دین و اندیشه

ویژگی های مؤمنان

پرسش و پاسخ

چگونه می توان مومن واقعی بود

بحث مومن حقیقی و کافر حقیقی که در قرآن کریم استعمال شده است, مربوط به مراتب ایمان و کفر است. از آنجایی که کفر و ایمان دارای مراتب هستند و در افراد به صورت نسبی وجود دارد, مرتبه نهایی کفر را قرآن کریم تحت عنوان (الکافرون حقا) و مرتبه نهایی ایمان را (المومنون حقا) مطرح کرده است. البته هر فرد با ایمانی از مرتبه ای از ایمان برخوردار است, ولی مومن حقیقی کسی است که به درجات نهایی ایمان و نتایج آن راه یافته باشد. به عنوان نمونه در ذیل جمله «اولئک هم المومنون حقا» در روایتی آمده است: طبرانى از حارث بن مالک انصارى روایت کرده که وقتى از رسول خدا(صلى الله علیه و آله ) مى گذشت حضرت پرسید حارث حالت چطور است ؟ عرض کرد مؤ من حقیقى شده ام ، فرمود: فکر کن و حرف بزن براى هر چیزى حقیقتى است ، حقیقت ایمان تو چیست ؟ عرض کرد نفس خود را از دنیا گریزان و بى رغبت کرده ام، و در نتیجه همه شب را به عبادت مى گذرانم ، و روزم را به روزه و تشنگى ، و گویا اهل بهشت را مى بینم که در بهشت به دیدار یکدیگر مى روند، و گویا اهل جهنم را مى بینم که از ناله و فریاد صدا به صداى هم داده اند، حضرت سه مرتبه فرمود: حارث درست شناخته اى از دست مده . این روایت از طرق شیعه نیز به سندهاى متعددى وارد شده . (ترجمه تفسیر المیزان ج9, ص 19)مومن کسی است که به خدا و انبیای الهی بویژه آخرین آنها و اوصیای آن حضرت ایمان داشته و در حدّ توان عامل به دستورات آخرین دین خدا باشد؛ و اگر گناهی از او سر زد سریعاً توبه نماید. برای مومنین بسته به قوّت ایمانشان در اعتقادات و میزان پایبندیشان به دستورات دینی در عمل، درجات فراوانی است که در کتب اخلاق و عرفان عملی به آنها پرداخته می شود؛ لذا مومن اقسام ندارد بلکه دارای مراتب است.
مومن یعنی مسلمان کامل؛ کسی که به تمام آنچه خدا وپیامبر امر کرده, تسلیم و پایبند باشد مومن است. خداوند مسیری را معین کرده که در ادامه رسالت پیامبر (صلی الله علیه و اله) باید به آن مسیر ملتزم بود و تبعیت از امامت ائمه معصومین (علیهم السلام) در ادامه رسالت پیامبر (صلی الله علیه و اله) ملاک حق وباطل است و هر کسی در این مسیر قرار گیرد مومن است و هر کسی در این مسیر نباشد مومن نیست. علی مع الحق والحق مع علی …پیامبراکرم (صلی الله علیه و اله) علی علیه السلام محور ومدار حق است و هر جا علی باشد حق آنجاست.
این روایت با تعبیرهای گوناگونی از پیامبر (صلی الله علیه و اله) نقل شده است. (بحار الانوار, ج 38ص 26تا 40)
شهید سید محمد باقر صدر (قدس سره), کتابی دارد باعنوان «تشیع مولود طبیعی اسلام» یعنی تشیع همان اسلام راستین است که پیامبراکرم (صلی الله عله وآله), آورده است. فرزند طبیعی اسلام، همان تشیع است.
بدیهی است مقصود از شیعه کسی است که به لوازم ایمان، پای بند باشد و همه مقررات را محترم بشمارد و عمل کند؛ زیرا در روایات فراوانی آمده که از ما نیست کسی که فلان عمل را انجام ندهد یا در آن کوتاهی کند.
از معصوم (علیه السلام) سؤال شد: کمترین شرایطى که آدمى را شایسته عنوان «مؤمن» مى سازد، چیست؟ فرمود: «باید شهادت و گواهى دهد که جز خداى به حق، معبودى دیگر نیست و نشاید جز خداى یکتا، هیچ چیز دیگر را پرستش نماید و به رسول خدا (صلی الله علیه و اله) و امامان اقرارکند». (مجمع البحرین، ص 499، (چاپ سنگى))
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «گاهى بندگان خدا پیش از آنکه مؤمن باشند، مسلمانند؛ ولى نمى توانند پیش از مسلم بودن مؤمن باشند. پس اسلام در رتبه اى و پایه اى قبل از ایمان قرار دارد. در عین حال داراى وجوه اشتراکى با ایمان است. اگر کسانى مرتکب گناهان کوچک و بزرگ گردند – که خداوند متعال از آن نهى فرموده است – چنین کسانى را باید بیرون از حوزه ایمان دانست و باید عنوان ایمان را از آنان سلب کرد و صرفاً عنوان اسلام را براى آنها در نظر گرفت. اگر توبه کنند، به سراى ایمان باز مى گردند و جز حالت انکار و استحلال، آنان را به سوى سراى کفر سوق نمى دهد. استحلال به این صورت است که درباره حلال خدا، بگویند حرام است و درباره حرام قائل به حلیّت و اباحه آن گردند و قلباً نیز اعتقاد پیدا کنند. در چنین شرایطى است که آنان از حوزه و سراى اسلام فراتر رفته و در وادى کفر وارد مى گردند». (اصول کافى، ج 3، ص 44 و 45)
*در ادامه در مورد ویژگی های مؤمنین بیان می کنیم:
1- مومن کسى است که خدا و رسول و آنچه را ایمان به آن واجب است (همانند ولایت امیرالمؤمنین وائمه معصومین علیهم السلام) در زبان و قلب تصدیق کند و عملا تسلیم خدا و رسول و امامان ع باشد.
2- درتعریف مؤمن، به آیه 13 سوره حجرات توجه کنید:
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» این دسته از اعراب که به دروغ اظهار ایمان مى کردند قومى از بنى اسد بودند که در یک خشکسالی خدمت پیامبر آمده با اینکه در واقع ایمان نیاورده بودند ولى به منظور گرفتن صدقه از آن حضرت اظهار ایمان مى کردند و مى گفتند: (صدقنا بما جئت به) خداوند به پیامبر دستور فرمود که از باطنشان به آنان بگوید تا براى آنان معجزه اى باشد و لذا مى فرماید: «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا» یعنى: در حقیقت از باطن ایمان نیاورده اید. «وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» سعید بن جبیر و ابن زید گویند: ما از ترس آنکه اسیر نگردیم و کشته نشویم منقاد و تسلیم شده ایم.سپس خداوند بیان مى فرماید که محل ایمان قلب است نه زبان!
زجاج گوید: اسلام عبارت است از اظهار تسلیم و پذیرش آنچه را که پیامبر از طرف خدا آورده است، و با همین است که خون حفظ مى شود، اگر همراه این اظهار یک اعتقاد و تصدیق قلبى باشد آن را ایمان مى خوانند، و صاحب آن بحق مؤمن و مسلمان است، اما کسى که تظاهربه قبول شریعت کرده و به خاطر دفع مکروه تسلیم شده است، این گونه افراد در ظاهر مسلمانند و در باطن اسلام را تصدیق نمى کنند، و خداوند این گونه افراد را از دائره ایمان خارج دانسته مى فرماید:
وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ یعنى: پس از آنکه از ترس قتل تسلیم شدید تصدیق نکردید، بنا بر این مؤمن کسى است همانگونه که تظاهر به اسلام مى کند در باطن نیز تصدیق داشته باشد، و مسلمان تمام عیار کسى است علاوه بر اینکه در ظاهر فرمانبردارى مى کند ایمان به فرمان الهى هم داشته باشد، و کسى که از ترس کشته شدن اظهار اسلام کرده است در حقیقت مؤمن نیست، ولى در ظاهر نسبت به او حکم به اسلام مى شود.
3- انس از پیامبر خدا (ص) روایت کرده است که فرمودند: اسلام آشکار است و ایمان امر قلبى است و با دست اشاره به سینه خود فرمود.
4- و بلخى گفته است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تفسیر فرموده است که المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده و المؤمن من آمن جاره بوایقه و ما آمن بى من بات شبعان و جاره طاو (یعنى مسلمان کسى است که مسلمانان از زبان و دست او بسلامت باشند و مؤمن کسى است که همسایه اش از رنج او در امان باشد و بمن ایمان نیاورده است کسى که شب شکم سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد!).
5- مؤمن کسى است که در باطن عقیده دارد و در ظاهر عمل، کافر کسى است که نه ایمان دارد و نه عمل، منافق آنست که ادعاى ایمان مى کند ولى در باطن بى عقیده و منکر است .على هذا مؤمن و کافر یک چهره دارند، ظاهر و باطنشان یکى است ولى منافق دو چهره دارد
6- در امالى ذیل آیه «وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ» از اصبغ بن نباته روایت کرده گفت هنگامیکه امیر المؤمنین علیه السّلام محمد بن ابى بکر را والى مصر نمود نامه اى باهالى مصر بطریق ذیل مرقوم داشت:
«اى بندگان خدا بدانید مؤمن کسى است که پیوسته عمل نیکو از او سر بزند و منشاء اثر خیر بوده و تحصیل ثواب نماید خداوند پاداش عملى که در دنیا انجام داده باو عطا میفرماید…»
7- درسوره مائدة / آیه 57: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» اى کسانیکه ایمان بخدا و رسول آورده اید کسانیرا که دین شما را بمسخره و بازى گرفته اند چه آنهائیکه پیش از شما داراى کتاب بوده اند (از یهود و نصارى) و چه کافران (و بت پرستان قریش) به دوستى مگیرید و یار و یاور خود قرار ندهید و اگر براستى مؤمن هستید (در موالاة و دوستى آنها) از خدا بپرهیزید (زیرا مؤمن کسى نیست که اگر کسى بدین او طعن زند و استهزاء نماید او را دوست بدارد بلکه مؤمن کسى است که با چنین کس غضب کند و درازاى طعن و تمسخرش با او دشمنى بورزد).
8- و در حدیث آمده است: (المؤمن آلف مألوف و لا خیر فیمن لا یألف و لا یؤلف- یعنى مؤمن کسى است که الفت میگیرد و با او الفت میگیرند و در کسیکه الفت نمیگیرد و با او الفت گرفته نمیشود خیرى نیست).
9- مؤمن کسى را گویند که از روى دانستگى و فهمیدگى ایمان آرد بوجود خدا و وحدت و یگانگى او و بتمام صفات جلالیه و جمالیه خدای ازلى و نیز تصدیق نماید بعالم آخرت و بداند که پس از این عالم ،عالمى است و پشت این پرده اسراریست و تصدیق نماید بوجود ملائکه و تمام کتب آسمانى و انبیاء مرسلین و «کل ما جاء به النبى».
10 – از کتاب قاموس این واژه را تحقیق بیشتری می کنیم :
آمن:خاطر جمع، کسیکه در او ایمنى است و یا شهریکه ایمن است :«مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» آل عمران/97 ویا: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» بقره/126، لازم نیست در آیه ى اخیر، آمن را ذا امن(یعنی دارای امنیت) معنى کنیم، بلکه شهر ایمن، مثل شخص ایمن ،کاملا صحیح و درست است .
مؤمِن: فعل امن، اگر متعدّى بنفسه باشد بمعنى ایمنى دادن است مثل «وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» قریش: 4 یعنى آنها را از ترس ایمن گردانید و مؤمن که از اسماء حسنى است از همین معنى است، یعنى ایمنى دهنده (مفردات) «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ- الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ» حشر: 23.
آیاتیکه آمن و آمنوا و سایر مشتقّات آن بمعنى ایمان آوردن است، اکثرا با باء و گاهى با لام متعدّى شده اند مثل «کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ» بقره: 285 و مثل «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ» عنکبوت: 26.
ایمان: تسلیم توأم با اطمینان خاطر.
اگر گویند: چرا بر خلاف اهل تفسیر، ایمان را تسلیم، معنى میکنید با آنکه طبرسى رحمه الله فرموده ازهرى میگوید: علماء اتفاق دارند بر اینکه ایمان بمعنى تصدیق است، المیزان آنرا استقرار اعتقاد در قلب ،معنى کرده و راغب تصدیق توأم با اطمینان خاطر گفته است.
گوئیم [قرآن مجید ایمان بمعنى اعتقاد را تأیید نمیکند] بلکه بهترین معناى آن همان تسلیم است زیرا مى بینیم آنانرا که اعتقاد دارند ولى تسلیم عقیده خویش نیستند کافر مى شمارد. در باره فرعون و قوم او آمده: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» نمل: 14 فرعونیان در باطن و نفس خویش عقیده داشتند که آیات موسى از قبیل عصا و غیره از جانب خداست ولى در ظاهر تسلیم نشدند و اقرار نکردند نظیر این آیه ، قول موسى علیه السّلام است بفرعون که فرمود: «لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اسراء: 102 فرعون یقین داشت که آیات از جانب خداست ولى تسلیم نبود.
شیطان بخدا عقیده داشت میگفت: «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ …» اعراف: 12 میگفت: «رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی» حجر:39 خدا را خالق خود میدانست و او را «ربّ» خطاب میکرد. بمعاد نیز عقیده داشت لذا میگفت: تا روز قیامت مهلتم ده: «أَنْظِرْنِی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» اعراف: 14. ایضا بانبیاء معتقد بود و میدانست بعباد مخلصین راهى ندارد و آنها را نتواند فریفت «إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» حجر:40 – با همه اینها در باره اش فرموده «أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ» بقره: 34.
بسیارى از اهل کتاب بحضرت رسول (ص) عقیده داشتند و میدانستند که او پیغمبر است و حتى او را مانند پسران خود میشناختند ولى حق را کتمان میکردند و بعقیده خویش تسلیم نبودند «الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» بقره: 146 آیه 20 سوره انعام نیز همین است ولى ذیل آن چنین میباشد: «الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ».
پس ایمان صرفا بمعنى اعتقاد و تصدیق نیست و گر نه میبایست این اشخاص مؤمن باشند بلکه ایمان بمعنى تسلیم است.
مؤمن کسى است که اعتراف و اعتقاد دارد و تسلیم حق است و تسلیم او قهرا با عمل توأم است. بدون چنین تصوری ایمان مصداق ندارد. وانگهى در آیاتى نظیر «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ …» نساء: 137 و نظیر: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ» منافقون: 3.
چطور میشود گفت: آنها چندین بار اعتقاد پیدا کرده و سپس کافر شده اند بلکه آنها تسلیم شده و بعدا از تسلیم بیرون رفته اند.
خلاصه سخن آنکه: ایمان پس از اعتقاد است، شخص اگر پس از اعتقاد بعقیده اش عملا تسلیم شد مؤمن است و گر نه منافق یا کافر میباشد، از طرف دیگر هر قدر اعتقاد قوى باشد تسلیم محکم خواهد بود، شدت و ضعف ایمان و داراى مراتب بودنش از این روشن میشود.
و در روایات این باب اشارات لطیفى به کار رفته که تنها اهل تدبر متوجه آنها مى شوند، و در ضمن نکاتى هست که ظاهرش با روایات قبل مخالفت دارد.
11- المؤمن من آمن جاره بوائقه، و مؤمن کسى است که همسایه اش از آفات و شرور او ایمن باشد
12-و در روضه کافى به سند خود از ابن ابى عمیر، از امام موسى بن جعفر (ع) روایتى نقل کرده که در ضمن آن فرموده: اى ابو احمد! هیچ مؤمنى در دنیا گناهى مرتکب نمى شود، مگر آنکه از ارتکاب آن ناراحت مى شود و پشیمان مى گردد، و رسول خدا (ص) هم فرموده: کفى بالندم توبة- براى توبه همین کافى است که گنهکار پشیمان گردد
13- و نیز فرموده: من سرته حسنته و ساءته سیئته فهو مؤمن- کسى که کار نیکش خرسندش کند و کار بدش ناراحتش سازد، او مؤمن است بنا بر این اگر کسى از گناهى که مرتکب شده پشیمان نشود، مؤمن نیست و شفاعتى برایش واجب نمى شود و او از ستمکاران است که خداى تعالى در باره شان فرموده: ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ- براى ستمکاران نه دوست دلسوزى هست و نه شفیعى که شفاعتش پذیرفته شود « نور الثقلین، ج 4، ص 517، روضه کافى.».

*ویژگى مؤمنان را مى توان در دو ساحت فردى و اجتماعى ذیل شمارش کرد:
*الف) فردى: – توکل بر خدا (انفال/2)-هنگام یاد خدا قلبشان ترسان و لرزان (انفال/2، توبه/51)- محافظت بر اداء فرایض خصوصاً نماز (مؤمنون/9)- عفت و پاکدامنى (مؤمنون/5)- خشوع در نماز (مؤمنون/2)- رویگردانى از امور لغو و بیهوده (مؤمنون/3)- افزایش ایمان هنگام شنیدن آیات الهى (انفال/2)
*ب)اجتماعى: – امر به معروف و نهى از منکر (توبه/71، آل عمران/114)-تأمین حوائج مادى دیگران (توبه/71، انفال/3)-تعاون و همیارى با برادران ایمانى (توبه/71)- تواضع با مردم (فرقان/63)- پیشى گرفتن در انجام امور خیر (مؤمنون/59)- عدم طرح دوستى با کافران (مجادله/22)- کوشش در امانتدارى (مؤمنون/8)- وفاى به تعهدها و قراردادها (مؤمنون/8)- اطاعت از رسول خدا (صلی الله علیه و اله) (انفال/1)

امام صادق (علیه السلام) در یک روایت، 8 ویژگى براى مؤمن ذکر فرموده اند:
1- به هنگام شداید و سختى ها سنگین و آرام،
2- در برابر گرفتاریها و آزمونهاى ناخوش آیند دنیا بردبار،
3- به هنگام وسعت روزى و آسایش سپاسگزار و شاکر،
4- به همان اندازه از روزى که خداوند متعال به او ارزانى داشته قانع و راضى،
5- به دشمنان ستم و تجاوز ننماید.
6- بارش را به دوش دوستان نیفکند و یا آنکه به خاطر عوالم دوستى، بار گناه آنان را به دوش نکشد.
7- بدنش در طاعت از خداوند و خدمت به خلق، در رنج و سختى است.
8- مردم از ناحیه او در آسایش و آرامش خاطرند.
در پایان فرمود: علم یار و همدم مؤمن، حلم و بردبارى وزیر، راهبر و مشاور او، عقل و خرد فرمانرواى اعمال او. رفق و مدارا برادر و بازوى او و احسان و نیکوکارى پدر دلسوز و مهربان اوست. (سفینة البحار، ج 1، ص 37)
– براى آشنایى بیشتر با صفات و ویژگى هاى عملى مؤمنان حقیقی خطبه همام در نهج البلاغة را مطالعه فرمایید.
موفق ومؤید باشید.

ویژگی های مؤمنان

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا