سازش و صلح با دشمنان
چرا حضرت علی با ابو بکر سازش کرد؟حتما جواب این است که مصلحت بود!اما واقعا سازش با دشمن چیزی نیست که مصلحت باشد.حتی قابل درک نیست که امام حسن با معاویه صلح کند!مگر صلح با دشمن دین در هر صورت باطل نیست!یعنی ایران هم می تواند بنا به مصلحت با آمریکا صلح کند؟
1-حضرت علی علیه السلام هیچگاه با ابوبکر سازش نکرد. بعد از رحلت نبی گرامی اسلام (ص) و غصب خلافت و کنار گذاشتن حضرت علی (ع) از صحنه سیاسی و تصمیم گیری در امور جامعه اسلامی، آن بزرگوار لحظه ای درنگ نکرد و برای باز پس گیری حق مسلّم خویش تلاش بسیار نمود.حضرت طبق نقل «ابن قتیبه دینوری» – شبها حضرت فاطمه را سوار بر شتر می کرد و در مجالس انصار می گردانید. فاطمه(س) از آنها میخواست از امام علی پشتیبانی کنند. آنان در پاسخ میگفتند:ای دختر رسول خدا !بیعت ما با ابوبکر انجام شده و کار از کار گذشته است. نمیتوانیم نقض بیعت کنیم. اگر شوهر تو قبل از ابوبکر به سوی ما میآمد، به او مراجعه کرده و رهبری او رامی پذیرفتیم. (ابومحمد عبداللّه بن مسلم قتیبة دینوری، الامامة و السیاسة، ص16)حضرت برای اثبات حقانیت خود بارها با استدلالها و احتجاجهای متین خود، از خلیفه و هواداران او انتقاد و به آنها اعتراض میکرد، ولی مرور ایام و سیر حوادث نشان داد اعتراضها سودی ندارد و خلیفه وهوادارانش برای حفظ قدرت پافشاری زیادی دارند.در این هنگام امام بر سر دو راهی سرنوشت سازی قرار گرفت:یا میبایست به کمک خاندان رسالت و یاان اندک خود قیام کرده و با توسل به زور و جنگ ، حکومت را بگیرد.یا وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خویش بپردازد؛حضرت در ارزیابی اوضاع و احوال جامعه اسلامی و خطراتی که آن را تهدید میکرد، به این نتیجه رسید که اگر در گرفتن حکومت اصرار بورزد و به زور و قدرت متوسل شود، وضعی پیش خواهد آمد که تمام زحمات رسول خدا و خونهای پاکی که در راه بارورکردن نهال اسلام ریخته شده، هدر برود.
حضرت در این باره میفرمایند: « ردای خلافت را از تن بیرون کردم و از آن کناره گیری نمودم، در حالی که در این فکر فرو رفته بودم که آیا با دست تنها و نداشتن نیرو، به پاخیزم و یا در این محیط پر خفقانی که به وجود آورده اند، صبر کنم ؟ عاقبت دیدم صبر به عقل و خِرَد نزدیک تر است. صبر کردم، ولی حالم شبیه کسی بود که خار در چشم و استخوان در گلو دارد. » (نهج البلاغه ، خطبه3)
راز سکوت حضرت
سکوت امام علی(ع)، در واقع پرهیز از هر گونه اقدام نظامی، بری مقابله با غصب حکومت و نوعی خویشتن داری آگاهانه و حکیمانه است. آن حضرت در سخنان خویش به چند دلیل مهم در این باره اشاره کرده است:
۱. حفظ وحدت مسلمین: حضرت علی(ع) حفظ اتحاد اسلامی و خوف از برگشت دوباره کفر را یکی از علل خویشتن داری خود ذکر میکند: «و ایم الله لولا مخافه الفرقه بین المسلمین و ان یعود الکفر و یبور الدین لکنا علی غیر ما کنا لهم علیه»«خدا را سوگند! اگر ترس از وقوع تفرقه در میان مسلمانان و بازگشت کفر و نابودی دین نبود، با آنان به گونه ی دیگر برخورد میکردم».( نهج البلاغه، خطبه ۱۱۹)
از این سخنان به خوبی آشکار می شود شرایط سیاسی و اجتماعی امت اسلام، پس از رحلت پیامبر(ص) مهیا نبود.
وقتی رهبر یک حرکت عظیم تاریخی -که بنیان های جامعه آن روز را زیر و رو نموده و اندیشه و نظامی نوین برقرار کرده است از میان مردم میرود؛ بهترین شرایط بری حرکت ارتجاعی و ضد تکاملی، فراهم میآید. حال اگر در داخل امت و در بین سران و نخبگان آن نیز درگیری به وجود آید، روشن است که امور آن جامعه و امت، هیچ گاه به سامان نخواهد رسید و چه بسا نتایج همه حرکت هی قبلی نیز از دست برود.
در صدر اسلام نیز دقیقاً همین شرایط پیش آمد. دشمنان خارجی حرکت عظیم اسلام (همانند روم و ایران) از یک سو و منافقان و عناصر ارتجاعی داخلی از سویی دیگر، منتظر فراهم آمدن شرایطی بودند تا نهال نورسته اسلام را از بن برکنند. اگر در چنین شرایطی امام علی(ع) بری احقاق حق خود دست به شمشیر میبرد، مسلماً در جنگ دامنه داری درگیر میشد که پایان آن، چیزی جز از بین رفتن زحمات پیامبر(ص) نبود.
۲. نبود یاور؛ «فنظرت فاذا لیس لی معین الا اهل بیتی…»«در کار خویش اندیشه کردم، دیدم که یاران من منحصر به اهل بیت من است…».(نهج البلاغه، خطبه ۲۶)
اقدام به قیام با این تعداد کم، نتیجه ی جز از دست دادن رهبر و مرجعی مانند حضرت علی(ع) نداشت و این امر، هیچ سودی بری آیین نوپی اسلامی به دنبال نمیآورد.
در صورتی که اقدام بری یک حرکت اجتماعی -آن هم به صورت نظامی نیازمند شرایط و آمادگی مختلف است و به دلایل چندی، این زمینه پس از ارتحال پیامبر(ص) وجود نداشت.
۳. فرا رسیدن وقت لازم: حضرت علی(ع) در پاسخ ابوسفیان مبنی بر اقدام به بیعت و مخالفت عملی با خلیفه وقت فرمود: «این مانند آب تلخ و لقمه است که در گلوی خورنده آن گیر میکند و مانند کسی است که میوه نارسی را میچیند…».(همان، خطبه ۵)
از این رو امام علی(ع) بری حفظ اساس اسلام و حراست از نهال نورسته آن، از احقاق حق خلافت خویش خودداری کرد تا ریشه اسلام در پرتو تعالیم پیامبر(ص) و قرآن و اهل بیت(ع) استحکام یابد و تا روزی که مردم به خانه آن حضرت هجوم آوردند و خواهان خلافت آن حضرت شدند، از خلافت ظاهری برکنار ماند.
آیا می توان پذیرفت که حضرت به منظور احقاق حق خود بدون در نظر گرفتن اساس دین و جامعه اسلامی ، دست به شمشیر ببرد؟ آیا نتیجه چنین روشی از بین رفتن دین نیست که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و حضرت علی برای ان بیست و سه سال زحمت طاقت فرسا را متحمل شدند؟
2-صلح امام حسن علیه السلام با معاویه نیز به منظور حفظ اسلام صورت گرفت که هیچ مصلحت و موضوعی بالاتر از آن نیست و همه تلاش و کوشش پیامبر اکرم و ائمه اطهار برای حفظ اسلام و شریعت اسلامی صورت گرفته است . در ادامه به مهمترین دلایل صلح امام حسن علیه السلام با معاویه
1. حفظ جان خود و شیعیان
شیعیان خاص امیرالمؤمنین علی علیه السلام اغلب در جنگ جمل، جنگ صفین و جنگ نهروان به شهادت رسیده، گروه اندکی از آنان باقی مانده بودند و اگر جنگی به وقوع میپیوست، با توجه به ضعف مردم عراق، قطعاً امام حسن علیه السلام و شیعیان خسارتهای جبرانناپذیری را تحمل میکردند؛ زیرا معاویه در این صورت آنان را بهشدت سرکوب میکرد.
ابی سعید عقیصا میگوید: «به نزد امام حسن علیه السلام رفتم و به آن حضرت عرض کردم: ای فرزند رسول خدا چرا با اینکه میدانستی حق با شماست، با معاویه گمراه و ستمگر صلح کردی؟ امام در پاسخ فرمود: اگر این کار را نمیکردم احدی از شیعیان ما بر روی زمین باقی نمیماند و همه را میکشتند»(صدوق، علل الشرائع، ج ۱، ص۲۱۱)
امام حسن مجتبی علیه السلام در پاسخ کسی که وی را پس از پذیرش صلح، با جمله «یا مذلّ المؤمنین: ای خوارکننده مؤمنان» خطاب کرد، فرمود:من، خوارکننده مؤمنان نیستم، بلکه عزّتدهنده آنان میباشم؛ زیرا هنگامی که دیدم شما (شیعیان) را توان برابری و ایستادگی با سپاهیان شام نیست، امر حکومت را واگذاردم تا من و شما باقی بمانیم. همانطوری که شخص دانایی، یک کشتی را عیبدار میکند تا برای مالکان و سرنشینانش باقی بماند (اشاره به داستان قرآنی حضرت موسی و حضرت خضر در سوره کهف). داستان من و شما اینچنین است، تا بتوانیم میان دشمنان و مخالفان باقی بمانیم(مجلسی، بحار الانوار، ج ۷۵ ص۲۸۷)
امام حسن علیه السلام در حدیث دیگری میفرمایند: «به خدا قسم، آنچه من عمل کردم، برای شیعیانم بهتر و پرمنفعتتر از طلوع و غروب خورشید است»(مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص۱۹)
2. عدم حمایت مردم از امام حسن علیه السلام
امام حسن علیه السلام برای اینکه مردم را برای جنگ با معاویه امتحان کند، فرمود: اگر آماده نبردید، صلح را رد کنیم و با تکیه بر شمشیرمان کار او را به خدا واگذاریم؛ اما اگر ماندن را دوست دارید، صلح او را بپذیریم و برای شما تأمین بگیریم. در این هنگام مردم از هر سوی مسجد به فریاد در آمدند و با ندای «البقیه، البقیه» صلح را امضا کردند.(ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۶)
شیخ مفید در الارشاد میگوید: برای امام حسن روشن شد که مردم او را تنها گذاشتهاند و خوارج با دشنام به آن حضرت و کافر دانستن آن جناب، نسبت به او بد دل گشته اند و خونش را مباح دانسته، اموالش را به غارت بردند، و جز اینان کسی که امام از اندیشه های ناپاکشان آسوده باشد، برای او به جای نماند، مگر اندکی از نزدیکانش که شیعیانِ پدرش یا شیعه خود آن جناب بودند، و اینان گروه اندکی بودند که در برابر لشکر انبوه شام تاب مقاومت نداشتند.(مفید، الإرشاد، ج ۲، ص۱۰)
امام حسن علیه السلام در خطبهای به عدم حمایت مردم و نبود اصحاب با وفا چنین اشاره کردهاند: اگر یار و یاوری مییافتم، حکومت را به معاویه واگذار نمیکردم؛ زیرا حکومت بر بنی امیه حرام است.(راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص۵۷۶)
همچنین آن حضرت در پاسخ شخصی که به صلح اعتراض کرد، چنین فرمود: من به این علت حکومت را به معاویه واگذار کردم که یارانی برای جنگ با او نداشتم. اگر یارانی داشتم، شبانه روز با او میجنگیدم تا کار یکسره شود.(طبرسی، الإحتجاج، ج ۲، ص۲۹۱)
3. جلوگیری از خونریزی
امام حسن علیه السلام درباره علت صلح با معاویه چنین فرمود: من چنان دیدم که با معاویه به مسالمت رفتار کنم و آتش بس برقرار سازم و با او مصالحه کنم، و چنان دیدم که جلوگیری از خونریزی بهتر است و منظوری از این کار جز خیرخواهی و بقای شما ندارم.(اربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص۵۷۱)
ایشان همچنین فرمود: بهراستی که جمجمههای عرب به دست من بود که صلح کنند با هر کس که من صلح میکردم و میجنگیدند با هر کس که من میجنگیدم؛ ولی من برای رضای خدا و حفظ خون مسلمانان آن را رها کردم.(اربلی، کشف الغمة، ج ۱، ص۵۲۳)
امام علیه السلام در پاسخ اعتراض سلیمان بن صرد فرمود: من چیز دیگری جز آنچه شما میبینید میبینم و در آنچه انجام دادم نظری جز جلوگیری از خونریزی نداشتم.(سید مرتضی، تنزیه الأنبیاء، ص۱۷۲)
آن حضرت در بیانی دیگر فرمودند: دیدم که جلوگیری از ریختن خون مسلمانان، بهتر از خونریزی است.(طبرسی، الإحتجاج، ج ۱، ص۲۸۲)
معاویه بعد از صلح، از امام حسن علیه السلام خواست در جنگ با خوارج شرکت کند. آن حضرت در آن جنگ شرکت نکرد و در جواب نامه معاویه نوشت: «ای معاویه! اگر میخواستم با کسی از اهل قبله جنگ کنم، اول با تو نبرد میکردم؛ ولی من از تو دست برداشتم و برای صلاح امت اسلام و حفظ خون مسلمانان با تو کنار آمدم».(ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۹)
4. حفظ دین
یکی از علل مهم صلح امام حسن علیه السلام را میتوان «حفظ دین» بیان کرد؛ زیرا جامعه اسلامی در شرایطی قرار داشت که ممکن بود جنگ با معاویه، اصل دین را از بین ببرد. جنگ با معاویه نه به نفع کوفیان بود و نه به نفع شامیان، بلکه زمینه حمله نظامی رومیان را به جهان اسلام فراهم میکرد. یعقوبی مینویسد: «معاویه در سال چهل و یکم به شام برگشت و وقتی خبر یافت که لشکر روم با سپاهیان انبوه، راه جنگ را در پیش گرفته است، شخصی را نزد وی فرستاد و بر صد هزار دینار با او صلح کرد».[15]از سوی دیگر، مردم نیز از نظر فرهنگی در وضعیتی قرار داشتند که خونریزی و جنگ، بدبینی به دین و مقدسات را به وجود میآورد. شاید بر همین اساس بود که امام حسن علیه السلام یکی از دلایل صلح خود را حفظ دین بیان کرد: «ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین کنده شود و کسی از آنان باقی نماند؛ از این رو با مصالحهای که انجام گرفت، خواستم دین خدا حفظ شود».(شریف قرشی، حیاة الحسن، ص۳۵)
5. احساس خستگی مردم از جنگ
مسلمانان طی چهل سال که از هجرت رسول خدا (ص) به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی میگذشت، علاوه بر غزوهها و سریههای زمان پیامبر اکرم(ص)، در عصر خلفا نیز جنگهای طولانیمدت با رومیان، ایرانیان و برخی از اقوام و ملتهای همجوار جزیرة العرب را پشت سر گذاشته بودند و در عصر خلافت امام علی علیه السلام نیز سه جنگ بزرگ داخلی را تحمل کرده بودند؛ به همین دلیل روحیه رزمی و جنگی چندانی از آنان مشاهده نمیشد و جز عدهای از شیعیان مخلص و جوانان رزمجو، بقیه در لاک عافیتطلبی فرو رفته و به وضع موجود رضایت داده بودند. به همین لحاظ «هنگامی که امام حسن علیه السلام و یاران نزدیکش چون حجر بن عدی و قیس بن سعد انصاری، مردم را به بسیج عمومی و حضور در اردوگاه سپاه دعوت کردند، عده کمی پاسخ مثبت دادند و بقیه رغبتی به آن نشان ندادند.(مفید،الارشاد، ج ۲، ص۶)
امام حسن علیه السلام به مردمی که با وی بیعت کرده و قول مساعدت و همکاری داده بودند، فرمود: «اگر در گفتارتان صادقید، وعدهگاه من و شما پادگان مدائن است. پس در آنجا به من بپیوندید. پس آن حضرت به سوی مدائن حرکت کرد. کسانی که قصد جنگ کرده بودند با وی حرکت کردند؛ ولی جمعیت زیادی تخلف کردند و به آنچه گفته بودند، وفا نکردند و به آنچه وعده داده بودند، بر سر وعدهشان نیامدند و او را فریب دادند، همانطوری که پیش از وی پدرش امیرمؤمنان علیه السلام را فریب داده بودند».(راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص۵۷۴)
امام حسن علیه السلام در نکوهش سپاهیانی فرمود: «شگفت از ملتی که نه حیا دارند و نه هیچ مرتبهای از مراتب دین را. اگر من امر حکومت را به معاویه تسلیم نمایم، پس به خدا قسم هیچگاه شما در دولت بنی امیه، گشایشی نخواهید یافت. سوگند به خداوند متعال، با بدترین عذاب و آزار به شما بدی خواهند کرد».( راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص۵۷۶)
6. لشکر غیرمتوازن
شیخ مفید در الارشاد مینویسد: در همراهی امام حسن علیه السلام همه گونه مردم بودند؛ جمعی شیعیان او و پدرش و جمعی طرفداران حکمیت (خوارج) که به هر حیلهای در صدد جنگ با معاویه بودند و گروهی طرفداران هرج و مرج و آشوب و طمعکاران غنیمت جنگی و برخی شکاک و عدهای با تعصبهای قبیلهای که دنبالهرو سران قبایل بودند و دین انگیزه آنان نبود.(آل یاسین، صلح امام حسن، ص۱۷۰)
لشکری که از چنین افرادی ترکیب شده باشد، در برابر هر پیشامدی، تهدید به دودستگی و قیام بر ضد رهبران میشود. خوارج با امام حسن علیه السلام همراهی میکردند، اما برای فتنهانگیزی؛ به راه جهاد میرفتند، اما به قصد فساد.( همان ، ص 177)
امام حسن مجتبی علیه السلام در پاسخ شخصی که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، عوامل اقدام خود را چنین بیان کرد: «اهل عراق مردمانیاند که هر کس به آنان اعتماد کند، مغلوب خواهد شد؛ زیرا هیچکدام با دیگری در فکر و خواستهها موافقت ندارند. آنان نه در خیر و نه در شر، هیچ تصمیم قاطعی ندارند».(ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۰۷)
شیخ مفید مینویسد: «امام حسن علیه السلام چارهای جز پذیرفتن صلح و واگذاردن جنگ نداشت؛ زیرا پیروان آن حضرت، مردمانی سستعنصر و کمعقیده به آن جناب بودند و چنانکه دیده شد، در صدد مخالفت با او برآمدند و بسیاری از آنان ریختن خون او را حلال دانستند و میخواستند او را تسلیم دشمن کنند و پسر عمویش (عبیدالله بن عباس) دست از یاری او برداشت و به دشمن پیوست، و به طور عموم آن مردم به دنیای زودگذر روی آوردند و از نعمت های آخرت چشم پوشیدند».(مفید، الإرشاد، ج ۲، ص۱۰)
در بین لشکر امام حسن علیه السلام که در ظاهر مطیع امام بودند «گروهی از سران قبائل کوفه پنهانی به معاویه نوشتند: ما سر به فرمان و گوش به دستور توییم، و او را به آمدن به سوی خود برانگیختند و بر عهده گرفتند امام حسن را آنگاه که معاویه به لشکرش نزدیک شد، تسلیم معاویه کنند یا غافلگیرش کرده، آن جناب را بکشند!».(مفید، الإرشاد، ج ۲، ص۹)
3- این گونه نیست که صلح با دشمن در هر صورت باطل باشد در اسلام به صلح به عنوان یک اصل توجه شده است .
قرآن تأکید می کند که هرگاه گروهی از کفار واقعاً بی طرفی برگزیده و در پی مسالمت باشند، مسلمانان بر آنان سلطه ای نداشته و حق جنگیدن با آنها را ندارند: «فَاِنِ ٱعْتَزَلُوکمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکمْ وَ ٱلْقَوْا ٱِلَیْکمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللََّهُ لَکمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاْ» « پس اگر از شما کناره گیری کردند و با شما پیکار ننمودند، بلکه پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمی دهد که متعرض آنان شوید.»(سوره نساء ، آیه 90)
در جای دیگر، ضمن تأکید بر آمادگی دفاعی، به پیامبر(ص) دستور می دهد که اگر دشمنان به صلح گرایند از صلح و آشتی استقبال کند: «وَ اِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لهَاَ وَ تَوَکلْ عَلَی ٱللهِ اِنَّهُ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلْعَلِیمْ» «و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی؛ و بر خداوند توکل کن، که او شنوا و داناست.»(سوره انفال ، آیه 60)
قرآن صلح و صفا و صمیمیت را برای بشر مایه خیر و نیکبختی می داند: «وَٱلْصُّلْحُ خَیْرٌ…»«صلح و آشتی بهتر است» (نساء، آیه128، این آیه اگر چه در مورد روابط خانوادگی است اما قابل تعمیم به همه حوزه های روابط انسانی و اجتماعی است.)
از همین رو قرآن مجید در موارد متعددی به ایجاد صلح و امنیت، وفاق و دوستی و همزیستی مسالمت آمیز فرمان می دهد.( سوره انفال، آیه 1، سوره حجرات، آیه 9و10)
رویکرد اساسی قرآن نیک رفتاری با هم نوعان است هر چند از کفار باشند، مشروط بر آن که آنان نیز به اصول همزیستی مسالمت آمیز پای بند و متعهد باشند: «لَا یَنْهَاکمُ ٱللهُ عَنِ ٱلَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکمْ فِی ٱلدِّین وَ لَمْ یُخْرِجُوکمْ مِنْ دِیَارِکم اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُواْ اِلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ ٱلْمُقْسِطِینْ»« خدا شما را از نیکی کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهی نمی کند؛ چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.»( سوره ممتحنه ، آیه8)
جمهوری اسلامی نیز بر اساس آموزه های دینی با استکبار جهانی و امریکا به مقابله بر خاسته و با هر گونه سلطه جویی و سلطه پذیری مخالفت نموده است و درصورتی که مصلحتی بالاتر از مقابله با آمریکا وجود داشته باشد و حفظ اصل اسلام ناب بر صلح بر آمریکا استوار باشد ، به منظور حفظ اسلام ناب آن را انتخاب خواهد کرد . اما شرایط کنونی به گونه ای است که هر گونه کنار آمدن با آمریکا به عنوان فاصله گرفتن از اصول و ارزش های اسلامی و کوتاهی در مقابله با استکبار جهانی تلقی شده و دوستان اسلام ناب را مأیوس و سرخورده نموده و دشمنان را جری تر خواهد نمود .
سازش و صلح با دشمنان