صدام، قذافی
چرا در رسانه ها و ادبیات سیاسی مدام از قذافی و صدام به اصطلاح به عنوان نوکر ها و دست نشانده های آمریکا و کسانی که به نوعی تاریخ مصرفشان تمام شد و خود اربابشان آمریکا آن ها را سرنگون کرد، یاد میشود؟ مگر غیر از این است که هم رژیم قذافی و هم رژیم صدام بر پایه سوسیالیسم بودند و به نوعی وابستگی فکری به شوروی یا روسیه امروزی داشت و حتی در جنگ تحمیلی شوروی بزرگترین تامین کننده سلاح برای عراق بود و آمریکا صرفا به خاطر عقاید نسبتا تند ایران و عقاید امریکا و اسراییل ستیزی ایران انقلابی کمک کننده عراق بود و هیچوقت متحد عراق حساب نمیشد . همچنین قذافی و هم صدام صرفا برای برون رفت از مشکلات اقتصادی داخلیشان به غرب متوسل شدند و حتی وابستگی فکری و ایدئولوژیک به غرب نداشتند و هیچ زمان متحد غرب محسوب نمیشدند.درصورتی که نظام هایی که متحد آمریکا محسوب میشوند مثل ترکیه علاوه بر بهره مندی کامل از پشتیبانی های آمریکا در برابر دشمنانشان به توفیقات اقتصادی و توسعه هم رسیدند و در تاریخ نداریم که امریکا به متحدین خودش خیانت کند. مگر غیر از این است که هر کشوری که متحد آمریکا شد و خود آن کشور هم پتانسیل خوبی داشت به سعادت رسید؟
1.گرچه زمانی قذافی و صدام گرایش به شوروی داشته و جزو بلوک شرق و متحد آن محسوب می شدند ، اما در ادامه به غرب و آمریکا متمایل شده و تبدیل به مهره هایی در خدمت آمریکا قرار گرفتند .دیکتاتور لیبی دو دوره کاملا متضادی در سیاست خارجی خود دنبال کرد. از سال 1969 قذافی کاملا زیر چتر اتحاد جماهیر شوروی سابق و بلوک شرق قرار داشت و مواضعی کاملا ضد غربی و ضد آمریکایی از خود نشان می داد.مواضع تند قذافی در قبال اسرائیل و آمریکا در دهه های 70 تا 90 از وی یک چهره رادیکالیستی در میان ملتهای عرب و اسلامی ترسیم کرده بود.
در همان سالها بود که سرهنگ قذافی دهها میلیارد دلار سلاحهای پیشرفته از شوروی سابق، چین و بلوک شرق خریداری و ذخیره کرد.
تقابل جدی سرهنگ قذافی با آمریکا و دیگر کشورهای غربی، به حمله جنگنده های آمریکا به مقر سکونت دیکتاتور مخلوع لیبی در سال 1986 میلادی منجر شد.
وی سرانجام به تلافی این حمله، هواپیمای مسافربری آمریکایی را در سال 1988 بر فراز منطقه لاکربی اسکاتلند منفجر کرد که سبب کشته شدن 280 آمریکایی شد.
پس از سرنگونی رژیم دیکتاتوری عراق در مارس 2003 ، سرهنگ قذافی در یک چرخش 180 درجه ای به سمت غرب تمایل پیدا کرد.
دیکتاتور سابق لیبی در یک اقدام عجیب و بی سابقه، تاسیسات هسته ای و سلاح های پیشرفته خود را تحویل آمریکا داد.
همچنین قذافی بیش از 20 میلیارد دلار بابت غرامت ناشی از انفجار دو هواپیمای پان امریکن و ایر فرانس به آمریکا و فرانسه پرداخت کرد.( www.mehrnews.com/news/1389502)
بر خلاف آنچه در رسانههای غربی عنوان میشود، معمر قذافی در زمانی که سرنگون شد به هیچ وجه یک مهره یا عنصر متحد روسیه نبود البته قبل از آن روسها از لیبی در عرصههای دفاعی و نظامی حمایت میکردند اما زمانی که وی کشته شد یک مهره غربی محسوب میشد. چرخش ۱۸۰ درجهای به خصوص در مورد مساله هستهای لیبی و امضای قراردادهای بزرگ اقتصادی با اروپا او را به این مهره تبدیل کرد. آمریکاییها هم در این سالهای آخر رفت آمد زیادی به لیبی داشتند.
از این رو قذافی در زمان سرنگونی یک مهره آمریکایی محسوب میشد و سرنوشت وی نشان داد که وقتی تاریخ مهرههای بازی واشنگتن تمام میشود دیگر اهمیتی برای ایالات متحده ندارد. همان سیاستی که در خصوص صدام و همچنین شاه مخلوع ایران نیز اجرا کردند. غربیها قذافی را در لحظه سقوط تنها گذاشتند و به قراردادهای خود عمل نکردند. از جمله قرارداد ۲۰۰۶ میان طرابلس و لندن که بریتانیا در خلال آن به حفظ حکومت قذافی بر لیبی در جریان حمله یک کشور خارجی تعهد داده بود.
صدام نیز گرچه در بلوک شرق قرار داشت و مورد حمایت شوروی بود ، اما در ادامه به دلیل سیاست ها و نیازی که امریکا به مقابله با انقلاب اسلامی داشت در زمره حامیان غرب قرار گرفت .
بعد از امضای موافقتنامه الجزیره در 15 اسفند 1353 (6 مارس 1975) و رهایی از مشکل کردها، دولت بعثی عراق که دشواری کمترین در امور داخلی داشت، به سیاست خارجی خود توجه بیشتری نمود و سعی کرد که به غرب و کشورهای عربی وابسته به غرب نزدیک شود و این مقدمهای بود برای ارتباط با آمریکا و جایگزینی خود به جای ایران در خلیجفارس، که به سیاستهای توسعهطلبانه رژیم بعث در منطقه کمک میکرد.
حزب بعث با آمریکا، پشت پرده روابطی برقرار کرده بود. به موازات اقدامات سیاسی دولت عراق پس از روی کار آمدن صدام حسین به سمت ریاستجمهوری، روابط وسیعتری در بازرگانی با غرب پیدا شد. صدام حسین در اولین گامهای خود به دوری از شوروی و بلوک شرق پرداخت و حمله به افغانستان را محکوم کرد.
آمریکا که در جریان بحران گروگانگیری و حمله طبس از جمهوری اسلامی ایران زخم خورده بود، منتظر موقعیتی بود که با ایجاد برپایی یک جنگ، نظام جمهوری اسلامی ایران را ساقط نماید و بهترین انتخاب، روابط با عراق و قرار دادن عراق در برابر ایران بود.
صدام حسین نیز به دلیل خصوصیات جاهطلبانه و خشونتطلبی که داشت، منتظر موقعیتی بود که بتواند عراق را در منطقه به عنوان یک قدرت برتر معرفی نماید.
پس از کودتای نافرجام نوژه، برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا چراغ سبز را به عراق برای حمله به ایران نشان داد و اعلام کرد:آمریکا برای مقابله با انقلاب میبایست کشورهایی را مورد توجه قرار دهد که توان انجام عملیات علیه رژیم اسلامی ایران را داشته باشند.
برژینسکی در تیرماه 1359 محرمانه با صدام حسین در اردن دیدار کرد. گری سیک درباره این ملاقات میگوید: مشاور امنیت ملی رئیسجمهوری آمریکا در دیدار خود با صدام، نظر مثبت دولت آمریکا را برای ترغیب ارتش عراق در حمله به ایران، به اطلاع صدام حسین رساند.
بلافاصله پس از ملاقات برژینسکی و صدام، کارتر رئیسجمهور آمریکا مجوز فروش جتهای بوئینگ به عراق را صادر و در شهریور 1359، تحریم ارسال و تکنولوژیهای استراتژیک و فنآوریهای دو منظوره به عراق را لغو کرد.
صدام در اواخر مارس 1980 صراحتا و رسما اعلام کرد حاضر است وارد جنگ همهجانبه نظامی با ایران شود. (basirat.ir/fa/news/264891)
از این رو با توجه به اینکه قذافی و صدام در خدمت مقاصد و اهداف آمریکا قرار گرفته و مجری طرح های آنان شدند ، از سرسپردگان و نوکران آمریکا محسوب می گردند گرچه روزگاری گرایش به شرق وشوروی داشتند .
2.گرچه آمریکا از ترکیه حمایت و پشتیبانی زیادی کرده ، اما این گونه نیست که توفقات و پیشرفت های اقتصادی این کشور ناشی از پشتیبانی های آمریکا بوده ، بلکه این پیشرفت ها ناشی از برنامه ریزی و اصلاحاتی است که در این کشور انجام گرفته است . جالب اینکه آمریکا از خیانت به ترکیه نیز چشم پوشی نکرده و اهداف خود را در این کشور دنبال می کنند . از حمایت از کردها گرفته تا نقش آفرینی در کودتای اخیر در این کشور تا جایی که زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی سابق آمریکا می گوید: حمایت امریکا از کودتای نافرجام ترکیه اشتباه بزرگی بود که وجهه امریکا را خراب کرد.
وی اضافه کرد: پس از شکست ترکیه در بحران سوریه طی 5 سال گذشته، این کشور قصد تغییر برخی سیاست ها را داشت ولی پشتیبانی امریکا از کودتا و میزبانی از گولن، مغز مدبر آن، به حدی سنگین بود که اگر ترکیه به امریکا پشت کرده و در سیاست هایش با هم پیمانش بازنگری کند ملامت نمیشود.(middleeastpress.com/blog)
این تصور که امریکا نسبت به حامیان و هم پیمانان خود وفادار می ماند ، تصور نادرستی است که تاریخ نادرستی آن را بارها به اثبات رسانده است . نمونه های متعددی از خیانت آمریکا نسبت به متحدین خود وجود دارد که نشان می دهد که اساساً آمریکا به چیزی جز منافع خود نمی اندیشد در ادامه به نمونه هایی اشاره می کنیم.
عربستان سعودی
عربستان سعودی از ابتدای تأسیس خود تاکنون برای تأمین امنیت، وابسته به آمریکا بوده است. این نوع رابطه را معمولاً در عرف سیاسی رابطه حامی – پیرو مینامند که کشور ضعیفتر به منظور حفظ امنیت خود وابسته به یک کشور قدرتمند میشود. البته شرط این نوع رابطه، داشتن مزیت برای کشور قدرتمند و یا بهاصطلاح، کشور حامی، از طرف کشور ضعیفتر است. اگر بخواهیم به زبان ساده این نوع رابطه را توضیح بدهیم، کشور ضعیفتر برای تأمین امنیت کشور خود، که معمولاً از مقبولیت داخلی نیز برخوردار نیست و حاکمان آن بهوسیله جنگ داخلی و با پشتیبانی کشورهای دیگر به سلطه میرسند، به یک کشور قدرتمند باج و خراج میدهد.
واضح است که مهمترین مزیت عربستان برای آمریکا مسئله تأمین انرژی است. عربستان همواره تأمینکننده اصلی انرژی آمریکا بوده است و در مواقع ضروری با کموزیاد کردن مصنوعی قیمتها به این کشور خدمت کرده است. البته این پایان کار نیست و دلارهایی که آمریکا بابت خرید نفت به عربستان میپردازد، بهوسیله فروش اسلحه به این کشورها باز پس میگیرد. عربستان سعودی ازیکطرف بزرگترین صادرکننده نفت به آمریکا و از طرفی دیگر بزرگترین واردکننده سلاح از این کشور است. وزارت خارجه آمریکا در ابتدای سال جاری میلادی در صفحه مربوط به معرفی عربستان سعودی اینطور نوشته است: «عربستان سعودی بزرگترین خریدار سلاح از آمریکاست و در حال نیز حدود ۱۰۰ میلیارد دلار قرارداد فروش اسلحه بین این دو کشور وجود دارد. علاوه بر این، آمریکا با وزارت دفاع عربستان در حوزه مشاوره و آموزش امنیتی همکاری داشته است. از دهه ۵۰ میلادی نیز سپاه مهندسی ارتش آمریکا نقش مهمی را در ساختوسازهای نظامی و غیرنظامی در عربستان داشته است»البته این رقم ۱۰۰ میلیارد دلاری مربوط به قبل از قراردادهای۴۰۰ میلیارد دلاری اخیر است. عربستان در هشت سال ریاست جمهوری قبلی آمریکا نیز چیزی حدود ۱۱۵ میلیارد دلار اسلحه از آمریکا خریده بود. کشوری که خود دچار مشکلات اقتصادی از جمله بیکاری گسترده است و نیز در سال گذشته ۹۰ میلیارد دلار کسری بودجه داشت، اکنون برای جلب نظر آمریکا چنین قراردادهایی را امضا میکند. مسئولان آمریکایی نیز بیتوجه به مشکلات اقتصادی عربستان، به فکر حل مشکلات اقتصادی خودشان هستند و بیکاری گسترده در عربستان برایشان اهمیتی ندارد. مطمئناً اگر وضع حاکمان سعودی به همین منوال ادامه پیدا کند، در آینده مجبور خواهند شدند که برای کسب رضایت غربی باجهای سنگینتری را پرداخت کنند.
ایرانِ دوران پهلوی دوم
ایرانِ دوران پهلوی، شباهت زیادی با عربستانِ کنونی داشت. کشوری سرشار از منابع نفتی، دارای ارتشی بهظاهر قدرتمند و حاضر در درگیریهای منطقهای و البته بزرگترین واردکننده سلاح از آمریکا. دوران پهلوی، به هر میزان تولید و قیمت نفت افزایش مییافت، به همان میزان واردات سلاح از آمریکا افزوده میشد؛ آمریکا ازیکطرف با واردات نفت از ایران، انرژی موردنیاز خود را تأمین میکرد و از طرفی دیگر با فروش سلاح به ایران دلارهای خود را پس میگرفت، اما انباری از اسلحه برای خود در خاورمیانه ایجاد میکرد. در آرشیو سایت وزارت خارجه آمریکا آمده است که «مسئولان آمریکایی بهترین روش برای کنترل شاه را همان برنامه نظامی میدانند؛ اگر شاه مطمئن شود که آمریکا به امنیت ایران توجه دارد، مشاوران نظامی بهتر میتوانند به وی در مورد مسائل اولویتدار مشورت دهند»
افزایش درآمدهای نفتی ایران در دهه ۷۰ میلادی (۵۰ شمسی) همزمان با افزایش سرسامآور واردات اسلحه از آمریکا صورت گرفت؛ امیرعباس هویدا، از نخست وزیران دوران محمدرضا شاه، در صفحه ۹۸ کتاب خود بانام سقوط شاه اینطور مینویسد: «در یکفاصله زمانی، ۲۰ ساله، از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۱، کل خرید تسلیحاتی ایران از آمریکا به یک میلیارد دلار هم نرسید. ولی بین سالهای ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۸ یعنی فقط در عرض ۸ سال آخر سلطنت شاه، میزان خرید سلاح از آمریکا آنقدر سریع افزایش پیدا کرد که به رقم نجومی ۱۹ میلیارد دلار بالغ شد». این خریدها همزمان با اوضاع بههمریخته اقتصادی آمریکا در دوران بعد از جنگ ویتنام است که توانست به اقتصاد آمریکا جانی دوباره ببخشد.»
عقبنشینیهای سیاسی محمدرضا شاه به اینجا ختم نمیشود و موارد متعددی ازایندست در طول دوران پهلوی قابلمشاهده است. مسئله صرفنظر کردن ایران از حاکمیت بر بحرین از جمله این عقبنشینیهای سیاسی این دوران است .
تاریخ نشان داده است که یکقدم عقبنشینی در برابر دشمن برابر است با صدها قدم پیش روی دشمن، که مذاکرات صلح فلسطین و ماجرای لیبی، نمونههای خوبیاند برای اثبات این مدعا:
در هم شکسته شدن مقاومت ۳۰ ساله
مذاکرات سازمان آزادیبخش فلسطین به رهبری یاسر عرفات از درسآموزترین تجربههای مسلمانان در دهههای اخیر است. سازمان آزادیبخش فلسطین که در سال ۱۹۶۴ با هدف آزادسازی فلسطین از طریق درگیری مسلحانه تشکیل شده بود و هدف نخست خود را نابودسازی رژیم صهیونیستی عنوان میکرد، پس از چند دهه مقاومت، پای میز مذاکره با رژیم صهیونیستی مینشیند و درنهایت بدون دست یافتن به اهداف خود، این رژیم را به رسمیت میشناسد. این مذاکرات، با اجلاس مادرید در سال ۱۹۹۱ آغاز و نهایتاً به توافقنامه اسلو منتهی میشود. یاسر عرفات در مذاکرات سازش به دنبال اهدافی همچون پایان دادن به شهرکسازیها و آزادی اسرای فلسطینی بود که باوجود دادن امتیازات فراوان به رژیم صهیونیستی، به هیچکدام از آن اهداف نرسید.
بهجز به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی و چشمپوشی از ۷۸ درصد خاک فلسطین که بزرگترین موفقیت صهیونیستها در این مذاکرات به شمار میرفت، امتیازات دیگری از طرف این افراد به رژیم صهیونیستی اعطا شد؛ در این مذاکرات مبارزات نظامی سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) بهعنوان اَعمال تروریستی شناخته و توافق شد که این اعمال متوقف و بندهایی از اساسنامهی این سازمان از جمله مبارزه مسلحانه با رژیم صهیونیستی و نابودی این رژیم حذف شود؛ در این مذاکرات، باوجود به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی از سوی ساف، طرف فلسطینی نتوانست دولت مستقل فلسطینی را تشکیل دهد و تنها به یک تشکیلات خودگردانِ بدون ارتش در کرانه باختری رضایت داد و مسئولیت امنیت آن را هم به اسرائیلیها واگذار کرد. در این توافقنامه در مورد وضعیت بیتالمقدس، پناهندگان فلسطینی و شهرکنشینان مستقر در کرانه باختری سخنی به میان نیامد.
بر اساس اسناد جدیدی که منتشر شده است، روحیه سازش میان مسئولان سازمان آزادیبخش فلسطین در دوران اوج موفقیتهای این سازمان یعنی به رسمیت شناخته شدن این سازمان از طرف سازمان ملل و اتحادیه عرب نیز وجود داشته است و این مسئولان در آن زمان نیز عقبنشینیهای زیادی را پذیرفته بودند. همین روحیه باعث درهم شکسته شدن مقاومت ۳۰ ساله این سازمان و نابودی تلاشها برای رسیدن به آرمان تشکیل دولت مستقل فلسطین از سوی ساف شد.
مذاکرات هستهای لیبی
معمر قذافی از همان روزی که در سال ۱۹۶۹ توانست کنترل لیبی را به دست بگیرد، به دنبال دستیابی به فناوری هستهای بود و همواره در اختیار داشتن انحصاری بمب اتم توسط رژیم صهیونیستی در منطقه را محکوم میکرد. با توجه به اِعمال محدودیتهای فراوان از سوی کشورهای غربی، تلاشهای قذافی برای دستیابی به این فناوری ۳۰ سال به طول میانجامد و پس از کشوقوسهای فراوان در اکتبر ۲۰۰۰ میلادی اولین سانتریفیوژ لیبی با موفقیت آزمایش میشود. کشورهای غربی با اِعمال تحریم گسترده ضد لیبی درنهایت موفق شدند لیبی را در سال ۲۰۰۳ بهپای میز مذاکره بکشانند. پس از ۹ ماه مذاکره پنهانی میان لیبی، انگلیس و آمریکا، قذافی اعلام کرد که برنامه هستهای، شیمیایی و موشکهای بالستیک خود را در ازای رفع تحریمها تعطیل میکند. این کشور همچنین متعهد به اجرای کامل پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) شد و پذیرفت که به بازرسان اجازه بررسی تمامی این برنامهها را بدهد.
در ۳۰ آوریل ۲۰۰۳، لیبی (تحت فشارهای خارجی) مسئولیت حادثه لاکربی را بر عهده میگیرد و متعهد میشود که ۲.۷ میلیارد دلار غرامت به خانواده ۲۷۰ قربانی این حادثه پرداخت کند. این اما پایان کار نبود و در ۸ ژانویه ۲۰۰۴ نیز لیبی متعهد میشود که ۱۷۰ میلیون دلار غرامت به بازماندگان قربانیان حادثه بمبگذاری خطوط هوایی فرانسه پرداخت کند.
با اجرای کامل تعهدات لیبی، همگی منتظر برداشته شدن تحریمهای غرب ضد لیبی بودند. اما سفیر آمریکا در سازمان اعلام کرد که اگرچه آمریکا مانع برداشته شدن تحریمهای سازمان ملل ضد لیبی نمیشود، اما تحریمهای آمریکا ضد لیبی به خاطر نقض حقوق بشر در این کشور و نقش لیبی در منازعات منطقهای در آفریقا سر جای خود باقی خواهد ماند. لیبی که به امید برداشته شدن تحریمها با غربیها سازش کرده بود، نهتنها به هدف خود نرسید، بلکه چند میلیارد دلار غرامت پرداخت کرد و برنامه هستهای و بالستیکی خود را نیز از بین برد. چندین سال بعد، نه نامی از معمر قذافی باقی بود، نه دیگر لیبی کشوری بود امن و پایدار برای مردمان خود. ((farsi.khamenei.ir/others-note?id=36754
اسناد موجود حکایت از این دارد که آمریکا به جز رژیم صهیونیستی به تعهداتش نسبت به هیچ کشور دیگری پایبند نبوده است و در این باره حتی به متحدان خود و اعضای شورای امنیت نیز رحم نکرده است.
آمریکا نه تنها در مواجهه با ایران بلکه در مواجهه با سایر کشورها نیز بارها زیر قول های خود زده است و حتی نسبت به متحدان اصلی خود نیز بدعهدی کرده و تنها تا زمان رسیدن به منافع خود وعده و وعیدهای مکرر صادر کرده است.
تاریخ نشان داده است که آمریکا گرچه بارها با کشورهای مختلف بر سر مسائل گوناگون متحد میشد اما بلافاصله پس از اینکه به نتیجه مطلوب خود میرسد پیمان شکنی کرده و خیانت میکند لذا درواقع میتوان گفت سیاست این کشور بر پایه زیادهخواهی بنا شده است و از این رویه نباید انتظار وفای به عهد داشت چنانکه در زیر انواع این خیانت ها و بدعهدی ها را خواهید خواند:
خیانت آمریکا به انگلیس
پیمانشکنی با انگلیس در جنگ جهانی دوم
در طول تاریخ موارد متعددی از پیمان شکنی آمریکا علیه بریتانیا که تا سالیان دراز متحد اصلی ایالت متحده در صحنه سیاست بینالمللی بود دیده میشود. مورد اول از این بدعهدیها را میتوان در جریان جنگ جهانی دوم مشاهده کرد. در ماجرای فتح نورماندی، انگلستان از آمریکا خواست تا سریعا وارد عمل شده و با اعزام نیرو و تسلیحات نظامی، بریتانیا را در فتح نورماندی یاری کند. مشخص بود که فتح نورماندی میتوانست بزرگترین ضربه را به آلمان زده و روند پیروزی متفقین را سرعت بخشد. اما آمریکا علیرغم درخواست انگلستان، در ورود به جنگ تعلل کرد تا جایی که انگلستان در ساحل نورماندی بسیاری از نیروهای خود را از دست داد. آنگاه آمریکا وارد جریان شده و نقش فاتحان را بازی کرد.
پیمان شکنی در بحران سوئز
نمونه دیگر پیمانشکنی آمریکا به انگلستان در ماجرای بحران سوئز رخ داد. در این جریان آمریکا به خوبی دریافته بود که در اختیار گرفتن کانال سوئز از سوی انگلستان مساوی با گسترش نفوذ این کشور در منطقه خواهد بود. لذا با ورود سریع به جریان جنگ در سال 1956 میلادی، فشار سیاسی و مالی به انگلیس وارد آورد تا آتش بس سازمان ملل را در تاریخ ۶ نوامبر بپذیرد. بدین ترتیب نیروهای انگلیس ناچار شدند تا در ماه دسامبر همان سال مصر را ترک گویند.
آمریکا حتی به مستعمره انگلیس هم رحم نکرد
در سال 1983 میلادی آمریکا در تهاجم به کشور کوچک گرانادا که در آن زمان تحت سیطره بریتانیا بود، یک بار دیگر خیانت خود نسبت به انگلستان را نشان داد. این حمله که نقض فاحش قوانین بینالمللی و تجاوز به استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی یک کشور به شمار آمد نمونه دیگری از خیانت آمریکا به متحد همیشگیاش بود. زیرا انگلستان در گرانادا صاحب نفع بود. در واقع این منطقه به عنوان مستعمره بریتانیا به شمار میآمد.
فریب انگلیس توسط آمریکا در کودتای 28 مرداد
علاوه بر مواردی که گفته شد، شواهد تاریخی دیگری نیز از بدعهدی آمریکا نسبت به انگلستان در طول تاریخ دیده میشود. در همین رابطه آنچه میتواند برای ما ملموستر باشد به کودتای 28 مرداد 1332 بر میگردد. در این کودتا دولت مصدق با همکاری سیا و انتلیجنت سرویس سقوط کرد. با سقوط دولت مصدق و بازگشت شاه به کشور، به نظر میرسید که انگلستان و آمریکا به تقسیم منافع در ایران خواهند پرداخت اما ایالت متحده آنچنان که پیش از این نیز بارها نشان داده بود به سرعت انگلستان را از صحنه خارج کرده و بیشترین سهم از کنسرسیوم نفت را به خود اختصاص داد. بدین ترتیب بار دیگر انگلستان را که متحد اصلیاش در جریان کودتا به حساب میآمد فریب داد. از این تاریخ به بعد، آمریکا به قدرت برتر در ایران بدل شد. در حالی که پیش از کودتای 28 مرداد 1332 این انگلستان بود که حرف اول را در ایران میزد.
خیانت آمریکا به روسیه
رویارویی آمریکا با انقلاب بلشویکی در شوروی
بعد از وقوع انقلاب بلشویکی در سال 1917، دولت آمریکا نسبت به «روسیه شوروی» خصومت داشت، از این رو، تحریمهای را بر ضد این کشور اعمال کرد. واشنگتن به همین حد بسنده نکرد و به اقدامات مخفیانه علیه شوروی نیز روی آورد و حمایت مالی از دشمنان آن را در دستورکار خود قرار داد. آمریکا در سال 1918 نیز نیروهای نظامی خود را عازم صربستان کرد تا از منافع خود در مقابل قزاقها دفاع کند. علاوه بر این، آمریکاییها به خاطر نگرانی از گسترش قلمرو ژاپن تا مرزهای روسیه، تعدادی نیرو به شمال روسیه و صربستان اعزام کردند. این موضوع خود نمونه بارز تجاوز به خاک شوروی محسوب میشد. آمریکاییها که از خصم و دشمنی خود علیه بلشویکها دست بردار نبودند به صورت قانونی یا مخفی به دشمنان بلشویکها به ویژه «ارتش سفید» که حامی رژیم گذشته یعنی امپراطوری تزارها بود و از مخالفان سرسخت انقلابیون بلشویک به شمار میآمد، کمک میکردند.
فعالیت جاسوسی آمریکا در شوروی
از اواخر دهه 1940، آمریکا هواپیماهایی را با هدف جمعآوری اطلاعات در امتداد مرزهای شوروی به پرواز درمیآورد. علاوه بر آن، ماهوارهها، زیردریاییها، امواج رادیویی، ایستگاههای شنود الکرونیکی و تجهیزات پیشرفته فراوانی با ماهیت صنعتی و نظامی مقادیر زیادی از اطلاعات را ردوبدل میکردند. بسیار پیش میآمد که هواپیماهای آمریکایی به عمد و بدون هیچ دلیل منطقی برفراز قلمروی شوروی رانده میشدند. یکی از مهمترین فعالیتهای جاسوسی آمریکا در آسمان شوروی مربوط به سال 1950 میشود. در این سال یکی از هواپیماهای جاسوسی آمریکا با ده خدمه توسط شوروی شناسایی شد و بدین ترتیب این ماموریت لو رفت. اگرچه هیچیک از هواپیماهای جاسوسی آمریکا بمبی بر خاک اتحاد جماهیر شوروی پرتاب نکرد ولی بسیاری از آنها حامل مردانی بودند که اجرای ماموریتهای خصمانه را بر عهده داشتند.
وقوع انقلابهای رنگین در جمهوریهای شوروی با حمایت آمریکا
آمریکا با دخالت در جمهوریهای شوروی، آنها را علیه روسها برمیانگیخت. نمونه بارز این دخالت در نوامبر 2003 میلادی رخ داد. در این تاریخ انتخابات مجلس در گرجستان برگزار شد که نتیجه آن به سود دولت بود. پس از این انتخابات، آمریکا با حمایت گروههای مخالف وارد جریان شد. ساکاشویلی و اپوزیسیون متحد این رایگیری را نپذیرفتند و از مردم گرجستان دعوت کردند تا در تظاهراتی علیه دولت شرکت کنند و به نافرمانی مدنی علیه مقامات بپردازند بدین ترتیب آمریکا و اپوزیسیون متحد شدند تا شواردنادزه رئیس جمهور وقت را برکنار کرده و انتخابات را مجدداً برگزار کنند. در نهایت مخالفان موفق به کنار زدن شواردنادزه شدند. علاوه بر این شواهدی در دست است که نشان میدهد آمریکا در ناآرامیهای قرقیزستان و انقلاب نارنجی که پس از انتخابات سال 2004 در اوکراین به وقوع پیوست نیز دست داشته است.
طرح آمریکا برای استقرار موشک در لهستان
در مارس 2007، آمریکا اعلام کرد قصد دارد تاسیسات دفاع ضدموشکی بالستیک در لهستان و نیز یک ایستگاه رادار در جمهوری چک بر پا کند. گفتنی است که هر دوی این کشورها از اعضا پیمان ورشو هستند که در دوران جنگ سرد، رقیب ناتو به شمار میآمدند؛ پیمانی که روسیه بنیانگذار آن بود. روسها این سیستم جدید را تهدیدی بالقوه محسوب کردند. مقامات روسیه با اشاره به اینکه این اقدام به روابط دوجانبه میان آمریکا و روسیه لطمه خواهد زد، متذکر شدند که آمریکا با خلف وعده و شکستن پیمانها به دنبال برهم زدن نظم جهانی است.
بدعهدی آمریکا به چین
روابط چین و ایالات متحده را شاید بتوان پیچیدهترین و پرتناقضترین روابط درمیان قدرتهای بزرگ دانست، روابطی که با تاثیرپذیری ازمتغیرهای متعدد و درمواردی بسیارمتضاد همواره دچار نوسان و در مقاطعی پیش بینی ناپذیر بوده است. در دوران جنگ سرد و در واقع از اوایل دهه 1970، روابط چین و آمریکا بر پایه همکاری استراتژیک شکل گرفت. در آن زمان عامل اصلی شکلگیری این روابط، سیاست جهانی شوروی سابق بود. با این حال شواهدی از بدعهدی آمریکا به چین وجود دارد که نشانگر بیوفایی آمریکاییها است.
حمایت آمریکا از ژاپن در مقابل چین
هنوز مرکب امضای ژاپن بر تسلیم بدون قید و شرط پس از جنگ جهانی دوم خشک نشده بود که ایالات متحده استفاده از سربازان ژاپنی را دوشادوش نظامیان آمریکایی برضد چین آغاز کرد. این درحالی بود که چینیها در دوران جنگ با دادن اطلاعاتی مهم درباره ژاپن و مراقبت از خلبانان آمریکایی که هواپیمایشان سرنگون شده بود با آمریکاییها همکاری نزدیک کرده بودند. اما هیچ یک از اینها مانع از بدعهدی آمریکا به چین نشد. بدین ترتیب ایالات متحده برای مهار کردن چین، اتحاد خود با ژاپن را استوارتر و از افزایش قدرت نظامی این کشور حمایت کرد.
تجاوز نظامی آمریکا به چین
پس از جنگ جهانی دوم هواپیماهای آمریکایی که خود را دوست چین معرفی میکردند با نقض قوانین بینالمللی به پرواز اکتشافی بر فراز قلمروی چین میپرداختند. چینیها ادعا میکردند که هواپیماهای یاد شده بارها نیروهایشان را بمباران کرده و چندین مرتبه شهرهای کوچک چین را بمباران کردهاند. این در حالی بود که چینیها در طول جنگ دوم جهانی بارها به کمک آمریکاییها شتافته بودند. علاوه بر این پیاده نظام آمریکا نیز در خاک چین دارای موضع بود به طوری که در سال 1946 حدود صدهزار نظامی آمریکایی در چین حضور داشتند. توجیه آمریکا درباره حضور افرادش در چین، خلع سلاح ژاپنیها بود حال آن که خود با آنان همکاری میکرد.
دخالت آمریکا در جنگ داخلی چین
از اواسط دهه 1950 میلادی جنگی داخلی در چین میان ملیگراها و کمونیستها درگرفت. آمریکا در این بین سیاست آتشافروزی خود را پی گرفت. تا سال 1961 آمریکا به طور مستقیم در جنگ داخلی چین دخالت کرده و آتش جنگ را شعلهور میکرد. این کشور بهوسیله سازمان سیا به طور مکرر در چین فعالیت میکرد و حتی با ارسال جنگافزار برای طرفین جنگ، به گسترش دامنه جنگ در چین دامن میزد. این اقدام آمریکا علاوه بر اینکه نقض قوانین بینالمللی بود، خیانت به متحد سابقش نیز محسوب میشد.
فعالیت جاسوسی آمریکا در چین
طی سالهای جنگ سرد، آمریکا با فعال کردن سرویسهای اطلاعاتی خود به جاسوسی در داخل مرزهای چین پرداخت. عملیات جاسوسی در چین ابعاد وسیعی داشت که از ارسال هواپیما و ماهواره تا استفاده از دستگاه شنود را دربرمیگرفت. یک نمونه از جاسوسیهای آمریکا به سال 1952 میلادی برمیگردد. به طور مکرر گروههای کوچک آمریکایی به سبک کوماندوهایی که از هواپیما با چتر نجات فرود میآمدند به منظور جاسوسی و خرابکاری به خاک چین اعزام میشدند. در نوامبر 1952 هواپیمای جاسوسی دو افسر سیا به نامهای جان داونی و ریچارد فکتو توسط چینیها شناسایی شد و دو افسر آمریکایی به اسارت درآمدند. بدین ترتیب بخشی از عملیات جاسوسی آمریکا در چین کشف شد.
علاوه بر این سازمان اطلاعات چین فاش ساخت که در ژانویه 1953 یازده خلبان آمریکایی درحالی که مشغول انجام دادن ماموریت جاسوسی در آسمان چین بودند شناسایی و سرنگون شدهاند. بسیاری دیگر از پروازهای سیا بر فراز چین را که صرفا به منظور جاسوسی بود، هواپیماهای یو2 در ارتفاع بسیار بالا و نیز هواپیماهای بدون سرنشین انجام میدادند. اینگونه پروازها از اواخر دهه 1950 شدت یافت و تا 1971 همچنان ادامه داشت.
خیانتهای آمریکا به فرانسه
فرانسه یکی دیگر از اعضای اصلی شورای امنیت است که به همراه انگلستان، آمریکا، چین و روسیه از حق وتو در شورا بهرهمند است. این کشور یکی از متحدان قدیمی آمریکا به خصوص در جنگ جهانی دوم محسوب میشود اما در طول تاریخ موارد عدیدهای از بدعهدی و خلف وعده آمریکا نسبت به فرانسه وجود دارد که بیش از پیش ثابت میکند آمریکا حتی به دوستان نزدیک خود نیز رحم نمیکند.
فعالیتهای جاسوسی آمریکا علیه فرانسه
بر اساس اسناد منتشرشده، سازمان امنیت ملی آمریکا فعالیتهای جاسوسی زیادی را علیه شرکتهای فرانسوی انجام داده است. ویکیلیکس در مورد جاسوسی آمریکا از مکالمات رهبران فرانسوی به مدت یک دهه، اسنادی را منتشر کرده است که نشان میدهد آمریکاییها مکالمات مقامات فرانسوی را شنود میکردهاند. علاوه بر آن ایالات متحده فعالیتهای بسیاری از شرکتهای فرانسوی را نیز کنترل میکرده است. شرکتهای فرانسوی که هدف جاسوسی سازمان امنیت آمریکا یا «اِن اِس اِی» قرار گرفتهاند شامل شرکتهای فعال در حوزه مخابرات، شرکتهای تولیدکننده انرژی الکتریکی، گاز، نفت، انرژی هستهای، انرژیهای قابل بازیافت، شرکتهای فعال در حوزه بهداشت و سلامت و محیطزیست هستند.
کارشکنی در اقتصاد فرانسه
شواهد و مدارکی موجود است که نشان میدهد آمریکا اقدامات فراوانی به منظور تحلیل قدرت اقتصادی فرانسه انجام داده است. این اقدامات گاه به طور مستقیم و گاه غیرمستقیم به اقتصاد فرانسه صدمه زده است. براساس اسنادی که در سال 2015 توسط ویکی لیکس منتشر شدهاند، سازمان امنیت ملی آمریکا (NSA) مرتباً قراردادهای مالی شرکتهای فرانسوی که بالای 200 میلیون دلار ارزش داشتند را بهصورت مخفیانه با شکست مواجه میکرده است. براساس این اسناد کاخ سفید مجری اصلی ناکام ماندن قراردادهای تجاری و اقتصادی فرانسه طی سالیان اخیر بوده است.
حمایت آمریکا از کودتا علیه دولت فرانسه
الجزایر یکی از مستعمرات مهم فرانسه بود که پس از پایان جنگ جهانی دوم، زمزمه استقلالطلبی در این کشور آغاز شد و به انقلاب سال 1954 بر ضد فرانسه منجر شد. روابط دو طرف آن قدر به هم پیوسته بود که پیشنهادهای اصلاحطلبانه فرانسه در فرونشاندن آتش انقلاب در الجزایر مفید واقع نشد و با مخالفت سخت مسلمانان الجزایر و بعضی از فرانسویهای افراطی روبرو شد و تا به آن حد پیش رفت که به سقوط جمهوری چهارم فرانسه و روی کار آمدن ژنرال دوگل و جمهوری پنجم انجامید. همه پرسی سال 1959 استقلال کامل الجزایر را نشان میداد و ژنرال دوگل با وجود مخالفت شدید نظامیان و ملیون افراطی فرانسه، با استقلال الجزایر موافقت کرد.
در این بین ناگهان آمریکا وارد جریان شد و با حمایت از چهار افسر افراطی فرانسوی که در راس آنها ژنرال شال قرار داشت تلاش کرد تا مانع استقلال الجزایر شود. این کودتای نظامی که تنها چهار روز طول کشید رویارویی مستقیم با شال دوگل رئیس جمهور فرانسه محسوب میشد. کلیه شواهد حاکی از آن بود که سیا به دو دلیل در این کودتای نظامی نقش داشته است: 1- نگرانی از اینکه استقلال الجزایر باعث قدرتگیری کمونیسم شود. 2- امید به اینکه کودتا سقوط ژنرال دوگل را تسریع بخشد. بدین ترتیب آمریکا بار دیگر در مقابل سیاستهای فرانسه ایستاد.
مشارکت آمریکا در طرح قتل رئیس جمهور فرانسه
در سال 1966 میلادی سازمان سیا با برقراری ارتباط با برخی مخالفان دوگل، توطئهای را برای به قتل رساندن رئیس جمهور فرانسه پی ریزی کرد. براساس مذاکرات میان افراد سازمان سیا و فرانسویان مخالف دوگل، قرار بر این شد که روزی که دوگل مهمان سربازان قدیمی فرانسه است قاتلی مزدور با انگشتری زهرآلود در صف سربازان یاد شده قرار گیرد و هنگام دست دادن با دوگل خار موجود در انگشتر زهرآگین را در دستان رئیس جمهور فرو کند. گرچه به دلایل متعدد این طرح به انجام نرسید اما مدارک و شواهدی در دست است که نشان میدهد آمریکا به دنبال طرح به قتل رساندن رئیس جمهور فرانسه بوده است.
آنچنان که در این نوشتار آمد، براساس شواهد متقن تاریخی آمریکا نسبت به هر چهار عضو شورای امنیت سازمان ملل خیانت کرده است. این کشور با شیوه امپریالیستی به دنبال گسترش نفوذ خود در جهان بوده و از هیچگونه پیمان شکنی و بدعهدی حتی نسبت به دوستان خود نیز ابایی ندارد. آنچه برای آمریکا مهم است نه حفظ صلح بلکه دستیابی به اهداف امپریالیستی است. در این بین شورای امنیت سازمان ملل نیز به عنوان وسیلهای برای دستیابی به این مهم در اختیار آمریکا قرار دارد.
خیانت آمریکا به لیبی
لیبی و برنامه هستهای قذافی برای کشورش نمونه بارزی از عهدشکنی و غیر قابل اعتماد بودن آمریکا بود.
خیانت به نظام لیبی و دیکتاتور ضد مردمی لیبی
در سال ۲۰۰۴ یعنی یکسال بعد از نزدیکی لیبی به آمریکا، این کشور معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای را امضا کرد و بازرسان آمریکایی و انگلیسی برای ازبین بردن سلاحها وارد این کشور شدند. بر اساس مطالبی که منابع لیبیایی در همان زمان منتشر ساختند، مشخص شد بسیاری از این ورود و خروجها که حجم زیادی از مراودات بینالمللی لیبی را نیز تشکیل میداد، با ورود و خروج اطلاعات محرمانه از لیبی و تشریح زیر ساختها و نقاط استراتژیک و حساس این کشور نیز همراه بود. در عوض انگلستان در سال ۲۰۰۶ معاهدهای نظامی با لیبی با نام «نامه مشترک صلح و امنیت» امضا کرد تا در صورتی که لیبی مورد حمله قرار گیرد، انگلستان ملزم به حمایت از این کشور باشد.
آمریکاییها نیز برای اینکه حسن نیت خود را اثبات کنند، پیمانهای همکاری اقتصادی و البته نفتی را با این کشور به امضا رساندند. با این حال این پیمانها هنوز به مرحله اجرای کامل در نیامده بود که عهدشکنیهای غرب آغاز شد. تنها پس از گذشت ۵ سال آمریکا با متحد همیشگی خود انگلستان، به دلیل بالا گرفتن اعتراضات مردمی در لیبی به صورت هوایی به این کشور حمله کرد! انگلستان که زمانی متعهد شده بود از لیبی در صورت حمله نظامی کشوری دیگر دفاع کند، خود در حمله به لیبی تحت عنوان نیروهای ائتلاف یا ناتو حضور داشت. مسئولان سیاست خارجی انگلیس در همان زمان پا را فراتر گذاشته و اعلام کردند تاز مانیکه ناآرامیها در لیبی ادامه داشته باشد، در این کشور میمانند. اینگونه بود که قذافی همه چیز را نیز از دست داد.
این موضوع تا جایی واضح بود که حتی معمر قذافی دیکتاتور ضد مردمی لیبی، در نخستین مصاحبه رسانه ای پس از خیزش سراسری مردم لیبی علیه نظام این کشور، آمریکا را به خیانت به نظام لیبی متهم کرد.
قذافی در گفتگو با شبکه تلویزیونی “ای بی سی” گفت: آمریکا به من خیانت کرد…لیبی متحد آمریکا در جنگ با القاعده بوده است اما کشورهای غربی حمایت خود را از رژیم من متوقف کردند.
آن روزها سرو شام در کنار اسد و همسرش و این روزها کوبیدن بر طبل جنگ
22 می ۲۰۱۰ جان کری و همسرش در کنار اسد و همسرش شام را سرو کرد. در این ضیافت دوستانه، «گسترش روابط سوریه و آمریکا» و «افزایش نقش سوریه در روند صلح» را بررسی شد. اما این روزها این جان کری است که بر طبل جنگ علیه سوریه می کوبد.
حمله به عراق با وعده صلح و آرامش
با وجود اینکه حمله صدام حسین به ایران در سال ۱۳۵۹ با حمایت کشورهای غربی مواجه شد و آمریکا و سایر کشورهای اروپایی از ارسال سلاح گرفته تا کمکهای مادی، هیچگاه او را در مقابل ایران تنها نگذاشتند، آغاز جنگ اول خلیج فارس و حمله عراق به کویت که در آن زمان محل استقرار نیروهای نظامی آمریکا و یکی از مراکز استراتژیک آمریکا در خلیج فارس بود، باعث تیره شدن روابط آمریکا با عراق و تحریمهای سازمان ملل علیه این کشور شد.
از سال ۱۹۹۱ یعنی زمان حمله عراق به کویت، ماجرای سلاحهای شیمیایی عراق و تلاش آمریکا برای بازرسی از این کشور نیز آغاز شد. صدام در سال ۱۹۹۸ شروع به همراهی با آمریکا کرد و اجازه داد در برخی از مراکز حساس نامی این کشور دوربین نظارتی گذاشته شود، اجازه بازدید از ۸ سایت نظامی متعلق به ریاستجمهوری را صادر کرد و قانون آزادی عراق را برای تغییر رژیم در این کشور به اجرا گذاشت.
علی رغم تمام این اقدامات، بازرسان سازمان ملل اعلام کردند “عراق با آنها همکاری لازم را ندارد”. بر همین اساس بود که در آخرین روزهای سال ۱۹۹۸ حمله آمریکا به عراق و جنگ دوم خلیج فارس آغاز شد. در سال ۲۰۰۲ باز هم صدام به بازرسان اجازه داد به عراق بازگردند اما در سازمان ملل قطعنامهها عیله عراق تصویب شد. این در حالی بود که صدام، قطعنامه سازمان ملل درباره خلع سلاح خود را پذیرفته بود اما با این وجود در سال ۲۰۰۳ بوش به این کشور حمله کرد و در حالیکه آمریکا پیشتر گفته بود برای به ارمغان بردن صلح و امنیت به افغانستان و عراق حمله کرده است، اما تا کنون هیچگاه امنیت به طور کامل به این دو کشور بازنگشته است.
کره شمالی به امید دریافت نفت از امریکا، صنایع هسته ای اش را نابود کرد
کره شمالی به امید دریافت نفت از امریکا، صنایع هسته ای اش را نابود کرد، اما امریکا در گام های نخست، مختصر نفتی تحویل داد و پس از نابودی تاسیسات کره، دیگر چیزی نداد.
فروش روغن سوخته و بی کیفیت به برزیل
برزیل در زمانی تلاش کرد صنعت لوکوموتیوسازی را ملی کند، اما امریکا که طرف تجاری آنها بود با فروش روغن های سوخته و بی کیفیت، تمام صنعت لوکوموتیوسازی برزیل را با شکست مواجه کرد.
عهدشکنی آمریکا با هند
هند که بخاطر آزمایش هسته ای تحریم شده بود، پذیرفت که در ازای لغو تحریم ها با چین مقابله کند و این رویکرد را نیز در پیش گرفت اما امریکا تنها بخش کوچکی از تحریم ها را برداشت.
مروری بر بدعهدی های آمریکا تنها حاکی از این است که این کشور به دوستان نزدیک خود نیز با دید نوکر و دست نشانده مینگرد و همواره به دنبال استفاده ابزاری از آنان بوده و هیچ ابایی از بدعهدی نسبت به آنها ندارد لذا می توان گفت آمریکا به نماد پیمان شکنی در جهان تبدیل شده است.
(www.rishenews.com/news/9358)
ما معتقدیم هزینه های سازش و کنار آمدن با آمریکا برای کشور به مراتب از هزینه ایستادگی و مقاومت در برابر نظام سلطه کمتر است زیرا دشمنی آمریکا و نظام سلطه با نظام جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت اسلامی ،استکبار ستیزانه و استقلال طلبانه آن است و آنها به چیزی جز دست برداشتن از اصول و ارزش های اسلامی و انقلابی راضی نمی شوند و این گونه نیست که با عقب نشینی و دست برداشتن از یک مسأله مانند انرژی هسته ای ، دشمنی آنان با نظام تمام شود از این رو شاهد بودیم که وقتی این بهانه از دست آنها خارج شد ، بهانه های دیگری همچون حقوق بشر و حمایت از تروریسم و موضوع توان موشکی دنبال شد. این مصداق همان کلام الهی است که «وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ»«هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد مگر آنکه پیروی از آیین آنها کنی. بگو: راهی که خدا بنماید به یقین راه حق تنها همان است؛ و البته اگر از میل و خواهش آنها پیروی کنی بعد از آنکه طریق حق را دریافتی، دیگر از سوی خدا یار و یاوری نخواهی داشت.»(سوره بقره ، آیه 120) «وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا» « و آنان پیوسته با شما مى جنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند» (سوره بقره ، آیه 217)
حضرت امام عمق کینه و دشمنی دشمنان نظام را این گونه تبیین فرمودند : «نکته مهمی که همه باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و کجا ما را تحمل می کنند و تا چه مرزی استقلال وآزادی ما راقبول دارند ؟ به یقین آنان مرزی جز عدول از همه هویت ها و ارزش های معنوی و الهی مان نمی شناسند به گفته قرآن کریم هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمی دارند مگر این که شما را از دین تان برگردانند …آری اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام را با دستهای خود ویران نماید , آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمیت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر , آنها ابر قدرت باشند ما ضعیف , آنها ولی و قیم باشند , ما جیره خوار و حافظ منافع آنها , نه یک ایران با هویت ایران اسلامی . » (صحیفه نور , ج 20 , ص 237)
مقام معظم رهبری فرمودند: « بعضی عقلانیّت را در این می دانند و می گویند که «چالش با قدرتها هزینه دارد» -[البتّه] اشتباه می کنند- بله، چالش هزینه دارد، امّا سازش هم هزینه دارد. شما ملاحظه کنید دولت سعودی برای اینکه با رئیس¬جمهور جدید آمریکا بتواند سازش بکند، مجبور می شود بیش از نیمی از ذخایرِ موجودی مالی خودش را در خدمت هدفها و طبق میل آمریکا هزینه کند. اینها هزینه نیست؟ سازش هم هزینه دارد. چالش اگر عقلائی باشد، چالش اگر منطبق با منطق باشد، اگر با اعتمادبه¬نفس باشد، هزینهاش بمراتب کمتر از هزینه سازش است…اینجور نیست که قدرتهای توطئهگر و قدرتهای متجاوز به یک حدّی قانع باشند؛ ما این را در تعاملات این چند سال اخیر مشاهده کردهایم. یک حدّی را مشخّص میکنند، وقتی شما در آن حد عقبنشینی کردید، تازه یک حرف جدید مطرح می کنند، یک ادّعای جدید و یک مطالبه جدید مطرح میکنند، شما را باز با همان فشارها مجبور میکنند این مطالبهی جدید را هم بهشان بدهید؛ و این سلسله همینطور ادامه پیدا خواهد کرد؛ این متوقّف نمیشود.» (بیانات در مراسم سالگرد حضرت امام ، 14/3/96)
صدام، قذافی