خدا و راچلز
دیدگاه اخلاقی راچلز در نفی وجود خدا و نقد آن چیست؟
جیمز راچلز[ James Rachels (1941-2003)] یکی از فیلسوفان اخلاق در غرب است. وی تحت تأثیر کانت بر آن است که ارزش اخلاقی مبتنی بر استقلال عامل انسانی است؛ یعنی عملی را می توان اخلاقی دانست که فاعل آن بر اساس خودآگاهی و خرد خودبنیاد خویش آن را درست انگاشته و بر آن اقدام نماید.[ See: James Rachels, 1997, Can Ethics provide answers?, “God and Moral Autonomy”, London, p. 19.] افزون بر این، او برخلاف کانت، معتقد است که عمل بر اساس خداپرستی و تبعیت از اراده الهی در قالب شریعت و دین با ارزش اخلاقی در تقابل است و زندگی مؤمنانه فاقد وجه اخلاقی است؛[ بنگرید: لویی پویمان، درآمدی بر فلسفه اخلاق، ص270، ترجمه شهرام ارشدنژاد، تهران، انتشارات گیل، 1378.] زیرا عبادت و پرستش به معنای تسلیم محض و پذیرش حاکمیت مطلق الهی است و مومنان بی هیچ قید و شرطی از خدا اطاعت می کنند، حتی اگر دستور الهی با وجدان اخلاقی آنها در تعارض باشد[ بنگرید: همان، ص 139.] و چنین چیزی مساوی با عدم استقلال فاعل است.[ See: Avi Sagi and Daniel Statman, “Religion Moral Autonomy and Education”, Religion and Morality, Amsterdam, 1995, (pp. 139-153), p. 140.] او به این مقدار بسنده نکرده، تقابل اخلاق و پرستش را دلیلی بر علیه وجود خدا انگاشته است. استدلال او بر این مطلب به شرح زیر است:
اگر موجودی خدا باشد، پس باید به طور مطلق شایسته پرستش باشد؛ هیچ موجودی به طور مطلق شایسته پرستش نیست؛ زیرا مستلزم آن است که انسان، نقش خود را به مثابه عامل مستقل اخلاقی فروگذارد؛ پس: خدایی وجود نتواند داشت.[ James Rachels, 1981, “God and Human Attitudes”, Divine Commands and Morality, ed: Paul Helm, Oxford University Press, (pp. 34-49), p.45. ]
نقد
این برهان از جهات مختلفی مورد نقد واقع شده است. اینک برآنیم تا برخی از انتقادات وارد بر آن را بازکاویم:
1. اینکه اخلاقی بودن یک عمل در گرو استقلال فاعل آن، در معنای یاد شده است، فاقد دلیل و پشتوانه منطقی است؛ زیرا مقوم و ویژگی های اساسی عمل اخلاقی دو چیز است: (1) حسن ذاتی عمل؛ (2) حسن فاعلی، یعنی انگیزه صالح کنش گر؛ و امر و نهی الهی نه نافی حسن ذاتی عمل اخلاقی است و نه نافی حسن فاعلی آن.
2. در گمانه فوق ارزش و حسن ذاتی عمل به درستی لحاظ نشده و درست انگاری توسط عامل به جای آن نشسته است. چنین پنداره ای با رئالیسم ارزش شناختی تعارض داشته و به سابجکتیویسم و نسبیت ارزشی و اخلاقی می انجامد.
3. حتی اگر استقلال عامل را شرط عمل اخلاقی بدانیم، باز باید توجه داشت که التزام به اطاعت از خدایی که مالک ما و همه هستی است و هر تصرفی در عالم در ملک او است عملی اخلاقی است؛ زیرا عقل به طور استقلالی حکم می کند که تصرف در ملک دیگری با اذن او جایز است و اطاعت و فرمانبرداری از خدا تصرف در ملک او، مطابق با اذن او است. بر این اساس عمل نکردن بر اساس فرمان خدا عملی غیراخلاقی و تصرف در ملک او بدون رعایت اذن مالک است.
4. خداوند علم و حکمت مطلق و خیر محض است و برهان عقلی حکم می کند کسی که چنین است اوامر و نواهی اش نیز بهترین و درست ترین امر و نهی ها است و هرگز به عملی غیراخلاقی فرمان نخواهد داد. مؤمنان نیز می دانند که محال است خداوند به عملی غیراخلاقی فرمان دهد و به عبارتی شریعت الهی عقل کل بیرونی است و گستره ای از حقایق را که عقل محدود انسان ها توان درک و دریافت تفصیلی آن را ندارد برای انسان مبین می سازد. براین اساس عقل آنان به صورت استقلالی درمی یابد که التزام تام و تخلف ناپذیر به پیروی از کسی که همه فرامینش جامع ترین آموزه ها و دارای برترین ارزش اخلاقی است، بهترین عملی اخلاقی بوده و هرگونه تخلف از آن غیراخلاقی می باشد. بنابراین باز هم اگر استقلال عامل را شرط عمل اخلاقی بدانیم، نه تنها بین اخلاق و خداپرستی تنافی نیست؛ بلکه زندگی بر اساس دین حق الهی و عبودیت مطلقه پروردگار اخلاقی ترین نوع زندگی است. تاریخ نیز نشان می دهد دین داران حقیقی و آنان که واقعاً در سلک عبودیت محض الهی درآمده اند اخلاقی ترین زندگی را داشته و برترین اسوه های زیست اخلاقی اند.
5. اگر بپذیریم که استقلال عامل شرط اساسی فعل اخلاقی است و حتی بپذیریم که اطاعت مطلق از خدا نافی آن است؛ باز نتیجه منطقی آن نفی وجود خداوند به لحاظ هستی شناختی نیست؛ زیرا از صرف تمانع بین دو چیز نمی توان عدم یک طرف را نتیجه گرفت. تنها نتیجه چنین پنداره ای عدم امکان فعل اخلاقی به معنای یاد شده با اطاعت بی قید و شرط از خدا است و به جای نتیجه هستی شناختی زمینه یک توصیه رفتاری است؛ یعنی می تواند بگوید که یا باید خدا را اطاعت کنی و یا زندگی اخلاقی را پیشه سازی و با پیش فرض اولویت فعل اخلاقی توصیه می کند که خدا را نادیده بگیر و عملی را که خودت اخلاقی میدانی مقدم بدار.
البته چنان که گذشت هر دو مقدمه استدلال باطل است و نه استقلال عامل شرط اخلاقی بودن عمل است و نه اطاعت مطلق از خدا نافی استقلال عامل اخلاقی است؛ بلکه عبودیت مطلق الهی خود حکم مستقل عقل و بالاترین کنش اخلاقی است.
دیدگاه فوق از جهات دیگری نیز مورد نقد واقع شده است که به جهت رعایت اختصار به آنچه گفته آمد بسنده می شود.[ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: محسن جوادی و فاطمه موسوی، “نقد برهان راچلز درباره ناسازگاری وحی و پرستش با عمل اخلاقی”؛ اندیشه نوین دینی؛ ش 13؛ تابستان 1378، ص 109-131.] جالب توجه است که برخلاف نگاه راچلز، برخی از دانشوران مانند راشدال بر اساس عینیت ارزش های اخلاقی دلایلی بر اثبات وجود خدا اقامه کرده اند که در نگاه سورلی بهترین بیان ممکن است.[ جهت آگاهی بیشتر بنگرید: امیرعباس علیزمانی و کاظم راغبی، استدلال اخلاقی سورلی بر وجود خدا…(مقاله)، فلسفه دین، دوره 12، شماره 1، بهار 1394، صفحات 29-60.]
خدا و راچلز