدا(ص) فرمود: طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه. علم آموزی برای هر زن و مرد مسلمان واجب و ضروری است.
راه های رسیدن به علم و حقیقت

1- تحصیل:
یعنی نشستن پای درس استاد توحید و علوم توحیدی و فراگرفتن اطلاعات علمی از طریق شنیدن. استاد کسی است که حاصل وصولات علمی خود را به دانش پژوهان منتقل می کند.
2- مطالعه:
یعنی به گونه ای مطالب علمی را بخواند که حقیقت آن مطالب در دل و عقل او طلوع کند مانند خورشید که طلوع می کند و جهان را روشن می کند صحنه دل و قلب خواننده روشن شود. مطالعه از طریق خواندن انجام می شود.
مطالعه با دیدن و مرور کردن فرق دارد. گاهی انسان به غذا نگاه می کند و گاهی آن را می خورد و جذب بدنش می شود. شما گاهی کتابی را مرور می کنید و نگاه می کنید و گاهی با دقت مطالب آن را جذب روح خود می کنید. مطالعه جذب مطالب علمی به روح و عقل است.
3- تفکر:
یعنی خود انسان با جمع بندی و پردازش عقلانی اطلاعت علمی کسب شده سعی کند پاسخ سوال و مجهولی را که نمی داند، معلوم سازد. در تفکر سوال و مجهول وجود دارد و متفکر باید از طریق تفکر پاسخ آن سوال و حل آن مشکل بپردازد و مجهول خود را معلوم سازد.
4- تحقیق و پژوهش:
پژوهش زیر مجموعه تفکر است. منتهی عملیات صرفا عقلانی نیست. در پژوهش هم مسئله مطرح است و این کار برای حل آن مسئله صورت می گیرد.
در پژوهش سوال هایی که در زمینه های علمی بی پاسخ مانده مطرح و برای آن پاسخ یابی می شود.
درپژوهش پس از جمع آوری اطلاعات مربوط به آن موضوع به پردازش آنها از طریق ساختار بندی علمی می پردازند و ابعاد مختلف موضوع را تحلیل می کنند و به نتیجه مطلوب می رسند.
تفکردردرون انجام می شود اما در پژوهش امکانات بیرونی هم به محقق کمک می کند. مانند کتاب ها و فیش برداری ها و جمع آوری و ثبت اطلاعات بر روی کاغذ و ارایه آن به صورت یک مقاله یا کتاب.
5- یاد داشت:
یادداشت مربوط به حاصل مطالعه و تفکر شخصی است. شما یافته های خود را در جایی ثبت می کنید تا فراموش نشود.
6- پرسش:
پرسش هم نقس زیادی در فراگیری علم دارد. انسان کنجکار است و می خواهد حقیقت را بداند و باید با پرسشگری که یک عبادت است. برای رسیدن به حقیقت تلاش کند.
در صورتی که این مسیر به درستی طی شود به مرور انسان اطلاعاتش یقینی می شود و به ایمان و باور عمیق قلبی تبدیل می گردد البته عمل هم در حصول یقین دخالت دارد و اگر کسی به علمش عمل کند نتیجه اش وصول به ایمان یقینی است.
واعبد ربک حتی یاتیک الیقین. خدا را پرستش کن تا برای تو یقین حاصل شود. موفق باشید.

راه رسیدن به معرفت و لقای خداوند

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا