علل افول تمدن اسلامی
اصلی ترین علل افول تمدن اسلامی
پاسخ: سلام علیکم.پرسشگر گرامی! لطفا به گفتار های زیر که هر کدام در بر دارنده ی بخشی از پاسخ هستند توجه و به منابع ذکر شده در آنها و در پایان پاسخ مراجعه کنید.گفتار اول.در قرآن مجموعاً به چهار عامل مؤثّر در اعتلاها و انحطاطها برمی خوریم.
الف. عدالت و بی عدالتی:
قرآن این مطلب را در آیات بسیاری منعکس کرده است، از آن جمله است چهارمین آیه از سورة قصص. در این آیة کریمه پس از آنکه از برتری جویی فرعون که ادّعای ربوبیّت اعلی داشت و دیگران را به منزلة بندگان خود می دانست، و از تفرقه افکنی میان مردم که به عناوین گوناگون میان آنها تبعیض قائل می شد و آنها را در برابر یکدیگر قرار می داد، و از ذلیل ساختن گروه خاصی از مردم کشور خود و کشتن پسران آنها و نگه داشتن زنانشان (به منظور خدمت فرعون و فرعونیان) یاد می کند، او را به عنوان یکی از تباهگران نام می برد. بدیهی است که جملة «إنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ» اشاره است به اینکه این گونه مظالم اجتماعی، جامعه را از بیخ و بن برمی کند.
ب. اتّحاد و تفرّق:
در سورة آل عمران آیة 103 دستور صریح می دهد که بر مبنای ایمان و گرایش به ریسمان الهی متّحد و متّفق باشید و از تفرّق و تشتّت بپرهیزید. در سورة انفال آیه 46 می فرماید: [با یکدیگر نزاع نکنید که نزاع داخلی سستی می آورد و سستی، شما را زایل می کند.]
ج. اجرا یا ترک امر به معروف و نهی از منکر:
آیه 79 از سورة مائده، یکی از علل دور افتادن کافران بنی اسرائیل از رحمت خدا را، بازنداشتن یکدیگر از منکرات، یعنی ترک نهی از منکر ذکر کرده است.
د. فسق و فجور و فساد اخلاق:
هر فسق و فجور و هر خروج از مسیر درست انسانیّت، ظلم است. ظلم در قرآن در حقیقت مفهوم اعمّی دارد که هم شامل ظلم به غیر می گردد و هم شامل فسق و فجور و کارهای ضدّ اخلاقی. غالباً مورد استعمال این کلمه مصداق دوم است. آیاتی از قرآن که ظلم به معنی اعمّ را علت هلاک یک قوم شمرده بسیار زیاد است. (مجموعه آثار شهید مطهری ج2 – جامعه و تاریخ، شهید مطهری به نقل از سایت تبیان)گفتار دوم.به گواهی محققان علم تاریخ، اوضاع اجتماعی مسلمانان، از عصر زمامداری عثمان و حکومت یافتن بنی امیه در شهرها و استانها رو به انحطاط عجیبی گذاشت و در عصر معاویه به خصوص بعد از شهادت حضرت امام مجتبی(ع) با سرعت عجیبی اجتماع در سراشیبی سقوط افتاد به طوری که خفقان، رکود و سکوت، جمیع نواحی زندگی اجتماعی را فرا گرفته بود، امر به معروف و نهی از منکر متروک شده و مأموران از آن جلوگیری می کردند. خطباء، جز به نفع زمامداران و دعا و نیاش برای معاویه و یزید و نفرین و ناسزا به اخیار و بندگان شایسته خدا، سخن دیگر نمی توانستند بگویند. افکار، معارف، علوم و دین و ایمان رو به تنزل می رفت و به آخرین مراتب انحطاط رسیده بود.
و خلاصه همانطور که امام حسین(ع) فرمود: سنت پیامبر از میان رفته و بدعت زنده و رایج شده بود. نه به حق عمل می شد و نه از باطل کسی باز داشته می گشت. (پرتوی از عظمت امام حسین(ع)،آیةالله لطف الله صافی گلپایگانی به نقل از سایت تبیان)گفتار سوم.این مسأله علل و ریشه هاى تاریخى مختلفى دارد و بررسى جامع و همه جانبه آن نیازمند تحقیقاتى ژرف و گسترده است. در عین حال به صورت مختصر، مى توان به عوامل زیر اشاره کرد:
1- مسلمانان براساس انگیزش و هدایت هاى دینى، مسیر رشد و تعالى را پوییدند و بر اثر انحراف از دین و آلودگى به مفاسد، دنیاپرستى، سستى و کاهلى، ابتلا به حاکمان فاسد و دورماندن از احکام و تعالیم اسلامى، از قافله تمدن عقب ماندند.
2- نقش نظام سیاسى حاکم بر جوامع اسلامى در این زمینه، غیرقابل انکار و چشم پوشى است. وجود نظام هاى سیاسى فساد و استبدادى – که خود ناشى از انحرافات سیاسى در صدر اسلام پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن و انحرافات اعتقادى و اجتماعى بعد از آن بود – باعث شکل گیرى درگیرى ها و جنگ هاى داخلى متعددى میان مسلمانان و در نتیجه تضعیف و هدر رفتن توان انسانى و اقتصادى این جوامع بود.در اثر تسلط امویان و سیاست ضد اسلامی آنها، عده ای از اعراب، عنصر عربیت را پیش کشیدند و آتش تعصبات قومی و نژادی را بر افروختند، سایر اقوام مسلمان به خصوص برخی از ایرانیان به مبارزه با آنها برخاستند و شعار این دسته ضد عربی بود. تعصبات ناروای خلفای اموی نسبت به غیر اعراب به خصوص ایرانیان بسیار گران آمد و آنان را بر آن داشت که برای رهایی از تحمیلات ناروا و اهانتهای بی شمار، مردانه قیام کنند و اساس این حکومت جابر را که ـ هیچ ربطی به اسلام و حکومت اسلامی و خواسته های پیامبر نداشت ـ از بیخ و بن برکنند.
نهضت ایرانیان از همان عهد اموی آغاز شد. و اساس اعتراض آنها این بود که چرا خلفا به قانون اسلام عمل نمی کنند. پس از بنی امیه، بنی عباس روی کار آمدند و در مقابل نژاد پرستی اعراب، به عنصر غیر عرب اهمیت زیادی دادند و آنها را به رخ اعراب کشیدند. پستهای حساس مملکت را به آنها دادند این بار هم صدای اعراب بلند شد. در نتیجه اسلام را از داخل به خطر انداختند و چنان ضربه مهلک بر اسلام وارد آوردند که هنوز که هنوز است، اسلام نتوانسته از زیر این ضربات سنگین کمر راست کند. این بود که پیشرفت اسلام به نحو چشم گیری متوقف شد و چرخهای عظیم جامعه اسلامی از حرکت افتاد و ستاره اقبال و عظمت مسلمانان غروب کرد و آن همه برتری و تمدن با شکوه اسلامی از دست رفت.
توسعه و ترقی تمدن اسلامی تا وقتی میسر بود که مسلمانان از تعصبات قومی و نژادی اجتناب می کردند، و روح تساهل و تسامح اسلامی بر آنان حاکم بود، در واقع همین تسامح و بی تعصبی بود که در قلمرو اسلام بین اقوام و امم گوناگون، تعاون و معاضدتی را که لازمة پیشرفت تمدن واقعی است، بوجود آورد، و همزیستی مسالمت آمیز عناصر نامتجانس را ممکن ساخت. و تمدن اسلامی از وقتی به رکود و انحطاط افتاد که در آن تعصبات قومی و نژادی پدید آمد. و وحدت و تسامحی را که در آن بود از میان برد.
بنابراین نژاد پرستی و ناسیونالیستی مهمترین و خطرناکترین عاملی است که تمدن و شکوه و عظمت ما را به باد داده است. (آیة الله جعفر سبحانی، سیمای فرزانگان، ج 1 به نقل از سایت تبیان)
3- در کنار عوامل بالا، نقش استعمار حایز اهمیت است.
در زمانى که اروپا به سرعت در حال پیشرفت و ترقى بود، براى بهره گیرى از منابع انسانى و طبیعى، تمام تلاش خود را براى عقب نگاه داشتن کشورهاى ضعیف (از جمله کشورهاى اسلامى) به کار بست و با استفاده از راه هاى گوناگون، زمینه هاى عقب ماندگى و وابستگى این کشورها را فراهم آورد. اندیشه و تمدن اسلامى امروزه جانمایه نیرومندى براى احیا دارد؛ برعکس تمدن غرب که به شدت گرفتار انحطاط فرهنگى و زوال پذیرى شده است. در این فرصت اگر مسلمانان بخواهند جایگاه شایسته خود را دریابند، رعایت نکات زیر ضرورى است: 1- بالا بردن سطح شناخت و بینش هاى دینى در همه ابعاد آن، 2- تقویت روح ایمان، تقوا، استوارى در دین و مبارزه با کژى ها، 3- ارتقاى دانش و سطح علمى،
4- ارتباط وثیق و همدلى در سطح بین الملل اسلامى و تعاون و همکارى گسترده و همه جانبه،
5- از میان برداشتن نظام هاى فاسد،
6- تلاش همه جانبه و همگانى در جهت ایجاد و احیاى تمدن عظیم و مدینه فاضله اسلامى،
7- اعتماد به نفس و دورى از خودباختگى. بر این اساس ؛ الف) پیشینه تمدن مسلمانان در طى قرن هاى متمادى، نشان مى دهد نه تنها دین موجب عقب ماندگى نیست؛ بلکه اعتقاد به دین در کنار عمل به آن، سبب درجات بالایى از پیشرفت و رشد مى گردد. ب ) تنها مسلمانان و کشورهاى اسلامى نیستند که به این گرفتارى مبتلا هستند، بلکه کشورهاى غیراسلامى و سکولار نیز در فقر مطلق یا نسبى باقى مانده اند. ج ) در کشورهاى پیشرفته نیز، به رغم در اختیار داشتن منابع فراوان و دسترسى به ارقام بالایى از رشد اقتصادى، رفاه همگانى تحقق نیافته است و به طور معمول گروه خاصى از ره آورد توسعه بهره مى گیرند.گفتار چهارم.دانشمند معروف مصرى، فرید وجدى در دائره المعارف خود در ماده علم علل ده گانه اى براى پـیشرفت مسلمانان یادآور شده و دانشمندان دیگرى نیزدر این باره به بحث و گفتگو پرداخته اند (1) ولـى در حـقـیـقـت علت اساسى آن پیشرفت و این عقب گرد، چیزى جز پیروى و انحراف از تعالیم عالى اسلام نبوده است .
مسلمانان در صدر اسلام – در تمام شوون زندگى – از تعالیم اسلام الـهـام مـى گـرفتند ولى امروز در غالب نقاط، مسلمانان از راه صحیح اسلام منحرف گردیده و مـى تـوان گـفـت کـه گـروهى در حقیقت مسلمان جغرافیایى هستند نه مسلمان واقعى، علت اسـاسـى همین است و بس، ولى مع الوصف به برخى از علل ترقى و تعالى و یا تنزل و انحطاط آنان اشاره مى کنیم:
1- فداکارى همه جانبه :
مسلمانان صدر اسلام به تمام معنى فداکار بودند. دین و آیین اسلام در نظر آنها از برادر، زن، مقام، ثروت و منصب گرامى تر بود، همه منافع مادى را فـداى اسـلام مـى کـردند و صفحات تاریخ اسلام خصوصا جنگهاى پیامبر اسلام گواه زنده این گفتار است، ولى امروز براى بیشتر افراد، دین در حاشیه زندگى قرار گرفته و دیگر آن فداکارى کـمـتر وجود دارد. براى گروهى اسلام تا آنجا محترم است که با مال و مقام آنها مزاحمت نداشته باشد و در صورت تزاحم، کمتر فردى است که به خاطر اسلام دست از منافع مهمى بکشد. از آنـجـا کـه اسـلام براى آنها گران تمام شده بود و آن را به قیمت جان عزیزان خود خریده بودند ارزش آن را مى دانستند.
2- اتـحـاد و اتـفاق:
در صدر اسلام، مسلمانان متحد و متفق و به حکم قرآن برادر بودند و پس از وفـات پـیـامـبـر با اختلافى که پیش آمد، بر اثر حسن سیاست امیرمومنان علیه السلام و فرزندان گرامى او لطمه اى به پیشرفت اسلام و ترقى مسلمانان وارد نشد. آنان از حقوق مسلم خود دست کشیدند که لااقل اصول اسلام محفوظ بماند، ولى امروز نفاق و اختلاف در میان مسلمانان و سران آنـهـا بـه سـر حـد کـمـال رسیده است . چند قرن است که بازار دین سازى رواج کامل یافته، هر گـروهـى گـروه مـخـالـف را فـاسق و خارج از دین معرفى مى کند و در بدبختى و اضمحلال او مـى کـوشـد. امـروز اخـتلاف میان مسلمانان گسترش زیادى پیدا کرده و چهره واقعى اسلام به وسـیـلـه یـک سـلـسـلـه مـوهـومـات و افـکار خرافى پوشیده شده است، آیا با این وصف ممکن است مسلمانان همان عظمت گذشته را داشته باشند؟
3- آشنایى با شرایط زمان:
این خود عامل مـهـمى در پیشرفت آنان بود. همواره مسلمانان خود را با سلاح روز و علوم روز مجهز مى کردند. پـیـامـبر اکرم در نبرد حنین مطلع شد که وسیله تازه اى در یمن براى شکست قلعه ها و در هم کوبیدن دژهاى محکم اختراع شده، فورا عده اى را اعزام کرد که رهسپار یمن شوند و طرز ساخت و بـه کـار بـردن آن را فرا گیرند (2) مسلمانان صدر اسلام تا چندین قرن علوم دیگران را از قبیل فلسفه، فیزیک و شیمى، حساب و هندسه، هیئت و نجوم، و … به زبان اسلامى ترجمه کردند و با افـکـار خـود آن را تکمیل نمودند و دانشگاههاى بزرگ و کتابخانه هاى با عظمتى تاسیس کردند و از این طریق خود را از بیگانگان بى نیاز ساخته و مشعلدار علوم گردیدند. سالیان درازى مراکز اسلامى در بغداد و شام و مصر و اندلس و ایران مرکز تحصیل دانشجویان جهان بـود، ولـى امـروز بسیارى از مسلمانان شرایط زمان و اوضاع روز را نادیده گرفته و مى خواهند با وسایل و ابزار دیرینه زندگى کنند و سیادت خود را در تمام جهان گسترش دهند، در صورتى که جـهـان روز بـه روز نـوتـر گشته، علوم و تمدن لحظه به لحظه دگرگون مى گردد ولى هنوز وسیله تبلیغاتى، وسیله پخش و نشر معارف اسلام ما ضعیف است. این سه عامل قسمتى از عوامل ترقى مسلمانان صدر اسلام بود و عوامل دیگرى نیز در پیشرفت آنان تـاثیر چشمگیرى داشته که از تشریح آنها براى پرهیز از اطاله سخن خوددارى مى کنیم و این بحث را بـا آیـه زیـر کـه عـلل برترى مسلمانان را یادآور مى شود به پایان مى رسانیم.
آنجا که خداوند به جـامـعـه مسلمانان خطاب مى کند و مى فرماید : « و انتم الاعلون ان کنتم مومنین و شما برترید اگر ایمان داشته باشید ». (3) روى ایـن بـیان و با توجه به مفاد آیه یاد شده، پاسخ سوال دیگرى نیز روشن مى گردد که آیا امـیـدى هـسـت کـه مـسـلمانان عظمت دیرینه خود را بازیابند ؟
پاسخ این سوال مثبت است و با ملاحظه مطالبى که پیرامون سوال نخستین ایراد گردید، پاسخ این سوال روشن مى شود ، زیرا با تجدید و به کار بستن عواملى که در آغاز اسلام باعث ترقى و پیشرفت آنها گردید، بار دیگر همان پیشرفت نصیب آنهامى گردد. اگر مسلمانان کنونى بسان مسلمانان آغاز اسلام فداکار باشند، اتحاد و اتفاق را جایگزین اختلاف و نفاق کنند و رهبران اسلامى شرایط و روح زمان را خوب درک کنند، باز اعتلا و عظمت آنها تجدید مـى گـردد البته هر نوع تحول و تکامل باید در حدود قوانین اسلام قرار گیرد و موضوع درک روح زمان وسیله تحریف یا کنار گذاردن قوانین اسلام از صحنه زندگى نباشد .
( ر. ک:پاسخ به پرسشهاى مذهبى، مکارم شیرازى – ناصر و جعفر سبحانى)پی نوشت:1- از باب نمونه کتاب رمز عقب ماندگى ما، امیر شکیب ارسلان، ترجمه: محمد باقرانصارى.2- سیره ابن هشام، جلد 2، بخش نبرد با طائفیان.3 – سوره آل عمران، آیه 139. ( به نقل از سایت تبیان)و4- علل پیشرفت و انحطاط مسلمین، زین العابدین قربانى.5- علل ضعف و انحطاط مسلمین در اندیشه هاى سیاسى و آراى اصلاحى، سید جمال الدین اسدآبادى، احمد موثق.6- آمریکا پیشتاز انحطاط، روژه گاردى، ترجمه: قاسم منصورى.7- علل انحطاط تمدنها، قانع عزیزآبادى 5- ریشه هاى ضعف و عقب ماندگى مسلمانان، رجبى.8- تاریخ فتوحات اسلامى در اروپا، شکیب ارسلان، ترجمه: على دوانى.9- به سوى قرآن و اسلام، حسین انصاریان.10- تاریخ تمدن، ج 4، ویل دورانت، ترجمه: گروهى از نویسندگان.11- فرهنگ اسلام در اروپا، زیگرید هونکه، ترجمه: مرتضى رهبانى.12- تاریخ تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبرن.
علل افول تمدن اسلامی