دین و اندیشه

عدل معاد برهان عدالت

پرسش و پاسخ

– اعتقاد به عدل الهی چه ربطی به مسأله معاد و عقیده به بهشت و دوزخ دارد ؟آیا با عدل خداوند می توان مسأله معاد را ثابت نمود؟

به طور کلی و بر اساس تقسیم‌ بندی‌های نظری مجازات بر سه گونه است:1 ـ مجازات قراردادی. (تنبیه و عبرت)2 ـ مجازاتی که با گناه رابطه تکوینی و طبیعی دارد. (مکافات دنیوی)
3 ـ مجازاتی که تجسمی از خود جرم است و چیزی جدا از آن نیست. (عذاب اخروی)
نوع اول مجازات همان کیفرها و مقررات جزایی است که در جوامع بشری به وسیله تقنین الهی یا غیرالهی وضع گردیده است. فایده این گونه مجازات ها دو چیز است:
یکی جلوگیری از تکرار جرم و به وسیله خود مجرم یا دیگران از طریق رعبی که کیفردادن ایجاد می‌کند. و به همین جهت می‌توان این نوع مجازات را تنبیه نامید. فایده دیگر تشفی و تسلّی خاطر ستمدیده است و این در مواردی است که از نوع جنایت و تجاوز به دیگران باشد.
نوع دوم، کیفرهایی است که رابطه علی و معلولی با جرم دارند، یعنی کیفر، معلول جرم و نتیجه طبیعی آن است. این کیفرها را «مکافات عمل» یا «اثر وضعی گناه» می‌نامند. بسیاری از گناهان اثرات وضعی ناگواری در همین جهان برای گناهکار در پی دارد. مثلا شراب خواری علاوه بر زیان‌های اجتماعی، صدمات زیادی بر روان و جسم شراب خوار وارد می‌سازد. شرابخواری موجب اختلال اعصاب و تصلّب شرائین و ناراحتی‌های کبدی می‌گردد.
منظور از اثر وضعی همان اثر ذاتی است که با جرم و گناه پیوند ناگسستنی دارد و از آن جدا نمی‌گردد. مثلاً اثر وضعی و ذاتی نوشیدن سمّ خطرناک، مردن است و مردن معلول این علت است و در نظام علت و معلول جهان هر چیزی موقعیت خاصی دارد و ممکن نیست با توبه کردن مثلا علت واقعی، معلول واقعی را به دنبال خود نیاورد.
هر چند دنیا محل کِشت و آخرت فصل درو است ولی گاهی برخی از اعمال در همین دنیا، نتایج خود را نشان می‌دهد.
این دریافت ثمره عمل و درو کردن کِشته، نوعی جزای الهی است ولی جزای کامل نیست چون محاسبه دقیق و مجازات کامل در آخرت انجام می‌گیرد. دنیا خانه عمل است و احیاناً جزا هم در آن داده می‌شود ولی آخرت خانه جزا و حساب است، در آنجا مجالی برای عمل نیست.
کارهایی که مربوط به مخلوق خدا است، خواه نیکی و احسان باشد یا بدی و آزار به مردم، غالبا در همین دنیا پاداش و کیفری دارد بی آن که چیزی از جزای اخروی آنها کم گردد. مثلا بدی کردن با پدر و مادر، در همین جهان کیفر دارد به ویژه اگر این بدی، کشتن آنها باشد. حتی اگر پدر و مادر انسان کافر یا فاسق هم باشند باز هم بدی نسبت به آنها بدون عکس العمل نمی‌ماند.
منتصر عباسی پدرش متوکل را که از پلیدترین خلفای عباسی بود کشت ولی پس از مدت کوتاهی خود نیز کشته شد. با این که متوکل در مجالس انس و عیش خود، امیر المؤمنین علی علیه السلام را مسخره می‌کرد و دلقک های او تقلید آن حضرت را کرده و مسخرگی می‌کردند و در اشعار خویش به حضرت اهانت می‌کردند. زمانی که منتصر شنید پدرش حضرت فاطمه سلام الله علیها را دشنام می‌دهد از بزرگی پرسید مجازاتش چیست؟ او گفت: قتلش واجب است ولی بدان هر کس پدرش را بکشد عمرش کوتاه خواهد شد. منتصر گفت: من باکی ندارم در راه اطاعت خداوند عمرم کوتاه گردد. پدرش را کشت و پس از وی، هفت ماه بیشتر زنده نماند. (سفینه البحار، مرحوم شیخ عباس قمی، ماده «وکل»)
مولانا در مورد عمل و عکس العمل می‌گوید:
این جهان کوه است و فعل ما ندا …. سوی ما آرد صداها را ندا.

و شاعر دیگری در این مورد می‌گوید:
به چشم خویش دیدم در گذرگاه …. که زد بر جان موری مرغکی راه …. هنوز از صید، منقارش نپرداخت …. که مرغ دیگر آمد کار او ساخت….چو بد کردی مشو ایمن ز آفات …. که واجب شد طبیعت را مکافات
نوع سوم از مجازات، مجازات‌های جهان دیگر است که رابطه تکوینی قوی‌تری با گناهان دارند. رابطه عمل و جزا در آخرت نه مانند نوع اول قراردادی است و نه مانند نوع دوم از نوع رابطه علت و معلول است بلکه از آن هم یک درجه بالاتر است.
در اینجا رابطه عینیت و اتحاد حکمفرماست. یعنی آنچه در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران داده می‌شود تجسم عمل خود آنها است. یعنی آنچه به آدمی در آن جهان می‌رسد، چه نعمت‌های بهشتی و چه عذاب دوزخی، همان چیزهایی است که آدمی خودش آماده و مهیا ساخته است. مجازات آخرت، تجسم یافتن خود عمل است.
نعمت و عذاب آنجا همین اعمال نیک و بد است که وقتی پرده کنار رود تجسم و تمثل پیدا می‌کند. تلاوت قرآن صورتی زیبا می‌شود و در کنار انسان قرار می‌گیرد. غیبت و رنجاندن مردم به صورت خورش سگان جهنم در می‌آید.
حال در مورد پرسش شما باید بدانید که اگر گناهی از روی علم و عمد و توجه نباشد گرچه عملی خلاف و ناپسند است اما گناه محسوب نمی‌شود چون معنای گناه جرم و عصیان و پرده دری و سرپیچی از فرمان مولا است و این در صورتی است که با علم و عمد و توجه باشد.
در نتیجه کیفر و مجازات نوع اول را که کیفر قراردادی بود و هدف آن تنبیه فرد مجرم و عبرت گیری خود مجرم و دیگران بود در این مورد معنا ندارد چون اصلا گناهی نکرده تا مشمول این نوع کیفر باشد؛ ولی کیفر نوع دوم که اثر وضعی آن است در اینجا ممکن است شامل شود.
در مثالی روشن‌تر اگر فردی ظرف شرابی بنوشد و علم به شراب بودن و حرام بودن آن نداشته، بدون شک استحقاق کیفر نوع اول را ندارد چون اصلا گناهی مرتکب نشده است ولی کیفر نوع دوم که اثر طبیعی شرب خمر و اثر وضعی و ذاتی آن است حتما وجود دارد و مست شدن و بی خبری و بی عقلی و صدمات جسمانی و روانی ناشی از نوشیدن شراب متوجه این فرد خواهد شد هر چند علم و عمدی در کار نبوده است. در همین مثال اگر این فرد شراب را آگاهانه و عمداً بنوشد، علاوه بر کیفر نوع دوم، مشمول کیفر نوع اول و سوم نیز خواهد بود.
بله، تنها نکته‌ای که می‌ماند این است که در عین حال که برای هر گناهی آثار وضعی وجود دارد اما بعد از توبه می‌توان با مراقبت از خود، و انجام کارهای نیک و خیرات و مبرات اندک اندک برخی از آثار وضعی گناه مانند تاریکی های حاصل از آن در روح و قلب را کاست و کم کم اثرات سوء به جا مانده از آن را نابود و زائل ساخت. در قرآن کریم آمده است: «إن الحسنات یذهبن السیئات» یعنی قطعا خوبی‌ها از میان برنده پلیدی هاست. (هود/14)
اینکه گفته شده با توبه انسان پاک می شود و توبه جبران کننده گناهان است، در مورد اینگونه آثار معنوی و باطنی است.
عدل و معاد:
خدا بی نیاز محض است ؛ یعنی جمیع کمالات را داراست ؛ و عدالت یکی از کمالات است .پس خدا عادل نیز هست؛ و الّا لازم می آید که خدا فاقد یکی از کمالات باشد ؛ و فاقد یکی از کمالات نمی تواند کمال محض باشد ؛ و شرط عدالت این است که خدا هر مجرمی را به اندازه جرمش مجازات کند ؛ لکن چنین امری در دنیا محال است وبسیاری از جرمها بدون مجازات می مانند مثلا اگر کسی هزاران نفر را کشته باشد باید او را هزاران بار کشت ولی در دنیا بیش از یک بار کشتن ممکن نیست . بنابراین باید عالمی دیگر غیر از دنیا وجود داشته باشد تا عدالت خدا در آن جاری شود؛ وآن عالم همان آخرت است.
جهت آگاهى بیشتر بنگرید: الف. شهید مطهرى، عدل الهى، بحث راز تفاوت ها، (تهران: صدرا). ب. محمد حسن قدردان قراملکى، خدا و مسأله شر، (قم: دفتر تبلیغات اسلامى). .
اثبات معاد با برهان عدالت :
آفرینش جهان بر پایه حق و عدالت و احسان و حکمت نهاده شده است؛ چنان که امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: «إنّه بالحقّ قامت السّماوات والأرض» ؛(بحار 33/493) و امام جواد(ع) می فرماید: «قامت السّموات والأرض بحکمه» ؛(همان 91/199.) و قبل از آنان پیامبر اکرم(ص) فرمود: «باحسان الله قامت السّماوات والأرضون» ؛(همان 43/252) و فرمود: «بالعدل قامت السّماوات والأرض» ؛(تفسیر صافی 5/107)
از سوی دیگر، پیامبران با همة تلاش و کوششی که در راه هدایت بشر انجام دادند و مجاهدت هایی که در راستای تهذیب نفوس و اصلاح جامعه داشتند به موفّقیت کامل دست نیافتند و نتوانستند ریشه ظلم و بنیان ستم را براندازند، بلکه همواره در برابر پیامبران و وارستگان پاکدامن گروهی شرارت خواه دست به خون ریزی می زدند و دامن آلودگی و دل به تبه کاری می سپردند و بسیاری از زحمات و دست آوردهای پیامبران را بر باد فنا می دادند و متأسفانه به کیفر تلخ و پاداش مناسب خود نرسیدند.
از سوی سوم، جهان طبیعت ظرفیت پاداش کامل انسان ها را ندارد؛ نه پاداش برخی از صالحان که جز به مقام قرب و لقای الهی نمی اندیشند ممکن است و نه کیفر پارەای از بزەکاران که با گمراه ساختن نسل ها و کشتار هزاران بی گناه دلی سخت تر از سنگ و خویی درندەتر از گرگ و دسیسه ای همسان شیطان و اهرمن دارند در جهان طبیعت میسّر است.چگونه می توان در این جهان کسی را که به هزاران نفر ستم روا داشته و حقوق بسیاری از مردم را ضایع کرده و شمار زیادی را از رسیدن به کمال شایسته باز داشته کیفر داد؟ کسی که در این دنیا فقط یک نفر را کشته و حیات او را از بین برده به جزای او خود نیز کشته می شود؛ اما کسی که صدها نفر را قتل عام کرده با او چه معامله ای می توان انجام داد؟ آیا به صرف کشته شدن او داد آنان گرفته می شود؟
بنابراین، عدل خداوند ایجاب می کند که در پی جهان طبیعت عالمی دیگر و نظامی عادلانه وجود داشته باشد تا در آن عدل و داد بر پا و حساب همگان تسویه گردد. داد ستمدیدگان و رنج کشیدگان از گردنکشان و ستمکاران گرفته و فاسدان به پاداش کردار تباهشان برسند. امیر المؤمنین(ع) در این باره چنین می فرماید: «إنّ الله تعالی لم یرضها ثواباً لأولیائه، ولا عقاباً لأعدائه»؛ (نهج البلاغه، حکمت 415)؛ [داخوند دنیا را نه برای پاداش دوستانش پسندید و نه برای کیفر دشمنانش.]
اگر روزی برای رسیدگی و داوری بین مردم در جهان هستی نباشد تا بدان به کیفر کردار ناشایست برسند و پاکان در نعمت های جاوید به مقام های شایسته دست یابند و آثار کردار شایسته و حیات پاکیزه دنیوی خود را دریافت دارند لازمه اش برابری ظلم و عدل، ظالم و عادل و صالح و طالح است و این برابری ناموزون هرگز با عدل الهی و نظام احسن ربّانی سازگار نیست.
آری جهان دیگر باید تا حساب پاکان از بدکاران جدا شود؛ چنان که می فرماید: «وَامتازوُا الیَوم أَیُّها المُجرِمون» یس/59 [ای ناپاکان گناهکار امروز از مردم پاک جدا شوید]؛ زیرا امروز، روز «فصل» و جدایی است.
در خلایق روح های پـاک هسـت روح های تیـرة گِلناک هسـت
این صدف ها نیست در یک مرتبه در یکی درّ است و در دیگر شبه
واجب است اظهار این نیک و تباه هـمچنان کاظهار گندم ها زکاه
نبودن جهانی دیگر غیر از این جهان، پاکان را با بدکاران، درّها را با سنگ های سیاه و گندم را با کاه یکی کردن و یکی دانستن است و چنین داوری کردن از خردهای سالم فاصله ها دارد. از این رو خداوند می فرماید: «أم نجعل الّذین امنوا و عملوا الصّالحات کالمفسدین فی الأرض أم نجعل المتّقین کالفُجّار» ص/28 ؛ [آیا ایمان باورانی که کار شایسته کردند را مانند تبه کاران در زمین، یا پرهیزکاران را مانند فاجران قرار می دهیم؟!] یعنی آیا هر دو گروه با مردن نابود می شوند و حساب و پاداشی برای هیچ یک نیست؟!: «أَم حَسب الّذین اجْتَرحوا السَّیّئات أن نَجْعَلهم کالّذین امنوا و عملوا الصّالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون وخلق الله السّموات والأرض بالحقّ ولتُجزی کلُ نفسٍ بما کسبتْ وهم لا یظلمون» جاثیه/20ـ21 [آیا آنان که مرتکب گناهان شدند گمان کردند که ما آنان را هم چون کسانی که ایمان آورده و کردار شایسته انجام دادەاند قرار می دهیم که حیات و مرگشان یکسان باشد؟ چه بد داوری می کنند: «پشک نزدیکشان چو نافة مشک». خداوند آسمان ها و زمین را به حق آفریده تا هر کس در برابر کارش پاداش داده شود و به آنان ستمی نخواهد شد]، و آیا کسی که مؤمن است مانند فاسق به حساب می آید؟ قطعاً چنین نیست و هر کس پاداش مناسب عمل خویش را خواهد دید: «فَمَن یَعمل مِثقال ذَرّة خَیراً یَره و من یَعمَل مِثقال ذَرّة شَراً یَره» زلزال/7ـ8 ؛ [هرکس به وزن ذرّەای نیکی کند در آن روز آن را می بیند و هر کس به اندازة ذرّەای بدی کند آن را خواهد دید]، و به فرموده امیر المؤمنین(ع) «وذلک یوم یجمع الله فیه الأوّلین و الآخرین لنقاش الحساب و جزاء الأعمال» ؛(نهج البلاغه، خطبه 102) ؛ [قیامت روزی است که خدا همة افراد گذشته و آینده را برای حساب رسی و پاداش کردار جمع می کند.]
تذکرّ 1ـ چنان که اشاره شد هر برهانی به اندازة حدّ وسط خود مدّعای خویش را اثبات می کند. بر این پایه، برهان عدالت در مواردی نافذ است که قانون های قراردادی، تکلیف ها، امر و نهی و دستورهای خداوند به نام دین حکم فرماست. بنابراین، نمی تواند در ماورای مادّه، مانند جهان فرشتگان که جایی برای عصیان و تبه کاری نیست کاربرد داشته باشد. البته اگر عدل الهی را به معنای ظهور حق مطلق و حقیقت تامّ بدانیم اثبات آن با برهان «حقیقت» خواهد بود، نه عدل حقوقی و فقهی.
2ـ عدالت خداوندگرچه صفت فعل اوست، نه صفت ذات، ولی بر اثر استناد به «قدرت» و قادریت خدا، هرگز تخلف پذیر نیست و امکان ندارد خداوند در موردی عدالت را رعایت نکند: «ونَضُع الموازین القِسط لِیوم القیمة فلا تُظلَلم نفسٌ شیئاً» انبیاء/47 ؛ [ترازوهای عدل را برای روز قیامت خواهیم نهاد و به هیچ کس ستمی نخواهد شد و چیزی مانع آن نخواهد بود.]
آیة الله جوادی آملی،تفسیر موضوعی قرآن ج 4 (معاد در قرآن)
به نقل از سایت تبیان

عدل معاد برهان عدالت

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا